کلمه جو
صفحه اصلی

غروب


مترادف غروب : افول، شام، شامگاهان، عشا

متضاد غروب : طلوع، سحر

برابر پارسی : شامگاه، ایوار، فروشد

فارسی به انگلیسی

dusk, nightfall, sunset, evening

dusk, nightfall


فارسی به عربی

لیل , مساء

عربی به فارسی

غروب افتاب , مغرب , افول


مترادف و متضاد

افول، شام، شامگاهان، عشا ≠ طلوع، سحر


evening (اسم)
عصر، شام، شب، سرشب، غروب

vesper (اسم)
زهره، غروب، نماز مغرب، عبادت شامگاهی

sunset (اسم)
افول، غروب، مغرب، غروب افتاب

night (اسم)
تاریکی، شب، غروب، شب هنگام، برنامه شبانه، خادم حبش، لیل، نزدیک ب وقت خواب

gloaming (اسم)
غروب

even fall (اسم)
سرشب، غروب

sundown (اسم)
غروب، غروب افتاب

فرهنگ فارسی

دورشدن، فرورفتن وناپدیدشدن آفتاب
۱ - فرو شدن آفتاب و ماه و ستارگان دیگر ناپدید شدن ستارگان و جز آنها افول مقابل طلوع ۲ - ( اسم ) هنگام غروب آفتاب مغرب .
جمع غرب

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا هر ستارة دیگر. ۲ - (اِ. ) هنگام غروب آفتاب .

لغت نامه دهخدا

غروب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَرب . (منتهی الارب ). رجوع به غرب شود.


غروب . [ غ ُ ] (اِخ ) نام جائی است در شعر نابغه ٔ جعدی :
و مسکنها بین الغروب الی اللوی
الی شعب ترعی بهن فعیهم
لیالی تصطاد الرجال بفاحم
و ابیض کالاغریض لم یتثلّم .

(از معجم البلدان ).



غروب. [ غ ُ ] ( ع مص ) فروشدن ماه و جز آن. ( منتهی الارب ) . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل ( است ). ( آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره. ( تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره. ( مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در مغیب خود. ( از اقرب الموارد ). آفتاب نشستن. آفتاب بر زمین نشستن. دست بر زمین زدن خورشید. یونس اندر دهان ماهی شدن. ( از آنندراج ). غروب مقابل طلوع و غارب مقابل طالع، و مغارب مقابل مطالع است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). افول. خفوق. مغیب. مغرب. وجوب. بُیود : و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها. ( قرآن 130/20 ).
داده غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.
خاقانی.
|| دور شدن. غائب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از مصادر زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ).

غروب. [ غ ُ ] ( اِخ ) نام جائی است در شعر نابغه جعدی :
و مسکنها بین الغروب الی اللوی
الی شعب ترعی بهن فعیهم
لیالی تصطاد الرجال بفاحم
و ابیض کالاغریض لم یتثلّم.
( از معجم البلدان ).

غروب. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَرب. ( منتهی الارب ). رجوع به غرب شود.

غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در مغیب خود. (از اقرب الموارد). آفتاب نشستن . آفتاب بر زمین نشستن . دست بر زمین زدن خورشید. یونس اندر دهان ماهی شدن . (از آنندراج ). غروب مقابل طلوع و غارب مقابل طالع، و مغارب مقابل مطالع است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). افول . خفوق . مغیب . مغرب . وجوب . بُیود : و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها. (قرآن 130/20).
داده غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.

خاقانی .


|| دور شدن . غائب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ).

فرهنگ عمید

۱. زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایانِ روز.
۲. (اسم مصدر ) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره.
۳. پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت.

دانشنامه عمومی

غروب خورشید در یک منطقه کوهستانی (الموت)   غروب خورشید در مریخ   غروب خورشید در ریاض. عربستان سعودی.   غروب خورشید در خلیج فارس   غروب آفتاب در خلیج فارس (ساحل بردخون)   غروب آفتاب   ضدنور در غروب آفتاب واقع در ساحل دریای خزر در بابلسر
شامگاه یا غروب، ناپدیدشدن روزانهٔ خورشید در زیر افق در نتیجهٔ چرخش زمین و دیگر سیاره های منظومه خورشیدی است. شرایط جوی ایجاد شده بر اثر فرورفتن خورشید، که پیش و پس از ناپدیدشدنش در زیر افق روی می دهد نیز عموماً غروب گفته می شود.
زمان غروب در نجوم به عنوان لحظه ای تعریف می شود که لبهٔ بالایی قرص خورشید در زیر افق در غرب ناپدید می شود. بر اثر شکست نور در هواکره، مسیر پرتوهای خورشید در حال فرورفتن به شدت در نزدیکی افق منحرف می شوند، تا آنجا که در حالی که قرص خورشید نزدیک به یک قطر در زیر افق قرار دارد، باعث غروب نجومی ظاهری می گردد. غروب را نباید با گرگ ومیش اشتباه گرفت، که لحظهٔ دربرگیری تاریکی در هنگامی است که خورشید در حدود ۱۸ درجه در زیر افق قرار دارد. دورهٔ زمانی بین غروب نجومی و گرگ ومیش، شفق نامیده می شود.
غروب خورشید در یک منطقه کوهستانی (الموت)

دانشنامه آزاد فارسی

غروب (setting)
در اخترشناسی، لحظۀ پنهان شدنِ جسمِ آسمانی زیرِ افقِ ناظر. برای اجسامی که قرصِ قابلِ مشاهده ای دارند، به خصوص خورشید و ماه، غروب در لحظه ای رخ می دهد که کنارۀ بالایی آن ها دقیقاً زیرِ افقِ ناظر قرار گیرد. شکستِ جوّیِ زمین موجب می شود که جسم دیرتر از واقع در حالِ غروب دیده شود. لازم است این پدیده را هنگامِ محاسبۀ زمانِ رصدِ طلوع و غروب در نظر گرفت.

فرهنگ فارسی ساره

ایوار، فروشد، شامگاه


نقل قول ها

غروب، ناپدیدشدن روزانهٔ خورشید در زیر افق در غرب در نتیجهٔ چرخش زمین و دیگر سیاره های منظومه خورشیدی است. شرایط جوی ایجاد شده بر اثر فرورفتن خورشید، که پیش و پس از ناپدیدشدنش در زیر افق روی می دهد نیز عموماً غروب گفته می شود.
• «قلب آدمی به هنگام غروب، حاکم مطلق است.»ژان پل• «من عاشق غروب خورشیدم. بیا باهم به غروب آفتاب نگاه کنیم.»شازده کوچولو• «در غروب جوانی، نفس پرستی به پایان می انجامد؛ در طلوع پیری، خدمت به خلق آغاز می گردد.»هرمان هسه• «اگر روزگاری شان و مقامت پایین آمد نا امید مشو زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می رود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید.»افلاطون• «افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت به هم آمیخته است بال فشانی می کند.»فرانسیس بیکن• اینک، غروب روز نبرد است و، ایدریغ! // کزآن سپاهیان دلاور نشانه نیست• آنان بزیر خاک سیه خفته اند و، مرگ // جز پاسبان این افق بیکرانه نیست!نادر نادرپور• «کسی که از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نمی شه.»ضرب المثل فارسی• «بنگر رنگِ شامگاه را که همانند/ روی عاشقی است که معشوق خود را وداع می گوید//خورشید زردگونه بدان می نگرد/ همانند چهره ای است که از غمخواری خراشیده باشد//سرخی خود را بر آن خلیج افکنده/ پنداری آزرم عشق با اشکِ دلدادگان درآمیخته// به هنگام غروب چون سرخ قطره ای فرو می چکد/ چونان قطرهشرابی است که از سر انگشت ساقی می افتد.» ترجمه شده از عربی -> ابن سهل اندلسی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غروب، یعنی پنهان شدن خورشید از افق در سمت مغرب .
غروب در لغت به معنای پنهان و ناپدید شدن خورشید در افق مغرب است.
← ملاک در تشخیص غروب
از احکام مرتبط با عنوان یاد شده در باب های طهارت ، صلات ، زکات ، صوم ، حج ، نکاح ، طلاق و صید و ذباحه سخن گفته اند
← در طهارت
۱. ↑ مستند الشیعة، ج۴، ص ۲۵و۳۵.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: qorub
طاری: qorüb
طامه ای: oxdowqörub
طرقی: qurub
کشه ای: qirib
نطنزی: qorub


واژه نامه بختیاریکا

افتو به زرد؛ آفتاب پران؛ آفتاب درو؛ اَفتَو نشینُو؛ پَسین تنگ
گا به مال

پیشنهاد کاربران

این واژه که الان شده غروب به دست عربها عوض شده این واژه ریشه ان اورامیه وه به ان اروپ بوده که با تلفظ غلط عرب شده غروب الان اروپ ما شده اروپا

فرو گشت

پسین
واپسین

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : ایوار Ivar ( پهلوى : اِوارَک : غروب ، دم غروب ) ، اَدَرشُد Adarshod ( اَدَر : پهلوى: پایین ، فرو + شُد ( شدن : رفتن ) ) ، خوربران Xurbaran ( پهلوى: غروب ، مغرب ) ، خوروفران Xurufran ( پهلوى: غروب ، هنگام مغرب )

روز به کوه

روز دَ کوه : در شهرستان فردوس کاربردی است

ایوار

روز : day : ساعت ۶ روز : am 6
بامدادان : dawn
سپیده دم، پگاه، خورخیز، برآمد : sunrise
پیشین : morning
نیم روز : midday, noon : ساعت ۱۲ روز : pm 12

شب : night : ساعت ۶ شب : pm 6
پسین : evening, afternoon
گرگ میش : dusk
هوراُفت فرورفت : sunset
نیم شب : midnight : ساعت ۱۲ شب : am 12

در گفتار لری :

گِلپیدن یا قِلپیدن یا قِلیپیدن ( لری ) = فروافتادن، فرورفتن

اَفتو قِلیپست یا قِلیپید ( لری باستانی و پرکاربرد امروزه ) = آفتاب فرو رفت

گِلوپیدن یا قِلوپیدن ( فارسی رسمی شده= فرو افتادن )

غروب ( فارسی نو ) =گِلوپ، قِلوپ، غلوب ( فارسی نوشتار ) = گِلیپ، قِلیپ ( لری )

آلشت شدن حرف های ( ی، و ) مانند واژه پول=پیل
. . . . . . . . . . .
پَسین = پیش از رفتن آفتاب، پسین روز
ایواره = پَس از فرو رفتن آفتاب
زیواره = پیش از نیمه شب

خوررَوی: ( رفتنِ خورشید )

ائوار یا ایوار در زبان لری به معنای غروب آفتابه. بر چه اساسی اینقدر ساده بسیاری از واژه های زبان لری رو دارین به اسم فارسی می زنین. لطفاً همون طورکه دارین برا حفاظت از زبان فارسی تلاش می کنین دست کم به زبان لری و دیگر زبان های مادری آسیب نزنین.

با عرض سلام ودرود
ترجمه غروب به انگلیسی را Before Evening هم شنیده ام در زمان دانشجویی رشته مترجمی انگلیسی آیا به نظر اساتید و دیکشنری آبادیس قابل قبول است یا خیر و بکار بردن معمول یا خیر . تندرستی وموفقیت تان را خواهانم


کلمات دیگر: