کلمه جو
صفحه اصلی

شفق


مترادف شفق : بام، بامداد، سپیده دم، سحر، فلق

متضاد شفق : شام

فارسی به انگلیسی

dusk, twilight, aurora, evening twilight

aurora, evening twilight


dusk, twilight


فارسی به عربی

شفق

عربی به فارسی

تاريک روشن , هواي گرگ وميش , شفق


فرهنگ اسم ها

اسم: شفق (دختر، پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: šafaq) (فارسی: شفق) (انگلیسی: shafagh)
معنی: بام، بامداد، سپیده دم، سحر، ( عربی ) نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین می تابد، سرخی افق پس از غروب آفتاب

(تلفظ: šafaq) (عربی) نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین می‌تابد .


مترادف و متضاد

crepuscle (اسم)
شفق، سرخی بامداد یا شامگاه

twilight (اسم)
شفق، تاریک روشن

crepuscule (اسم)
شفق، سرخی بامداد یا شامگاه

بام، بامداد، سپیده‌دم، سحر، فلق ≠ شام


فرهنگ فارسی

بقیه نورو آفتاب وسرخی آن دراول غروب، سرخی افق
( اسم ) سرخی افق پس از غروب آفتاب . توضیح برخی شفق را به معنی فلق استعمال کنند و صحیح نیست .
مهربان شدن یا بترسیدن یا آزمند گردیدن پند گو بر اصلاح حال کسی که بدو پند می دهد .

فرهنگ معین

(شَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) سرخی افق پس از غروب آفتاب .

لغت نامه دهخدا

شفق . [ ش َف َ ] (ع مص ) مهربان شدن . || بترسیدن . (المصادر زوزنی ). || آزمند گردیدن پندگو بر اصلاح حال کسی که بدو پند میدهد. (از اقرب الموارد).


شفق . [ش َ ف َ ] (ع اِ) سرخی شام و بامداد. (غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب . ج ، اشفاق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). سرخی افق پس از غروب آفتاب . ولی برخی شفق را به معنی فلق نیز استعمال کنند و صحیح نیست . (فرهنگ فارسی معین ). سرخی که پس از فروشدن آفتاب پدید آید. (ترجمان القرآن ) (از مهذب الاسماء). سرخی بامداد و شام که پیش از طلوع آفتاب یا پس از غروب آن پدید آید. (ناظم الاطباء):و چون نزدیک آید به برآمدن [ آفتاب ] آن شعاعهای اورا که گرد بر گرد سایه است نخست بینیم و آن سپیده بود به مشرق که طلایه ٔ آفتاب است و شفق سوی مغرب ساقه ٔشعاع آفتاب است از پس او. اما به مشرق نخست سپیدی برآید... و از پس آن افق سرخ شود چون آفتاب نزدیک آیدو روشنایی او بر آن تیرگیها افتد که نزدیک زمینند از بخار وز گرد. وز پس آن آفتاب برآید. و به وقت فروشدن او همین هر سه حال باشد ولکن نهاد آن باشگونه . و هندوان سپیده و شفق را به هندوی سند خوانند. (التفهیم چ همایی ص 67 و 68). در زبان پارسی بخصوص در شعر گویندگان به معنی روشنی و سرخی آسمان در صبح پیش از طلوع آفتاب نیز آمده . شفق در سوی مغرب است مقابل فجر که در سوی مشرق است . (از یادداشت مؤلف ) :
شب عنبرین هندو بام اوی
شفق دردی آشام از جام اوی .

فردوسی .


ز بس داروگیر و ز بس موج خون
تو گفتی شفق زآسمان شد نگون .

فردوسی .


سرخ جامی چون شفق در دست و آنگه در صبوح
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند.

خاقانی .


تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق
زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند.

خاقانی .


می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
شفق آورده و با صبح برآمیخته اند.

خاقانی .


هست آفتاب زرد و شفق چون نگه کنی
تب برده ٔ گشاده رگ از نشتر سخاش .

خاقانی .


شد صبح دشمنانت از خون دل شفق
وز روز دولت تو هنوز این سحرگه است .

ظهیر فاریابی .


از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 327).
طبیبان شفق مدخل گشادند
فلک را سرخی از اکحل گشادند.

نظامی .


چون هاتف صبح دم برآورد
از کوه شفق علم برآورد.

نظامی .


در آن مجلس که بهر عام کردند
می همچون شفق در جام کردند.

نظامی .


ز هر شمشیر کاو چون صبح جسته
مخالف چون شفق در خون نشسته .

نظامی .


از شفق در خون بسی گشت و نیافت
چون تو خورشیدی درین دوران که هست .

عطار.


زآن است شفق که طوطی چرخ
در خون گردد ز خنده ٔ تو.

عطار.


اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد.

حافظ.


تا چون شفق مدام رخت لاله گون شود
بی باده مگذران چو شفق صبح و شام را.

صائب .


ریزد چه سان به دامن مستان شراب سرخ
زآنگونه ریخته ست شفق در کنار صبح .

باقر کاشی (از غیاث اللغات ).


- شفق رنگ ؛ سرخگون . سرخرنگ :
باغ جان را صبوحی آب دهید
وآن شفق رنگ صبح تاب دهید.

خاقانی .


- شفق قطبی ؛ فجر شمالی . (یادداشت مؤلف ).
- شفق گلگون ؛ سرخی که پیش از برآمدن آفتاب ظاهر میگردد و یا پس از غروب آن باقی میماند. سرخی شام و یا بامداد. (ناظم الاطباء).
|| تباه از هر چیزی . || روز. || بیم . || ناحیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) مهربانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود. || آزمندی نصیحت گر بر اصلاح حال کسی که او رانصیحت میکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ضعیف : ثوب شفق ؛ ای ضعیف . (اقرب الموارد). || سرخ از هر چیزی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

شفق. [ش َ ف َ ] ( ع اِ ) سرخی شام و بامداد. ( غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب. ج ، اشفاق. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سرخی افق پس از غروب آفتاب. ولی برخی شفق را به معنی فلق نیز استعمال کنند و صحیح نیست. ( فرهنگ فارسی معین ). سرخی که پس از فروشدن آفتاب پدید آید. ( ترجمان القرآن ) ( از مهذب الاسماء ). سرخی بامداد و شام که پیش از طلوع آفتاب یا پس از غروب آن پدید آید. ( ناظم الاطباء ):و چون نزدیک آید به برآمدن [ آفتاب ] آن شعاعهای اورا که گرد بر گرد سایه است نخست بینیم و آن سپیده بود به مشرق که طلایه آفتاب است و شفق سوی مغرب ساقه ٔشعاع آفتاب است از پس او. اما به مشرق نخست سپیدی برآید... و از پس آن افق سرخ شود چون آفتاب نزدیک آیدو روشنایی او بر آن تیرگیها افتد که نزدیک زمینند از بخار وز گرد. وز پس آن آفتاب برآید. و به وقت فروشدن او همین هر سه حال باشد ولکن نهاد آن باشگونه. و هندوان سپیده و شفق را به هندوی سند خوانند. ( التفهیم چ همایی ص 67 و 68 ). در زبان پارسی بخصوص در شعر گویندگان به معنی روشنی و سرخی آسمان در صبح پیش از طلوع آفتاب نیز آمده. شفق در سوی مغرب است مقابل فجر که در سوی مشرق است. ( از یادداشت مؤلف ) :
شب عنبرین هندو بام اوی
شفق دردی آشام از جام اوی.
فردوسی.
ز بس داروگیر و ز بس موج خون
تو گفتی شفق زآسمان شد نگون.
فردوسی.
سرخ جامی چون شفق در دست و آنگه در صبوح
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند.
خاقانی.
تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق
زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند.
خاقانی.
می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
شفق آورده و با صبح برآمیخته اند.
خاقانی.
هست آفتاب زرد و شفق چون نگه کنی
تب برده گشاده رگ از نشتر سخاش.
خاقانی.
شد صبح دشمنانت از خون دل شفق
وز روز دولت تو هنوز این سحرگه است.
ظهیر فاریابی.
از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 327 ).
طبیبان شفق مدخل گشادند
فلک را سرخی از اکحل گشادند.
نظامی.
چون هاتف صبح دم برآورد

فرهنگ عمید

۱. سرخی هنگام غروب خورشید.
۲. [قدیمی] بیم، ترس.

دانشنامه عمومی

شفق یا نیمتاب، نور ضعیفی است که که قبل از غروب یا طلوع آفتاب، وقتی خورشید در زیر افق قرار دارد، با بازتاب نور خورشید از لایه های بالای جو در روی زمین ناشی می شود که زمین را روشن می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شفق از جمله مباحثی است که در ابواب مختلف فقه از آن استفاده شده است.
شَفَق حُمره مغربیه سرخی پدید آمده در افق غربی پس از غروب آفتاب است.
کاربرد شفق در ابواب فقه
از آن در بابهای صلات، صوم و نکاح سخن گفته اند.
احکام شفق
...

[ویکی الکتاب] معنی شَّفَقِ: سرخی و بالای آن زردی و روی آن سفیدی، که در کرانه افق در هنگام غروب خورشید پیدا میشود .
معنی غَاسِقٍ: ابتدای تاریکی شب (کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتی گفته میشود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید ، و غاسق شب ، آن ساعتی است که شفق و سرخی سمت مغرب ناپدید شود . )
معنی غَسَقِ: اولین مرحله از ظلمت و تاریکی شب (کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتی گفته میشود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید ، و غاسق شب ، آن ساعتی است که شفق و سرخی سمت مغرب ناپدید شود . )
تکرار در قرآن: ۱۱(بار)
(به فتح ش -ف) سرخی مغرب پس از غروب آفتاب . از ائمه طاهرین علیهم السلام نقل است که شفق را سرخی مغرب فرموده‏اند مالک، شافعی،اوزاعی، و غیره نیز چنین گفته‏اند ولی ثعلب آن را سفیدی معنی کرده است، فرّاء گوید: بعضی از عرب را شنیدم می‏گفت: این لباس سرخ است مثل شفق (مجمع). به قول راغب اشفاق عنایتی است آمیخته به خوف چون با «من» متعدی شود معنی خوف در آن ظاهرتر است و چون با «فی» باشد معنی اعتنا در آن آشکارتر می‏باشد. طبرسی فرموده: اشفاق خوف از وقوع مکروه است با احتمال عدم وقوع. . بنابر قول راغب: آنها از قیامت ترسی آمیخته با اعتنا به آن دارند آیه . همه آیات اشفاق در قرآن کریم با «من» آمده حتی آیه . که در تقدیر «مِنْ اَنْ تُقَدِّموا» است مگر آیه . که با «فی» آمده است و آن بنابر قول شبرسی خائفان و بنابر قول راغب اعتنا کنندگان است و چندان فرقی ندارند. * ، . در «خشیة» از راغب نقل کردیم که آن ترسی آمیخته با تعظیم است. سپس گفتیم: این سخن کلّیت ندارد و تعظیم از مضاف الیه خشیت استفاده می‏شود. علی هذا به نظر من خشیة در دو آیه فوق به معنی عظمت و مهابت به کار رفته یعنی: آنها از عظمت و مهابت پروردگار خویش خائف اند و به آن اعتنا دارند چنانکه درحوم فیض در صافی و بیضاوی در تفسیر خود آن را مهابت و بیضاوی در تفسیر خود آن را مهابت و عظمت گفته‏اند.

پیشنهاد کاربران

شفق. و افق کلمات تورکی هستند.

برام جالب و البته با عرض معذرت خنده دار بود وقتی دیدم دوستمون اوزرا نوشته اند شفق و افق تورکی هست، در صورتی که شفق و افق هر دو عربیه هر چند در فارسی و ترکی هم کاربرد دارد.

نوری که بعد از مرگ فرشته ای در آسمان ایجاد شد


سرخی هنگام غروب آفتاب
متضاد: فلق ( سرخی هنگام غروب آفتاب )

در زبان لری کهن شفق را شبَق گویند به معنی اولین روشنایی هنگام صبح

شفق به معنای سرخی آفتاب هنگام غروب نمیتونه با فلق به معنای سرخی آسمان هنگام طلوع مترادفت کنه، لطفا اصلاح کنین

در گفتار لری :
شَوَق یا شَبَق می گویند.

شَوَق باز شده = روز شده و سپیده دم صبح شده، نخستین روشنایی صبح، اولین پگاه آمدن

جای مترادف ومتضاد را عوضی نوشتی . باعرض معذرت

تیغ سحر


کلمات دیگر: