کلمه جو
صفحه اصلی

ابن خلدون

فرهنگ فارسی

ابوزید عبد الرحمن بن محمد از بزرگان حکما و مورخان ( و . تونس ۷۳۲ - ف . ۸٠۶ یا ۸٠۸ ه ق . ) . وی چون شهرت علمی یافت بدعوت ابو عنان حاکم فاس بان دیار شتافت و سپس بسعایت حاسدان بزندان افتاد و پس از رهایی بشاعری گرایید . سفری بقسطنطنیه و غرناطه و قشتاله کرد و عاقبت در قلعه بنی سلامه ( از بلاد بنی توجین ) عزلت گزید و بنوشتن تاریخ معروف خود مشغول گردید و سپس بتونس بازگشت و بتدریس پرداخت و بعد در جامع ازهر تدریس کرد . در مصر قاضی القضاه شد و سپس استعفا داد و بتدریس در قاهره اشتغال ورزید. کتاب تاریخ او موسوم به [ کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و- العجم و البربر ] معروف است .
یکی از بزرگان و مشاهیر حکمائ مورخین

لغت نامه دهخدا

ابن خلدون . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوزید عبدالرحمن بن محمدبن محمدبن حسن حضرمی یمنی . شاید از ابناء. یکی از بزرگان و مشاهیر حکماء مورخین . خلدون جد اعلای او از مردم حضرموت بوده و باندلس هجرت کرده بود و در شهر قرمونه و اشبیلیه عده ای از مردم این خاندان از اعیان رجال و کبارعلما بوده اند. آنگاه که مسیحیان اشبیلیه را از مسلمین بازستدند جد او بتونس رفت و صاحب ترجمه در 732 هَ.ق . بدانجا بزاد و در اوان صِبا نزد پدر و دیگر دانشمندان در مدتی کوتاه ادب و فنون و علوم متنوعه ٔ دیگر فراگرفت . پدر و مادر و نزدیکان و بیشتر اساتید اودر بیماری طاعونی عام درگذشتند و او از غایت اندوه به ترک تونس جازم گشت لکن محمدبن تافراگین حکمران تونس او را از این عزیمت بازداشت و طغرانویسی خویش بدومحول کرد. در جنگی که متعاقب آن پیش آمد و محمد مزبور مغلوب گشت ابن خلدون با او به سبته شد و از آنجا بتلمسان و بسکره رفت . ملوک طوائف این نواحی مقدم او را گرامی داشتند و در عنفوان شباب صیت علم و فضل او بهمه اقطار مغرب برسید و امیر فاس ابوعنان یکی از دوستاران و مروجین علم او رابنزد خویش خواند و ابن خلدون بپذیرفت و بفاس رفت (755) و رتبت کاتبی سلطان فاس بدو مفوض گشت ، در این وقت هنوز از پای طلب نمی نشست و از علماء مهاجر اندلس و دانشمندان بومی مغرب استفادات علمی میکرد لکن دیری نگذشت که دچار تهمت های حُسّاد گشت و بسعایت آنان معزول و محبوس گردید و تا مرگ ابوعنان در بند ببود و پس از او رهائی یافت و ابوسالم مرینی جانشین ابوعنان اورا به ریاست کاتبان خویش برگزید (760) و در این وقت طبع او بشعر و شاعری گرایید و قصاید بلیغه ٔ بسیاری بسرود لکن ابن مرزوق خطیب بعناد و خصومت او برخاست وبه وشایت او از توجه ابوسالم نسبت بوی بکاست ، پس ازوفات ابوسالم عمر وزیر که امور فاس بدو محول بود ابن خلدون را در مقام خویش بازماند. در آن وقت ابن خلدون آرزوی سیاحت اندلس کرد و از وزیر دستوری گرفت و زن و فرزندان به قسنطینه نزد خال خویش فرستاد و خود به غرناطه رفت (764) و بتوصیه ٔ لسان الدین بن خطیب وزیر، مورد اعزاز و اکرام ابن احمر امیر غرناطه شد. پس از یک سال بخواهش امیر قشتاله بدانجا رفت و آن امیر با آنکه نصرانی بود از احترام او چیزی فرونگذاشت و اقامت او را نزد خویش تقاضا کرد و گفت در صورت قبول این خواهش ، املاک موروثه ٔ ابن خلدون را نیز که در اشبیلیه داشته است بدو باز خواهد داد لکن ابن خلدون نپذیرفت و امیر او را با هدایا و تحف گرانبها بغرناطه بازگردانید. در این وقت ابن خلدون از ابن احمر برای دیدار زن و فرزند خویش اجازت سفر خواست و ابن احمر رخصت نفرمود و کشتی خاص بقسنطینه فرستاد و عیال او را بغرناطه بازگردانید. بار دیگر به تفتین بدخواهان در دوستی او و ابن خطیب برودتی پیدا آمد و ابن خلدون اندلس را ترک گفت و به بجایه رفت و امیر بجایه ابوعبداﷲ او را منصب وزارت یا حاجبی داد وپس از آنکه مدتی در آن شغل بسر برد از آزار و ایذاءبداندیشان ، بجایه را ترک گفت و به بسکره در نواحی صحرای کبیر گوشه گرفت . در این اثنا حاکم تلمسان و وزیر غرناطه هر دو، او را بخدمت خود میخواندند و او اجابت هیچیک نکرد و وقت خویش وقف تألیف و مطالعه فرمود. پس از چندی از جانب حاکم تلمسان ابوحمو بسفارت خاص برفتن اندلس مأمور شد و در اثنای راه حاکم فاس عبدالعزیز مرینی او را دستگیر و یک روز توقیف و سپس آزاد کرد و بمشاغلی چند بگماشت . در 776 از ابوالعباس حاکم فاس رخصت گرفت و باز به اندلس شد و ابن احمر او را بجای ابن خطیب بوزارت برگزید و در این هنگام خواست خانواده ٔ خود را بفاس بازگرداند، امیر تلمسان مانع آمد و ابن خلدون خود برفتن تلمسان ناگزیر گشت ، امیر تلمسان تقاضای استخدام وی کرد لکن او از تقلد امور ملکی بیزاری و تنفر نمود و در قلعه ٔ بنی سلامه از بلاد بنی توجین عزلت گزید و بمطالعه و نوشتن تاریخ مشهور خویش پرداخت . و در 780 بتونس مسقطالرأس خود بازگشت و بتدریس اشتغال جست . لکن شهرت فضل و توجه خاص امیرابراهیم بن عباس بدو و به تاریخ نوشته ٔ او، نیات سوء کوته نظران را بر او برانگیخت چنانکه در 784 از ترک تونس و هجرت به اسکندریه (از طریق بحر) ناگزیر گشت و از آنجا بزیارت خانه شد لکن توفیق حج نیافت و بقاهره بازگشت و در جامع ازهر بتدریس مشغول و از دست برقوق سلطان مصر به قاضی القضاتی مذهب مالکی منصوب گشت (786) وعیال خویش بازگردانیدن خواست . از سوء حظ، کشتی بشکست و کسان او همگی فروشدند، در عقیب این مصیبت او از شغل قضا استعفا گفت و بقیت عمر را در قاهره بتدریس و تألیف و مکاتبه با ادبای اندلس و مغرب صرف کرد و در789 ایفای فریضه ٔ حج کرد و آنگاه که تیمور لنگ ممالک شام بگرفت در معیت برقوق بحضور تیمور بار یافته بعنایت او نایل گشت . وفات او در 806 یا 808 است . کتاب تاریخ او موسوم به کتاب العبر و دیوان المبتدء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر در هفت مجلد ضخم به طبع رسیده و مقدمه ٔ آن که یکی از هفت مجلد است در فلسفه ٔ تاریخ و اجتماعات باشد و آنرا علم عمران نامیده و خود را حقاً مخترع و موجد آن گفته است و بی شبهه چنین است و بعید نمی نماید که منتسکیو و دیگر علمای اجتماع متأخر، از این اثر ملهم و متأثر شده باشند.


ابن خلدون . [ اِن ُ خ َ ] (اِخ ) ابومسلم عمربن احمدبن خلدون حضرمی . از خاندان مبرز اشبیلی . شاگرد مسلمه . او به تتبع فلسفه و ریاضی و نجوم و طب می پرداخت و در اشبیلیه به سال 448 هَ .ق . درگذشت . (از تاریخ اطبای عرب لکلرک ).


ابن خلدون. [ اِن ُ خ َ ] ( اِخ ) ابومسلم عمربن احمدبن خلدون حضرمی. از خاندان مبرز اشبیلی. شاگرد مسلمه. او به تتبع فلسفه و ریاضی و نجوم و طب می پرداخت و در اشبیلیه به سال 448 هَ.ق. درگذشت. ( از تاریخ اطبای عرب لکلرک ).

ابن خلدون. [ اِ ن ُ خ َ ] ( اِخ ) ابوزید عبدالرحمن بن محمدبن محمدبن حسن حضرمی یمنی. شاید از ابناء. یکی از بزرگان و مشاهیر حکماء مورخین. خلدون جد اعلای او از مردم حضرموت بوده و باندلس هجرت کرده بود و در شهر قرمونه و اشبیلیه عده ای از مردم این خاندان از اعیان رجال و کبارعلما بوده اند. آنگاه که مسیحیان اشبیلیه را از مسلمین بازستدند جد او بتونس رفت و صاحب ترجمه در 732 هَ.ق. بدانجا بزاد و در اوان صِبا نزد پدر و دیگر دانشمندان در مدتی کوتاه ادب و فنون و علوم متنوعه دیگر فراگرفت. پدر و مادر و نزدیکان و بیشتر اساتید اودر بیماری طاعونی عام درگذشتند و او از غایت اندوه به ترک تونس جازم گشت لکن محمدبن تافراگین حکمران تونس او را از این عزیمت بازداشت و طغرانویسی خویش بدومحول کرد. در جنگی که متعاقب آن پیش آمد و محمد مزبور مغلوب گشت ابن خلدون با او به سبته شد و از آنجا بتلمسان و بسکره رفت. ملوک طوائف این نواحی مقدم او را گرامی داشتند و در عنفوان شباب صیت علم و فضل او بهمه اقطار مغرب برسید و امیر فاس ابوعنان یکی از دوستاران و مروجین علم او رابنزد خویش خواند و ابن خلدون بپذیرفت و بفاس رفت ( 755 ) و رتبت کاتبی سلطان فاس بدو مفوض گشت ، در این وقت هنوز از پای طلب نمی نشست و از علماء مهاجر اندلس و دانشمندان بومی مغرب استفادات علمی میکرد لکن دیری نگذشت که دچار تهمت های حُسّاد گشت و بسعایت آنان معزول و محبوس گردید و تا مرگ ابوعنان در بند ببود و پس از او رهائی یافت و ابوسالم مرینی جانشین ابوعنان اورا به ریاست کاتبان خویش برگزید ( 760 ) و در این وقت طبع او بشعر و شاعری گرایید و قصاید بلیغه بسیاری بسرود لکن ابن مرزوق خطیب بعناد و خصومت او برخاست وبه وشایت او از توجه ابوسالم نسبت بوی بکاست ، پس ازوفات ابوسالم عمر وزیر که امور فاس بدو محول بود ابن خلدون را در مقام خویش بازماند. در آن وقت ابن خلدون آرزوی سیاحت اندلس کرد و از وزیر دستوری گرفت و زن و فرزندان به قسنطینه نزد خال خویش فرستاد و خود به غرناطه رفت ( 764 ) و بتوصیه لسان الدین بن خطیب وزیر، مورد اعزاز و اکرام ابن احمر امیر غرناطه شد. پس از یک سال بخواهش امیر قشتاله بدانجا رفت و آن امیر با آنکه نصرانی بود از احترام او چیزی فرونگذاشت و اقامت او را نزد خویش تقاضا کرد و گفت در صورت قبول این خواهش ، املاک موروثه ابن خلدون را نیز که در اشبیلیه داشته است بدو باز خواهد داد لکن ابن خلدون نپذیرفت و امیر او را با هدایا و تحف گرانبها بغرناطه بازگردانید. در این وقت ابن خلدون از ابن احمر برای دیدار زن و فرزند خویش اجازت سفر خواست و ابن احمر رخصت نفرمود و کشتی خاص بقسنطینه فرستاد و عیال او را بغرناطه بازگردانید. بار دیگر به تفتین بدخواهان در دوستی او و ابن خطیب برودتی پیدا آمد و ابن خلدون اندلس را ترک گفت و به بجایه رفت و امیر بجایه ابوعبداﷲ او را منصب وزارت یا حاجبی داد وپس از آنکه مدتی در آن شغل بسر برد از آزار و ایذاءبداندیشان ، بجایه را ترک گفت و به بسکره در نواحی صحرای کبیر گوشه گرفت. در این اثنا حاکم تلمسان و وزیر غرناطه هر دو، او را بخدمت خود میخواندند و او اجابت هیچیک نکرد و وقت خویش وقف تألیف و مطالعه فرمود. پس از چندی از جانب حاکم تلمسان ابوحمو بسفارت خاص برفتن اندلس مأمور شد و در اثنای راه حاکم فاس عبدالعزیز مرینی او را دستگیر و یک روز توقیف و سپس آزاد کرد و بمشاغلی چند بگماشت. در 776 از ابوالعباس حاکم فاس رخصت گرفت و باز به اندلس شد و ابن احمر او را بجای ابن خطیب بوزارت برگزید و در این هنگام خواست خانواده خود را بفاس بازگرداند، امیر تلمسان مانع آمد و ابن خلدون خود برفتن تلمسان ناگزیر گشت ، امیر تلمسان تقاضای استخدام وی کرد لکن او از تقلد امور ملکی بیزاری و تنفر نمود و در قلعه بنی سلامه از بلاد بنی توجین عزلت گزید و بمطالعه و نوشتن تاریخ مشهور خویش پرداخت. و در 780 بتونس مسقطالرأس خود بازگشت و بتدریس اشتغال جست. لکن شهرت فضل و توجه خاص امیرابراهیم بن عباس بدو و به تاریخ نوشته او، نیات سوء کوته نظران را بر او برانگیخت چنانکه در 784 از ترک تونس و هجرت به اسکندریه ( از طریق بحر ) ناگزیر گشت و از آنجا بزیارت خانه شد لکن توفیق حج نیافت و بقاهره بازگشت و در جامع ازهر بتدریس مشغول و از دست برقوق سلطان مصر به قاضی القضاتی مذهب مالکی منصوب گشت ( 786 ) وعیال خویش بازگردانیدن خواست. از سوء حظ، کشتی بشکست و کسان او همگی فروشدند، در عقیب این مصیبت او از شغل قضا استعفا گفت و بقیت عمر را در قاهره بتدریس و تألیف و مکاتبه با ادبای اندلس و مغرب صرف کرد و در789 ایفای فریضه حج کرد و آنگاه که تیمور لنگ ممالک شام بگرفت در معیت برقوق بحضور تیمور بار یافته بعنایت او نایل گشت. وفات او در 806 یا 808 است. کتاب تاریخ او موسوم به کتاب العبر و دیوان المبتدء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر در هفت مجلد ضخم به طبع رسیده و مقدمه آن که یکی از هفت مجلد است در فلسفه تاریخ و اجتماعات باشد و آنرا علم عمران نامیده و خود را حقاً مخترع و موجد آن گفته است و بی شبهه چنین است و بعید نمی نماید که منتسکیو و دیگر علمای اجتماع متأخر، از این اثر ملهم و متأثر شده باشند.

ابن خلدون . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی ، برادر مورخ مشهور عبدالرحمن (734-780 هَ .ق .). در تونس متولد شد و پس از فراگرفتن علوم مختلف بخدمت ملوک مغرب پیوست و به سال 757 در خدمت ابوسالم سلطان مراکش بود و او کرّتی یحیی را بسفارت نزد ابوحمو سلطان تلمسان فرستاد و از وی مساعدت خواست و ابن خلدون پس از انجام مقصود بازگشت و در سال 769 ابوحمو دیوان انشاء خود را بدو سپرد و بسنه ٔ 772 از خدمت او کناره گزید و به عبدالعزیز مرینی پیوست و پس از وی در خدمت جانشین او محمد سعید بود و در سال 775 بار دیگر بخدمت ابوحمو بازگشت و دیوان انشاء بدو مفوض شد. پسر ابوحمو که با او خصومت می ورزید چندکس برگماشت تا در معبری او را غیلةً بکشتند (رمضان 780). ابوزکریا کتابی در تاریخ بنوعبدالواد موسوم به بغیةالوُراد داشته است . این کتاب به طبع رسیده است .


دانشنامه عمومی

ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به «ابن خلدون» در سال ۷۳۲ ه‍جری قمری/ ۱۳۳۲ میلادی در تونس متولد شد. خانوادهٔ او از اعراب جنوبی عربستان بودند که پس از پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا وارد این شهر شدند و تا زمانی که بین آن ها و مسیحیان اختلافی پیش آمد در این شهر بودند و پس از آن به سمت تونس حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند. در دوران کودکی ابن خلدون، بزرگان دینی که از اسپانیا به تونس سفر می کردند در خانهٔ آن ها توقف می کردند و همین امر باعث شد ابن خلدون از کودکی و به وسیلهٔ این افراد قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردم شناسی، جامعه شناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه، سیاست، منشی گری و کارهای مربوط به حکومت را بیاموزد.
تاثیرپذیری العبر از الکامل: ابن خلدون در کتاب العبر خود نقل قول هایی از ابن اثیر ذکر کرده و به مضامین و مفاهیمی پرداخته است که نشان می دهد چند بار کتاب ابن اثیر توسط ابن خلدون خوانده شده است. ابن اثیر در دو بعد «مکان و جغرافیا» و «تاریخ و زمان» در زمان خود آنچنان معروف و برجسته بود که حتی ابن خلدون هم از مطالعات او استفاده کرده و گاهی در پایان نقل قول هایش نوشته: «پایان کلام ابن اثیر.» ابن خلدون در ذکر وقایع سلجوقی، مغول، زنگیان، ایوبیان، جنگ های صلیبی و… از کتاب الکامل ابن اثیر بهره برده است، تا حدی که مورخان دوران بعد برای تکمیل و تصحیح بعضی از مسائل کتاب ابن خلدون به کتاب ابن اثیر رجوع می کردند. استفاده از کتاب الکامل به حدی می رسد که خود ابن خلدون هم تلاش می کند از منابع دیگری برای تکمیل کتاب خود استفاده کند و در اینجا به تاریخ عتبی، سیرت جلال الدین، وفیات الاعیان ابن خلکان و … روی می آورد؛ اما بازهم کتاب های دیگر را درحد الکامل نمی داند. ابن خلدون شخصاً به رونویسی از کتاب الکامل هم اشاره کرده است؛ او در مورد شکست سنجر از ختاییان می نویسد: «اخبار این واقعه را از کتاب ابن اثیر خلاصه می کنم.» استفادهٔ ابن خلدون از کتاب ابن اثیر به این معنا نیست که او هیچ تحقیقی به انجام نرسانده است، او به تحقیق و بررسی بسیار علاقه داشت و گاهی از ابن اثیر هم ایراد می گرفت و نقدهایی به او وارد می ساخت.
ابن خلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمه ای بسیار معروف دارد و در آن به خوبی می توان دانش و چند بعدی بودن ابن خلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت می داد، نکته ای که مورخان پیش از وی در نظر نمی گرفتند. او در مقدمهٔ خود گفته هایش را به طرق مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار داده است. او علم عمران را بنیان نهاد. علمی که ما امروزه به آن جامعه شناسی می گوییم و برای شناخت و بررسی اخبار تاریخی مورد استفاده قرار می گیرد و در واقع علم اصول تاریخ است. ابن خلدون در سال ۸۰۸ ه‍جری قمری/ ۱۴۰۶ میلادی در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.
اصالت خانوادهٔ ابن خلدون به اعراب جنوبی عربستان می رسید که به هنگام پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا، وارد این کشور شده بودند. در اواخر قرن ۹ به علت رهبریِ تلاش های انقلابی سویله، خانوادهٔ او اهمیت و اعتبار پیدا کرد و شناخته شد؛ آن ها جز مقامات معروف و کسان مهم شدند. اما مدتی بعد در قرن ۱۳ ه‍.ق سویله از جانب مسیحیان تهدید شد. پس آن ها اسپانیا را ترک کرده و به سمت تونس رفتند و در این شهر دارای زمین و مرتبه شدند. عده ای وارد کارهای اداری و کشوری شدند و فردی از خاندان کتابی برای پادشاه حفصی نوشت؛ شاید به دلیل سرنوشتی که پادشاه حفضی داشت، اعضای خاندان ابن خلدون درک کردند که بهتر است به عنوان استاد یا اعضای یک فرقه صوفی زندگی بگذرانند.
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به ابن خلدون در سال ۷۳۲ ه‍.ق/ ۱۳۳۲ م در تونس متولد شد. وی تاریخنگار، سیاستمدار و قاضی بود. به هنگام کودکی، بزرگان مذهبی که از اسپانیا به تونس سفر می کرد در خانهٔ آن ها سکونت می گزیدند. ابن خلدون از کودکی، قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردم شناسی، جامعه شناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه ماوراء طبیعی و سیاست را آموخت. وی همچنین منشی گری و کارهای مربوط به حکومت را نیز آموخت. محمد بن ابراهیم الآبیلی، یکی از بزرگان عصر خود بود که ابن خلدون حدود ۵ سال نزد او به تحصیل پرداخت. آبیلی فردی بود که ابن خلدون را با آثار ابن رشد، ابن سینا و آثار جدید فلسفی قلمرو اسلامی آشنا ساخت. اولین اثر او مربوط به سال ۱۳۵۱ م است و اندیشه های فلسفی وی در روش شناسی این اثر به خوبی مشخص شده است. او کتابی با عنوان «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» نوشته که یک «مقدمه» دارد و این مقدمه مربوط به کتاب های تاریخی اش است؛ چند بعدی بودن و عمق دانش ابن خلدون در این مقدمه مشخص می شود. او فعالیت های سیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، ابوعنیان شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد ابن خلدون در توطئه ای که پسر عموی ابوعنیان ترتیب داده بود شرکت کرد؛ اما موفق نشد مقام درخوری کسب کند. وی در سال ۱۳۶۲ م به قرناطه رفت. چرا که از اوضاع فرهنگی بهتری برخوردار بود؛ اما متأسفانه در این شهر تحت فشار مسیحیان شمال قرار گرفت. در این زمان لسان الدین بن خطیب که وزیرِ حاکم شهر بود، نظرش به ابن خلدون جلب شد و مورخان این وزیر را علت موفقیت ابن خلدون می دانند. در سال ۱۳۶۴ م بود که نزد پادشاهان کاستیل و لئون رفت تا دوستی مابین حکمرانان اسپانیا و قرناطه را ایجاد کند. ابن خلدون در این زمان از نفوذ خود و عقاید سیاسی اش استفاده کرد و اندرزهایی به پادشاه جوان داد؛ ابن خطیب که از این کار به خشم آمده بود، ابن خلدون را مجبور ساخت قرناطه را ترک کند. ابن خلدون در سال ۱۳۶۵ م نزد شاهزاده ابوعبدالله، دوست حفصی خود رفت و در طول یک سالی که او حکومت را در دست داشت سعی کرد حکومت دوست خود را استوار کند و پایداری بخشد؛ اما رفتارهای نسنجیده و نامعقول ابوعبدالله و حاکمان شهرهای اطراف، از جمله کنستانتین و تلمسن باعث شد فعالیت های ابن خلدون تماماً بی اثر جلوه کند.ابن خلدون بیشتر عمر خود را در باسکره در حال آموزش و پژوهش گذراند. وی در سال (۱۳۷۳–۱۳۷۵ م) بود که کتابی در مورد تصوف نوشت، او پیشنهاد و درخواست حاکمان را مبنی بر ایجاد صلح میان چادرنشین ها، قبایل و سرزمین های مختلف را رد می کرد و ترجیح می داد به آموزش بپردازد. وی در سال ۱۳۷۴ م به کوشک ابن سلامه در اران رفت و به مدت ۴ سال در آنجا زندگی کرد. ابن خلدون باقی مانده عمرش را نیز صرف کارهای سیاسی در اسپانیا کرد؛ و این چنین به بسیاری از سندها و مدارک رسمی دسترسی پیدا کرد. او در ۸۰۸ ه‍.ق/ ۱۴۰۶ م در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.

نقل قول ها

عبدالرّحمن بن محمد بن خَلدون حَضرَمی با کنیهٔ ابو زید، شهرت یافته به ابن خلدون (۲۷ مه ۱۳۳۲، تونس شهر - ۱۹ مارس ۱۴۰۶، قاهره) تاریخ نگار عرب شمال آفریقایی، فیلسوف و جامعه شناس بود.
• «پیروی از سنّت ها و عُرف ها به این معنی نیست که مردگان زنده اند، بلکه به این معنی است که زندگان مرده اند.»• «هدف تاریخ درک معنای باطنی رویدادهاست… تعمق و تلاش برای یافتن حقیقت، توضیح دقیق علت ها و مبادی اوضاع و احوال فعلی، شناخت عمیق چگونگی و چرایی رویدادهاست. از این رو، تاریخ به طور جدی در فلسفه ریشه دارد. تاریخ شایستهٔ آن است که شاخه ای از فلسفه به شمار آید.»در «مقدمه»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن محمد بن محمد بن الحسن بن محمد بن جابر الخضرمی (حَضرَمی) الاشبیلی المالکی که معروف به ابن خلدون، وی تاریخ نگار، جامعه شناس، مردم شناس و سیاست مدار بود. وی را از پیشگامان تاریخ نگاری به شیوهٔ علمی و از پیشگامان علم جامعه شناسی می دانند.
آموزش های آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت. از اندیشندان بلندپایه دنیای اسلام است که به دلیل نگارش مقدمه به عنوان بنیانگذار جامعه شناسی علمی شناخته شده است. درباره اندیشه های وی آثار فراوانی تالیف شده که ضمن هر کدام به نوعی تازه شکل گیری افکار و اندیشه های او را مطرح کرده و دیدگاه هایش را درباره تحول در جامعه تشریح کرده اند.
مشایخ
علم فقه را نزد قاضی الجماعه ابن عبدالسلام و همچنین عبدالمهمین خضرمی و محمد بن ابراهیم اربیلی و دیگران آموخت.
فعالیت سیاسی
وی در تونس به دنیا آمد و افزون بر شخصیت علمی، بخش های از عمر خویش را در کارهای حکومتی هم گذراند. وی در سال ۷۵۵ فاس مراکش شغل کتابت فرامین دولتی را برعهده داشته است. از سال ۷۵۸ قریب دو سال در زندان ماند. آنگاه بار دیگر ریاست دیوان انشاء و سپس دیوان مظالم را عهده دارد شد. وی پس از پشت از پشت سرگذاشتن شکست های سیاسی چندی در سال ۷۶۴ عازم غرطانه در اسپانیا شد. نخستین تجربه سیاسی او نمایندگی سلطان غرطانه برای بستن پیمانی با سلطان مسیحی اسپانیا با نام پدرو اول بود که در اشبیلیه دیدار کرد و کارش را با موفقیت انجام داد. اندکی بعد مجبور شد تا غرطانه را هم ترک کند. وی در سال ۷۶۵ بار دیگر به بجایه در شمال افریقا رفت و نزد ابوعبدالله سلطان بنی حفص احترام کاملی یافت و کار اداره شهر به او سپرده شد. یکسال بعد ابوعبدالله سقوط کرد و ابن خلدون این بار برای همیشه با سیاست خداحافظی کرد.
فعالیت علمی
...


کلمات دیگر: