ساحلنشین

<hr> برابر پارسی : کرانی، کناره ای

برابر پارسی : کرانی، کناره ای

ساحلی

ساخارین

ساخارین دار

<hr> مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

ساخت

ساخت بشر

ساخت میهن

<hr> مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

مترادف ساخت و پاخت : بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند، سازش، قرارومدار پنهانی

ساخت و پاخت

<hr> مترادف ساخت وپاخت کردن : بندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن

مترادف ساخت وپاخت کردن : بندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن

ساخت وپاخت کردن

ساخت یافته

<hr> مترادف ساختار : قالب، فرم، شکل، بافتار، ساختمان، اسکلت، بنیاد، بنا

مترادف ساختار : قالب، فرم، شکل، بافتار، ساختمان، اسکلت، بنیاد، بنا

ساختار

<hr> مترادف ساختارگرایی : ساختارگرایی <hr> متضاد ساختارگرایی : ساختارشکنی

مترادف ساختارگرایی : ساختارگرایی متضاد ساختارگرایی : ساختارشکنی

ساختارگرایی

<hr> مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

مترادف ساختمان : بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری

ساختمان

ساختمان اثر ادبی

ساختمان اپارتمان

ساختمان بدن

ساختمان بزرگ مانند کلیسا

ساختمان بسبک مخصوص چین و ژاپون

ساختمان بلند

ساختمان دم و کفل

ساختمان دنده های هر چیز

ساختمان سنگی

ساختمان شبکه ای

ساختمان شناسی

ساختمان عصبی

ساختمان فلس مانند

ساختمان فوقانی

ساختمان لیفی ورشتهای

ساختمان محل انجمن

ساختمان مدور

ساختمان مستعد اتش سوزی

ساختمان ووضع طبیعی

ساختمان چهارگوش

ساختمان کردن

ساختمان گنبددار

ساختمان یا حالت داستان ساختگی

ساختمانی

<hr> مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

مترادف ساختن : آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن

ساختن

<hr> مترادف ساخته : صنع، مصنوع، پرداخته، آماده، مهیا، جعلی، ساختگی، سروده

مترادف ساخته : صنع، مصنوع، پرداخته، آماده، مهیا، جعلی، ساختگی، سروده

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد