(تلفظ: dād mehr) عدالت دوست ؛ (در اعلام) نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ .
دادمهر
فرهنگ اسم ها
معنی: داده خورشید، نام یکی از پادشاهان طبرستان، عدالت دوست، ( اَعلام ) نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ، نام یکی از پادشاهان طبرستان که هم زمان با بنی امیه بوده است
فرهنگ فارسی
فرزند اصفهبد خورشید و نواد. داد مهر فرزند اصفهبد خورشید و نواده داد مهر فرزند اصفهبد فرخان
لغت نامه دهخدا
دادمهر. [ م ِ ] (اِخ ) فرزند اصفهبد خورشید و نواده ٔ دادمهر فرزند اصفهبد فرخان . وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177).
دادمهر. [ م ِ ] (اِخ ) فرزند ذوالمناقب اصفهبد فرخان بزرگ و نواده ٔ دابویه سومین از ملوک گاوباره ٔ طبرستان . وی دوازده سال پادشاهی کرده است و معاصر خلفای اخیر بنی امیه بود.
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان آرد: و بعد از او (اسفهبد) دادمهر که مهتر پسر او بود بنشست و از سیاستی که پدر را بود خللی بملک او راه نیافت ، دیگر باره عمارت قصر اصفهبدان فرمود و دوازده سال پادشاهی کرد، هیچ آفریده بطمعولایت او برنخاست و تا آخر بنوامیه کس بطبرستان نیامد... پس از دوازده سال پادشاهی دادمهربن فرخان با من و رفاهیت فرمان یافت و کسی بدیشان نپرداخت از آنکه اهل اسلام بخروج و تبدیل خلافت مشغول بودند، او را پسری ماند شش ساله خورشیدنام و برادری فرخان کوچک نام و به لغت کربالی گفتند یعنی اصم . بوقت وفات اندیشه کرد که اگر خلیفه و ولیعهد پسرک را کند ملک و دولت را خلل رسد و هواهای مختلف بادید آید، برادر را بخواند و عهد کرد و شرط نهاد که چون پسر بزرگ شود ملک با او سپارد و مضایقه نکند و بدین قرار او را اتابک پسر کرد... (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 165 و 170).
دادمهر. [ م ِ ] ( اِخ ) فرزند ذوالمناقب اصفهبد فرخان بزرگ و نواده دابویه سومین از ملوک گاوباره طبرستان. وی دوازده سال پادشاهی کرده است و معاصر خلفای اخیر بنی امیه بود.
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان آرد: و بعد از او ( اسفهبد ) دادمهر که مهتر پسر او بود بنشست و از سیاستی که پدر را بود خللی بملک او راه نیافت ، دیگر باره عمارت قصر اصفهبدان فرمود و دوازده سال پادشاهی کرد، هیچ آفریده بطمعولایت او برنخاست و تا آخر بنوامیه کس بطبرستان نیامد... پس از دوازده سال پادشاهی دادمهربن فرخان با من و رفاهیت فرمان یافت و کسی بدیشان نپرداخت از آنکه اهل اسلام بخروج و تبدیل خلافت مشغول بودند، او را پسری ماند شش ساله خورشیدنام و برادری فرخان کوچک نام و به لغت کربالی گفتند یعنی اصم. بوقت وفات اندیشه کرد که اگر خلیفه و ولیعهد پسرک را کند ملک و دولت را خلل رسد و هواهای مختلف بادید آید، برادر را بخواند و عهد کرد و شرط نهاد که چون پسر بزرگ شود ملک با او سپارد و مضایقه نکند و بدین قرار او را اتابک پسر کرد... ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 165 و 170 ).
دادمهر. [ م ِ ] ( اِخ ) فرزند اصفهبد خورشید و نواده دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177 ).
دادمهر.[ م ِ ] (اِخ ) نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان . وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبداﷲ میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است . (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235).
دانشنامه عمومی
دانشنامه رشد، داذبرزمهر
پیشنهاد کاربران
"داد" به معنی" عدالت" و "مهر" به معنی" خورشید".