کلمه جو
صفحه اصلی

نجوم


مترادف نجوم : اخترشناسی، ستاره شناسی، تنجیم

برابر پارسی : ستاره شناسی، اختر شناسی، اختر ماری

فارسی به انگلیسی

astronomy

مترادف و متضاد

۱. اخترشناسی، ستارهشناسی
۲. تنجیم


اخترشناسی، ستاره‌شناسی


تنجیم


فرهنگ فارسی

جمع نجم
( مصدر ) ۱ - ظاهرشدن پدید آمدن.۲ - طلوع کردن ستاره.۳ - بر آمدن گیاه .۴ - ظهورکردن بدمذهب وخارجی .۵ - پدید آمدن فتنه : و عاقبه الامر آوازهجوم کفارونجوم فتنه تتار که ازدوسال بازمنتشربودمحقق گشت ... ۶ - قسط قسط اداکردن دین ومالیات را: نجوم خراج درروزگارپیشین نه ماه گردانیدند: اول آن ماه اردی بهشت و آخر آن ماه دی .سپس چون رکن الدوله رحمه الله بدین ناحیث رسید نجوم خراج دوماه گردانید.

فرهنگ معین

( ~.) [ ع . ] (مص ل .)1 - ظاهر شدن ، پدید آمدن . 2 - طلوع کردن ستاره . 3 - پدید آمدن فتنه . 4 - ظهور کردن بدمذهب . 5 - قسط قسط ادا کردن مالیات .


(نُ) [ ع . ] (اِ.) جِ نجم ؛ ستارگان .


(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نجم ، ستارگان .
( ~. ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - ظاهر شدن ، پدید آمدن . ۲ - طلوع کردن ستاره . ۳ - پدید آمدن فتنه . ۴ - ظهور کردن بدمذهب . ۵ - قسط قسط ادا کردن مالیات .

لغت نامه دهخدا

نجوم. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نجم. انجم. ستارگان :
مجره چون ضیا که اندراوفتد
به روزن و نجوم اوهبای او.
منوچهری.
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
ناصرخسرو.
گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران
زآنکه نجوم ملک را شاه فلک معسکری.
خاقانی.
پیام داد به درگاهش آفتاب که من
تو را غلامم از آن بر نجوم سالارم.
خاقانی.
نی در نبات این بدلی آمد از قدر
نی در نجوم آن خللی آمد از قضا.
خاقانی.
با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 292 ). نجوم دین و رجوم شیاطین و انصار سلطان سلاطین بر عقب ایشان میرفتند و می کشتند و می غارتیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 415 ).
مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم.
مولوی.
|| ( علم... ) نام علمی که در آن حرکات و حالات ستارگان با یکدیگر بیان می شود که نام دیگرش علم حساب نجوم و علم هیأت است. ( فرهنگ نظام ). علم نجوم ؛ معرفت به احوال ستارگان. ( منتهی الارب ). نام علمی که در آن اثرات ستارگان بر روی زمین بیان میشود، و به علم احکام نجوم نیز گویند. ( فرهنگ نظام ). از فروع علم طبیعیات است ،و آن شناختن اصولی است که به وسیله آن احوال شمس و قمر و دیگر ستارگان شناخته میشود، و مراد از احوال ستارگان آثاری است که از آنها در عالم سفلی صادر شود، بنابراین این علم از اجزاء هیئت و علم سماء و عالم نیست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ستاره شناسی شود : گفت به چه سبب ؟ گفت نجومی سخت بد است و وی علم نجوم نیک دانست. ( تاریخ بیهقی ص 490 ).
یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت.
سعدی.
|| ( مص ) ظاهر شدن. طالع شدن. ( از اقرب الموارد ). || برآمدن نبات و ستاره و دندان و شاخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). برآمدن سرو و نبات. ( تاج المصادر بیهقی ). پدید آمدن ستاره. ( زوزنی ). || پدید شدن بدمذهب و خارجی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پدید شدن مردم بدمذهب. ( فرهنگ خطی ). پدید آمدن خارجی. ( تاج المصادر بیهقی ). || پدید آمدن فتنه. ( ازتاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) : خراسان که خلاصه بیضه دولت و نقاوه مملکت است بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم من و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 57 ). از مبداء نجوم فتنه وهجوم محنت به ماوراءالنهر نوح با بوعلی سیمجور نوشته ها می نوشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 57 ). || صادر و ناتج شدن از چیزی. ( اقرب الموارد ). || پاره پاره گزاردن مال را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دین را قسطبه قسط ادا کردن : نَجَم َ الدین ؛ اداه نجوماء، أی فی اوقات معینة. ( المنجد ). || ( اِ ) ج ِ نجم ، به معنی قسط. موعد پرداخت اقساط. رجوع به نجم شود : نجوم خراج در روزگار پیشین نُه ماه گردانیدند، اول آن ماه اردی بهشت و آخر آن ماه دی ، سپس چون رکن الدوله رحمه اﷲ بدین ناحیت رسید نجوم خراج دو ماه گردانید. ( تاریخ قم ص 144 و 145 ).

فرهنگ عمید

۱. دانش بررسی اجرام آسمانی، چگونگی قرارگیری و اثرگذاری آن ها بر هم، اخترشناسی، ستاره شناسی.
۲. [جمعِ نجم] [قدیمی] = نجم

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اخترشناسی

فرهنگ فارسی ساره

اخترشناسی، اخترمار


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] نجوم (اسامی و اوصاف قرآن). «نجوم» و «نجم» یکی از اسامی و صفات قرآن است. «نجم» در لغت به معنای طلوع و بروز است. مثلاً وقتی گفته می شود «نجم القرن والنبات» یعنی شاخ و علف رویید و ظاهر شد. ستاره را نیز از آن جهت که طلوع می کند «نجم» می گویند.
واژه «نجم» چهار بار به صورت مفرد (نجم) و نُه بار به صورت جمع (نجوم) در قرآن بکار رفته است. در غالب این موارد، کلمات «نجم» و «نجوم» به معنای ستاره و ستارگان است.
برخی گفته اند مراد از آن در آیه اول سوره مبارکه نجم: «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی» و آیه 75 سوره واقعه: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» قرآن است؛ زیرا با آیات بعدی که درباره وحی و قرآن است، تناسب دارد؛ توضیح مطلب این است که عرب واژه «نجوم» را بر چیزی اطلاق می کند که تدریجاً و در فواصل مختلف بروز کند و اطلاق «نجم» به قرآن نیز به این سبب است که در طول 23 سال و در مقاطع مختلف بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.

جدول کلمات

هیات

پیشنهاد کاربران

هم خانواده کلمه نجوم، کشف، استخراج، مخصوص

نجوم یعنی علم بررسی حالات یک ستاره، نجم یعنی ستاره. .

نجوم ( Astronomy ) : نجم در زبان عربی مترادف است با ’ستاره‘، و کلمه نجوم مترادف است با ’ستارگان‘. این واژه در زبان فارسی مترادف است با ’ستاره شناسی‘. به دانش بررسی و تحقیق در خصوص موقعیت، تغییرات، حرکت، و ویژگی های فیزیکی و شیمیایی ’ستاره ها‘، ’سیاره ها‘، و . . . گفته می شود.

اخترشناسی

علم ستاره شناسی

ستارگان

نجوم جمع نجم یعنی ستارگان

یعنی علم ستاره شناسی
من عاشق هوافضا و نجومم

عربی=فارسی
نجوم=ستارگان


کلمات دیگر: