دوک باسانو و سیاستمدار فرانسوی است
ماره
فرهنگ فارسی
دوک باسانو و سیاستمدار فرانسوی است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ز دروای ما هرچه بایست نیز
نوشته است بر ماره گنج و چیز.
بخش عدو از گنج و قسمت تو
تا گنج بود، مار باد و ماره.
ماره. [ مارْ رَ ] ( ع ص ) مارة. تأنیث مارّ. گذرنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || رهگذر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- حق الماره ؛ حقی که رهگذر بر میوه ٔباغی و جز آن دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( اصطلاح فقهی ) حقی که بموجب آن رهگذر که از جوار درخت میوه یا زراعت حسب الاتفاق می گذرد، بتواند بدون اذن صاحب آن بخورد ولی نبرد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
ماره.[ ] ( اِخ ) ( تلخی ) موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا.برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. ( قاموس کتاب مقدس ).
ماره. [ رِ ] ( اِخ ) دوک باسانو و سیاستمدار فرانسوی ( 1763-1839 م. ) او در سال 1811 وزیر امور خارجه کشور فرانسه و در دوران «صدروزه » دبیر کل دولت بود. ( از لاروس ).
ز دروای ما هرچه بایست نیز
نوشته است بر ماره ٔ گنج و چیز.
اسدی (از فرهنگ جهانگیری ).
|| آمار. (فرهنگ فارسی معین ). || مهره را نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ماره =مهره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
بخش عدو از گنج و قسمت تو
تا گنج بود، مار باد و ماره .
مختاری غزنوی (از فرهنگ جهانگیری ).
|| به معنی سکه و مهر انگشتر هم آمده است . (برهان ). سکه و نگین انگشتری و مهر. (ناظم الاطباء). در جهانگیری و رشیدی به معنی «مهره » آمده و ظاهراً برهان «مهره » را «مهر» خوانده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به معنی قبل شود.
ماره . [ رِ ] (اِخ ) دوک باسانو و سیاستمدار فرانسوی (1763-1839 م .) او در سال 1811 وزیر امور خارجه ٔ کشور فرانسه و در دوران «صدروزه » دبیر کل دولت بود. (از لاروس ).
ماره . [ مارْ رَ ] (ع ص ) مارة. تأنیث مارّ. گذرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || رهگذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- حق الماره ؛ حقی که رهگذر بر میوه ٔباغی و جز آن دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح فقهی ) حقی که بموجب آن رهگذر که از جوار درخت میوه یا زراعت حسب الاتفاق می گذرد، بتواند بدون اذن صاحب آن بخورد ولی نبرد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
ماره .[ ] (اِخ ) (تلخی ) موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا.برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس ).
فرهنگ عمید
= مهره
دفتر حساب.
مهره#NAME?
دانشنامه عمومی
ماره احساسات نابجا (کلسا-ماره)
ماره مرگ (مرتیه-ماره)
ماره به عنوان استعاره ای برای تمامی وجود مشروط (اسکنده ماره)
ماره به عنوان پسر خدا (دواپوتره ماره)
ماره به شکل زنی زیبا ظاهر شد که در برخی متون بودایی او را در شکل دختر بودا ذکر کرده اند.
در کیهان شناسی بودایی، ماره نماد بی مهارتی و "مرگ" زیست روحانی است. ماره اغواگر است و اندیشهٔ انسان ها را از روحانی بودن جدا می کند. وی این کار را از طریق فریبنده نشان دادن جهان خاکی و مثبت نمایاندن منفی ها انجام می دهد.
داستان های بسیاری نقل شده است درباره ترفندهای مارَه در جهت ایجاد خلل در روح ریاضت جوی گئوتَمَه از لحظه ترک خانه و آغاز راه یا هنگامی که، زیر درخت بیداری، بی حرکت و مصمّم و پایدار و ثابت نشسته بود و توجهی به رگبار سنگ و تیرِ مارَه و یارانش، که به محض نزدیک شدن به او به گُل بدل می شد، نداشت (این حمله با «لمس کردن زمین» از جانب گئوتَمَه پاسخ گفته شد یعنی بودای آینده، با لمس کردن زمین به انگشتش، آن را احضار کرده و برای برتری خویش به شهادت گرفت) یا زمانی که بودا بر همه موانع دنیوی غلبه یافت و مارَه، برای جلوگیری از اشاعه دین وی، تلاش می کرد که وی را وا دارد که هر چه زودتر به نیروانه نایل شود.
دانشنامه آزاد فارسی
گویش مازنی
۱بزرگ،سرور ۲هریک از چند گردوی شمرده شده که کنار گذارند و ...