کلمه جو
صفحه اصلی

مهندس


مترادف مهندس : فارغ التحصیل رشته های مهندسی، متخصص ماشین آلات ودستگاههای الکترونیکی، طراح ماشین آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی، آرشیتکت، معمار

برابر پارسی : مهندز، کارشناس

فارسی به انگلیسی

engineer

فارسی به عربی

عازب , مهندس

عربی به فارسی

مهندس


مترادف و متضاد

طراح ماشین‌آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی


آرشیتکت، معمار


engineer (اسم)
سازنده، مهندس

land measurer (اسم)
مهندس

فارغ‌التحصیل‌رشته‌های مهندسی


متخصص ماشین‌آلات ودستگاههای الکترونیکی


۱. فارغالتحصیلرشتههای مهندسی
۲. متخصص ماشینآلات ودستگاههای الکترونیکی
۳. طراح ماشینآلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی
۴. آرشیتکت، معمار


فرهنگ فارسی

فارغ‌التحصیل رشته‌ی مهندسی، عنوان کسی که مهندس است


کسی که درپارهای ازعلوم وفنون مانندمعماری یاساختن کارخانه هاوماشینهاتحصیلات عالی کرده ومتخصص شده باشد
( صفت ) ۱ - اندازه گیرنده . ۲ - عالم هندسه . ۳ - متخصص ایجاد طرحهای کارهای ساختمانی و معماری یا راهسازی یا کشاورزییا ساختنانواع ماشین . یا صنف مهندس . یکی از صنفهای ارتش که امور مهندسی ( راهسازی پل سازی ایجاد وسایل مخابرات و غیره ) را بعهده دارد. ۴ - خبیر و بصیر درامور مجاری قنات . ۵ - معمار. ۶ - نجارماهر: شیخ مهندس لقب پیر دروگر علی کازرو اقلید سند عاجز برهان او... یوسف نجار کیست نوح درودگر که بود تا زهنر دم زنند بر در امکان او ? ( خاقانی . چا. عبد . ۳۷۴ ) توضیح در زبانهای عربی و فارسی گاه مهندس به نجارماهراطلاق شده و گاه نجار به مهندس عالی مقام جمع : مهندسین .یا مهندس فلک . ۱ - زحل . ۲ - منجم . یا مهندس مشاور .
محمد بن عبدالکریم بن عبدالرحمان حارثی دمشقی ملقب به موید الدین و مکنی به ابوالفضل .

جملات نمونه

مهندس علیزاده خویشاوند من است

engineer Alizadeh is a relative of mine


مهندس برق

electrical engineer


مهندس راه و ساختمان، مهندس عمران

civil engineer


مهندس ژنتیک

genetic engineer


مهندس شیمی

chemical engineer


مهندس کامپیوتر

computer engineer


مهندس کشاورزی

agricultural engineer


مهندس معماری

architect


مهندس مکانیک

mechanical engineer


مهندس ناظر

consulting engineer


مهندس هوانوردی، مهندس هواپیما

aeronautical engineer


فرهنگ معین

(مُ هَ دِ ) [ معر. ] (اِفا. ) دانا به علم هندسه ، عالِم هندسه . ۲ - کسی که فارغ التحصیل رشته هایی مانند معماری ، برق و... باشد.

لغت نامه دهخدا

مهندس. [ م ُ هََ دِ ] ( معرب ، ص ، اِ ) ( معرب از اندازه فارسی ) مهندز. اندازه گیرنده. ( غیاث ). تقدیرکننده. ( مهذب الاسماء ) محاسب. شماردار. مقدر :
ز دینار و گوهر هزاران هزار
که آن را مهندس نداند شمار.
فردوسی.
گهر دادش و چیز چندین ز گنج
که ماند از شمارش مهندس برنج.
اسدی.
و گر برگرفتی ز مردم شمار
مهندس فزون آمدی صدهزار.
فردوسی.
نداند مشعبد ورا بند چون
نداند مهندس مرا درد چند.
منجیک.
نشمرد احوال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند.
ناصرخسرو.
قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی.
سعدی.
|| کسی که در علم هندسه و اشکال عالم باشد. ( غیاث ). عالم هندسه.هندسه دان : این پادشاه... هیچ مهندس را به کس نشمردی. ( تاریخ بیهقی ). || مساح. زمین پیما. اندازه گیرنده زمین و بنا و غیره : مهندسان آن را مساحت کرده اند، برابر شهر میافارقین است. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 77 ). || اندازه گیر در کاریز و بنا و زمین و جز آن و سنگ تراشی و نجاری و معماری و غیره. آنکه اندازه گیرد مجاری قناتها و ابنیه را. مقدر مجاری میاه و قنی. ( قاموس ). معمار. متخصص در امور ساختمان. کار نمای بنایان.راهنمای بنائی :
یکی در ز آهن برو ساخته
مهندس بر آن گونه پرداخته.
فردوسی.
مهندس پذیرفت ایوان شاه
بدو گفت من دارم این دستگاه.
فردوسی.
آن ستاند مهندس دانا
به یکی دم که پنج مه بنا.
سنائی.
عالم نو بنا کند رأی تو از مهندسی
کشور نو رقم زند فر تو از موفری.
خاقانی.
ادریس و جم مهندس موسی و خضر بنا
روح و فلک مزوق نوح و ملک دروگر.
خاقانی.
زانکه چون نحل این بنا را خود مهندس بود شاه
آب چون آئینه ، شان انگبین گشت از صفا.
خاقانی.
مهندس گفت کردم هوشیاری
دگر اقبال خسرو کرد یاری.
نظامی.
مهندس دسته پولاد تیشه
ز چوب نارتر کردی همیشه.
نظامی.
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد.
حافظ.
|| متخصص ایجاد طرحها و کارهای ساختمانی و معماری یا راهسازی یا کشاورزی و یا ساختن انواع ماشین.

مهندس . [ م ُهََ دِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالکریم بن عبدالرحمان حارثی دمشقی ، ملقب به مؤیدالدین و مکنی به ابوالفضل . عالم در هندسه و طب بود. در دمشق متولد شد، ابتدا به نجاری پرداخت و سپس هندسه و ریاضیات خواند و در علم افلاک و زیجها مطالعه نمود. آنگاه به علم طب روی آورد و مدتی در مصر بسر برد و به سال 599 هَ . ق . در سن حدود هفتاد سالگی در دمشق درگذشت . او را کتابهایی است از جمله : معرفة رمزالتقویم ، الحروب و السیاسة، الادویةالمفردة، مختصرالاغانی . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 84).


مهندس . [ م ُ هََ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از اندازه ٔ فارسی ) مهندز. اندازه گیرنده . (غیاث ). تقدیرکننده . (مهذب الاسماء) محاسب . شماردار. مقدر :
ز دینار و گوهر هزاران هزار
که آن را مهندس نداند شمار.

فردوسی .


گهر دادش و چیز چندین ز گنج
که ماند از شمارش مهندس برنج .

اسدی .


و گر برگرفتی ز مردم شمار
مهندس فزون آمدی صدهزار.

فردوسی .


نداند مشعبد ورا بند چون
نداند مهندس مرا درد چند.

منجیک .


نشمرد احوال او مهندس اگر
چند به صد سالیان شمار کند.

ناصرخسرو.


قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی .

سعدی .


|| کسی که در علم هندسه و اشکال عالم باشد. (غیاث ). عالم هندسه .هندسه دان : این پادشاه ... هیچ مهندس را به کس نشمردی . (تاریخ بیهقی ). || مساح . زمین پیما. اندازه گیرنده ٔ زمین و بنا و غیره : مهندسان آن را مساحت کرده اند، برابر شهر میافارقین است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 77). || اندازه گیر در کاریز و بنا و زمین و جز آن و سنگ تراشی و نجاری و معماری و غیره . آنکه اندازه گیرد مجاری قناتها و ابنیه را. مقدر مجاری میاه و قنی . (قاموس ). معمار. متخصص در امور ساختمان . کار نمای بنایان .راهنمای بنائی :
یکی در ز آهن برو ساخته
مهندس بر آن گونه پرداخته .

فردوسی .


مهندس پذیرفت ایوان شاه
بدو گفت من دارم این دستگاه .

فردوسی .


آن ستاند مهندس دانا
به یکی دم که پنج مه بنا.

سنائی .


عالم نو بنا کند رأی تو از مهندسی
کشور نو رقم زند فر تو از موفری .

خاقانی .


ادریس و جم مهندس موسی و خضر بنا
روح و فلک مزوق نوح و ملک دروگر.

خاقانی .


زانکه چون نحل این بنا را خود مهندس بود شاه
آب چون آئینه ، شان انگبین گشت از صفا.

خاقانی .


مهندس گفت کردم هوشیاری
دگر اقبال خسرو کرد یاری .

نظامی .


مهندس دسته ٔ پولاد تیشه
ز چوب نارتر کردی همیشه .

نظامی .


طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد.

حافظ.


|| متخصص ایجاد طرحها و کارهای ساختمانی و معماری یا راهسازی یا کشاورزی و یا ساختن انواع ماشین .
- سرمهندس ؛ رئیس مهندسان .
- مهندس فلک ؛ زحل . کنایه از ستاره ٔ زحل است . (آنندراج ).
- || منجم . (آنندراج ).
|| کارساز. (یادداشت مؤلف ). کارسازنده . (دستور الاخوان ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که در پاره ای از علوم و فنون، مانند راه سازی، معماری، کشاورزی، یا ساختن کارخانه ها و ماشین ها تحصیلات عالی کرده و متخصص شده باشد.
۲. [قدیمی] اندازه گیرنده.

دانشنامه عمومی

مهندس کسی می باشد که تلاش می کند، یک ساختار عملیاتی و عملی از مفهومی را ایجاد کند و در یکی از رشته های مهندسی آموزش دیده باشد یا به طور حرفه ای در آن رشته مشغول به کار باشد. مهندسان از فناوری، ریاضیات، و دانش برای حلّ مسائل کاربردی استفاده می کنند.
مهندس (برگرفته از کلمه هندسه که هم معنی واژه فارسی اندازه است)، اندازه گیرنده. غیاث. تقدیرکننده. محاسب. شماردار.
متخصص ایجاد طرحها و کارهای ساختمانی و معماری یا راهسازی یا کشاورزی یا ساختن انواع ماشین.
کسی که در علم هندسه و اشکال عالم باشد. (غیاث). عالم هندسه. هندسه دان. مساح. زمین پیما. اندازه گیرندهٔ زمین و بنا و کاریز و بنا و جز آن و سنگ تراشی و نجاری و معماری و غیره.
آنکه اندازه گیرد مجاری قناتها و ابنیه را. مقدر مجاری میاه و قنی. معمار. متخصص در امور ساختمان. کار نمای بنایان
هر چند نمی توان تعریفی دقیق و جامع از مهندس ارائه نمود و آن را دقیقاً به تحصیلات دانشگاهی در رشته های مهندسی و یک حوزه کاری خاص خلاصه کرد. اما با کمی مسامحه، مختصراً و بر اساس مبحث دوم مقرّرات ملّی ساختمان «مهندس فردی است حرفه ای که با دارا بودن مدرک دانشگاهی معتبر در یکی از رشته های ساختمان و تأسیسات برقی و مکانیکی مبادرت به ارائهٔ خدمات امور مهندسی در بعد: ۱- طرّاحی و محاسبات ۲- نظارت بر اجرا و ۳- اجرای پروژه (مجری) می کند.» البته شرکت های مهندسی هم وجود دارد. در این گونه موارد، شرکت که شخصیّت حقوقی است، در عوض مدارک صلاحیّت حرفه ای، گواهینامهٔ صلاحیّت خدمات مشاوره یا پیمانکاری ملاک ارزیابی را داراست.
ریشه واژهٔ مهندس واژه فارسی اندازه است. این واژه در فارسی میانه به گونهٔ تلفظ می شده که پس از وام گرفته شدن این واژه از سوی عربی و صرف آن در یکی از بابهای آن زبان واژه مهندس به معنی اندازه گر از آن ساخته شده است.اما امروزه مهندس به کسی اطلاق می شود که به یکی از علوم مهندسی آشنا باشد و در میان عامه کسی که هندسه بداند را مهندس خطاب نمی کنند.
در افغانستان از واژه انگلیسی آن استفاده می شود.

فرهنگ فارسی ساره

کارشناس


پیشنهاد کاربران

مهندس

اشتباه گیر کارگران

مهندس کیست به کسی که هندسه بلده مهندس میگویند.

برنامه ساز . . . برنامه ریز. . . . مهراز

هنداسگر، شماردار ( هنداسَه، در پارسی کهن همان اندازه است که هندسه هم از آن میاید )

هَندَچگر

کسی که کار هندسه میکن میراز است پس به جای مهندس بگید میراز

اندازور ، هندازور

شماربند
شمار ور
برسازش
نماگر
انداز وش
ساز یار

مهندس از کلمه فارسی �اندزه� که همان اندازه معنی می شود ، گرفته شده و در زبان عرب معرب شده و به مهندس تبدیل شده است

مُهَندِس
ریخت آمیخته ی این واژه پارسی است :
مُهَندِس : مُه - اَندِس
مُه = مَه : بُزُرگ ، اُستاد
اَندِس =اَنداز
اگر بخاهیم ( بخواهیم ) گرته برداری کنیم :
مَهَنداز ، مِهَنداز

مهندس آن است که
سر و کار دارد با علم و هنر اندازه گیری/شبیه سازی/ آمار و ارقام/ کد و برنامه/ دانش ترکیب و مونتاژ و نگاه زیباشناسانه و با برقراری جریان کنترل شده ی ماده و انرژی به یک سیستم، زمین، گیاهان، تجهیزات سبک و سنگین با طراحی و متریال ساخت خاص و ایجاد تغییرات فیزیکی و شیمیایی در درون آنها ناظر بر روند حرکت و پارامترهای ثابت و متغیر سیالات و جامدات است تا با حفظ پایایی، چرخه تولید را با فن آوری های به روز ( و اقتصادی ) در حرکت و هوشمندسازی نگه دارد و به گونه ای مدیریت کند تا بهره وری افزایش یابد و محصولی قابل فروش عرضه شود در راستای ارزش افزایی و رفع نیاز


کلمات دیگر: