کلمه جو
صفحه اصلی

صادق


مترادف صادق : راستگو، صدیق، راستین، مخلص

متضاد صادق : کاذب

برابر پارسی : راستگو، پاکدل، درستکار، رو راست

فارسی به انگلیسی

valid, devoted, devout, foursquare, guileless, loyal, sincere, truthful, veracious, straightforwardly, true

truthful, true


devoted, devout, foursquare, guileless, loyal, sincere, square, truthful, veracious, straightforwardly


فارسی به عربی

صادق , مخلص , مستقیم , موالی

عربی به فارسی

دوستانه رفتار کردن , همراهي کردن با , قلبي , صميمي , از روي صميميت , خالص , بي ريا , راستگو , صادق , راست , از روي صدق وصفا


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: sādeq) (عربی) آن که گفتارش مطابق با واقعیت است ، راستگو ، راست و درست و راستین؛ (در اعلام) لقب امام جعفر صادق (ع).


اسم: صادق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sādeq) (فارسی: صادق) (انگلیسی: sadegh)
معنی: راست گو، راست و درست، آشکار، لقب امام جعفر صادق ( ع ) ششمین امام شیعیان، آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راست و درست و راستین، ( اَعلام ) ) لقب امام جعفر صادق ( ع ) : [، قمری] ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است، ) صادق خان زند: شاه [، قمری] از سلسله ی زند، برادر کریم خان زند، که ابوالفتح خان او را از سلطنت خلع کرد و خود به جایش نشست، ولی به زودی با حمله ی علی مرادخان روبرو شد، که پس از محاصره ای طولانی شیراز را گرفت و او را کور کرد و صادق خان از غصه خود را کشت، ) صادق ملارجب: [حدود، قمری] شاعر ایرانی که شعرهای طنز به لهجه ی اصفهانی می سرود، ) صادق هدایت: [، شمسی] نویسنده ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی، از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا، از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم شامل نیرنگستان و اوسانه، مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن، ( در اعلام ) لقب امام جعفر صادق ( ع )، راستین، نام امام امام ششم شیعیان

مترادف و متضاد

truthful (صفت)
راست، صادق، راستگو، حقگو، موافق باحقایق، از روی صدق و صفا

frank (صفت)
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو

allegiant (صفت)
وفادار، صادق، هم پیمان

loyal (صفت)
وفادار، صادق، ثابت، پا بر جا، وظیفه شناس، با وفا، امین، مشروع

leal (صفت)
وفادار، صادق، حق شناس

honest (صفت)
صادق، بامروت، راد، امین، راستکار، درست کار، بی غل و غش

sincere (صفت)
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص

veridical (صفت)
خالص، صادق، راستگو، از روی حقیقت گویی

راستگو، صدیق ≠ کاذب


مخلص


۱. راستگو، صدیق
۲. راستین
۳. مخلص ≠ کاذب


فرهنگ فارسی

محمد بن حسین افضلی حاذقی گیلانی . از دانشمندان ( ف. حدود ۹۷٠ ه.ق . ). او راست: هدایه الروای الی الفاروق المداوی للعجز عن تفسیرالبیضاوی ( مولف بسال ۹۵۳ ه.ق . ) و آن از سوره اعراف است تا آخر قر آن .
( اسم ) ۱ - راستگوی : مردی صادق است . ۲ - راست و درست : سنجر رایی صایب و عزیمتی صادق داشت . ۳ - پیدا آشکار . ۴ - علم رای مردان .
ابن یوسف مجود

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - راستگو. ۲ - راست و درست . ۳ - پیدا و آشکار.

لغت نامه دهخدا

صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در صنعت کیمیا و زجر و فال . شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق کرد و رسائل جعفر را که پانصد بود، در آن بیاورد. چون منصور از مدینه قصد عراق کرد عزم کرد که او را همراه خویش برد، وی خواست تا خلیفه او را معاف کند، نپذیرفت ، سپس دستوری خواست که چند روز درنگ کند و کارهای خود سامان دهد، منصور ابا کرد، صادق وی را گفت : پدرم از پدر خویش از جدّ خود رسول خدا حدیث کرد که همانا روزی مرد در این جهان میماند و اجل وی فرامیرسد، سپس با رحم خود پیوند کند و عمر او بیفزاید. منصور پرسید ترا به خدا سوگند این حدیث از پدرت شنیدی و او از جدّ خود شنود؟ فرمود: آری به خدا سوگند. منصور وی را از سفر معاف داشت و رخصت داد که در مدینه بماند واو را جایزه بخشید و با او صله کرد و گویند منصور کس فرستاد تا جعفر صادق را حرکت دهند، از آن پیش که محمدبن عبداﷲ به قتل رسد و چون به نجف رسید وضو ساخت ،سپس گفت : اللهم بک استفتح و بک استنجح و بمحمد صلی اﷲ علیه و آله اتوجه . اللهم انی ادراء بک فی نحره و اعوذ بک من شره . اللهم سهل لی حزونته و لین لی عریکته و اعطنی من الخیر ما ارجو و اصرف عنی من الشرّ ما اخاف و احذر. و چون بر وی درآمد منصور بپا خاست و اورا اکرام کرد و نیکی فرمود و موی وی به دست خویش خوشبو ساخت و او را به خانه بازگردانید و خود او را برای کشتن حرکت داده بود. و وی را از محمدبن عبداﷲ بپرسید، صادق گفت : لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن نصروهم لیولن الادبار ثم لاینصرون . منصور گفت کمتر از این قول نیز تو را کفایت است و خدا را سجده ٔ شکر گزارد. ولادت وی سال هشتادم هجرت ، سنه ٔ «سیل الجحاف » بود و گویند روز سه شنبه هشتم رمضان پیش از طلوع فجر بسال 83 هَ. ق . متولد گشت و به شوال سال 148 هَ . ق . به مدینه درگذشت و در بقیع نزد پدر و جدّ و عم ّ جدّ خود مدفون گردید. فﷲ دره من قبر ما اکرمه و اشرفه ! مادر وی ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابی بکر صدیق است . کشاجم درکتاب المصائد و المطارد آرد که روزی صادق ابوحنیفه را پرسید: چه گویی در محرمی که رباعیه ٔ آهویی را بشکند؟ گفت یابن رسول اﷲ حکم آن ندانم . صادق فرمود تو خود را زیرک دانی و ندانی که آهو را رباعیه نیست و آن همیشه ثنی است ؟ (وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 113).
ذهبی در میزان الاعتدال آرد: وی یکی از ائمه ٔ اعلام است که شأنی بزرگ داردو نیکوکار و صادق است . و نووی در تهذیب الاسماء و اللغات (ج 1 صص 149 - 150) گوید: از وی محمدبن اسحاق ویحیی انصاری و مالک و سفیانان و ابن جریح و شعبه و یحیی قطان و جز اینان روایت کنند و بر امامت و جلالت و سیادت او متفقند. عمروبن ابی مقدام گوید هر گاه به جعفر نگریستمی دانستمی که وی از دودمان پیمبران است .و شبلنجی در نورالابصار (ص 131) آرد که : مناقب او بسیار و از شماره افزون است و فهم کاتب هشیار در انواع آن حیران . مؤلف حیات الحیوان از ادب الکاتب ابن قتیبه آرد که کتاب جفر را امام صادق نوشت و آنچه را مردم تا قیامت بدان محتاجند، اندر اوست و ابوالعلا بدین جفر اشارت کند:
لقد عجبوا لاَّل البیت لما
اتاهم علمهم فی جلدجفر
فمرآةالمنجم و هْی صغری
تریه کل عامرة و قفر.
و زمخشری در ربیعالابرار از مکارم اخلاق وی از شقرانی مولای رسول خدا آرد که به روزگار منصور عطایا بیرون شد و مرا شفیعی نبود، حیران بر در خانه بایستادم که جعفربن محمد بیامد و حاجت خود بدو گفتم . او به درون شد و خارج گشت و عطای مرا که در آستین داشت بداد و گفت نیکویی از هر کس نیک است و از تو نیکتر با مکانتی که نزد ماداری و زشتی از هر کس زشت است و از تو زشت تر با مکانتی که نزد ما داری و این بدان گفت که شقرانی شراب مینوشید و از مکارم اخلاق جعفر است که او را ترحیب گفت و حاجت وی برآورد و بر وجه تعریض موعظت فرمود و این از اخلاق پیمبران باشد. محمدبن طلحه در مطالب السئول (ص 81) آرد: وی از بزرگان و سادات اهل بیت است که علمی و عبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشکار و تلاوتی کثیر داشت . از دریای گوهر معانی قرآن کریم بیرون می آورد و عجائب آن را استنتاج میکرد و اوقات خویش بر انواع طاعات صرف میفرمود چنانکه در صرف آن بر نفس خویش حساب میگرفت . دیدار او آخرت را به یاد می آوردو شنیدن حدیث وی موجب زهد دنیا میگشت و پیروی از هدایت او سبب بهشت . نور رخسار وی گواه بود که وی از دودمان نبوت است و طهارت افعال او شاهد بود که از ذریت رسالت باشد. اما مناقب و صفات او از شماره بیرون است . ابن حجر در صواعق گوید: مردم چندان از علوم وی نقل کردند که صیت آن در همه ٔ بلاد پراکنده گشت و شهرستانی در ملل و نحل گوید او را در دین و ادب علمی غزیر است و حکمتی کامل و زهدی بالغ و ورعی از شهوات . مدتی در مدینه ماند و شیعیان خویش را فائدت میرساند و برموالین ، اسرار علوم را افاضه میفرمود، سپس به عراق آمد و مدتی در آنجا بماند، نه معترض امامت شد و نه با کسی در خلافت منازعت کرد. کسی که در دریای معرفت غرق است در شط طمع نکند و آنکه بر ذروه ٔ حقیقت بالا رفته است از هبوط نترسد و گفته اند کسی که با خدا انس گرفت از مردم وحشت کرد و آنکه با جز خدا مأنوس گشت وسواس او را به نهب برد. و ابوالقاسم بغار در مسند ابی حنیفه آرد که حسن بن زیاد گفت ابوحنیفه را از فقیه ترین مردم پرسیدم و من از وی شنیدم که گفت : جعفربن محمد! چه آنگاه که منصور وی را طلبیده بود کس پی من فرستاد و گفت یا اباحنیفه مردم فریفته ٔ جعفرند. مسائلی دشوار آماده کردم و منصور کس پی جعفر فرستاد و او در حیره بود بیامد و منصور وی را گفت یا اباعبداﷲ اینک ابوحنیفه است . فرمود آری میشناسم ، سپس به من نگریست و گفت مسائل خود را بر ابی عبداﷲ برگو و من بر او القا میکردم و او میگفت شما در این مسئله چنین میگویید و مردم مدینه چنین و ما چنین میگوییم و گاه افتد که شما را متابعت کنیم و گاه ایشان را و گاهی مخالفت هردو کنیم ، تا آنکه چهل مسئله پایان یافت و او چیزی از آنها ناگفته نگذاشت ، سپس ابوحنیفه گفت : مگر نه داناترین مردم داناترین آنان به اختلاف مردمان است ؟ (از کتاب الصادق تألیف محمدحسین مظفر).
عطار در تذکرةالاولیاء گوید: آن سلطان ملت مصطفوی ، آن برهان حجت نبوی ، آن عامل صدیق ، آن عالم تحقیق ، آن میوه ٔ دل اولیا، آن جگرگوشه ٔ انبیا، آن ناقد (؟) علی ، آن وارث نبی ، آن عارف عاشق ، جعفر الصادق ، رضی اﷲ عنه . گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت ، این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند اما بسبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت بود وسخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمه ای چند ازآن ِ او بیاوریم که ایشان همه یکی اند، چون ذکر او کرده شود ازآن ِ همه بود، نبینی که قومی که مذهب او دارند مذهب دوازده امام دارند یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی . اگر تنها صفت او گویم به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف بکمال بود و قدوه ٔ جمله ٔ مشایخ بود و اعتماد همه بر وی بود و مقتداء مطلق بود، هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام و هم اهل ذوق را پیشرو، هم اهل عشق را پیشوا، هم عباد را مقدم ،هم زهاد را مکرم ، هم صاحب تصنیف حقایق ، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود و از باقر رضی اﷲ عنه بسیار سخن نقل کرده است . نقل است که منصور خلیفه شبی وزیر را گفت کی برو و صادق را بیار تا بکشم . وزیر گفت او در گوشه ای نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده و امیرالمؤمنین را از وی رنجی نه ، از کشتن وی چه فایده بود، هرچند گفت سودی نداشت . وزیر برفت به طلب صادق . منصور غلامان را گفت چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شمااو را بکشید. وزیر صادق را درآورد. منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشاند، بدو زانوپیش او بنشست ، غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت چه حاجت داری ؟ صادق گفت آنک مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری . پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه کرد. در حال لرزه بر منصور افتاد و دواج بر سر درکشید و بیهوش شد. گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید کی آن چه حال بود؟ گفت چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم کی با وی بود کی لبی بزیر صفه نهاد و لبی بزبر صفه و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیازاری ترا با این صفه فروبرم و من از بیم آن اژدها ندانستم که چه میگویم ، از وی عذر خواستم و چنین بیهوش شدم . نقل است که یک بار داود طایی پیش صادق آمد و گفت ای پسر رسول خدای مرا پندی ده که دلم سیاه شده است . گفت یا باسلیمان تو زاهد زمانه ای ، ترا به پند من چه حاجت است ؟ گفت ای فرزند پیغمبر شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است . گفت یا باسلیمان من از آن می ترسم کی به قیامت جدّ من دست در من زند که چرا حق متابعت من نگذاردی ، این کار به نسبت صحیح و به نسبت قوی نیست . این کار به معاملت شایسته ٔ حضرت حق بود. داود بگریست و گفت بار خدایا آنک معجون طینت او از آب نبوت است و ترکیب طبیعت او از اصل برهان و حجت جدش رسول است و مادرش بتول است ، او بدین حیرانی است ، داود کی باشد کی به معامله ٔ خود معجب شود... نقل است که صادق را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود، گفتند یابن رسول اﷲ لیس هذا من زی اهل بیتک ، دست آن کس بگرفت و در آستین کشید، پلاسی پوشیده بود که دست را خلیده میکرد، گفت هذا للحق وهذا للخلق ... (تذکرةالاولیاء ج 1 صص 9 - 15). و نیز گوید: وی یکی از صدوسیزده پیر است که بایزید خدمت ایشان کرد، پس بایزید از بسطام برفت و سی سال در شام و شامات می گردید و ریاضت می کشید و بی خوابی و گرسنگی دایم پیش گرفت و صدوسیزده پیر را خدمت کرد و از همه فایده گرفت ، و از آن جمله یکی صادق بود. در پیش او نشسته بود، گفت : بایزید آن کتاب از طاق فروگیر! بایزید گفت کدام طاق ؟ گفت : آخر مدتی است که اینجا می آئی و طاق ندیده ای ؟ گفت : نه ! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر از پیش بردارم . من به نظاره نیامده ام . صادق گفت : چون چنین است برو به بسطام بازرو که کار تو تمام شد . (تذکرةالاولیاء چ اوقاف گیب ج 1 ص 136).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) (خواجه ...) وی نویسنده ٔ ولات کردستان بود، طبعی داشته . این دو بیت را از او نگاشت و نامی از وی به روزگار گذاشت :
از ازل صادق به دنیا میل آمیزش نداشت
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت .
گرد تمکین تو گردم که بدین شیوه اگر
به بهشتت گذرانند تماشا نکنی .

(مجمع الفصحاء ج 2 ص 316).



صادق . [ دِ ] (اِخ ) (محمودافندی ...) دبیر مدرسه ٔ عابدین امریکائی در مصر. وی مؤلف کتاب جغرافیای تجارتی است که جزء اول آن بسال 1330 هَ . ق . چاپ شده . (معجم المطبوعات ستون 1711).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) (میرزا...) از اهل اردوباد است . طالب علمی است بسیار خوش سلیقه . در زمان شاه مرحوم به مشهد مقدس رفت و سادات آن آستانه ٔ قدس را هجو کرد، پس از مقام بالاتر حکم اخراجش صادر شد. گویند اکنون در دکن است ولی بودنش معلوم نیست . چون اغلب اشعارش رباعی است لذا به ذکر چند رباعی اکتفا می شود:
صادق غم عشق گر بجان نپذیرد
ناکام بکام دل دشمن میرد
حق نمک خنده ات ار نشناسد
یارب نمک حسن تو چشمش گیرد.

(مجمعالخواص ص 90).


صاحب صبح گلشن گوید: در خوش فکری علم است و صبح صادق بیان روشنش کالنار علی العلم . از وطن در ملک دکن رسید و از حضور مرتضی نظام شاه به منصب جاگیر سرفراز گردید و هنگام تسلط اکبر پادشاه بر آن دیار صبح حیاتش به شام ممات رسید. رباعی :
شوخی که بسادگی از او کردم صبر
اکنون خطش از غبار داردسر جبر
ازخطش اگر فزون بسوزم چه عجب
سوزنده تر است آفتاب از ته ابر.

(صبح گلشن ص 242).



صادق . [ دِ ] (اِخ ) (میرزا...) وی از مردم اصفهان و معروف به گاو بود، خوش طبعان زمانه به این لقبش ملقب ساختند، چه این قطعه بطرز قطعه ٔ خاقانی موزون کرد:
ای صادق آن کسان که به راه تو میروند
ایشان خرند و خر روش گاوش آرزوست
گیرم که خر کند تن خود را بشکل گاو
کو شاخ بهر دشمن و کو شیر بهر دوست .
و خاقانی چنین فرمود: قطعه :
خاقانی آن کسان که به راه تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست .

(صبح گلشن ص 340).


لطفعلی بیک آذر گوید: خادم مسجد قدیم اصفهان و به صادقای گاو مشهور بود. غیر این قطعه ای که در جواب خاقانی گفته شعری از او به نظر نرسید:
ای صادق آن کسان که به راه تو میروند...

صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن اشعث . شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب امیرالمؤمنین (ع ) شمرده است . امامی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 9 ص 90).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) صاحب آتشکده گوید: نام وی سیدمحمد صادق و تخلص او صادق است . سیدی والانژاد و عالمی پاک اعتقاد و فاضلی درویش نهاد است ، اصل وی از طبقه ٔ سادات عظیم الشأن از تفرش قم و در عنفوان و ریعان عمر به اصفهان آمده و در خدمت مولانا محمد صادق اردستانی که فیلسوف عهد و اویس زمان بود به تحصیل علوم و اکتساب اخلاق کوشیده و از اقران و امثال به امتیاز مخصوص گشت .بعد از وفات اوستاد به عز دولت صفویه انار اﷲ برهانهم به وطن اصلی خود هجرت فرمود و در زمان دولت نادری چندی به هم صحبتی رضاقلی میرزا که به جودت طبع و قساوت قلب مشهور بود مبتلا بود. بعلت سؤظن بیگناه به زجر عقبی مزجر گشته که کسی احتمال زیست او نمیداد. چون در اجلش تعویقی بود آن شاهزاده ٔ جبار نادم شده و سعی تمام در اصلاح حال ایشان به عمل آورده از آن مخمصه خلاصی یافته اما به اندک فاصله به دعای آن سید مظلوم آن امیر ظالم به مضمون دفع فاسد به افسد به سرانگشت غضب پدرش از حلیه ٔ بصر عاری گشت . و بعد از قتل پدر هم رسید به او آنچه رسید. غرض در اواخر دولت نادری آن سید با بعضی از اهل تفرش به مجاورت ارض طوس مأمورتا بعد از انقضای آن دولت از آنجا حرکت و به عزم وطن روانه گردید و در عرض راه هاتف غیب آیه ٔ «یا ایتهاالنفس المطمئنة. ارجعی الی ربک » را گوشزد او کرد و در بقعه ٔ شریفه ٔ شاه عبدالعظیم علیه التحیة داعی حق را لبیک اجابت فرمود...
قطع نظر از کمالات در مراتب نظم و نثر کمال مهارت داشته ، و گاهی اشعار عاشقانه به صفحه ٔ خاطر مینگاشت و به گفتن مثنوی بیشتر مایل بود. و به اسم تخلص می کرد و غزل ورباعی نیز می گفته . صحبتش مکرر اتفاق افتاده و کمال شفقت از او دیده . این چند بیت از اوست :
مدت سی سال از جور زمان
رنجها بردیم زیر آسمان
بارها با ناله و آه سحر
بیضه پروردیم با خون جگر
تا به عیش زاغ محنت پر گشود
با عقاب ظالم سرکش نمود(؟)
گرچه هر یک پاره ای بود از جگر
با یکی دل داشت پیوندی دگر(؟)
چون عنایت بودش از اول کفیل
زیر بال خود گرفتش جبرئیل .

(آتشکده ص 380).



صادق . [ دِ ] (اِخ ) لقب اسماعیل پیغمبر است . رجوع به اسماعیل شود.


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن خلف بن صادق بن کتیل انصاری طلیطلی اندلسی . ابن بشکوال گوید: وی سفری به مشرق کرد و حدیث شنید و روایت کرد و در برغش از قراء قرب طلیطله سکونت جست و پس از سال 470 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ج 2 ص 128). و در حلل السندسیة آرد: ابوالحسن صادق بن خلف بن صادق بن کتیل انصاری ، از مردم طلیطله است . وی در برغش سکونت جست از آن پس که سفری به مشرق کرد و حج گزاشت وبه بیت المقدس رفت . هنگامی که نصربن ابراهیم مقدس و ابوالخطاب علأبن حزم از مشرق بازگشته به اندلس میرفتند وی به دریا از ایشان حدیث فراگرفت . به خط خود علم بسیار نوشت . فاضل ، متدین ، عفیف و متواضع بود و پس از 470 هَ . ق . درگذشت . (الحلل السندسیة ج 2 ص 12).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن صالح . از مردم اصفهان . او راست : کتاب شاهد صادق که نسخه ای از آن در مدرسه ٔ اصری است . (احوال رودکی ص 511).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن صالح بن عبدالرحمان بانقوسی حلبی . وی از افاضل حلب است . در آن شهر متولد شد و به همانجا بسال 1203 هَ . ق . وفات یافت . شعری داردکه کمال الدین غزی قطعه ای از آن را یاد کرده است . (الاعلام زرکلی ص 422). کمال الدین دمشقی در تذکره ٔ کمالیه گوید: وی ادیب و صاحب قریحه ٔ شعری بود. مولد وی حلب بود و مکرر به قسطنطنیه رفت و به دمشق بازگشت ، و بسال 1203 هَ . ق . وفات یافت . شرح حال او در النفائح و اللوائح نیز آمده است . (اعلام النبلاء ج 7 ص 126).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عبداﷲبن محمد بخشی حلبی حنفی خلوتی ، ملقب به صلاح الدین و رئیس فرقه ٔ اخلاصیه ٔ حلب است . مولد وی سال 1133 هَ . ق . وی در کنف پدر و اعمام پرورش یافت و از آنان علم فراگرفت و انتفاع یافت و بر ابوعبدالفتاح محمدبن حسین و ابوالسعادات طه بن مهنا جبرینی و ابوالعدل قاسم و ابومحمد عبدالکریم تلمذ کرده و به سال 1144 به حلب رفت و با رؤسای آن شهر دیدار کرده وبه طریقه ٔ خلوتیان پیوست ، و پس از آنکه ابوعبداﷲ جمال الدین محمدبن احمد بسال 1175 هَ . ق . درگذشت وی بجای او رئیس خلوتیان شد و در تکیه ٔ اخلاصیه نشست . و بسال 1205 هَ . ق . درگذشت . (اعلام النبلاء ج 7 ص 136).


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن عبدالسلام ، معروف به بترونی حلبی . سیدمحمد امین محبی دمشقی در ذیل نفحة، او و خاندان او را بغایت ستوده و شعر وی را توصیف کند. او در اوائل قرن یازدهم هجری وفات کرد. محمد راغب حلبی دو صفحه ازاشعار او را در اعلام النبلاء ج 6 ص 436 آورده است .


صادق . [ دِ ] (اِخ ) ابن یوسف مجود. او راست رساله ای در تجوید.


صادق . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به صادق سمرقندی شود.


صادق . [ دِ ] (اِخ ) نام وی علی خان میرزا و متخلص به صادق و برادر کوچکتر مراد است . جوانی بسیار نامراد و کوچک دل و هم زبان است و چنان عاشق پیشه و باذوق است که اگرمحتاج نباشد بجز کار ذوق به کار دیگر اهمیت نمی دهد،اگرچه سلطنت باشد. حقیر در یکی از فترتها اتفاقاً به گیلان افتادم ، ایشان نیز آنجا بودند، درباره ٔ من آنقدر که ممکن بود انسانیت و غریب نوازی کردند، خداوند به تمام آرزوهایشان برساند. همه گونه شعر ترکی و فارسی میگوید و تخلص او صادق است . این ابیات از اوست :
فریب نرگس مستش بقصد جان برود
چو رهزنی که بدنبال کاروان برود.
طبیب از بهر خود این لطف و احسان را نگه دارد
به دردش خوشدلم تدبیر درمان را نگه دارد...

(مجمعالخواص ص 66).



صادق . [ دِ ] (اِخ ) وی از مردم ادرنه بود و با حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد. این بیت او راست :
ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک
آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک .

(قاموس الاعلام ).



صادق . [ دِ ] (اِخ ) وی از مردم بلگراد و به حسن خط مشهور و طریقه ٔ علمی را سالک بود. این بیت او راست :
ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی
عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی .

(قاموس الاعلام ).



صادق . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صدق . راستگو. مقابل کاذب . راست گوینده . ج ، صادقون ، صادقین :
این دو صادق خرد و رأی که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.

خاقانی .


گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم
صادق تر از او عاشق بنمای کدام است آن .

خاقانی .


از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان .

خاقانی .


سر انداز اگر عاشق صادقی
تو بدزهره بر خویشتن عاشقی .

سعدی .


|| راستین . راست و درست . خالص :
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری .

منوچهری .


که هیچکس از اعیان از دل پا پیش این کار نداشت و به حقیقت رغبتی صادق ننمود... (تاریخ بیهقی ص 412). باید که طعام بر شهوت صادق خورند وتأخیر نکنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چندانکه مایه ٔ وقوف افتاد... به رغبتی صادق و حرصی غالب در تعلم آن می کوشیدم . (کلیله و دمنه ). به رغبتی صادق ... روی به علاج بیماران آوردم . (کلیله و دمنه ). بکوشم تا بیّنتی صادق به دست آید. (کلیله و دمنه ). تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت . (کلیله و دمنه ).
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
باده عجب راوق است و جام شکسته .

خاقانی .


|| (اِ) فجردوم . بام دوم . بام پسین :
چون شب مرا ز صادق و کاذب گریز نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم .

خاقانی .


مشعله ٔ صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام .

نظامی .



صادق. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صدق. راستگو. مقابل کاذب. راست گوینده. ج ، صادقون ، صادقین :
این دو صادق خرد و رأی که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم
صادق تر از او عاشق بنمای کدام است آن.
خاقانی.
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
سر انداز اگر عاشق صادقی
تو بدزهره بر خویشتن عاشقی.
سعدی.
|| راستین. راست و درست. خالص :
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری.
منوچهری.
که هیچکس از اعیان از دل پا پیش این کار نداشت و به حقیقت رغبتی صادق ننمود... ( تاریخ بیهقی ص 412 ). باید که طعام بر شهوت صادق خورند وتأخیر نکنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و چندانکه مایه وقوف افتاد... به رغبتی صادق و حرصی غالب در تعلم آن می کوشیدم. ( کلیله و دمنه ). به رغبتی صادق... روی به علاج بیماران آوردم. ( کلیله و دمنه ). بکوشم تا بیّنتی صادق به دست آید. ( کلیله و دمنه ). تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت. ( کلیله و دمنه ).
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
باده عجب راوق است و جام شکسته.
خاقانی.
|| ( اِ ) فجردوم. بام دوم. بام پسین :
چون شب مرا ز صادق و کاذب گریز نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم.
خاقانی.
مشعله صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام.
نظامی.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) لقب اسماعیل پیغمبر است. رجوع به اسماعیل شود.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) رجوع به صادق سمرقندی شود.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) وی از مردم ادرنه بود و با حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد. این بیت او راست :
ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک
آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک.
( قاموس الاعلام ).

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) وی از مردم بلگراد و به حسن خط مشهور و طریقه علمی را سالک بود. این بیت او راست :
ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی
عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی.
( قاموس الاعلام ).

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) ( امام... ) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی ( ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه اثناعشر است. از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در صنعت کیمیا و زجر و فال. شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق کرد و رسائل جعفر را که پانصد بود، در آن بیاورد. چون منصور از مدینه قصد عراق کرد عزم کرد که او را همراه خویش برد، وی خواست تا خلیفه او را معاف کند، نپذیرفت ، سپس دستوری خواست که چند روز درنگ کند و کارهای خود سامان دهد، منصور ابا کرد، صادق وی را گفت : پدرم از پدر خویش از جدّ خود رسول خدا حدیث کرد که همانا روزی مرد در این جهان میماند و اجل وی فرامیرسد، سپس با رحم خود پیوند کند و عمر او بیفزاید. منصور پرسید ترا به خدا سوگند این حدیث از پدرت شنیدی و او از جدّ خود شنود؟ فرمود: آری به خدا سوگند. منصور وی را از سفر معاف داشت و رخصت داد که در مدینه بماند واو را جایزه بخشید و با او صله کرد و گویند منصور کس فرستاد تا جعفر صادق را حرکت دهند، از آن پیش که محمدبن عبداﷲ به قتل رسد و چون به نجف رسید وضو ساخت ،سپس گفت : اللهم بک استفتح و بک استنجح و بمحمد صلی اﷲ علیه و آله اتوجه. اللهم انی ادراء بک فی نحره و اعوذ بک من شره. اللهم سهل لی حزونته و لین لی عریکته و اعطنی من الخیر ما ارجو و اصرف عنی من الشرّ ما اخاف و احذر. و چون بر وی درآمد منصور بپا خاست و اورا اکرام کرد و نیکی فرمود و موی وی به دست خویش خوشبو ساخت و او را به خانه بازگردانید و خود او را برای کشتن حرکت داده بود. و وی را از محمدبن عبداﷲ بپرسید، صادق گفت : لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن نصروهم لیولن الادبار ثم لاینصرون . منصور گفت کمتر از این قول نیز تو را کفایت است و خدا را سجده شکر گزارد. ولادت وی سال هشتادم هجرت ، سنه «سیل الجحاف » بود و گویند روز سه شنبه هشتم رمضان پیش از طلوع فجر بسال 83 هَ. ق. متولد گشت و به شوال سال 148 هَ. ق. به مدینه درگذشت و در بقیع نزد پدر و جدّ و عم جدّ خود مدفون گردید. فﷲ دره من قبر ما اکرمه و اشرفه ! مادر وی ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابی بکر صدیق است. کشاجم درکتاب المصائد و المطارد آرد که روزی صادق ابوحنیفه را پرسید: چه گویی در محرمی که رباعیه آهویی را بشکند؟ گفت یابن رسول اﷲ حکم آن ندانم. صادق فرمود تو خود را زیرک دانی و ندانی که آهو را رباعیه نیست و آن همیشه ثنی است ؟ ( وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 113 ).

فرهنگ عمید

۱. راست گو.
۲. راست، درست.
۳. [قدیمی] پیدا، آشکار.

دانشنامه عمومی

صادق (خواننده). صبح بخیر ایران - ۱۳۹۰
شبا، ردپا، تنهایی - ۱۳۹۰
کسی به نام خدا - ۱۳۹۱
سرباز خدا - ۱۳۹۱
پرورش - ۱۳۹۲
بال - ۱۳۹۵
صادق واحدی (متولد ۷ اردیبهشت ۱۳۶۹ در کرج) با نام هنری صادق خواننده رپ فارسی است. صادق از طریق حصین اولین آهنگ رسمی خود با نام «جفت کفش» را منتشر کرد. چندی بعد نیز اولین آلبوم رسمی خود با نام «صبح بخیر ایران» را منتشر کرد که در این آلبوم آهنگ های «جفت کفش» و «سنگین» به محبوبیت زیادی دست پیدا کرد. در سال ۱۳۹۰ صادق آلبوم کوتاهی با نام «شبا، رد پا، تنهایی» را به همراه حصین منتشر کرد که با محبوبیت زیادی همراه شد. حرف های صادق در آهنگ های او بیشتر دل نوشت و چالش های فردیست. تک آهنگ «اعتراف» و «تکرار» به همراهی علی اوج از بهترین آهنگ های اوست.او در آهنگ عاشق زندگی ام با دانیال همکاری داشته است.همچنین صادق اولین ویدئو خود را به نام نپرس با کارگردانی احمد پارسا پخش کرد. او در شهریور ۹۵ آلبوم بال را که شامل ۵ آهنگ بود را منتشر کرد.از او دو آهنگ پخش نشده نیز موجود است اولی با همکاری دایان به نام سرگیجه و دومین ترک جمعه کشی با همکاری جاستینا که قرار بوده است در آلبوم کوتاه جاستینا پخش شود .
صادق در سن ۱۳ سالگی به دلیل شرایط کاری پدرش مجبور به ترک ایران و مهاجرت به ارمنستان شد. آشنایی او با حصین در ارمنستان شکل گرفت، صادق قبل از این آشنایی علاقهٔ زیادی به رپ داشت و حتی شعر هم می نوشت ولی بعد از دوستی با حصین بیشتر به سوی اینکار کشیده می شود. اولین ترکِ رسمی صادق در دی ماه ۱۳۸۹ به همراهی حصین به نام «جفت کفش» که یکی از ترک های آلبوم «صبح بخیر ایران» نیز بود منتشر شد. این دو به کمک هم کمپانی کاغذ رکوردز را تشکیل دادند و صادق آلبومی تحت عنوان " صبح بخیر ایران " را با لیبل "کاغذ رکوردز" عرضه کرد. چند ماه بعد به همراه حصین آلبوم کوتاه "شبا، ردپا، تنهایی" که به عقیده خیلی ها موفقترین آلبوم او تا به امروز هست را منتشر کردند. همچنین در سال ۱۳۹۱ صادق دو آلبوم به نام های "کسی به نام خداً و "سرباز خداً را بیرون داد که در هر دو آلبوم خواننده های مهمان زیادی از جمله: حصین، سوگند، جاستینا شرکت داشتند.
در فوریه ۲۰۱۳ او و حصین به دلیل حمل مواد مخدری چون ماری جوانا در ارمنستان دستگیر شدند حصین بعد از چند ساعت آزاد شد ولی صادق تاروز دادگاه درحبس ماند.

فرهنگ فارسی ساره

راستگو، رو راست


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَادِقٌ: راست - راست گو
معنی صَدِیقٍ: دوستی که در دوستی و رفاقت صادق باشند
معنی خَلِیلاًَ: دوست بسیار نزدیک( کلمه خلیل از نظر مصداق ، خصوصیتر از کلمه صدیق است . چون دو نفر دوست همین که در دوستی و رفاقت صادق باشند ، کلمه صدیق بر آندو صادق است ، ولی باین مقدار آندو را خلیل نمیگویند ، بلکه وقتی یکی از آندو را خلیل دیگری مینامند ، که حوائج خو...
معنی صَدَقَ: راست گفت (صدق در اصل به معنای این است که گفتار و یا خبری که داده میشود با خارج مطابق باشد ، و آدمی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد صادق میگویند . و لیکن از آنجائی که بطور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیدهاند در نتیجه صدق را د...
معنی کهیعص: از حروف مقطعه و رموز قرآن ((در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " کهیعص " معنایش این است که" منم کافی و هادی و ولی و عالم و صادق الوعد "و بر همین اساسدعایی از امیر المؤمنین (علیهالسلام) نقل شده که حضرت دعا را با این عبارت آغاز می کنند : "ای ...
معنی الم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که الم معنایش " انا الله الملک " است . یعنی منم خداوند سلطان )
معنی رَّاسِخُونَ: ثابت قدمان - استواران - پابرجاها (در کافی از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود : ماییم راسخین در علم ، و ما تاویل (منظور و مقصود اصلی )قرآن را میدانیم )
معنی حم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " حم " معنایش " حمید مجید "است یعنی ستوده صفات و با مجد وعظمت)
معنی عسق: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که حمعسق معنایش حلیم ، مثیب ( ثواب دهنده )،عالم ، سمیع ، قادر ، قوی ، است )
معنی طس: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که طس معنایش "انا الطالب السمیع : من (خداوند) طالب و شنوایم "است )
معنی مُدَّخَلاًَ: کوره راهی که به زحمت بتوان از آن عبور کرد -راه زیر زمینی(در اصل متدخل ،در باب افتعال بوده که حرف "تا"به دال تبدیل و سپس در دال بعدی ادغام شده است. بنا به روایتی از امام صادق (علیهالسلام) فرمود این کلمه به معنای راه زیر زمینی است)
معنی عَالِیَهُمْ: بالای سر آنها (درعبارت "عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ "از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که در معنای آن فرمود : جامه بهشتی خودش بالای سر اولیای خدا قرار میگیرد پس آن را در تن خود میکنند . )
ریشه کلمه:
صدق (۱۵۵ بار)

[ویکی اهل البیت] صادق (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
صادق از اسمای الهی به معنای راستگو، این واژه به صورت اسم یک بار در قرآن آن هم به صورت جمع «صادقون» آمده است:
«ذلک جزیناهم ببغیهم و انّا لصدقون». (سوره انعام(6)/146)
فرهنگ قرآن، جلد 18، صص 180-179.

گویش اصفهانی

تکیه ای: dorost / râsgu
طاری: sâde
طامه ای: sâdeq
طرقی: sâfsâda/sâfsöndölâ
کشه ای: sâdeq / rurâst
نطنزی: sâdeq / râsgu


واژه نامه بختیاریکا

ساوصادق

پیشنهاد کاربران

امام صادق علیه السلام:

اِلبَس مالاتُشتَهَرُ بِهِ ولایُزری بِکَ

نه لباس شهرت بپوش و نه لباسی که تو را بی مقدار جلوه دهد.

میزان الحکمه، ح ۱۸۰۸۰

راستگو و پاک

راستگو

راستین

راستگو . پاک . راست


راستگو و درستکار

راست و راستگو

راستگو و پاک. . . بهترین اسم عربی. توی تلفظ انگلیسیشم جالبه Honest

فاطمه ، مشهور به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر، ازهمسران امام محمدباقر ( ع ) و مادر امام جعفرصادق ( ع ) بود. وی راوی حدیث بوده است. ام فروه با محمدباقر بن زین العابدین بن حسین بن علی بن ابیطالب ازدواج کرد و جعفرصادق از او متولد شد.

الصّادق ( علیه السلام ) - عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( علیه السلام ) مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْبَلَ عَلَی الْعِبَادَهًِْ وَ تَرَکَ التِّجَارَهًَْ فَقَالَ وَیْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِکَ الطَّلَبِ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ.
امام صادق ( علیه السلام ) - علی بن عبدالعزیز گوید: امام صادق ( علیه السلام ) به من فرمود: �عمربن مسلم چه کرد�؟ عرض کردم: �او به عبادت خدا روی آورده و تجارت را ترک کرده است�. حضرت ( علیه السلام ) از عمل او اظهار تأسّف کرد و فرمود: �مگر نمی داند که هرکس کار خود را در طلب معاش ترک نماید دعای مستجابی در پیشگاه الهی نخواهد داشت�؟
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۱۶۲ الکافی، ج۵، ص۸۴/ نورالثقلین

در روایتی می ‏خوانیم هنگامی که منصور دوانیقی درِ خانه امام صادق علیه السلام را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام علیه السلام را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: �لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إلى‏ حُجْرَةٍ وَمِنْ مَکانٍ إلى‏ مَکانٍ، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى‏ خَیْمَةٍ وَمِنْ خَباءٍ إلى‏ خَباءٍ؛ گریه من براى آن است که وقتی آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه می ‏برند با آنکه ( تنها نبودند و ) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‏ اى به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر فرار می ‏کردند�.
این صحنه‏ ها نشان از بی ‏رحمی و سنگ‏ دلی دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل ‏بیت علیهم السلام‏ دارد.

امام صادق " علیه السلام " فرمود : کارتان را برای خدا قرار دهید نه برای مردم؛ زیرا هر چه برای خداست، برای خداست و هر چه برای مردم است به سوی خدا بالا نمی رود.

صادق از نظر من به معنای خوبی هست

یکرنگ

Thruthfulness
( صداقت ) - سداگت sedāqat. صداقت عربی نیست بلکه آریایی و در اصل *سداگت ( سدا گت، sabda gata ) و به معنای صدا سخن گفتار اطمینان بخش است. در زبان سنسکریت sabda برابر با صدا و gata نشانگر قطعیت و حتمیت است که در اوستایی از آن لغت گتو ( مانند ترسو ) به معنای مطمئن را ساخته اند. عرب سداگت را صداقت نوشته و سپس از ریشه فرضی صدق واژگان صدیق مصدق صادق صدیقه و مصداق را برساخته است.




کسی که حرف وعملش یکیه و راستگوست ودوست داشتنی

بی ریا

بی غش و قلب


کلمات دیگر: