کلمه جو
صفحه اصلی

منگوقاآن

لغت نامه دهخدا

منگوقاآن . [ م َ ] (اِخ ) پسر تولی بن چنگیز و «سرقویتی » که پس از گیوک در سال 644 هَ . ق . به مقام خانی شعبه ٔ دوم خاندان چنگیز رسید و در نتیجه سلطنت از اولاد اوگتای قاآن برافتاد ولی این کار به سادگی برگزار نگردید و دو سال شاهزادگان و امرای مغول به انحاء مختلف نسبت به این امر ابرازمخالفت می کردند تا سرانجام بانو در سال 648 هَ . ق .همه را در قبول این امر راضی ساخت و انتصاب منگو به تخت قاآنی رسمیت یافت . او در سال دوم سلطنت خود هلاکو برادرش را مأمور از میان بردن اسماعیلیان و مطیع ساختن خلیفه ٔ بغداد کرد و قوبیلای برادر دیگرش را به تسخیر چین جنوبی فرستاد و خود نیز برای تصرف قسمت های دیگر چین حرکت کرد و اریق بوکا برادر کوچک خود را به نیابت سلطنت مغول برگماشت و در سال 655 هَ . ق . بواسطه ٔ بدی هوا در جنگ با چینیان بمرد. رجوع به تاریخ اقبال چ 2 صص 155-161 و جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه صص 283-286 و طبقات سلاطین اسلام و تاریخ ایران تألیف سر پرسی سایکس ، ترجمه ٔ فخر داعی ج 2 صص 129-132 شود.



کلمات دیگر: