مترادف ملی : مربوط به ملت، عمومی، ملت گرا، ملت خواه، مردمی ، خصوصی، غیردولتی
متضاد ملی : دولتی
برابر پارسی : میهنی، کشوری، میهن پرست، مردمگرا، توده گرا
national, nationwide
able to justity bail, pecuniarily qualified
national, poplar
ملتگرا، ملتخواه
مردمی
۱. مربوط به ملت، عمومی
۲. ملتگرا، ملتخواه
۳. مردمی ≠ دولتی
۴. خصوصی، غیردولتی ≠ دولتی
مربوط به ملت، عمومی ≠ دولتی
آنچه مربوط به ملت است
(مَ لِ یّ) [ ع . ] (ص .) توانگر، توانا.
(مِ لّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه مربوط به ملت و قوم باشد. 2 - طرفدار ملت ، هوادار ملت .
ملی ٔ. [ م َ ] (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث ). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله . ج ، مِلاء، مُلَآء،اَملِئاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توانگر مالدار مقتدر یا خوش معامله . و مَلی ّ نیز گویندو در اکثر روایات همین صورت مسموع شده است . (از اقرب الموارد). رجوع به مَلی و مَلی ّ (معنی آخر) شود.
ملی . [ ] (اِخ ) چهارشهر است [ در هندوستان ] بر کران دریا و هر چهار شهر را ملی خوانند و پادشایی بلهرای است و از آنجا دارنیزه و پلپل خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 66).
ناصرخسرو (دیوان ص 444).
سوزنی .
مولوی (از نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).
مولوی .
مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر 4 ص 361).
حاوی (حدیقه ٔ امان اللهی چ خیام پور ص 199).
مسعودسعد.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 286).
ناصرخسرو (ایضاً ص 287).
ملی . [ م َ لی ی ] (ع اِ) ساعت دراز از روز. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ساعت دراز از روز و گویند: مضی ملی من النهار؛ ای ساعة طویلة. (ناظم الاطباء). || یک چندی از روزگار. (دهار). یک چندی . (ترجمان القرآن ). هنگام . (مهذب الاسماء). پاره ای از روزگار. (منتهی الارب ). پاره ای از روزگار. قوله تعالی : و اهجرنی ملیاً ؛ ای مدة و زماناً طویلا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گاه به معنی ملی ٔ می آید. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ و مدخل بعد شود.
ملی . [ م ِل ْ لی ] (ص نسبی ) منسوب به ملت و آنچه که در ید و اختیار ملت است و گاهی توسعاً در زبان فارسی دولتی را نیز به سبب وابستگی دولت به ملت ، ملی گویند. از این روی این کلمه در همه جا معادل ناسیونال به کار نمی رود.در ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی چنین آمده : در معانی زیر به کار رود: الف - تبعه در مقابل بیگانه . ب - وابسته و مرتبط به یک دولت در این صورت به شکل صفت به کار می رود، مانند: پرچم ملی ، بندر ملی . ج - وصف دولت حامی فرد از آن جهت که حمایت به عهده ٔ اوست و شخص مورد حمایت تبعه ٔ او می باشد و گفته می شود «اتاناسیونال » یا دولت متبوع .د- صفت ملت به معنی دسته ای از افراد انسان که دارای بعضی اوصاف مشترکند از نوع نژاد و سنن و طرز فکر.
- ملی کردن ؛ نهادن یک مؤسسه در خدمت ملت . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
ملی . [ م ُل ْ لا] (ع ص ) کوماج پخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ملی . [ م ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 412 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مربوط به ملت.
۱. توانگر.
۲. توانا.
( حقوقی) مَلی؛ مالدار، باتمکن. مفهوم مخالف معسر است.
میهنی، مردمی، مردمانه
سگ ماده