کلمه جو
صفحه اصلی

عرب


مترادف عرب : اعرابی، بدوی، تازی

متضاد عرب : عجم

برابر پارسی : تازی، تازیک

فارسی به انگلیسی

the arabs, arab, arabic, saracen, arab(ian)

the Arabs, Arab(ian)


Arabic, Saracen


فارسی به عربی

عربی

مترادف و متضاد

arab (اسم)
عرب

arabian (اسم)
عرب

saracen (اسم)
عرب، مسلمان

arab (صفت)
عرب، عربی

اعرابی، بدوی، تازی ≠ عجم


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد : ۲۳ کیلومتری مغرب بجنورد و ۳ کیلومتری جنوب شوسه عمومی بجنورد به مشگان کوهستانی و معتدل ۶۵۲ تن سکنه چشمه غلات بنشن انگور شغل زراعت مالداری و قالیچه بافی .
تازی، مردم تازی، خلاف عجم
( اسم ) ۱ - تازی ( شهر نشینی یا بدوی ) مقابل عجم . یا از بیخ عرب بودن . کاملا بی اطلاع بودن . یا از بیخ عرب شدن . به کلی منصرف شدن . ۲ - شعبه ایست از موسیقی نوروز عرب .
تیزی معده

فرهنگ معین

(عَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) تازی ، از نژاد عرب . ،به ~ُ عجمی بند نبودن کنایه از: هیچ پشت و پناهی نداشتن . ، از بیخ ~ بودن کنایه از: الف - مطلقاً انکار کردن . ب - هیچ ندانستن .

لغت نامه دهخدا

عرب. [ ع ِ ] ( ع اِ ) گیاه بهمی خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

عرب. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) شادمان گردیدن. || آماسیدن و ریمناک گردیدن. || باقی ماندن نشان زخم بعد به شدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || تباه گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || بسیار آب گردیدن چشمه و چاه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || تغییر یافتن و تباه گردیدن. || نکس پیدا کردن زخم. ( از اقرب الموارد ).

عرب. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) شادمانی. ( آنندراج ). عَرب. ( منتهی الارب ). || فساد معده. || ( ص ، اِ ) آب صافی بسیار. ( منتهی الارب ).

عرب. [ ع ُ ] ( اِخ ) عَرَب. مردم تازی شهرباش ، یا عام است خلاف عجم ، یؤنث. ( منتهی الارب ). رجوع به عَرَب و عربستان شود.

عرب. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب. و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گفته شده است عام است و شامل سکّان شهرها و بادیه ها هر دو شود. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). مردم تازی شهرباش یا عام است و مؤنث آید. ( منتهی الارب ) :
نامدار و مفتخر شد بقعه یمگان به من
چون بفضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب.
ناصرخسرو.
گرچه بده ست پیش از این در عرب و عجم روان
شعر شهید و رودکی نظم لبید وبحتری.
خاقانی.
شب عربی وار بود بسته نقابی بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب.
خاقانی.
- قوم عرب ؛ مراد از عرب اکنون سکنه جزیرةالعرب و عراق و شام و سودان و مغرب است لکن قبل از اسلام مراد از عرب مردمی بوده اند که در جزیرةالعرب ساکن بوده اند زیرا مردم عراق و شام از ملتهای سریانی و کلدانی و نبطی و یهود و یونان و مردم مصر قبطی بوده اند و مردم مغرب ازبربران بوده اند و بالجمله مراد از قوم عرب قبل از اسلام ، مردم بادیه نشین در جزیرةالعرب است که در جهت شمال جزیرةالعرب و شرق وادی نیل سکونت داشته اند. و لفظعرب مساوی بوده است با بدو یا بادیه و جزیره عرب بنام عربة نامیده میشد. لکن پس از آنکه حجاز و یمن مسکن آنها شد دیگر لفظ عرب مساوی با بادیه نبود و کلمه حضری و بدوی بکار رفت. مردم شهرنشین را که اصولاً موطن آنها حجاز و یمن بوده است عرب حضری نامیده اند و صحرانشین را بدوی.

عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) از ایلات خمسه ٔ فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اربعه بالا (علیا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. ناحیه ای است کوهستانی . هوای آن معتدل است 182 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه فیروزآباد تأمین میشود. محصولات آن غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) شعبه ای ازهفت لنگ بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) طایفه ای از طوائف فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 104).


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) میرزا صالح بن سیدحسن موسوی حائری تهرانی مشهور به عرب و داماد. فقیه و از سوی علماء امامیه ٔ اوائل قرن چهارده بود. به سال 1303 هَ . ق . درگذشت . کتابی در اجتهاد و تقلید نگاشته است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 75).


عرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آب بسیار صافی .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).


عرب . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی . (آنندراج ). عَرب . (منتهی الارب ). || فساد معده . || (ص ، اِ) آب صافی بسیار. (منتهی الارب ).


عرب . [ ع َ رَ ] (ع مص ) شادمان گردیدن . || آماسیدن و ریمناک گردیدن . || باقی ماندن نشان زخم بعد به شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || تباه گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || بسیار آب گردیدن چشمه و چاه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تغییر یافتن و تباه گردیدن . || نکس پیدا کردن زخم . (از اقرب الموارد).


عرب . [ ع َ رِ ] (ع اِمص ) تیزی معده . (منتهی الارب ).


عرب . [ ع ِ ] (ع اِ) گیاه بهمی خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


عرب . [ ع ُ ] (اِخ ) عَرَب . مردم تازی شهرباش ، یا عام است خلاف عجم ، یؤنث . (منتهی الارب ). رجوع به عَرَب و عربستان شود.


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل و 563 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات بنشن ، انگور و شغل مردم مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب . و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گفته شده است عام است و شامل سکّان شهرها و بادیه ها هر دو شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مردم تازی شهرباش یا عام است و مؤنث آید. (منتهی الارب ) :
نامدار و مفتخر شد بقعه ٔ یمگان به من
چون بفضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب .

ناصرخسرو.


گرچه بده ست پیش از این در عرب و عجم روان
شعر شهید و رودکی نظم لبید وبحتری .

خاقانی .


شب عربی وار بود بسته نقابی بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب .

خاقانی .


- قوم عرب ؛ مراد از عرب اکنون سکنه ٔ جزیرةالعرب و عراق و شام و سودان و مغرب است لکن قبل از اسلام مراد از عرب مردمی بوده اند که در جزیرةالعرب ساکن بوده اند زیرا مردم عراق و شام از ملتهای سریانی و کلدانی و نبطی و یهود و یونان و مردم مصر قبطی بوده اند و مردم مغرب ازبربران بوده اند و بالجمله مراد از قوم عرب قبل از اسلام ، مردم بادیه نشین در جزیرةالعرب است که در جهت شمال جزیرةالعرب و شرق وادی نیل سکونت داشته اند. و لفظعرب مساوی بوده است با بدو یا بادیه و جزیره ٔ عرب بنام عربة نامیده میشد. لکن پس از آنکه حجاز و یمن مسکن آنها شد دیگر لفظ عرب مساوی با بادیه نبود و کلمه ٔ حضری و بدوی بکار رفت . مردم شهرنشین را که اصولاً موطن آنها حجاز و یمن بوده است عرب حضری نامیده اند و صحرانشین را بدوی .
در تاریخ عرب قبل از اسلام ، عرب بدو قسم منقسم میشود یکی عرب بائده و دیگری عرب باقیه . مراد از عرب بائده قبائل قدیم اند که قبل از اسلام از میان رفته اند و عرب باقیه نیز بر دو قسم اند یکی عرب قحطانیه و دیگری عرب عدنانیه . عرب قحطانیه عبارتنداز حیرة و اهل یمن و فروع آنها، و عرب عدنانیه در حجاز و نواحی آن سکونت داشته اند. بنابراین اصل عرب به سه طبقه منقسم میشوند: عرب بائده یا عرب شمال ، عرب قحطانیه یا دولتهای جنوبی و عدنانیه یا عرب شمال در طور سینا. اعراب شمال شامل عاد و ثمود و عمالقه و طسم و جدیس و امیم شده اند که آنها را عرب عاریه نامیده اند و از ابناء سامند. عرب قحطان یا جنوب شامل حکومتهای یمن بوده است و یونانیان آنان را عرب سعید نامیده اند از جهت وفور نعمت و زندگانی مرفهی که داشته اند.بسیاری از شهرهای قدیم یمن اکنون ویران شده است که احیاناً آثاری از آنها باقی نمانده است . در این منطقه حکومتهای مهمی در طول اعصار بوجود آمده بوده است . طبقه ٔ سوم که عرب عدنانیه باشد یا عرب شمال مسکن و منزل آنها شمال بلاد یمن بوده است در سرزمین تهامه و حجاز و نجد و جز آنها که انساب آنها به ابراهیم بن اسماعیل میرسد. رجوع به عربستان و رجوع به تاریخ العرب قبل الاسلام جرجی زیدان و ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 30، 59، 70 و تاریخ گزیده ص 11، 18 شود.
تاریخ تمدن اسلامی آرد: مردمان شبه جزیره ٔ عربستان بدو قسمت عمده تقسیم میشوند. 1 - قحطانی ها که در خاک یمن و زمینهای مجاور آن سکونت داشته اند و نسبت آنان به قحطان یا یقطان بن عامر و ارفحشاد وسام منتهی میگردد. 2 - اسماعیلی یا عدنانی که در حجاز و نجد و اراضی میانه ٔ جزیره ٔ عربستان سکونت دارند و چون خاک یمن حاصلخیز بوده است قحطانیها زودتر از عدنانیها متمدن شده اند و دولتهای حمیر، سبا، کهلان و غیره از میان اقوام قحطانی برخاسته اند و یا فراعنه ٔ مصر و پادشاهان بابل و آشور همزمان بوده اند. اقوام دیگری از عرب بوده اند که اکنون از بین رفته اند و فقط نامی از آنها باقی است و آنان قوم عاد، ثمود، طسم ، جدیس و عمالقه میباشند. بنابراین تمدن اسلامی نخستین تمدن عرب نبوده است ، پیش از اسلام مردم حمیر، کهلان ، سبا، واسطه ٔ تجارتی شرق و غرب بوده اند و علت عمده ٔ پیشرفت بازرگانی آنها یکی موقعیت جغرافیائی آنها بوده است و در قرن بیستم پیش از میلاداز کشور کلده به کشور سوریه و فینیقیه و عربستان آمد و شد داشته اند. عربهای حمیر و سبا (قحطانی ) که بعداز عاد و ثمود بودند تمدن بزرگی داشتند که اکنون خرابه هائی از آنها باقی است . عمالقه نیز از اقوام متمدن عرب و مردم سلحشور و سختگیر و با اقوام دیگر همواره در جنگ بوده اند.
مردم حجاز که در وسط عربستان میزیسته اند به حال بدوی باقی مانده بودند، زیرا سرزمین آنها خشک و بد آب و هوا بود و بواسطه ٔ سختی و بدی راه با مردم متمدن دیگرکمتر آمد و شد داشتند. در قرن پنجم میلادی سرخاندان قریش قصی بن کلاب بن مرة بود. که بواسطه ٔ هوش و عقل و فکر صائب شهرت بسیاری بهم زد و در آن زمان فرمانروایی مکه با طائفه ٔ خزاعه بود. پس از مرگ هاشم پسرش عبدالمطلب جدّ پیغمبر اسلام جانشین پدر گشت . در آن زمان طائفه ٔ قریش مزیتهائی بر سائر طوائف داشتند. حکومت حجاز در دوران جاهلیت سبک ملوک الطوائفی بوده است بدین معنی که امیر هر طائفه و قومی فرمانروا و قاضی و رئیس دارائی قوم خود بودند. این وضع بادیه نشینان حجاز بود لکن در شهر مکه مردم تابع پرده دار کعبه بوده اند زیرا حکومت مکه به دست وی بوده است . در شهر مکه و طائف بازارهای تجارتی بسیاری وجود داشت و قوم قریش عهده دار کارهای مهم بازرگانی بودند. کعبه یکی از مهمترین ممر معاش مردم مکه بود. مشاغل و مؤسسات کعبه تا زمان اسلام عبارت بودند از: 1 - دربانی و پرده داری . 2 - آب دادن به حجاج . 3 - رفاه یا مهمانداری . 4 - پرچم داری . 5 - خانه شوری . 6 - مؤسسه ٔ مشورتی . 7 - مؤسسه ٔ پرداخت دیه و غرامت . 8 - قبه یا اسلحه خانه . 9 - اعنه یا اداره کردن ستوران . 10 - سفارت . 11 - ایسار یامؤسسه ٔ قمار و فالگیری . 12 - دادرسی یا حکومت . 13 - اموال . 14 - نگاهبانی مسجد الحرام .
سخنوران مشهوری در حدود یک قرن قبل از اسلام در میان اعراب پدید آمدند و نهضت ادبی خاصی بوجود آوردند و این نهضت جنبه ٔ دینی و مذهبی نیز داشت زیرا از نظر دینی یکنوع هیجان میان اعراب پیدا شده بود، عده ای بت پرست ، عده ای آتش پرست و عده ای موحد بودند. این در هم ریختگی اوضاع علت اصلی این نهضت شد که عده ای اصلاح طلب در فکر اصلاح اوضاع اجتماعی برآیند. رجوع به عربستان شود.

عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس ناحیه ای است کوهستانی هوای آن معتدل است 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات . حبوبات . لبنیات ابریشم است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی زنان پارچه ابریشم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.
۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.
۳. (صفت ) از نژاد عرب: زن عرب.
* عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته اند، عرب منقرضه، مانندِ قوم عاد و ثمود.
* عرب مستعربه: [قدیمی] عرب اسماعیلیه، قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به تدریج جزء طوایف عرب به شمار آمده اند، عدنانیه.

۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.
۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.
۳. (صفت) از نژاد عرب: زن عرب.
⟨ عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته‌اند؛ عرب منقرضه، مانندِ قوم عاد و ثمود.
⟨ عرب مستعربه: [قدیمی] عرب اسماعیلیه؛ قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به‌تدریج جزء طوایف عرب به‌شمار آمده‌اند؛ عدنانیه.


دانشنامه عمومی

عرب (ابهام زدایی). عرب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
عرب (بجنورد)
عرب (تاجیکستان)
عرب (جماعت)
عرب (روستا)
عرب (ریشه شناسی)
عرب (فیلم ۱۹۱۵)
عرب (فیلم ۱۹۲۴)

دانشنامه آزاد فارسی

قوم بزرگ سامی، از اقوام قدیمی جزیرةالعرب. این نام، در گذشته بر مردم معینی اطلاق می شد، اما امروزه همۀ اقوامی که به زبان عربی تکلم می کنند، عرب شمرده می شوند. قومیت عربی در گذشته های دور به موطن اصلی خود، یعنی بخشی از جزیرةالعرب محدود بود، اما امروزه دامنۀ انتشار و پراکندگی آن از کوه های اطلس و شمال غرب افریقا در کنار اقیانوس اطلس تا جنوب غرب ایران و بعضی سواحل و جزایر شمالی خلیج فارس امتداد یافته است و تمام دولت ها و ملت های خاورمیانۀ غربی و شمال افریقا خود را بخشی از این قوم می دانند. نسب شناسان قدیمی عرب، این قوم را به سه گروه عرب بائده (نابود شده)، عرب عاربه ( خالص و اصیل) و عرب مستعربه (مردم عرب شده) تقسیم کرده اند. بر این اساس، اقوام عاد، ثمود، طسم، جدیس، امیم، جاسم، عبیل، عبد ضحم، جرهم، عمالقه، حضورا و حضرموت از گروه عرب بائده و قحطانیان از گروه عرب عاربه و عدنانیان از گروه عرب مستعربه به شمار می آیند. اعراب قحطانی که منشأ عربیت به شمار می آیند، اصلاً از مردم یمن بودند و طبق روایات افسانه ای با چهار واسطه از نوح نبی نسب می بردند. تصور می رود که نام یقطان در تورات (تکوین، ۱۰/۲۵) معطوف به قحطان بن عابر، جد اعراب قحطانی است. عدنانیان نیز به معد بن عدنان بن ادد از اعقاب قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم نسبت دارند. اینان را معدیون نیز می نامند. بنابه این روایات، اسماعیل پس از سکونت در مکه و ازدواج با یکی از دختران عاربه، زبان عربی آموخت و زبان عبری را ترک گفت. سکوت قرآن مجید دربارۀ این تقسیم بندی ها و عدم التفات به تفاوت های قحطانی و عدنانی، حاکی از استحداث آن بوده و آن گونه که از نوشتۀ ابن خلدون برمی آید بیشتر از طریق تورات و یهودیان تازه مسلمان، به ویژه در عهد امویان، در میان اعراب رواج یافته است. نام عرب نخستین بار در کتیبه های آشوری و پس از آن در نوشته های بابلی و سپس در کتیبه های هخامنشی دیده شده است و معنای آن، صحرای واقع در غرب عراق تا شام و صحرای سینا بوده است. در تورات، این کلمه به معنای چادرنشین به کار آمده و سرانجام یونانیان و در حقیقت، هرودوت، آن را به معنای همۀ ساکنان جزیرةالعرب، معمول داشته است. هرچند اعراب باستانی یمن و حضرموت در قرون ۲ و ۳پ م در کتیبه های آرامی خود واژۀ عرب را فقط برای مردم بادیه نشین به کار برده اند، اما قرآن نخستین مرجعی است که این کلمه را به معنای وسیع قومی و اجتماعی آن معمول داشته است. مبنای تقسیم بندی های قبیله ای قوم عرب، بیشتر نسبت ابوی است و از این طریق سلسله مراتبی ده پایه ساخته شده که هریک از گروه بندی های داخلی قوم عرب بر حسب فاصله با نیاکان خود در آن قرار می گیرند. این مراتب و مصادیق آن عبارت اند از جزم یا جذم (عدنان)، جمهور (معد)، شعب (نزار)، قبیله (مضر)، عماره (خندف)، بطن (کنانه)، فخذ (قریش)، عشیره (قصی)، فصیله (عبد مناف)، رهط (هاشم). نخستین تمدن اعراب باستانی در سرزمین یمن و حضرموت شکل گرفته است. دولت های معینی (۱۳۰۰ـ۶۳۰پ م) و سبایی (۸۰۰ـ۱۱۵پ م) و حمیری (۱۱۵پ م ـ۵۲۵م) نمایندگان این تمدن بودند. مرحلۀ دوم تشکیل و توسعۀ مدنیت در میان اعراب باستانی پیدایش دولت های نبطی و تدمری در شام و نواحی اطراف آن است و پس از آن دولت های غسانی شام و لخمی حیره تشکیل شد که معرف سطح بالاتری از تمدن در میان اعراب باستانی و جاهلی بود. اعراب جاهلی بیشتر بت پرست، توتم پرست و پرستندۀ اجرام سماوی بودند. آتش پرستی نیز در میان بعضی قبایل عرب وجود داشت. در کنار این مذاهب، ادیان زردشتی، مسیحی و یهودی نیز پیروانی در میان اعراب به دست آورده بود. در میان ادیان اخیر، مسیحیت بیشترین پیروان را داشت. گروه های بزرگی از غسانیان و لخمیان و تغلبیان و طاییان و بکریان، در قرون اول میلادی تا ظهور اسلام به تدریج پیرو مسیحیت شده بودند. در آستانۀ ظهور اسلام آیین جدیدی به نام آیین ابراهیم در میان بعضی اعراب شکل گرفت که مخالف بت پرستی بود و از مسیحیت و یهودیت فاصله داشت و مردمان را به پرستش خدای یگانه دعوت می کرد. آفرینندگان این آیین گروهی از خردمندان عرب بودند که به توحید و معاد معتقد بودند. اینان تأثیر آشکاری در فراهم آوردن زمینۀ تحول اعتقادی اعراب و تضعیف مبانی دیانت جاهلی داشتند. این گرایش دینی، آیین حنیف نام داشت. با پیدایش اسلام، اعراب در کمتر از یک قرن در سه قارۀ بزرگ جهان قدیم از چین تا اسپانیا پراکنده شدند. زبان عربی نیز همپای انتشار اسلام در نواحی مختلف عالم اسلامی جاری شد و به صورت زبان دینی مسلمانان درآمد. آفرینش های هنری اعراب جاهلی سخت محدود بود و به جز چند شاعر مشهور نظیر سرایندگان معلقات سبع نشانه های اندکی از وجوه گوناگون حیات هنری و فرهنگی در میان اعراب جاهلی به چشم می خورد. خصومت متقابل قبایل و طوایف عرب و مجادلات خونین آنان با یکدیگر، فصل طولانی عصر جاهلیت را تشکیل می دهد. ایام العرب که سینه به سینه به دورۀ اسلامی رسید، شرح همان جنگ هاست. بعضی از راویان اخبار عرب بیش از ۱۲۰۰ روز معروف را ثبت کرده بودند. بخشی از شعر و ادب اعراب جاهلی فقط از طریق بازگویی همین ایام محفوظ مانده است. از جمعیت اعراب جاهلی اطلاعی در دست نیست، اما غلبۀ اعراب مسلمان بر نواحی مختلف سبب شد که بسیاری از مردم مسلمان زبان عربی را برای تکلم برگزینند و در شمار مردم عرب قرار گیرند. امروزه جمعیت اعراب جهان را قریب ۱۵۰ میلیون نفر تخمین می زنند. (← اسلام؛ عربستان، شبه جزیره). بعد از جنگ جهانی اوّل و استقلال کشورهای عربی که از تجزیه دولت امپراتوری عثمانی به وجود آمدند، جنبش های ناسیونالیستی و پان عربیسم به منظور یکپارچه ساختن اهداف و سیاست های همۀ اعراب پدید آمد که جنبه ها و رنگ های گوناگون داشت. از مهم ترین آرمان های این جنبش ها مقابله با اسرائیل و ضدیت با استعمار غربیان بود.

نقل قول ها

مردم عرب و مردمِ عرب زبان یک گروه بزرگِ چند قومی اند که به طور بنیادی در غرب آسیا، شمال آفریقا، بخش هایی از شاخ آفریقا، و مناطق دیگر در جهان عرب زندگی می کنند. گروه های قومی عرب که ساکن صفحه عربستان یا در گرداگردِ آن زندگی می کنند شامل مردم لبنان، سوریه، امارات، قطر، عربستان سعودی، بحرین، کویت، عراق، عُمّان، اُردن، فلسطین، یمن و مصر می باشد.
• «هر کس خدای تعالیٰ را دوست بدارد، پیامبرش را دوست می دارد. هر کس پیامبرِ عرب زبان را دوست بدارد، مردمِ عرب را دوست می دارد. هر کس مردمِ عرب را دوست بدارد، زبانِ عربی را دوست می دارد که به این زبان برترین کتاب بر برترینِ مردمان عرب و غیر عرب نازل شد؛ و هر کس زبانِ عربی را دوست بدارد، خود را به آن مشغول وامی دارد، نگهدار و پاسبانِ آن و پیوسته بر آن کار است. به آن عنایت می ورزد و همّت اش را صرفِ آن می کند؛ و هرکس که خدا او را به اسلام راهنمایی فرمود و دلش را به آن شادمان کرد، باور بدارد که همانا محمّد ﷺ بهترینِ پیامبران است، اسلام برترینِ ملّت ها و عرب بهترین امّت هاست. زبانِ عربی بهترینِ زبان ها و گویش هاست و روی آوری بر فهمِ آن از دین داری است؛ چرا که ابزاری برای علم است و کلیدِ آموزش در دین است، سببِ صلاحِ معاش و معاد است. سپس، زبانِ عربی برای گردآوردن و فراهم کردنِ بزرگی ها و برتری هاست؛ برای دست یافتن بر جوانمردی و صفاتِ پسندیده و انسانی است، برای دیگر دانایی ها و بزرگی ها به مانندِ چشمه ای است برای آب، به مانندِ چوبی است که آتش با آن افروزند؛ و اگر بر همهٔ ویژگی های این زبان چیرگی و دانایی و ژرف نگری نباشد، نیروی یقین در شناختِ اعجازِ قرآن به دست نمی آید.»• «من هم مانند هر کسی می دانم که اسرائیل دشمن عرب، مسلمانان، مسیحیان و انسانیت و سرانجام دشمن خداوند سبحان است. فکر نمی کنم در طول تاریخ انسانی بتواند موضعی روشن تر از موضعی که باید در برابر اسرائیل بگیرد، داشته باشد …»• «اگر در سرزمین های عربی کسی شاعر باشد معجزه نیست بلکه معجزه آن است که شاعر نباشد ما با شعر محاصره شده ایم و از شعر گفتن ناگزیریم همچنان که کشور مصر پنه، شام گندم و عراق خرما را آبستن می شود؛ ما به شعر سرودن محکومیم همان طور که هلند به مجاورت دریا و قله های همیمالیا به پُربرفی محکوم اند.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لفظ اعراب در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و معارفی را در ذیل آن آمده است. اعراب جمع "عرب" است و "عرب" نام یکی از فرزندان حضرت اسماعیل نبی بود؛ و "عربی" منسوب به عرب، و " اعرابی" به افراد بادیه نشین گویند، هر چند در شهر باشند؛ بنابراین اعراب به ساکنان بادیه نشین اطلاق می گردد. به عبارتی مرد اعرابی به کسی گویند که در بیابان به دنبال آب و گیاه باشد؛ یعنی هر کس که ساکن روستاها و شهرهای عربی باشد، عرب گفته میشود؛ اما کسانی که در بادیه و صحرا سکونت داشته باشند، اعراب گویند.
از جمله مفاهیمی که در قرآن کریم به آن پرداخته شده، بیان مفهوم و ویژگیهای اعراب بادیه نشین هست. از منظر قرآن میتوان اعراب زمان پیامبر اسلام را به سه دسته تقسیم کرد: کسانی که به خدای تبارک ایمان داشته و از مال خود در راه خدا صدقه میدادند؛
گروه دیگر، آنان که ادعای ایمان داشتند، اما خداوند این ادعا را رد کرده و تنها آنها را مسلمان معرفی میکند؛
دسته ی سوم کسانی هستند که در زمرهی کفار و منافقین قلمداد میشوند؛ به همین علت مورد نفرین خداوند قرار گرفتند. با این وجود، اگر اعراب از گناهان خود توبه کنند و از دستورات رسول خدا اطاعت نمایند، مورد بخشش خدای متعال قرار گرفته و به پاداش اخروی دست می یابند.

← اعراب مؤمن در آیینه ی قرآن
در آیه ی فوق میان اسلام و ایمان تفاوت گذاشته شده است؛ چون دیانت داری مراتب می باشد؛ ایمان امری قلبی است که قوام آن به اخلاص بوده و فرد با عمق جان هر آنچه به رسول خدا وحی شده، تصدیق می کند، که نتیجه ی آن پذیرش دعوت خدا و رسول خداست؛ اما اسلام به اطاعت ظاهری و آوردن واجبات و اجتناب از محظورات اطلاق میگردد، هر چند به درجه ی ایمان نرسد.
در روایات وارده از اهل بیت عصمت –صلوات الله علیهم- نیز بر این معنا تاکید شده که نبی مکرم اسلام فرمودند: اسلام در ظاهر است و ایمان در قلب، که با دست مبارک به صدر سینه اشاره نمودند. در ایمان بجا آوردن عمل، شرط آن است؛ زیرا تمام ایمان را عمل تشکیل داده، و بدون عمل، ایمان معنا ندارد؛ أما إسلام یعنی داخل شدن در جرگه ی مسلمانان و خارج شدن از دشمنی با آنها، و شخص با گفتن شهادتین، بدون در نظر گرفتن حقیقتی که در قلبش است، مسلمان میشود. بنابراین هر مؤمنی، مسلمان است، اما هر مسلمانی مؤمن نیست.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرموند: هر کسی گمان کند، آنها (اعراب) ایمان آورده اند، دروغ گفته و هر که پندارد که آنها اسلام نیاورده اند، باز دروغ گفته است.
با توجه به بیان تفاوت میان اسلام و ایمان، با تشریح آیه ی دیگر این تفاوت بیشتر تبیین می شود:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِک هُمُ الصَّادِقُونَ»
«مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده اند؛ آنها راستگویانند.»
ایمان به خدا و رسولش در مؤمنین منحصر شده و صفات مذکور برای مؤمنان جامع و مانع میباشد؛ یعنی هر کس متصف به آن ویژگیها باشد، حقیقتاً مومن است، اما اگر فردی یکی از آن صفات بالا را دارا نباشد، در واقع مومن نیست و عبارت «ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا» بر این معنا دلالت میکند که آنها در حقیقت در ایمان خود شک نکرده و ایمان آنها ثابت و بدون تردید است. همچنین در آیه ی قبلی که در آن "اعراب" ادعای ایمان کرده بودند، و خداوند آن را نفی فرمود، بیان گر این معناست که آنها صرفاً مسلمان بوده و هنوز ایمان در قلوب آنها مستحکم نشده و مقامی را بالاتر از آنچه به آن اعتقاد داشتند، طلب میکردند، که قرآن کریم در تأدیب این دسته از اعراب فرمود:
«...وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَایَلِتْکمْ مِنْ أَعْمَالِکمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
«... و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند؛ خداوند، آمرزنده ی مهربان است.»
"لَایلِتْکمْ" یعنی چیزی از شما کم نمیشود؛ بنابراین اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، و با اخلاص عبادات را انجام دهید، و منت و طمع را از خود دور نمایید، خداوند از اعمال شما هیچ چیزی کم نمیکند؛ زیرا مغفرت و رحمت او برای بندگانی که اهل توبه باشند، بسیار گسترده است.

← اعراب کافر و منافق
۱. ↑ طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج ۹، ص۳۷۰.
...

[ویکی الکتاب] معنی أَعْجَمِیٌّ: کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند (عجم به معنای غیر عرب است و عجمی کسی را گویند که به غیر عرب منسوب باشد و اعجم کسی را گویند که زبانش لکنت باشد...
معنی ءَأَعْجَمِیٌّ: غیر عربی - نامفهوم( اعجمی :کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند)
معنی أَعْجَمِینَ: غیر عربها(جمع اعجمی :کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند)
معنی تَّهْلُکَةِ: هلاکت (در لغت عرب هیچ مصدر دیگری به این وزن وجود ندارد )
معنی ثَمُودَ: نام قوم حضرت صالح که از اقوام عرب بودند ودر سرزمین احقاف یمن زندگی می کردند
معنی أَعْرَابِ: بادیه نشینها (کلمه اعراب در اصل جمع عرب است ، ولی در عبارت "ﭐلْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً " اسم شده برای عربهای بادیهنشین)
معنی مَحْجُوراً: ممنوع شده با تحریم (حجرا محجورا عبارتی بوده که برای دفاع از خود در عرب مرسوم بوده یعنی بر تو حرام است که متعرض من شوی ، چون ماه حرام است)
معنی حِجْراً: هرچیزی که با تحریم ممنوع شده(حجرا محجورا عبارتی بوده که برای دفاع از خود در عرب مرسوم بوده یعنی بر تو حرام است که متعرض من شوی ، چون ماه حرام است)
معنی تَحِیدُ: مهیای فرار می شدی-در اندیشه فرار بودی(از مصدرحید به معنای عدول و برگشتن به عنوان فرار است . کسی که به منظور فرار دارد راه خود را کج میکند ، این حالت را عرب حید میگوید )
معنی عُزَّیٰ: نام یکی ازبتهایی که معبود اعراب قبل از اسلام بوده است (لات و عزی و منات نام سه بت است که معبود عرب جاهلیت بودند و آنان را دختران خدا می دانستند و بت عزی نمادی از ستاره زهره بوده )
معنی أَسْبَاطِ: فرزندان -نوه ها(اسباط جمع سبط به معنای پسر زاده و یا دختر زاده است ، و لیکن در بنی اسرائیل به معنای قوم خاصی بوده ، سبط در اصطلاح ایشان به منزله قبیله در نزد عرب است )
معنی زَنجَبِیلاًَ: زنجبیل (در عرب مرسوم بوده که از زنجبیل استفاده عطر و بوی خوش میکردهاند ، و آن را در جام نوشیدنیها میریختند ، در این آیه شریفه 17 سوره مبارکه انسان به ابرار وعده داده که زنجبیل بهشتی را که پاکیزهتر و خوشبوتر است در جام شرابشان میریزند . )
معنی زَّبَانِیَةَ: فرشتگان موکل بر آتش (زبانیة در کلام عرب به معنای پلیس است ودر سوره مبارکه علق معنایش این است که و ما به زودی پلیسهای موکل بر آتش را که فرشتگانی خشن و پر نیرو هستند صدا میزنیم ، آن وقت است که نصرت هیچ ناصری سودی به حال او نخواهد داشت )
معنی جَهَنَّمُ: جهنّم - دوزخ (اسمی است از اسمای آتش آخرت . بعضی گفتهاند این لفظ از قول عرب که به چاه بسیار عمیق جهنام میگوید اخذ شده . بعضی دیگر گفتهاند که این کلمه لغتی است فارسی که در زبان عربی شایع شده است . )
معنی یُبَتِّکُنَّ: حتما می شکافند(عرب جاهلیت را رسم بر این بود که گوش ماده شتری که پنج شکم زائیده باشد بحیره و شتری که به عنوان وفاء به عهد رها میکردند سائبه را میشکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خوردن گوشت آن بر همه جایز است . )
تکرار در قرآن: ۲۲(بار)
(بر وزن عنق) جمع عروب یا عروبه است و آن زنی است که به شوهرش اظهار عشق و محبت کند . در مجمع فرموده: «منحننّات علی ازواجهنّ و متحبّبات الیهم» و به قولی عروب زنی است که با شوهر خود بازی کند و با او انس گیرد مثل انس عرب به کلام عربی رجوع شود به «ترب».
(بر وزن فرس) طائفه‏ای از مردم‏اند خلاف عجم. و عجم هر غیر عرب است از هر نژاد و قوم که بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعیل‏اند. جوهری گفته: عرب طائفه‏ای از مردم‏اند. به عرب شهرنشین گویند عربیّ و به عرب بادیه‏نشین گویند اعرابی، اعراب جمع عرب نیست بلکه عرب اسم جنس است در شعر صحیح جمع اعراب اعاریب آمده. در مفردات گوید: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهای بادیه‏نشین اسم شده. دانشمندان در این متفّق القولند که: اعراب و اعرابی به بادیه‏نشینان مخصوص است و به شهرنشین اعرابی اطلاق نمی‏شود. ولی در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. . علت شدّت کفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زیرا در اهل بادیه جهالت بیشتر حکم فرماست . کلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها بادیه نشینان‏اند. مراد از «عَرَبِیٌّ مُبینٌ» و «عَرَبِیٌّ» در وصف قرآن، فصیح و روشن بودن آن است ، ، ، . راغب گفته: «اَلْعَرَبِیُّ اَلْفَصیحُ الْبَیِّنُ مِنَ الْکَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّة‏ای افصح» بعضی از مفسران از «عربی»فقط زبان را در نظر گرفته‏اند ولی ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن کردن به وسیله حرکه است.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) اَورِک؛ ( ط ) دینارانی
عَرَو بَر

جدول کلمات

تازی

پیشنهاد کاربران

هو
با سلام، عرب به ضم عین به جمع مکسر تبدیل میشود. یعنی اعراب.
اسد نیز به ضم الف به جمع مکسر تبدیل میشود. یعنی شیران.
لطفا منبع را بیابید اگر نشد حقیر منبع را با صفحه معرفی میکنم.
با تشکر

قرآن کریم.
کلام خداوند متعال و معجزه جاوید، پیامبر ( ص ) .
به زبان بلیغ وشیوای عربی است.

در کتیبه ای که از پادشاه سوم شرحبیل یعفور ( حمیری ها ) بدست آمده علاوه برلقب دراز سابق الذکر یعنی �پادشاه سبأ وریدان وحضرموت ویمنت� عبارت �و عربهای آنها درجبال وتهامه� اضافه شده واین اولین دفعه ذکر اسم عرب در اینجا پیش می آید که گویای معنی اعراب بدوی است و نیز دراین کتیبه از شکست سد مأرب در سال ۴۴۹ و ۴۵۰ میلادی و تعمیر آن سخن می رود

عرب ( چیره دست در علم سخن وری، دستور زبان عربی، کامل ترین زبان ) . 1_عرب باعده ( بادیه نشین ) . قبل از ظهور اسلام بلاهای آسمانی وز مینی از بین رفتند. ر. ک . ایات سوره دخان وایات12و14سوره ق و39و40 سو ره عنکبوت. 2_عرب عاربه ( شهرنشین ) ، اوس وخزرج. 3_عرب مستعربه ( عدنانیان ) . که با چند واسطه از فرزندان حضرت اسماعیل ( ع ) . قبیله قریش در این گروه جا دا رد. خاندان پیامبر ( ص ) بنی هاشم نیز در این قبیله جا دارد. جزیره العرب از لحاظ جغرافیا 1_شمال وغرب ( حجاز ) . 2_مرکز وشرق ( صحرای عرب ) . 3_جنوب ( یمن ) . امروزه آثار تمدن درخشان وباعظمت دولت معین، دولت ، حضر موت، قتبان وسبااز14 قرن قبل از میلادباقی ومشهور است. مروج الذهب ج2، ص 74و180. عرب قوم غالب. ( بر ایران، روم، شمال آفریقا، خاور میانه، آسیای صغیر واسیای میانه و. . ) .

معنی عرب درزمان روم. . . ویونان باستان چیست

زنده باد قوم بزرگ و با معرفت عرب.

یک بار دگر به تارش توهین کنی. . .
خودت نادان هستی عنتر ناناش.

عرب،
نفتش، گاز، پیرو شیمی، پالایشگاه، بندر ش
خوبه.
اما خودش بده!؟!
کمی انصاف برای هم وطن عرب، جای دوری نمی ره.

زنده و پاینده باد نژاد عرب.
نفت ان خرج کشور را می دهد.
باز هم تکرار می کنم ، کمی انصاف داشته وبرای هم وطن عرب خرج کنیم ، جای دوری نمی رود.


یوسف گرامی ، یادداشت شما بسیار آموزنده بود . بسیار سپاسگزارم

در پاسخ به
ارشاد گرگین.
در حماقت شما همین بس که خود را عقل کل می دانید. و جای دیگران هم نظریه می دهید.
عربی زبانی شیوا و بلیغ.


در جواب ارشاد گرگین
قرن کریم
به زبان عربی و معجزه پیامبر ( ص ) .
کاملترین وبدون هیچ گونه نقص، به زبان عربی است.


کلمات دیگر: