کلمه جو
صفحه اصلی

اشاعره

فرهنگ فارسی

فرقه ای از مسلمانان پیرو ابو الحسن اشعری وی مخالف معتزله بود . به عقیده او ایمان عبارتست از تصدیق به قلب اما قول بلسان و عمل بارکان از فروع آنست و کسی که به قلب تصدیق کرد یعنی بوحدانیت خدای تعالی اقرار آورد و به پیغامبران و آنچه از خداوند بر رسالت آورده اند از روی قلب اعتراف کرد ایمان او درست است و اگر هم در همان حال بمیرد مومن و رستگار شمرده می شود و مومن جز بانکار ایمان و لوازم آن از ایمان خارج نمی گردد . صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه بمیرد حکم او با خداوند است یا او را برحمت خود میامرزد یا به شفاعت پیغامبر می بخشد و یا به مقدار جرمش عذاب می کند اما اگر توبه کند آمرزیدن او بر خدا واجب نیست زیرا خدا موجب است و چیزی بر او واجب نمی شود و اعتقاد به قبول توبه مبتنی بر سمع است . خدا مالک خلق خود است آنچه می خواهد می کند و بهرچه اراده کند فرمان می دهد . اگر همه خلق جهان را به بهشت برد مرتکب حیفی نشده است و اگر همه را به آتش افکند ظلمی نکرده است چه ظلم عبارتست از تصرف در آنچه ما یملک متصرف نیست یا عبارتست از وضع شئ در غیر موضع خود در صورتی که خداوند مالک مطلق است و از این روی نه ظلمی بر او متصور است و نه جوری بدو منسوب مو رد رویت گفته : هر چه موجود باشد مرئی خواهد بود . قال الله تعالی : وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره . در اثبات سمع و بصر و یدو و جه برای خداوند گوید : این جمله صفات جبری است که چون سمع به آن ورود یافته اقرار به آن واجب باشد به آن طریق که شرع به آن وارد است و باری تعالی عالم است بعلم و قادر است بقدرت ... و همه این صفات قدیم است . توفیق پیش او خلق قدرتست بر طاعت و خذلان خلق قدرتست بر معصیت . امامت باتفاق و اختیار - نه بنص و تعیین - ثابت می شود و با ین ترتیب وی طریقه اهل سنت را تایید می کند . راجع به قر آن اشعریه بر خلاف قول معتزله معتقد به قدم آنند .

لغت نامه دهخدا

( اشاعرة ) اشاعرة. [ اَ ع ِ رَ ] ( اِخ ) ج ِ اشعری ، بمعنی پیرو طریقه مخصوص اشعریان. اساس طریقه اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقه اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه ، ابوالحسن اشعری ، معروف گردید و او از اخلاف ابوموسی اشعری است. ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند. عالم مشهور قاضی ابوبکر محمد باقلانی متوفی سنه 403 هَ. ق. مذهب اشعری داشت و در تأیید و ترویج این طریقه کوشش بسیار کرد. اشاعره و معتزله با یکدیگر سخت مخالف بودند و کار مخالفت این دوفرقه به زدوخوردها و انقلابات خونین کشید، و مسلمانان هر ناحیه را مدت چند قرن به همین زدوخوردها مشغول و سرگرم داشت. نمونه ای از این معنی واقعه خراسان است در سال 456 هَ. ق..
اشاعره و معتزله در مسائل بسیار با هم اختلاف دارند. عمده مسائل خلافیه آنها بدین قرار است : 1 - معتزلی گوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هرچه شایسته تر و سزاوارتر رعایت بندگان کند،اما اعمال شرّ، مخلوق عباد و عنان قدرت و اراده این همه در دست انسان است. اشعری گوید: بد و نیک کارهاهمه آفریده خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیارنیست. 2 - معتزلی گوید: ایمان را سه رکن است : اعتقاد به قلب و جنان ، گفتار به زبان ، عمل به ارکان. اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیده قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است و کسی که دین را به دل بگرود مؤمن است ، هرچند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد. 3 - معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است بالذات نه بصفت علم ، و قادر است نه بصفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی. اما اشعری قائل به صفات ازلیه زائد بر ذات است که قائم به ذات واجب الوجودند:
و الاشعری بازدیاد قائله
و قال بالنیابة المعتزله .
مسأله تعدد قدما که در کتب کلام دیده میشود مربوط بهمین مطلب است. 4 - معتزلی قائل است به حسن و قبح عقلی و گوید: حسن و قبح ذاتی اشیاء است ، و عقل خود بدون معاونت شرع میتواند حسن و قبح چیزها راادراک کند. اوامر و نواهی شرع تابع حسن و قبح ذاتی است ، نه اینکه حسن و قبح تابع امر و نهی شارع باشد، و از این جهت در مواردی که نص شرعی در دست نداریم عقل خود میتواند استنباط احکام کند، همچنین در موارد منصوصه بواسطه ملاک حسن و قبح ذاتی ممکن است در حکم ظاهری تصرف کند، اما اشعری منکر حسن و قبح عقلی است ، واجب و حرام را سماعی داند و گوید عقل ما را شایستگی ایجاد یا تصرّف در احکام شرع نیست. در اینکه اوامر و نواهی شرع نسبت به حسن و قبح سبب اند یا کاشف ، گفتگوهاست که در فن کلام و اصول بشرح نوشته اند. 5 - معتزلی گوید: خدا را هیچگاه بچشم نتوان دید و اشعری گوید که خداوند در روز رستخیز بعیان دیده میشود. در مسأله رؤیت میان اشاعره و معتزله گفتگوهاست و در این باب عقاید گوناگون اظهار شده است که در جای خود بتفصیل نوشته اند. طائفه «ضراریه » از معتزله گویند که انسان را ورای حواس پنجگانه حاسه ششم است و با این حس خدا را در قیامت می بینیم. 6 - معتزلی گوید: کسی که مرتکب گناهان کبیره میشود نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و از این معنی عبارت کند به منزلة بین المنزلتین. 7 - معتزلی گوید: کلام اﷲ مخلوقی است حادث ، واشعری معتقد به کلام قدیم است. مسأله کلام نفسی مقابل کلام لفظی که از مختصات عقاید اشعریان است از فروع همین مسأله شمرده میشود. 8 - معتزلی گوید: اعجاز قرآن مجید بسبب آن است که مردم را از معارضه و آوردن مانندش منصرف ساخت وگرنه اتیان بمثل برای فصحای عرب ممکن بودی ، و اشعری قرآن را بالذات معجز و آوردن مانند آن را از بشر محال داند و گوید اعجاز عبارت است از فعل خارق عادت که مقرون بتحدی و سالم از معارضه باشد. 9 - معتزلی اعاده معدوم را ممتنع و اشعری ممکن داند. 10 - معتزلی خلود در نار را معتقد و اشعری منکر است. 11 - معتزلی امامت را بنص و تعیین داند و اشعری به اختیار امت. 12 - معتزلی معتقد است به تقرر و ثبوت ماهیت پیش از وجود و گوید ماهیت را در حال عدم و پیش از آنکه موجود شود ثبوت و تقرری است و ثبوت رااعم از وجود و عدم را اعم از نفی داند:

اشاعرة. [ اَ ع ِ رَ ] (اِخ ) ج ِ اشعری ، بمعنی پیرو طریقه ٔ مخصوص اشعریان . اساس طریقه ٔ اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقه ٔ اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه ، ابوالحسن اشعری ، معروف گردید و او از اخلاف ابوموسی اشعری است . ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند. عالم مشهور قاضی ابوبکر محمد باقلانی متوفی سنه ٔ 403 هَ . ق . مذهب اشعری داشت و در تأیید و ترویج این طریقه کوشش بسیار کرد. اشاعره و معتزله با یکدیگر سخت مخالف بودند و کار مخالفت این دوفرقه به زدوخوردها و انقلابات خونین کشید، و مسلمانان هر ناحیه را مدت چند قرن به همین زدوخوردها مشغول و سرگرم داشت . نمونه ای از این معنی واقعه ٔ خراسان است در سال 456 هَ . ق ..
اشاعره و معتزله در مسائل بسیار با هم اختلاف دارند. عمده ٔ مسائل خلافیه ٔ آنها بدین قرار است : 1 - معتزلی گوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هرچه شایسته تر و سزاوارتر رعایت بندگان کند،اما اعمال شرّ، مخلوق عباد و عنان قدرت و اراده ٔ این همه در دست انسان است . اشعری گوید: بد و نیک کارهاهمه آفریده ٔ خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیارنیست . 2 - معتزلی گوید: ایمان را سه رکن است : اعتقاد به قلب و جنان ، گفتار به زبان ، عمل به ارکان . اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیده ٔ قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است و کسی که دین را به دل بگرود مؤمن است ، هرچند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد. 3 - معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است بالذات نه بصفت علم ، و قادر است نه بصفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی . اما اشعری قائل به صفات ازلیه ٔ زائد بر ذات است که قائم به ذات واجب الوجودند:
و الاشعری بازدیاد قائله
و قال بالنیابة المعتزله .
مسأله ٔ تعدد قدما که در کتب کلام دیده میشود مربوط بهمین مطلب است . 4 - معتزلی قائل است به حسن و قبح عقلی و گوید: حسن و قبح ذاتی اشیاء است ، و عقل خود بدون معاونت شرع میتواند حسن و قبح چیزها راادراک کند. اوامر و نواهی شرع تابع حسن و قبح ذاتی است ، نه اینکه حسن و قبح تابع امر و نهی شارع باشد، و از این جهت در مواردی که نص شرعی در دست نداریم عقل خود میتواند استنباط احکام کند، همچنین در موارد منصوصه بواسطه ٔ ملاک حسن و قبح ذاتی ممکن است در حکم ظاهری تصرف کند، اما اشعری منکر حسن و قبح عقلی است ، واجب و حرام را سماعی داند و گوید عقل ما را شایستگی ایجاد یا تصرّف در احکام شرع نیست . در اینکه اوامر و نواهی شرع نسبت به حسن و قبح سبب اند یا کاشف ، گفتگوهاست که در فن کلام و اصول بشرح نوشته اند. 5 - معتزلی گوید: خدا را هیچگاه بچشم نتوان دید و اشعری گوید که خداوند در روز رستخیز بعیان دیده میشود. در مسأله ٔ رؤیت میان اشاعره و معتزله گفتگوهاست و در این باب عقاید گوناگون اظهار شده است که در جای خود بتفصیل نوشته اند. طائفه ٔ «ضراریه » از معتزله گویند که انسان را ورای حواس پنجگانه حاسه ٔ ششم است و با این حس خدا را در قیامت می بینیم . 6 - معتزلی گوید: کسی که مرتکب گناهان کبیره میشود نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و از این معنی عبارت کند به منزلة بین المنزلتین . 7 - معتزلی گوید: کلام اﷲ مخلوقی است حادث ، واشعری معتقد به کلام قدیم است . مسأله ٔ کلام نفسی مقابل کلام لفظی که از مختصات عقاید اشعریان است از فروع همین مسأله شمرده میشود. 8 - معتزلی گوید: اعجاز قرآن مجید بسبب آن است که مردم را از معارضه و آوردن مانندش منصرف ساخت وگرنه اتیان بمثل برای فصحای عرب ممکن بودی ، و اشعری قرآن را بالذات معجز و آوردن مانند آن را از بشر محال داند و گوید اعجاز عبارت است از فعل خارق عادت که مقرون بتحدی و سالم از معارضه باشد. 9 - معتزلی اعاده ٔ معدوم را ممتنع و اشعری ممکن داند. 10 - معتزلی خلود در نار را معتقد و اشعری منکر است . 11 - معتزلی امامت را بنص و تعیین داند و اشعری به اختیار امت . 12 - معتزلی معتقد است به تقرر و ثبوت ماهیت پیش از وجود و گوید ماهیت را در حال عدم و پیش از آنکه موجود شود ثبوت و تقرری است و ثبوت رااعم از وجود و عدم را اعم از نفی داند:
و جعل المعتزلی الثبوت عم
من الوجود و من النفی العدم .
بعض معتزلیان گویند که میان ثبوت و نفی هیچ حد فاصل و واسطه ای نیست ، و بین ثابت و منفی قضیه ٔ منفصله ٔ حقیقیه است که بیش از دو طرف ندارد، اما میان موجود و معدوم واسطه ای است که آن را حال یا ثابت گویند. مسأله ٔ حال یا واسطه ٔ میان موجود و معدوم از مختصات عقاید معتزله است و اشاعره منکر این سخنان اند. 13 - معتزله علم واجب الوجود را عبارت دانند از ماهیات ثابته ٔ ازلی بنابر تقرر ماهیت که جزو عقاید آنهاست و ماهیت مقرره در عقاید معتزله نظیر اعیان ثابته است در عقاید متصوفه از قبیل محیی الدین و پیروان او. در باب علم واجب الوجود به جزئیات میان اشعری و معتزلی گفتگوهاست ، بعضی منکر علم واجب تعالی به جزئیات و برخی قائل به علم تفصیلی واجب الوجود و احاطه ٔ او بر غیرمتناهی هستند و طایفه ای گویند خداوند عالم به جزئیات است نه بصور تفصیلی بلکه بر وجه کلی . ابوالمعالی جوینی استاد غزالی از بزرگان اشعری بود. به او نسبت داده اند که گفت خداوند عالم به کلیات است نه به جزئیات . بهمین مناسبت در کتاب طبقات سبکی (ج 3 ص 261) چند ورق راجع به این موضوع نوشته وخواسته است که این نسبت را از امام الحرمین رفع و اورا از داشتن این عقیده پاک کند. غزالی برای اینکه مورد این تهمت واقع نشود، هر جا به این موضوع رسیده عقیده ٔ خود را صریحاً بیان کرده است ، از جمله در کتاب نصیحةالملوک مینویسد: «وی داناست به هرچه دانستنی است و علم وی به همه ٔ چیزها محیط است .» 14 - اشعری گوید ایمان و طاعت بتوفیق و کفر و معصیت بخذلان الهی است و توفیق عبارت است از خلق قدرت بر طاعت و خذلان عبارت است از خلق قدرت بر معصیت .
آنچه از موارد اختلاف اشعری و معتزلی یاد کردیم عمده ٔ مسائل خلافیه ای است که میان آنها مشهور شده است . ازاین مسائل مهم بعضی مولود بعض دیگرند، مثلاً مسأله ٔحال و کلام نفسی و همچنین اختلاف در توفیق و خذلان به مسأله ٔ نفی صفات و جبر و اختیار برمیگردد. غیر از آنچه گفتیم موارد خلافیه ٔ دیگر هم در باب وعد و وعید واسماء و احکام و عقل و سمع و همچنین در موضوعات جزئی و شخصی از قبیل اینکه عایشه و طلحه و زبیر خطاکار بودند یا نه و بر فرض خطا، آیا برگشتند و توبه کردندیا همچنان با گناه از دنیا رفتند و معاویه و عمرو عاص بر امام خروج کردند یا نه و امثال این اختلافات و زدوخوردها میان معتزله و فرقه های دیگر بوده است که بسیاری از آنها مربوط به مسائل مذکور میشود و در کتب عقاید بتفصیل ثبت شده است .
رواج طریقه ٔ اشعری : تا اواخر قرن سوم نامی از فرقه ٔ اشعری در میان نبود، و دشمن سخت معتزله همان اصحاب حدیث بود. پس از ظهور علی بن اسماعیل اشعری ، فرقه ای بدین نام روی طریقه ٔ اهل حدیث ، در مقابل معتزله قیام کردند و مخاصمه ٔ این طایفه به موافقت علمای حدیث با معتزلیها گونه ٔ دیگر گرفت . پیدا شدن روح انتقاد و باور نکردن هر سخنی بدون دلیل و برهان ، شاید تا حدی لازم و مطابق تعلیمات اسلامی بود که مردم را بفکر و تعقل و پیروی دلیل و برهان راهنمائی میکرد و «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین » (قرآن 111/2)، «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن » (قرآن 125/16). و امثال آنها را دستور میداد و چون عقاید تعبدی صرف در مقابل حملات مذاهب فلسفی تاب نمی آورد، متکلمین اسلام مجبور بودند که با اسلحه ٔ مهاجمین خود رامسلح سازند. اما بهمین اندازه که اصول فلسفه برای مناظره و محاجه ٔ با مخالفان دین بکار رود، قناعت نشد و بتدریج بیش از آنچه ضرورت داشت و افزون از مقدار نسبت مسائل فلسفه ٔ یونان با مذهب درآمیخت و معجون نوظهوری ساخته شد. قرن چهارم و پنجم نسبت به اشاعره و اهل حدیث همچون قرن دوم و سوم نسبت به معتزله و قدریه بود و بیشتر از آنچه معتزله در مدت دو قرن پیش رفته بودند، از قرن چهارم ببعد نصیب اشعریها و اهل سنت وجماعت گردید. در قرن پنجم که عهد غزالی است ، جمهور مسلمانان اهل سنت خاصه در حوزه ٔ خراسان که موطن غزالی است ، در اصول طریقه ٔ اشعری و در فروع مسلک شافعی را داشتند. آنها که اصحاب رأی یعنی پیروان امام ابوحنیفه بودند، نیز اکثراً به مسلک اشاعره معتقد بودند و مذهب معتزله میان بعضی از فقهای عراق متداول بود. در کتاب بیان الادیان که مؤلف آن از معاصرین غزالی است ، مذهب اهل سنت و جماعت را تقریباً روی اصول اشعری وصف میکند و در ذیل اصحاب الرأی مینویسد: «و فقهای خراسان که از اصحاب ابوحنیفه اند، در اصول ، مذهب سنت وجماعت دارند. اما بعضی از فقهای عراق در اصول ، مذهب معتزله دارند و در فروع مذهب او». از کتاب طبقات الشافعیه ٔ سُبکی و مؤلفات تاریخی دیگر هم بخوبی برمی آید که اکثر علمای بزرگ خراسان در قرن پنجم در اصول ، پیرو اشعری و در فروع ، تابع شافعی بوده اند. در دوره های بعد نیز جمهور اهل تسنن از حنفی و شافعی و غیره همگان اشعری مذهب بودند. علامه در نهج الحق مینویسد: «و جماعةالاشاعرة الذین هم الیوم کل الجمهور من الحنفیة و الشافعیة و الحنبلیة الا الیسیر من فقهاء ماوراءالنهر» الخ . (غزالی نامه تألیف جلال همایی صص 60 - 80).


فرهنگ عمید

= اشعری

اشعری#NAME?


دانشنامه عمومی

اَشاعِره، نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری اطلاق می شود. اشاعره در معنای عام به سنت گرایان یا اهل سنت و جماعت گفته می شود، یعنی آنان که در برابر خردگرایان معتزلی، بر نقل (قرآن و سنت) تأکید می ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می دهند.
ماتریدی
علم کلام
کنفرانس جهان اهل سنت در چچن
پیروان ابوالحسن اشعری بودند و اعتقاد داشتند:ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به ارکان از فروع آن است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه بمیرد، حق تعالی او را شامل مغفرت می کند یا اینکه به شفاعت رسول اکرم می بخشد یا آنکه به مقدار جرمش او راعذاب می دهد؛ اما اگر با توبه بمیرد عفو او بر حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب است و چیزی بر او واجب نمی شود.
حق تعالی مالک خلایق است و آنچه اراده اش باشد، انجام می دهد و فرمان می دهد. چنانچه جمیع خلایق را به بهشت ببرد یا همه را در آتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده است؛ چون او مالک مطلق است.

دانشنامه آزاد فارسی

اَشاعِرِه
(یا: اشعریه؛ اشعریان) یکی از مهم ترین و دیرپاترین مکاتبِ کلامی اهل سنّت، منسوب به ابوالحسن اشعری. ابوالحسن اشعری خود در آغاز به مکتب فکری معتزله گرایش داشت، اما بهانه ای که باعث جدایی و کناره گیری ابوالحسن اشعری از معتزله و ابوعلی جُبّایی استاد معتزلی او شد، مناظره ای بود که میان او با استادش درخصوص سرنوشت برادر مؤمن، کافر و نابالغ در روز قیامت اتفاق افتاد و سرانجام ابوالحسن به سبب مسائل پیچیده ای چون صفات پروردگار، جبر و اختیار و رابطۀ آن با مسئلۀ علم و قدرت و ارادۀ الهی، قِدم قرآن، و ضرورت رؤیت خداوند در آخرت، از معتزلیان روی گرداند و در آغاز قرن ۴ق خود بانیِ مکتبِ کلامی جدید شد که به نام خود او معروف است. ابوالحسن اشعری در برابر دو جریان معتزله و اهل حدیث قرار داشت؛ جریان نخست، عقل را یگانه ابزار شناخت می دانستند و جریان دوم، شیوۀ عقل ستیزی در پیش گرفتند و به تفسیر قشری و ظاهری آیات قرآن پرداختند. ابوالحسن اشعری می کوشید تا راهی متمایز از این دو را برگزیند. با افول معتزله رفته رفته اشاعره در میان عامۀ اهل سنت، به ویژه شافعیان، مقبولیت یافتند. اما در این میان با مخالفت برخی فرق اسلامی نظیر حنابله و ماتُریدیه روبه رو بودند. آل بویه نیز با تمایلات شیعی در دفعِ آنان می کوشیدند، اما با برآمدن سلاجقه و سقوط شیعیان و معتزلیان در بغداد و خراسان، اشعریه رواج بیشتری یافت و علی رغم مخالفت حنبلیانی چون ابن تیمیه، تا اواخر قرن ۹ق نفوذِ قدرتمند خود را در میان اهل سنّت حفظ کرد تا آن جا که در آثار بسیاری از علمای اهل سنّت،حتی در زمان حاضر، ردّ پای تفکر اشعری را می توان یافت.هر چند بسیاری از متکلمان بعدی دراین تفکر تجدید نظر کردند ودر آن تغییراتی دادند. اشعریان در بحث اصول و فروعِ دینی عنصر عقل را چندان بها نمی دهند و تعیین حسن و قبح را با شرع می دانند و برخلاف معتزله و شیعه به حسن و قبح عقلی اعتقاد ندارند. آنان را عقیده برآن است که «خوب» چیزی است که خداوند به آن امر فرموده و«بد»آن است که خداوند از آن نهی کرده است. حال آن که به اعتقاد شیعه و معتزله، مفاهیم «خوب» و «بد» مستقل از فرمان خداوند وجود دارند و با عقل می توان فی الجمله آن ها را درک کرد. خداوند به انجام امور خوب امر می کند و از انجام امور بد نهی می نماید همچنان که در قرآن فرموده است اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بالعدلِ والاحسان (نحل، ۹۰) خداوند به عدالت ونیکی امر می کند. عقل گریزی در نزد اشاعره سبب شده است که نوعی قشری گری و تحجر بر افکار آنان سایه افکند. اشاعره تمایل به جبر دارند امّا چون جبریِ مطلق نیستند، به نوعی اختیار به نام «کسب» معتقدند. مکتب کلامی اشعری می کوشید تا پا از دایرۀ ظواهر قرآن و روایات بیرون ننهد. متکلمان و علمای بزرگ اشعری، چون امام الحرمین جوینی، غزالی، امام فخر رازی، قاضی عضدالدین ایجی، میر سید شریف جرجانی ودیگران اگرچه در اصول و مبادی با ابوالحسن اشعری هم نظر بودند، اما در بسیاری عقاید هم با وی اختلافِ رأی داشتند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مکتب کلامی اشاعره، یکی از مذاهب کلامی اهل سنت است که در کتب تاریخ و فرق و مذاهب از آن با اسامی دیگری چون اشعریه، اهل تحقیق، مذهب اوسط و صفاتیه یاد می­شود. این مکتب توسط ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری بنیانگذاری شد. اشاعره آموزه های معتزلی و اهل حدیث (دو مکتب کلامی دیگر از اهل سنت) را به­ طور توأم نفی می­کردند و با رد نقش اکتشافی عقل و پذیرش نقش دفاعی آن، حجتی نسبی برای عقل قائل شدند.
ابوالحسن اشعری از نوادگان ابوموسی اشعری _ یکی از صحابه ی پیامبر(ص) و حَکَم سپاه حضرت علی(ع) در جنگ صفین _ می­باشد. وی در سال ۲۶۰هجری در بصره متولد شده و در سال ۳۲۴هجری در بغداد درگذشت. اشعری تا چهل سالگی تحت تعلیم ابوعلی جبائی اصول و مبانی اعتزال را فراگرفته و معتقد به اندیشه­ های معتزله بود. وی در سال ۳۰۰هجری از اندیشه­ ی معتزله اعلام برائت کرده و مکتب خود را پایه گذاری کرد.

← علت جدائی اشعری از معتزله
اشعری مکتبش را زمانی پایه گذاری کرد که معتزله گرفتار نوعی رکود شده بود، و خلفای عباسی و حکام، آنان را طرد کرده بودند. همچنین پایگاه توده­ ای محکم و استواری نداشتند و مردم به آنها با سوء ظن و تردید می­نگرستند. چرا که در افکارشان، دوری از قرآن و حدیث و نزدیکی به مفاهیم نظری و کاملا ذهنی فلسفه ی یونان مشهود و محسوس بود.
ابوالحسن اشعری با دوری از دیدگاه عقل گرایانه و افراطی معتزله درصدد برآمد تا با تمسک به آموزه های دینی،­­ صرفا عقل را در دفاع از آنها به کار گیرد و جنبه ­ی مقبول­تری به آنها بدهد.

آثار اشعری
آثار و تالیفات بسیاری برای اشعری نسبت داده شده است. ابن عساکر در کتاب "تبین کذب المفتری" شماری از آنها را نام برده است. مهم­ترین آثار به­ جای ­مانده از اشعری عبارتند از ۱- مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ۲- الابانه عن اصول الدیانه ۳- استحسان الخوض فی علم الکلام ۴- اللمع

شخصیت­های برجسته این تفکر
...


کلمات دیگر: