( صفت ) ۱ - منسوب به اشعر ( یکی از قبایل عرب ) . ۲ - منسوب به فرق. اشعریه .
تمیم بن اوس اشعری از محدثان بود از عبد الله بن بشر روایت کرد و مردم شام از وی روایت دارند . وی بروزگار خلافت هشام بن عبد الملک در گذشت .
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن اشعری شود.
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سعدبن عبداﷲبن ابی خلف اشعری قمی . از اعیان و وجوه شیعه و معروف به شیخ الطایفه با امام عسکری (ع ) معاصر بود و به حضور آن حضرت نائل آمد. محمدبن احمد اشعری و احمدبن محمد خالد برقی متوفی بسال 274 یا 280 هَ . ق . و دیگران از وی روایت کرده اند. او راست : احتجاج الشیعة علی زیدبن ثابت فی الفرائض . الاستطاعة. الامامة. بصائرالدرجات فی المناقب . الرحمة. (از ریحانة الادب ج 1 ص 76).
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بلال بن سعدبن تمیم سکونی اشعری . از تابعین شام بود و از پدرش روایت دارد و او را صحبتی است . اوزاعی و عمروبن شراحیل از او روایت کرده اند... مردم شام به کلام او همان عنایت داشتند که اهالی عراق به کلام حسن بصری . وی در عصر فرمانروائی هشام بن عبدالملک درگذشت . نسبت او به قبیله ٔ اشعر است . (از انساب سمعانی برگ 39 «الف »).
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) تمیم بن اوس اشعری . از محدثان بود. از عبداﷲبن بشر روایت کرد و مردم شام از وی روایت دارند.وی بروزگار خلافت هشام بن عبدالملک درگذشت . نسبت او به قبیله ٔ اشعر است . (از انساب سمعانی برگ 39 الف ).
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن عیسی بن عبداﷲبن سعدبن مالک بن احوص بن مالک اشعری . از فرزندان جماهربن اشعر بود که در قم میزیست و از بزرگان علمای رجال و فقه بشمار میرفت و بر همه ٔ دانشمندان مقدم بود. سلطان قم در امور آن شهراز رای وی استمداد می جست . سفرهائی به مشهد و عتبات کرد. او راست : الاظله و التوحید. و فضائل العرب و فضل المنی و المتعه و ناسخ و منسوخ . (از ریحانة الادب ).
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن احمدبن یحیی بن عمران . از علمای شیعه بود. او راست : کتاب الجامع. کتاب النوادر. کتاب ما نزل من القرآن فی الحسین بن علی (ع ). (ابن الندیم ). و صاحب ریحانة الادب نیای وی عمران را فرزند عبداﷲبن سعدبن مالک اشعری دانسته و او را از فقیهان اوایل قرن چهارم هجری شمرده است و هم آرد: سعدبن عبد اشعری از وی روایت کرده است و ابوجعفر از محمدبن خالد برقی روایت دارد. و علاوه بر تألیفات مذکور این دو کتاب را نیز به وی نسبت داده است : مناقب الرجال . نوادرالحکمة. رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 79 شود.
اشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوموسی . رجوع به ابوموسی اشعری شود.
اشعری . [ اَ ع َ ](ص نسبی ) منسوب به اشعر. رجوع به اشعر شود. || منسوب به فرقه ٔ اشاعره . رجوع به اشاعره شود.