کلمه جو
صفحه اصلی

تولی


مترادف تولی : تولا، دوستی، مودت، ولا، ولی قرار دادن، برگشتن، پشت کردن

متضاد تولی : تبری

فارسی به انگلیسی

taking as a friend, friendship


فارسی به عربی

قندلفة

مترادف و متضاد

friendship (اسم)
اشنایی، محبت، مودت، رفاقت، خصوصیات، دوستی، تولی، مراوده

تولا، دوستی، مودت، ولا ≠ تبری


ولی قرار دادن


برگشتن، پشت کردن


۱. تولا، دوستی، مودت، ولا
۲. ولی قرار دادن
۳. برگشتن، پشت کردن ≠ تبری


فرهنگ فارسی

یکی از پسران چنگیزکه موسس خاندان تولی است که در مغولستان حکومت کردند ( ۱۶۳۴ - ۱۲۴۸ م . )
ولایت قراردادن، بکارکسی قیام کردن، دوستی
۱ - ( مصدر ) پشت کردن برگشتن . ۲ - ( اسم ) برگشت .
دهی از دهستان ترگور است که در بخش سلوانای شهرستان رضائیه واقع است

فرهنگ معین

(تَ وَ لّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دوستی کردن . ۲ - (مص م . ) ولی قرار دادن .
( ~. ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پشت کردن ، برگشتن . ۲ - (اِمص . ) برگشت .

(تَ وَ لّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دوستی کردن . 2 - (مص م .) ولی قرار دادن .


( ~.) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پشت کردن ، برگشتن . 2 - (اِمص .) برگشت .


لغت نامه دهخدا

تولی . (اِ) به زبان مغولی به معنی آینه است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تولی (اِخ ) شود.


تولی . (اِ) رجوع به چاکشو شود.


تولی . (اِخ ) دختر سرویوس تولیوس ششمین پادشاه روم (578-534 ق . م .) و همسر تارکن جاه طلب هفتمین پادشاه روم بود. وی برای رسیدن به فرمانروائی تارکن را در قتل سرویوس تولیوس تشویق کرد و عرابه ٔ خود را از روی جسد پدرش گذراند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تولیه شود.


تولی . (اِخ ) تولوی . یکی از پسران چنگیز و مؤسس خاندان تولی است که در مغولستان حکومت کردند (1248-1634 م .). (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تولوی و الغنویان و تاریخ جهانگشا ج 1 و 2 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 3 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 159 و 247 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 187 و قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر و تاریخ رشیدی و تاریخ گزیده شود.


تولی . [ ](اِ) این کلمه در این بیت عنصری آمده و در لغتنامه هایی که در دسترس ما بود و حتی در دیوان عنصری که تصحیح شده و مشکلات آن را آورده اند ضبط و معنی آن یافت نشد ظاهراً چیزی مانند پر بوده است که در انتهای تیر تعبیه می کرده اند تا بر سرعت آن بیفزاید :
چو برمالد به رزم اندر کمان را
اجل بینی نهان در باد صرصر
یکی گشته کمانش را زه و توز
یکی مر تیر او را تولی و پر.
عنصری (دیوان چ قریب ص 66).


تولی . [ ت َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکوه است که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است و 833 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


تولی . [ ت َ وَل ْ لا ] (ع اِ) دوستی . یقال :انه لبین التولی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). قرب . (اقرب الموارد). رجوع به تولا و ماده ٔ قبل شود.


تولی . [ ت َ وَل ْ لی ] (ع مص ) ولی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ولایت راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حکومت نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به خود گرفتن کاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به کار کسی قیام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به گردن کردن کار را. یقال : تولی الامر؛ ای تقلده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگشتن و روی بگردانیدن و با «عن » متعدی شود. منه قوله تعالی : و تولی عنهم . (قرآن 12 / 84) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوستی داشتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان جرجان ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی : و من یتولهم منکم . (قرآن 23 / 9) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


تولی. ( اِ ) رجوع به چاکشو شود.

تولی. ( اِ ) به زبان مغولی به معنی آینه است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تولی ( اِخ ) شود.

تولی. [ ]( اِ ) این کلمه در این بیت عنصری آمده و در لغتنامه هایی که در دسترس ما بود و حتی در دیوان عنصری که تصحیح شده و مشکلات آن را آورده اند ضبط و معنی آن یافت نشد ظاهراً چیزی مانند پر بوده است که در انتهای تیر تعبیه می کرده اند تا بر سرعت آن بیفزاید :
چو برمالد به رزم اندر کمان را
اجل بینی نهان در باد صرصر
یکی گشته کمانش را زه و توز
یکی مر تیر او را تولی و پر.
عنصری ( دیوان چ قریب ص 66 ).

تولی. [ ت َ وَل ْ لی ] ( ع مص ) ولی ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ولایت راندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). حکومت نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به خود گرفتن کاری را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به کار کسی قیام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به گردن کردن کار را. یقال : تولی الامر؛ ای تقلده. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برگشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برگشتن و روی بگردانیدن و با «عن » متعدی شود. منه قوله تعالی : و تولی عنهم. ( قرآن 12 / 84 ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دوستی داشتن با کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از ترجمان جرجان ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و منه قوله تعالی : و من یتولهم منکم. ( قرآن 23 / 9 ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.

تولی. [ ت َ وَل ْ لا ] ( ع اِ ) دوستی. یقال :انه لبین التولی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). قرب. ( اقرب الموارد ). رجوع به تولا و ماده قبل شود.

تولی. ( اِخ ) تولوی. یکی از پسران چنگیز و مؤسس خاندان تولی است که در مغولستان حکومت کردند ( 1248-1634 م. ). ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تولوی و الغنویان و تاریخ جهانگشا ج 1 و 2 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 3 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 159 و 247 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 187 و قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر و تاریخ رشیدی و تاریخ گزیده شود.

تولی . (اِخ ) دهی از دهستان ترگور است که در بخش سلوانای شهرستان ارومیّه واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

= تولا

تولا#NAME?


دانشنامه عمومی

تولّی؛ از فروع دین است؛ به معنای دوستی با دوستان خدا
تولی خان؛ پسر چهارم چنگیزخان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] تولّی. این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است
تولّی، اصطلاحی کلامی در برابر تبرّی. واژة تولّی، مصدر باب تفعل از ریشة و ل ی، به دو صورت (تَوَلیّ'، تَوَلیّ'عَنْ) بکار می رود. برای صورت اول، معانی متعددی از جمله دوستی داشتن با کسی و پیروی کردن از او و ولی گرفتن وی و یاری رساندن به او ذکر شده که بیانگر مفهوم مورد نظر در این مقاله است.
صورت دوم (تَوَلیّ' عَنْ) به معنای روی گرداندن است. در قرآن تولّی و مشتقات آن در بیشتر موارد ــ چه به همراه عن و چه بدون آن ــ به معنای برگشتن و پشت کردن آمده ولی در چند آیه نیز در معانیِ مذکور برای صورت اول بکار رفته است.
علاوه بر این در قرآن و احادیث ، بر حُبّ ــ که بر اساس معنای لغوی تولّی، منشأ و سرآغاز آن است ــ بارها تأکید شده و دینداری و ایمان بدان منوط گردیده است.
اصطلاح تولّی در مقابل تبّری در آثار فرق اسلامی کاربرد دارد. بر اساس منابع شیعی، تولّی به معنای دوست داشتن، تصدیق و تبعیت و پذیرش ولایت خدا و پیغمبر و ائمه است. در احادیث بسیاری، محبت ورزیدن به ائمة اهل بیت علیهم السلام و خاصه حضرت علی علیه السلام واجب دانسته شده است.

پیشنهاد کاربران

در قران و سوره قصص ایه 24 یعنی رو اورد یا برگشت به سوی ظل که همون سایه درخت منظور بوده است

تولی: تولی اگر با �عن� باشد به معنی اعراض و اگر با �الی� باشد به معنی رو کردن است.


کلمات دیگر: