تقاضا. [ ت َ ] ( ع مص ) در فارسی بجای تقاضی استعمال شده است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). درخواست و طلب و خواهش و مطالبه. ( ناظم الاطباء ). خواهش و با لفظ کردن و داشتن و آمدن مستعمل. ( آنندراج ) :
گویی از دو لب من ، بوسه تقاضا چه کنی
وامخواهی نبود، کو به تقاضانشود.
منوچهری.
نه طمع کرده ام ز کیسه کس
نه تقاضاست شعر من نه هجا.
مسعودسعد.
و هر کسی را رسمی و معیشتی فرمودندی و هرسال بدو رسانیدندی بی تقاضا. ( نوروزنامه منسوب به خیام ).
با تقاضای عقل و نفس و حواس
کی توان بود کردگارشناس.
سنایی.
در حضور انعام دیدم اربه غیبت نیست آن
وام احسان را تقاضا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
خود پیشت آفتاب چو من هست سائلی
کش لرز شرم وقت تقاضا برافکند.
خاقانی.
نه لفظ من به تقاضای سرد معروف است
نه صدر تو به مواعید کج سزاوار است.
خاقانی.
بلبل نیم که عاشق یاقوت و زر بُوَم
بر شاخ گل حدیث تقاضا برآورم.
خاقانی.
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
( گلستان ).
حلاوت نباشد شکر در نیش
که باشد تقاضای تلخ از پیش.
( بوستان ).
|| سخت گیری. || اقتضا و تأکید و ابرام. || افژول و احتیاج. || ترغیب. || عادت. ( ناظم الاطباء ).
- تقاضای سن ؛ عادت سن و لازمه سن و اقتضای سن. ( ناظم الاطباء ).
- تقاضای شدید ؛ ابرام سخت. ( ناظم الاطباء ).
-
عرضه و تقاضا ؛ اصطلاح علم اقتصاد است که گروهی از علمای این علم آنرا از عوامل اصلی تعیین و تغییر ارزش
کالا میدانند و عدم موازنه این دو را موجب تغییر ارزشها اعلام میکنند چنانکه اگر عرضه کالایی کم گردد و تقاضای آن کالا ثابت بماندیا افزایش یابد ارزش آن کالا ترقی خواهد کرد و این ترقی تا برقراری موازنه ثانوی ادامه خواهد داشت و بالعکس اگر عرضه کالایی فراوان گردد و تقاضای آن کالا ثابت بماند و یا آنکه کم گردد ارزش آن کالا کاهش می یابد ولی اگر عرضه و تقاضای کالایی با نسبت دقیق و همگام کم یا زیاد گردد اثری در ترقی یا تنزل ارزش آن کالا نخواهد کرد.