مترادف مذهب : آیین، دین، روش، سنت، شرع، شریعت، طریقه، طریقت، کیش، مسلک، مشرب، نحله | زراندود، مطلا
متضاد مذهب : مفضض
برابر پارسی : کیش، روش، آیین، دین، راه
gilt, illuminated (as a book)
religion
faith, religion, revealed religion
افراس , افراه , عقيده , اصول , حکمت , تعليم , گفته
آیین، دین، روش، سنت، شرع، شریعت، طریقه، طریقت، کیش، مسلک، مشرب، نحله
زراندود، مطلا ≠ مفضض
(مُ ذَ هَّ) [ ع . ] (اِمف .) زر اندود شده .
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دین ، آیین . 2 - راه ، روش . ج . مذاهب .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مولوی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
(از کلیله و دمنه ).
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
نظامی .
خاقانی .
خاقانی .
مولوی .
مولوی .
خاقانی .
مسعودسعد.
خاقانی .
منوچهری .
مذهب . [ م ُ ذَهَْ هَِ ] (ع ص ) زراندودکننده . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). که به طلا انداید چیزی را. که طلاکاری و تذهیب کند. || که حواشی و سرفصل های کتب را باآب طلا و رنگهای دیگر تزیین کند و بیاراید. نعت فاعلی است از تذهیب . رجوع به تذهیب شود. || زردوزی کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به معانی قبلی شود.
مذهب . [ م ُ هََ ] (اِخ ) کعبه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم است کعبه را. (از متن اللغة). || وسواس . وسوسه . (یادداشت مرحوم دهخدا از معجم الادباء). گویند: به مذهب ؛ یعنی وسواسی دارد در ریختن آب و کثرت استعمال آب هنگام وضوساختن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). و مُذهِب شیطان این وسوسة است . (از متن اللغة). || دیو وضو که بر اسراف آب انگیزد، قال ابوطاهر: و کسر هاء الصواب . (از منتهی الارب ). رجوع به معنی قبلی و مُذهِب شود. || (ص ) کمیت مذهب ؛ اسبی که بیشتر زردی زند تا سرخی ، خلاف مدمی که بیشتر به سرخی زند از زردی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و هی المذهبة. (از متن اللغة). || زراندود از دوال و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).مطلی . طلاکرده شده . مُذَهَّب . ذهیب . (از متن اللغة).
مذهب . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) برنده . دورگرداننده . (ناظم الاطباء). زائل کننده . نعت فاعلی است از اذهاب ، به معنی ازالة. رجوع به اذهاب شود. || زراندودکننده . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذَهِّب شود. || (اِخ ) شیطانی که شخص را وادار به وسواس در وضو و زیاد ریختن آب می کند. رجوع به مُذهَب شود.
۱. راهوروش؛ طریقه.
۲. هریک از فرقهها و گرایشات دینی با مجموعهای از آیینها و آموزهها.
زراندود؛ طلاکاریشده؛ زرکوبیشده.
آیین، کیش