کلمه جو
صفحه اصلی

تبری


مترادف تبری : بیزاری جویی، بیزاری دوری گزینی، بیزاری جستن، بیزار شدن

فارسی به انگلیسی

immunity, exoneration

مترادف و متضاد

بیزاری جستن، بیزار شدن


۱. بیزاریجویی، بیزاریدوریگزینی
۲. بیزاری جستن، بیزار شدن


بیزاری‌جویی، بیزاری‌دوری‌گزینی


فرهنگ فارسی

تبرا، بیزاری جستن، دوری جستن، بیزاری
( صفت ) ۱- منسوب به تبرستان ( طبرستان ) از مردم طبرستان . ۲- آهنگ مقامی که از طبرستان باشد.
امیر نام مردی از اهل پازوار قریب به شهر بارفروش که او را شیخ العجم خوانده اند بوزنی خاص اشعار بزبانی دری مازندرانی گفته دیوانش حاضر و به تبری مشهور است ٠

فرهنگ معین

(تَ بَ رّ ) [ ع . ] (مص ل . ) نک تبرُا.

لغت نامه دهخدا

تبری. [ ت ُ / ت َ ] ( اِ ) سماق. ( ناظم الاطباء ).

تبری. [ ت َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به تبرستان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). صورت فارسی «طبری » که بعض نویسندگان بکار برده اند.
- بنفشه تبری ، بنفشه طبری .
انجمن آرا و آنندراج شعری از منجیک بشاهد «بنفشه تبری » آورده اند که در بعض نسخ «بنفشه طبری » ضبط شده. رجوع به طبری و ترکیب بنفشه طبری شود.
- بید تبری. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ؛ نوعی بید. رجوع به طبری ( بید ) شود.
- شعر تبری ؛ شعری بوزن مخصوص که تبری گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
- لهجه تبری ؛ یا لهجه مازندرانی که دارای ادبیات میباشد. رجوع به برهان قاطع چ معین شود.
- مقام تبری ؛ مقام مخصوص. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).

تبری. [ ت َ ب َرْ ری ] ( ع مص ) متعرض احسان کسی شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ) ( از ناظم الاطباء ). || بیزاری. ( ناظم الاطباء ). بیزار شدن و دوری کردن. مثال : تبری شما را سبب نمی فهمم. فلان همیشه از ما تبری می کند. این لفظ در عربی بمعنی پیش آمدن است ( ؟ ) و در فارسی معنی دیگر گرفته است که ذکر شد. این لفظ را در عربی وفارسی با الف [ ت َ ب َ ررا ] هم میخوانند و در رسم الخط فارسی با الف نوشتن هم جایز است. ( فرهنگ نظام ).

تبری. [ ت َ ب َ ] ( اِخ ) امیر، نام مردی از اهل پازوار قریب به شهر بارفروش که او را شیخ العجم خوانده اند. به وزنی خاص اشعار بزبان دری مازندری گفته دیوانش حاضر و به تبری مشهور است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). امیر پازواری طبری بود و ترجمه احوال وی در «امیرپازواری » بیاید. رجوع به واژه نامه طبری ص 20 شود.

تبری . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) امیر، نام مردی از اهل پازوار قریب به شهر بارفروش که او را شیخ العجم خوانده اند. به وزنی خاص اشعار بزبان دری مازندری گفته دیوانش حاضر و به تبری مشهور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). امیر پازواری طبری بود و ترجمه ٔ احوال وی در «امیرپازواری » بیاید. رجوع به واژه نامه ٔ طبری ص 20 شود.


تبری . [ ت َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبرستان . (انجمن آرا) (آنندراج ). صورت فارسی «طبری » که بعض نویسندگان بکار برده اند.
- بنفشه ٔ تبری ، بنفشه ٔ طبری .
انجمن آرا و آنندراج شعری از منجیک بشاهد «بنفشه ٔ تبری » آورده اند که در بعض نسخ «بنفشه ٔ طبری » ضبط شده . رجوع به طبری و ترکیب بنفشه ٔ طبری شود.
- بید تبری . (انجمن آرا) (آنندراج ) ؛ نوعی بید. رجوع به طبری (بید) شود.
- شعر تبری ؛ شعری بوزن مخصوص که تبری گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
- لهجه ٔ تبری ؛ یا لهجه ٔ مازندرانی که دارای ادبیات میباشد. رجوع به برهان قاطع چ معین شود.
- مقام تبری ؛ مقام مخصوص . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


تبری . [ ت ُ / ت َ ] (اِ) سماق . (ناظم الاطباء).


تبری . [ ت َ ب َرْ ری ] (ع مص ) متعرض احسان کسی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (از ناظم الاطباء). || بیزاری . (ناظم الاطباء). بیزار شدن و دوری کردن . مثال : تبری شما را سبب نمی فهمم . فلان همیشه از ما تبری می کند. این لفظ در عربی بمعنی پیش آمدن است (؟) و در فارسی معنی دیگر گرفته است که ذکر شد. این لفظ را در عربی وفارسی با الف [ ت َ ب َ ررا ] هم میخوانند و در رسم الخط فارسی با الف نوشتن هم جایز است . (فرهنگ نظام ).


فرهنگ عمید

طبری#NAME?


= طبری

دانشنامه عمومی

دشمن؛ دشمنی با دشمنان خدا


تبری می تواند به موارد زیر اشاره کند:
اصل برائت
تبری (اسلام) یکی از فروع دین اسلام
زبان مازندرانی

تبری (اسلام). تَبَرّیٰ (به عربی: تَبَرّی) که تبرّا خوانده می شود، یکی از فروع دین اسلام در مذهب شیعه به معنای بیزاری و دوری جستن و دشمنی کردن با دشمنان خدا و دشمنان اهل بیت است.نبو
در مذهب تشیع کسی نمی تواند شیعه باشد و به همراه محبت اهل بیت، محبت دشمنانشان را هم در دل داشته باشد.در احادیث و روایات شیعه امر بر بیزاری جستن و صلح نکردن با دشمنان اهل بیت واجب است، و چون از فروع دین است، زمان و مکان ندارد. برای مثال، چند حدیث از روایات شیعه نقل می شود:
امام صادق: هیهات دروغ می گوید کسی که ادعای دوستی ما را می کند اما از دشمنان ما بیزاری نمی جوید. (بحارالأنوار، ج۲۷، ص۵۸)
امام رضا: هرکه مخالفان ما را با احترام یاد کند و به آنان کرامت کند، نه او از ماست و نه ما از اوییم. (الشیعه شیخ صدوق)

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُبْرِئُ: شفا می دهی
ریشه کلمه:
برء (۳۱ بار)

[ویکی اهل البیت] تبرّی. این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است
تبرّی اصطلاحی کلامی و از آموزه های اعتقادی و رفتاریِ دینی به ویژه نزد شیعیان و برخی فرقه های اسلامی به معنای دوری جستن از دشمنان خدا. تبرّی مصدر عربی بر وزن تفعّل و از ریشة بَرَءَ و اصل آن تَبَرُّؤ است، در زبان فارسی بیشتر به صورت تبرّا بکار می رود. تبرّی در لغت به معنای دوری کردن از چیزی که مجاورت با آن ناپسند است، بیزاری جستن و مانند اینها آمده است.
در فارسی نیز «تبرّی جستن» به معنای بیزاری و دوری جستن است.
اصطلاح و آموزة تبرّی ریشه در قرآن کریم دارد. در قرآن علاوه بر این که یک سوره با برائتِ خدا و پیامبرش از مشرکان آغاز شده و از این رو «برائت» نام گرفته است، در بیست سوره مادّة برائت و مشتقات آن سی بار آمده است. ، از آن جمله است: تبرّی جستنِ امامانِ ضلالت و گمراهی از پیروان خود در روز قیامت آرزوی پیروان ایشان برای بازگشت به دنیا برای تبرّی جستن از آن امامان ، تبرّی جستن ابراهیم از آزر و قومش که دشمن خدا بودند و از معبودهایشان ، تبرّی از شرک و همچنین اظهار برائت پیامبر اکرم از مخالفان خود و بری بودن مخالفان ایشان از آن حضرت
قرآن برائت و تبرّی را تقریباً به معنای لغوی بکار برده است و اصل مشترک در آن مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکان و کفار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است.

گویش مازنی

۱نام کوهی است ۲نام مقامی آوازی در موسیقی مازندران ۳زبان ...


/taberi/ نام کوهی است - نام مقامی آوازی در موسیقی مازندران ۳زبان تبری زبان مازندرانی – فرمی از اشعار مازندرانی ۴اهل تبرستان

پیشنهاد کاربران

با دشمنان خدا و پیامبران و امامان دشمن باشیم
( دوری کردن )

دشمن باشیم با خدا و پیامبران و امامانش

استعاره از سرپیچی کردن

بیزاری از باطل و پیروان او

دوری جستن
دور شدن
بیزاری کردن
نفرت داشتن

بیزاری . . . . . . از فروع دین . . . .


کلمات دیگر: