کلمه جو
صفحه اصلی

فرخان بزرگ

دانشنامه عمومی

اسپهبد فرخان بزرگ که با نام فرخان یکم و فرخان کبیر نیز شناخته شده و عرب ها به او ذوالمناقب لقب داده بودند، یکی از اسپهبدهای دودمان دابویگان طبرستان بود که پس از مرگ پدرش، دابویه، در سال ۷۱۱ میلادی، بر مسند حکومت نشست. وی از آغاز فرمانروایی در مرزهای شرقی طبرستان با تهاجم اعراب یا ترک ها روبرو شد و بدین جهت در همان اوایل حکومتش لشکری آراسته و تا نزدیکی نیشابور را فتح نمود.
اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۶). «گیل، فرشواذگرشاه و گاوبارگان دابویی (اسپهبدان بزرگ طبرستان)» (۷۱). بررسی های تاریخی.
حقیقت، عبدالرفیع (رفیع) (شهریور ۱۳۵۳). «دفاع و مبارزه ملی مردم طبرستان برابر تازیان» (۱۸). گوهر.
صفری فروشانی، نعمت الله (۱۳۷۹). «صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران» (۲). تاریخ اسلام.
مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آل زیار. تهران: انتشارات رسانش. شابک ۹۶۴-۷۱۸۲-۹۴-۵.
در سال ۷۵ هجری قمری، قطری بن فجاة که از رهبران خوارج ازرقی بود و پیش از این در نبردی با ارتش حجاج بن یوسف شکست خورده بود، به طبرستان پناهنده شد و اسپهبد آنان را در دماوند اسکان داد، ولی پس از مدتی قطری حاکمان طبرستان را به دین خود دعوت کرد و موجب نبردی میان خود و فرخان بزرگ شد. فرخان به دماوند لشکرکشی نمود تا با قطری مقابله کند که سفیان بن الابرد از سوی امویان مسئول دفع قطری گشت. فرخان در این زمان از سفیان خواست که در قبال کمکش در دفع قطری، به طبرستان تعرض نکنند و سفیان پذیرفت. سرانجام فرخان در سمنان با قطری بن فجاة نزاع کرده و او را کُشت. پس از آن که سفیان بن الابرد فتح نامه اش را به حجاج داد، به دستور حجاج به فرخان یک خروار طلا دادند و اسپهبد نیز، تحت فشار وارده از سوی اعراب و حملات گسترده حجاج به سوی شرق، خراجی را با شرط وارد نشدن مسلمین به مرزهای سرزمینش پذیرفت.
فرخان به آیین ساسانیان بر تخت اورنگ نشست و مانند شهریاران ساسانی سخن می گفت، همچنین به حاضران اجازه سخن راندن و نظر دادن می داد. در زمان فرخان بزرگ همچنان آیین زرتشت و آتشکده ها پابرجا بودند.
گرچه گاوباریان فرمانروایان رسمی بودند ولی در گیلان و دیلمان تنها اسماً حکومت داشتند و حاکمین محلی قدرت را در دست داشتند. در کوهستان های طبرستان نیز قارنوندیان و باوندیان قدرتمند بودند و در گرگان یک مرزبان حکومت می کرد و فقط تا تمیشه مستقیماً تحت نظر اسپهبد گاوباری بود.


کلمات دیگر: