<hr> معنی : بشکه، چلیک، بچه عزیز دردانه، حیوان دست اموز، دست پرورده <hr> معانی دیگر : (حیوانی که از مادر گرفته شده و توسط انسان پرورش یافته باشد) حیوان دست آموز، (گیاه شناسی) سرو مدیترانه (juniperus oxycedrus)، عرعر <hr> cade_ پسوند: سان، ردیف مشایعت کنندگان، زنجیره ی همراهان [motorcade]

معنی : بشکه، چلیک، بچه عزیز دردانه، حیوان دست اموز، دست پرورده معانی دیگر : (حیوانی که از مادر گرفته شده و توسط انسان پرورش یافته باشد) حیوان دست آموز، (گیاه شناسی) سرو مدیترانه (juniperus oxycedrus)، عرعر cade_ پسوند: سان، ردیف مشایعت کنندگان، زنجیره ی همراهان [motorcade]

cade

<hr> معنی : هم اهنگی، اهنگ، وزن، افول <hr> معانی دیگر : (کوتاه و بلند شدن تن صدا هنگام صحبت) فراز و نشیب آوا، (آوا شناسی) تاب، حرکت موزون و مکرر (مثلا در رقص و رژه)، (آهنگ) باز آیند (مثل صدای پای رژه روندگان و غیره)، گام آهنگ، ریتم، (کوتاه شدن یا افت صدا هنگام ادای برخی کلمات و جملات) فروآوا

معنی : هم اهنگی، اهنگ، وزن، افول معانی دیگر : (کوتاه و بلند شدن تن صدا هنگام صحبت) فراز و نشیب آوا، (آوا شناسی) تاب، حرکت موزون و مکرر (مثلا در رقص و رژه)، (آهنگ) باز آیند (مثل صدای پای رژه روندگان و غیره)، گام آهنگ، ریتم، (کوتاه شدن یا افت صدا هنگام ادای برخی کلمات و جملات) فروآوا

cadence

<hr> معنی : قطعه اواز یکنفری <hr> معانی دیگر : (موسیقی)، (در کنچرتو - آهنگی که در پایان بخش اول یا آخر کنچرتو تک نوازی می شود) کادنزا، اهنگ معترضه ای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود

معنی : قطعه اواز یکنفری معانی دیگر : (موسیقی)، (در کنچرتو - آهنگی که در پایان بخش اول یا آخر کنچرتو تک نوازی می شود) کادنزا، اهنگ معترضه ای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود

cadenza

<hr> معنی : طالب، دانشجوی دانشکده افسری <hr> معانی دیگر : دانشجوی دانشکده ی افسری (نیروی زمینی یا دریایی یا هوایی)، (نادر) پسر یا برادر کوچکتر، کهتر، (دراصل) پسر کهتر خانواده (که چون بیشتر املاک و عناوین پدر به برادر مهتر می رسید به خدمت ارتش در می آمد)، دانش آموز مدرسه ی نظام (دبیرستان نظام)، کار آموز

معنی : طالب، دانشجوی دانشکده افسری معانی دیگر : دانشجوی دانشکده ی افسری (نیروی زمینی یا دریایی یا هوایی)، (نادر) پسر یا برادر کوچکتر، کهتر، (دراصل) پسر کهتر خانواده (که چون بیشتر املاک و عناوین پدر به برادر مهتر می رسید به خدمت ارتش در می آمد)، دانش آموز مدرسه ی نظام (دبیرستان نظام)، کار آموز

cadet

<hr> معنی : دوره گردی، گدایی، اخاذی کردن، گره زدن، باربری کردن، دوره گردی کردن <hr> معانی دیگر : کلاشی کردن، با التماس یا گدایی به دست آوردن، انگل شدن، درکشیدن، تلکه کردن، بستن، محکم کردن

معنی : دوره گردی، گدایی، اخاذی کردن، گره زدن، باربری کردن، دوره گردی کردن معانی دیگر : کلاشی کردن، با التماس یا گدایی به دست آوردن، انگل شدن، درکشیدن، تلکه کردن، بستن، محکم کردن

cadge

<hr> معنی : کادر، مجموعه کارمندان یک اداره <hr> معانی دیگر : گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان یافته باشد)، هسته ی مرکزی (در هر گروه)، ساختار یا چارچوب بنیادین، ساختمان یا طرح اصلی، مجموعه یک طبقه از صنوف اجتماعی، واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره

معنی : کادر، مجموعه کارمندان یک اداره معانی دیگر : گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان یافته باشد)، هسته ی مرکزی (در هر گروه)، ساختار یا چارچوب بنیادین، ساختمان یا طرح اصلی، مجموعه یک طبقه 

cadre

<hr> معنی : عصای چاووش، چماق قاصدی، نشانه علم پزشکی <hr> معانی دیگر : (اساطیر یونان) عصای عطارد (که در بالای آن دو بال بود و دور بدنه ی آن دو مار حلقه زده بودند)، چوبدستی قاصد، عصای پیک

معنی : عصای چاووش، چماق قاصدی، نشانه علم پزشکی معانی دیگر : (اساطیر یونان) عصای عطارد (که در بالای آن دو بال بود و دور بدنه ی آن دو مار حلقه زده بودند)، چوبدستی قاصد، عصای پیک

caduceus

<hr> معنی : کهولت، ضعف پیری، ضعف دوران کهولت، زود گذری <hr> معانی دیگر : ناپایداری، فساد پذیری، از دست دادن اثر به واسطه ی گذشت زمان (مثلا در مورد برخی داروها)، قابل زوال

معنی : کهولت، ضعف پیری، ضعف دوران کهولت، زود گذری معانی دیگر : ناپایداری، فساد پذیری، از دست دادن اثر به واسطه ی گذشت زمان (مثلا در مورد برخی داروها)، قابل زوال

caducity

<hr> معنی : زود گذر، تندگذر، زود افت <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ناپایدار، زودریز (مانند برخی برگ ها یا گلبرگ ها)، فناناپذیر

معنی : زود گذر، تندگذر، زود افت معانی دیگر : (گیاه شناسی) ناپایدار، زودریز (مانند برخی برگ ها یا گلبرگ ها)، فناناپذیر

caducous

<hr> معنی : قیصر، امپراطور <hr> معانی دیگر : (شاید از فارسی: خسرو)، قیصر (عنوان امپراطوران روم از اگوستوس تا هادریان و همچنین عنوان امپراطوران روم مقدس)، هر یک از امپراطوران روم، جولیوس سزار (دولتمرد رومی که بین سال های 49-44 پیش از میلاد دیکتاتور روم بود)

معنی : قیصر، امپراطور معانی دیگر : (شاید از فارسی: خسرو)، قیصر (عنوان امپراطوران روم از اگوستوس تا هادریان و همچنین عنوان امپراطوران روم مقدس)، هر یک از امپراطوران روم، جولیوس سزار (دولتمرد رومی که بین سال های 49-44 پیش از میلاد دیکتاتور روم بود)

caesar

<hr> (جراحی - با c کوچک هم می نویسند) عمل سزارین، رستمینه، شکافتن رحم و در آوردن بچه

(جراحی - با c کوچک هم می نویسند) عمل سزارین، رستمینه، شکافتن رحم و در آوردن بچه

caesarean section

<hr> معنی : حکومت مطلقه، حکومت امپراطوری <hr> معانی دیگر : (با c کوچک هم می نویسند) خود کامگی، قیصر مابی، تک سالاری

معنی : حکومت مطلقه، حکومت امپراطوری معانی دیگر : (با c کوچک هم می نویسند) خود کامگی، قیصر مابی، تک سالاری

caesarism

<hr> معنی : وقفه، ایست <hr> معانی دیگر : (شعر) مکث شعری (در شعر انگلیسی این وقفه تقریبا در وسط هر سطر قرار دارد)، وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد، سکته

معنی : وقفه، ایست معانی دیگر : (شعر) مکث شعری (در شعر انگلیسی این وقفه تقریبا در وسط هر سطر قرار دارد)، وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد، سکته

caesura

<hr> معنی : رستوران، کافه <hr> معانی دیگر : رستوران، کافه

معنی : رستوران، کافه معانی دیگر : رستوران، کافه

cafe

<hr> کافه تریا (رستوران سلف سرویس)، رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند

کافه تریا (رستوران سلف سرویس)، رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند

cafeteria

<hr> معنی : کافئین <hr> معانی دیگر : کافئین

معنی : کافئین معانی دیگر : کافئین

caffeine

<hr> معنی : خفتان <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) خفتان (جامه ی گشاد و بلند و کمربنددار که در شرق مدیترانه می پوشند)، جبه، (اروپا و امریکا) پیراهن گشاد و بلند زنانه، خفتان نوعی لباس مردانه

معنی : خفتان معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) خفتان (جامه ی گشاد و بلند و کمربنددار که در شرق مدیترانه می پوشند)، جبه، (اروپا و امریکا) پیراهن گشاد و بلند زنانه، خفتان نوعی لباس مردانه

caftan

<hr> معنی : قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن <hr> معانی دیگر : در قفس کردن، نرده دار کردن، محصور کردن، محوطه ی نرده کشی شده (مثلا برای نگهداری از زندانیان)، هرگونه اتاق یا جای نرده دار (مانند برخی آسانسورهای قدیمی)، (قدیمی) زندان، حلقه و تور بسکتبال، (در هاکی) دروازه

معنی : قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن معانی دیگر : در قفس کردن، نرده دار کردن، محصور کردن، محوطه ی نرده کشی شده (مثلا برای نگهداری از زندانیان)، هرگونه اتاق یا جای نرده دار (مانند برخی آسانسورهای قدیمی)، (قدیمی) زندان، حلقه و تور بسکتبال، (در هاکی) دروازه

cage

<hr> معنی : محتاط، کمرو، حیلهگر <hr> معانی دیگر : cagy : ز، زیرک

معنی : محتاط، کمرو، حیلهگر معانی دیگر : cagy : ز، زیرک

cagey

<hr> معنی : حیله گرانه

cagily

<hr> معنی : کمرو <hr> معانی دیگر : cagey : ز، حیله گر، زیرک

معنی : کمرو معانی دیگر : cagey : ز، حیله گر، زیرک

cagy

<hr> معنی : شرکت، همدم، تبانی <hr> معانی دیگر : همدم، شرکت، تبانی

معنی : شرکت، همدم، تبانی معانی دیگر : همدم، شرکت، تبانی

cahoot

<hr> (امریکا - خودمانی) همکاری، همدستی

(امریکا - خودمانی) همکاری، همدستی

cahoots

<hr> معنی : قابیل <hr> معانی دیگر : (انجیل) قابیل (برادر خود هابیل را کشت)، آدمکش، برادرکش، قابیل برادرهابیل

معنی : قابیل معانی دیگر : (انجیل) قابیل (برادر خود هابیل را کشت)، آدمکش، برادرکش، قابیل برادرهابیل

cain

<hr> معنی : دوره گرد، ادم خانه بدوش <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) دوره گرد، سرگردان، کولی

معنی : دوره گرد، ادم خانه بدوش معانی دیگر : (اسکاتلند) دوره گرد، سرگردان، کولی

caird

<hr> معنی : سنگ قبر، توده سنگ، تل سنگ <hr> معانی دیگر : (توده ای از سنگ که به صورت مخروط روی هم چیده باشند برای یادبود یا نشانه) سنگ چین، سنگ نشانه، سنگ تل

معنی : سنگ قبر، توده سنگ، تل سنگ معانی دیگر : (توده ای از سنگ که به صورت مخروط روی هم چیده باشند برای یادبود یا نشانه) سنگ چین، سنگ نشانه، سنگ تل

cairn

<hr> معنی : واگون مهمات، صندوق مهمات، ارابه ارتشی <hr> معانی دیگر : جعبه ی جنگ افزار، ارابه ی دوچرخه برای ترابری مهمات، محفظه یا صندوق زیر آبی (که در آن پایه ی سد و پل و ساختمان های زیر آبی را می سازند)، صندوقی که برای بالا آوردن کشتی های غرق شده به کار می رود

معنی : واگون مهمات، صندوق مهمات، ارابه ارتشی معانی دیگر : جعبه ی جنگ افزار، ارابه ی دوچرخه برای ترابری مهمات، محفظه یا صندوق زیر آبی (که در آن پایه ی سد و پل و ساختمان های زیر آبی را می سازند)، صندوقی که برای بالا آوردن کشتی های غرق شده به کار می رود

caisson

<hr> معنی : ترسو، اسیر، دستگیر <hr> معانی دیگر : پست و فرومایه، بزدل و پست فطرت، captive : اسیر، نامرد

معنی : ترسو، اسیر، دستگیر معانی دیگر : پست و فرومایه، بزدل و پست فطرت، captive : اسیر، نامرد

caitiff

<hr> معنی : گول زدن، ریشخند کردن <hr> معانی دیگر : خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی

معنی : گول زدن، ریشخند کردن معانی دیگر : خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی

cajole

<hr> معنی : چاپلوسی، گول، ریشخند <hr> معانی دیگر : cajolery : ریشخند، دست بسر کردن

معنی : چاپلوسی، گول، ریشخند معانی دیگر : cajolery : ریشخند، دست بسر کردن

cajolement

<hr> معنی : چاپلوسی، ریشخند کردن، گول، ریشخند، مداهنه <hr> معانی دیگر : cajolement : ریشخند، دست بسر کردن

معنی : چاپلوسی، ریشخند کردن، گول، ریشخند، مداهنه معانی دیگر : cajolement : ریشخند، دست بسر کردن

cajolery

<hr> معنی : کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) قالب، کلوچه، (هر چیزی که سفت شده یا بسته شده باشد مثل گل یا خون)، کبره، پوسته، لخته، دلمه، قشر، کبره بستن، پوسته بستن (مثل گل و لای)، دلمه بستن (مثل خون)

معنی : کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) قالب، کلوچه، (هر چیزی که سفت شده یا بسته شده باشد مثل گل یا خون)، کبره، پوسته، لخته، دلمه، قشر، کبره 

cake

cake of dough

<hr> لذایذ زندگی، خوبی های روزگار

لذایذ زندگی، خوبی های روزگار

cakes and ale

<hr> معنی : حبس، زندان، محبس <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدانی

معنی : حبس، زندان، محبس معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدانی

calaboose

<hr> معنی : مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور <hr> معانی دیگر : اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز

معنی : مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور معانی دیگر : اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز

calamitous

<hr> معنی : سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی <hr> معانی دیگر : بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه

معنی : سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی معانی دیگر : بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه

calamity

<hr> معنی : سوسن اصغر <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sweet flag، (گیاه شناسی) کالاموس (انواع نخل های بالا رونده از جنس calamus که از ساقه ی آنها چوب خیزران به دست می آید)

معنی : سوسن اصغر معانی دیگر : رجوع شود به: sweet flag، (گیاه شناسی) کالاموس (انواع نخل های بالا رونده از جنس calamus که از ساقه ی آنها چوب خیزران به دست می آید)

calamus

<hr> معنی : نوعی درشکه، کروک درشکه، نوعی روسری یا باشلق <hr> معانی دیگر : درشکه ی سبک، کالسکه

معنی : نوعی درشکه، کروک درشکه، نوعی روسری یا باشلق معانی دیگر : درشکه ی سبک، کالسکه

calash

<hr> معنی : اهکی، دارای کلسیم <hr> معانی دیگر : (شیمی) وابسته به کربنات کلسیم یا کلسیم یا آهک

معنی : اهکی، دارای کلسیم معانی دیگر : (شیمی) وابسته به کربنات کلسیم یا کلسیم یا آهک

calcareous

<hr> معنی : اهکی، دارای اهک، مشتق از اهک <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای کلسیم یا آهک

معنی : اهکی، دارای اهک، مشتق از اهک معانی دیگر : وابسته به یا دارای کلسیم یا آهک

calcic

<hr> معنی : دارای کالسیت یا کربنات اهک <hr> معانی دیگر : دارای کربنات آهک، مولد کربنات آهک، کالسیت زا

معنی : دارای کالسیت یا کربنات اهک معانی دیگر : دارای کربنات آهک، مولد کربنات آهک، کالسیت زا

calciferous

<hr> معنی : تحجر، تکلیس شدن، تبدیل به اهک <hr> معانی دیگر : آهکی شدن، انباشته شدن توده های کلسیم در بافت های بدن، آهک سازی (در اندام های بدن)، سخت شدگی

معنی : تحجر، تکلیس شدن، تبدیل به اهک معانی دیگر : آهکی شدن، انباشته شدن توده های کلسیم در بافت های بدن، آهک سازی (در اندام های بدن)، سخت شدگی

calcification

<hr> معنی : تکلیس شدن، اهکی یا سنگی کردن، اهکی شدن <hr> معانی دیگر : آهکی شدن یا کردن، به صورت توده ای از کلسیم سخت در آمدن (در بافت ها یا اندام های بدن)، متحجر شدن، سخت شدن

معنی : تکلیس شدن، اهکی یا سنگی کردن، اهکی شدن معانی دیگر : آهکی شدن یا کردن، به صورت توده ای از کلسیم سخت در آمدن (در بافت ها یا اندام های بدن)، متحجر شدن، سخت شدن

calcify

<hr> معنی : تکلیس، عمل اهکی کردن، تبدیل باهک <hr> معانی دیگر : عمل اهکی شدن، برشتن

معنی : تکلیس، عمل اهکی کردن، تبدیل باهک معانی دیگر : عمل اهکی شدن، برشتن

calcination

<hr> معنی : اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردن <hr> معانی دیگر : (باحرارت دادن به میزان کمتر از نقطه ی گداز) به صورت پودر یا کلکس در آوردن، (در اثر حرارت زیاد) تبدیل به خاکستر کردن

معنی : اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردن معانی دیگر : (باحرارت دادن به میزان کمتر از نقطه ی گداز) به صورت پودر یا کلکس در آوردن، (در اثر حرارت زیاد) تبدیل به خاکستر کردن

calcine

<hr> معنی : کلسیم <hr> معانی دیگر : (شیمی) کلسیم (عنصر نرم و نقره فام که همیشه به صورت ترکیب یافت می شود و ماده ی اصلی استخوان و دندان و صدف است - نشان آن: ca، وزن اتمی: 40/08، شماره ی اتمی: 20، نقطه ی گداز: 839c، نقطه ی جوش: 1484c، چگالی: 1/57)

معنی : کلسیم معانی دیگر : (شیمی) کلسیم (عنصر نرم و نقره فام که همیشه به صورت ترکیب یافت می شود و ماده ی اصلی استخوان و دندان و صدف است - نشان آن: ca، وزن اتمی: 40/08، شماره ی اتمی: 20، نقطه ی گداز: 839c، نقطه ی جوش: 1484c، چگالی: 1/57)

calcium

<hr> معنی : قابل اعتماد، حساب کردنی، براورد کردنی <hr> معانی دیگر : محاسبه پذیر، حساب شدنی، برشمردنی، قابل پیش بینی

معنی : قابل اعتماد، حساب کردنی، براورد کردنی معانی دیگر : محاسبه پذیر، حساب شدنی، برشمردنی، قابل پیش بینی

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد