ساسانیان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ساسانیان . (اِخ ) سلسله ٔ شاهنشاهانی که بعد از اشکانیان و تا حمله ٔ تازیان بر ایران حکومت میکردند. خاندان ساسانی بعد از خاندان هخامنشی مقتدرترین و معروفترین سلسله ٔ ایرانی است و دوره ٔ چهارصد ساله ٔ شاهنشاهی ساسانیان تأثیر عظیمی در تکوین ملیت و فرهنگ ایرانی داشت و هنگامی که سخن از ایران باستان و آداب و سنن خالص ملی ایران بمیان می آید هر ایرانی بلافاصله تمدن ساسانی را توأم با تمدن هخامنشی فرایاد می آورد. مؤسس این سلسله اردشیر پور بابک پور ساسان ، و آخرین پادشاه آن یزدگرد سوم بود و مدت سلطنت آنان ، از کشته شدن اردوان آخرین پادشاه اشکانی [ 226 م . ] تا کشته شدن یزدگرد سوم [ 652 م . / 31 هَ . ق . ] 426 سال بود و در این مدت 35 تن از آنان سلطنت راندند. ساسان جد این خاندان مردی از دودمان نجبا و موبد پرستشگاهی بود که در استخر برای ناهید (آناهیتا)ساخته بودند. زن او [ رام بهشت ] دختر گوزهر (گوچیهر) از پادشاهان بازرنگی (وازرنگ ) بود. بازرنگیان در نیسایه (نسا= بیضا = کاخ سفید) در شمال شیراز حکومت داشتند. بابک پسر ساسان در شهر خیر در کنار دریاچه ٔ بختگان حکومت داشت و با استفاده از خویشاوندی با بازرنگیان پسر خود اردشیر را بمقام ارگبدی شهر دارابگرد رسانید و این مقدمه ٔ پیشرفت این خانواده بسوی قدرت گردید. مقارن این احوال بابک بر گوچیهر شاه شورید و مقر وی نیسایه را گرفت و گوچیهر را کشت و خود بشاهی رسید. اردشیر میخواست پادشاه سرتاسر پارس شود ولی بابک اندیشه ٔ فرزند جاه طلب را دریافت و هراسان شد و نامه ای بحضور شاهنشاه اردوان پنجم نوشت و دستوری خواست که تاج گوچیهر را بر سر فرزند بزرگتر خود شاهپور گذارد. شاهنشاه در پاسخ نوشت که او بابک و پسرش اردشیر را یاغی میشناسد. بابک اندکی بعد از این واقعه درگذشت و شاهپور بجای او نشست و میان او و برادرش اردشیر کشمکش بالا گرفت ولی اردشیر مجبور به اطاعت از برادر بزرگتر شد. اتفاقاً شاهپور بطور ناگهانی بدرود حیات گفت . این حادثه را مشیرالدوله . (در کتاب ایران قدیم ص 151). بسال 212 م . بعلت خراب شدن زیرزمین قصر ملکه همای میداند و کریستنسن .(چ دوم ترجمه ٔ کتاب او ص 107). بسال 208 م . در ضمن حمله به دارابگرد در نتیجه ٔ افتادن سنگی از سقف در خانه ٔ ویرانه ای ذکر میکند.بعد از شاهپور برادران دیگر تخت و تاج را به اردشیرتقدیم کردند و بدینسان مردی به قدرت رسید که تاریخ او را مؤسس حقیقی شاهنشاهی ساسانی میشناسد. اینک پادشاهان ساسانی و خلاصه ای از شرح حوادث روزگار هریک :
1 - اردشیر اول (ارت خشتر) [ 226-241م . ] اردشیر اندیشه ٔ شاهنشاهی بزرگی را در سر داشت ، ابتدا برادران خود را کشت و طغیان دارابگرد را فرونشاند و بکرمان تاخت و پادشاه آنجا بلاش (ولخش ) را گرفت و پسر خود اردشیر را والی آنجا کرد. آنگاه بسال 223م . علم طغیان برافراشت ، و پادشاهان خوزستان و عمان را مطیع خود کرد. اردوان آهنگ سرکوبی اردشیر کرد و به پادشاه خوزستان دستور داد اردشیر را بازدارد و به تیسفون فرستد ولی اردشیر پیش دستی کرد ابتدا شاذشاهپور شهریار اصفهان را شکست داد و کشت و آنگاه رو به اهواز نهاد و پادشاه خوزستان را از پای درآورد و ولایت کوچک میشان را (در مصب دجله و کرانه ٔ خلیج فارس ) فروگرفت . سرانجام نبرد بزرگی میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی که خود فرماندهی سپاه را داشت در جلگه ٔ هرمزدگان خوزستان درگرفت و به روز 28 آوریل 224 م . سپاه اشکانی شکسته و اردوان کشته شد. چندی بعد اردشیر پیروزمندانه وارد تیسفون گردید و به سال 226 م . در معبد ناهید در استخر یا در تنگه ٔ نقش رجب تاجگذاری کرد و عنوان «شاهنشاه ایران » را برگزید، و ایران در تحت تسلط او درآمد ولیکن ارمنستان و گرجستان موقّتاً مستقل ماندند. اردشیر پس از تسخیر سگستان وابرشهر (در خراسان ) و مرو و خوارزم و بلخ قدرت خود را بر نواحی شرقی نیز بسط داد و پادشاهان کوشان (دره ٔ کابل و پنجاب ) و طوران قزدار (در جنوب کویته ) و مکوران (یا مکران ) سفیرانی بحضور او فرستادند، و او رابه شاهنشاهی شناختند. آنگاه به ایران بازگشت و به آهنگ جنگ با رومیان به سال 228 م . از فرات گذشت . قیصرروم ، الکساندر سِوِر سه سپاه مأمور حمله به ایران کرد، اردشیر هر سه سپاه را درهم شکست و حرّان و نصیبین را گرفت و آنگاه روی به ارمنستان نهاد و خسرو پادشاه آنجا را شکست داد و کشت . اردشیر برای تقویت بنیاد شاهنشاهی ایران کارهای مؤثری انجام داد، با رسمی کردن دین زردشت و تعقیب و کشتار شاهزادگان ساسانی بنیاد سلطنت و حکومت را استوار ساخت . کارهای بزرگ اردشیر را بشرح زیر می توان خلاصه کرد: ایجاد مرکزیت و تبدیل پادشاهان محلی به نجبای درباری ، جمعآوری اوستا که از روزگار بلاش اول اشکانی آغاز شده بود، رسمی کردن دین زردشت ، تقسیم مردم به طبقات ، ایجاد آرامش و ایمنی ، زنده کردن سپاه جاویدان داریوش بزرگ ، تخفیف کیفرها از جمله منع بریدن دست . اندیشه و سیاست اردشیر را در دو جمله خلاصه کرده اند: بجای آزادی دوره ٔ اشکانی باید نظم و قانون واحدی حکمفرما باشد. دین و دولت بهم بسته اند، یکی بی دیگری نپاید.
2 - شاپور نخست (شاه پوهر) [ 241 - 271 م . ]، شاپور بعد از مرگ پدر جانشین او شد و مطابق یک سنت باستانی که تاجگذاری در نخستین نوروز پس از جلوس شاه انجام میگرفت در 242 م . رسماً تاج گذاری کرد. در آغاز پادشاهی او ارمنستان و حّران شوریدند. ارمنستان را به آسانی و حران را بعد ازمحاصره ٔ ممتد و بکمک دختر پادشاه آنجا بازگرفت . آنگاه در سالهای 241 - 244 م . با رومیان جنگید. در این جنگها ابتدا نصیبین و انطاکیه را گرفت ولی چون گردین بامپراطوری روم رسید و خود بجنگ شاپور آمد سپاه ایران در سوریه شکست خورد و نصیبین از دست رفت و تیسفون در محاصره افتاد. سرانجام با شورش رومیان و خلع گردین جانشین او با شاپور پیمان صلح بست و ارمنستان و بین النهرین جزو ایران گردید. دومین جنگهای شاپور از 258 تا260 م . طول کشید. این بار ابتدا شاپور به پیروزیهای درخشانی رسید. والرین امپراتور سالخورده ٔ روم را اسیر کرد و مردی بنام سیریادیس را به امپراطوری روم گماشت و لقب قیصر بدوداد و این حادثه در آن روزگاران انعکاس شگرفی در جهان داشت . شاپور بعد از فتح انطاکیه و کاپادوکیه آهنگ ایران کرد ولی در راه اذینه (اذناتوس ) پادشاه تدمر که از آن پیش از شاپور خشونت دیده بود بهمدستی تازیان بادیه نشین به انتقام حادثه ٔ پیشین و به امید غنائم بیکران بدشمنی راه بر او ببست و سپاه او را تار و مار کرد و حتی بعضی از زنان شاپور را به اسارت گرفت ودر تعقیب سپاهیان ایران تیسفون را محاصره کرد و سپس شامات را گرفت و با روم متحد شد. شاپور از شاهان بزرگ ساسانی است . او بدست مهندسان و اسیران روم سد شادروان را در شوشتر بر رود کارون ساخت و نیز شهر شاپوررا در نزدیکی کازرون بناکرد. بنای نیشابور و جندی شاپور را نیز بدو نسبت داده اند. پدید آمدن مانی [ بسال 242 م . ] در روزگار او بود. مرگ او بسال 271 م . روی داد.
3 - هرمزد اول [ 272 - 273 م . ] بعد از پدر برتخت نشست ، هرمزد پیش از سلطنت اردشیر نام داشت . وی بانی شهرهرمزداردشیر در خوزستان است که بعدها تازیان آن را سوق الاهواز نامیدند . مانی را که از ایران رفته بود به ایران خواست و در کاخ خود در دستگرد جای داد و نواخت .
4 - بهرام اول [ 272 - 275 م . ] وی بعد از برادر بتخت نشست . در روزگار او زنوبیا شاهبانوی تَدمُر زن اذینه از ایران یاری خواست . بهرام سیاست غلطی در پیش گرفت . بدین صورت که سپاه اندکی روانه کرد و در نتیجه هم تدمر بدست رومیان افتاد و هم ارلین امپراطور روم از مداخله ٔ ایران رنجید و بقصد کینه جوئی مردم آلان را بر آن داشت که از طرف قفقاز به ایران تاختند. ولی ارلین پس از ورود به بیزانس [ 275 م . ] و اندکی بعد بهرام در گذشت . به دستور این شاه ، مانی را گرفتند و زنده پوست کندند و در جندی شاپور برای تماشای مردم به تیری آویختند.
5 - بهرام دوم [ 275 - 282 م . ] بعد از پدرپادشاه شد. ابتدا ستمگر و خونریز بود و چون کنگاشی برای خلع او کردند به اندرز موبدی رفتار خود را تغییر داد. از کارهای او مطیع کردن سکاهای سیستان و افغانستان بود که بتحریک و همدستی برادرش هرمزد فرمانروای خراسان طغیان کرده بودند. در همین سالها کاروس امپراطور روم در اجرای نقشه ٔارلین به مرزهای شمالی ایران تاخت و با سارماتها جنگید بعد بین النهرین و حتی تیسفون را گرفت ولی در یک روز طوفانی بدنبال یک رعد و برق او را مرده یافتند، و سپاه روم آن را نشانه ٔ خشم خدا دانستند و عقب نشینی کردند.
6 - بهرام سوم [ 282 م . ] پسر هرمز بعد از وفات بهرام دوم بتخت نشست و چون در حیات پدرش پس از تسخیر سیستان به حکومت آنجا منصوب گشت به سکانشاه مشهور بود و چند ماهی بیش سلطنت نکرد.
7 - نرسی (نرسه ) [ 282 - 301 م . ] نرسی پسر شاپور اول است و بعضی او را پسر بهرام سوم دانسته اند. در دوره ٔ او جنگهای شدیدی بر سر ارمنستان با رومیان درگرفت دیو کلسین امپراطور روم تیردادرا بپادشاهی ارمنستان گماشت ولی نرسی او را از آنجابیرون راند. دیوکلسین ، گالریوس سردار معروف را بسوی ایران فرستاد. نرسی در 296 م . رومیان را در هم شکست و تیرداد و گالریوس گریختند. ولی سال بعد گالریوس نرسی را در ارمنستان شکست داد و پیمان صلحی بسته شد (297 م .) که بموجب آن پنج ولایت واقع در ساحل غربی دجله : ارزون ، مک ، زابده ، رحیمیه ، کردو بروم واگذار شدو گرجستان تحت حمایت روم و ارمنستان خارج از منطقه ٔنفوذ ایران شناخته شد. و این بدترین پیمانی بود که نظیر آن را در دوره ٔ اشکانی و بعد از آن با روم نبسته بودند. نرسی بعد از انعقاد این پیمان دیگر نتوانست سلطنت کند، استعفا کرد و چندی بعد از غم بمرد (301 م .).
8 - هرمز دوم [ 301 - 310 ] وی بعد از پدر بتخت نشست . دادگری کرد و در آبادانی ایران کوشید. در 310 م . در جنگ با اعراب کشته شد.
9 - آذرنرسی (آذرنرسه ) [ 310 م . ] بعد از پدر به تخت نشست و چون خونریز و بیدادگر بود بزرگان و نجبا او را کشتند و پسرش را کور کردند [ 310 م . ] و چون پسری در خاندان سلطنت نبود تاج شاهی را در خوابگاه شاهبانو زن هرمز آویختند و پسر بدنیا نیامده را بشاهی شناختند.
10 - شاهپور دوم (بزرگ = ذوالاکتاف = هوبه سنبا) [ 310 - 379 م . ] وی پیش از زادن نام شاهی یافت ولی از 16 سالگی رسماً زمام امور را بدست گرفت . در دوره ٔ او قسطنطین امپراطور روم دین مسیح را رسمیت داد و از این راه عامل جدیدی برای دشمنی میان ایران و روم فراهم آمد. از خوشبختی شاپور، قسطنطین درگذشت و در ارمنستان بعلت حمایت تیرداد از دین جدید مردم از او بیزار شدند. شاپور جنگ هائی با روم آغاز کرد که دوازده سال [ 338 - 350 م . ] بطول انجامید. در همین میان قبائل هون (خیون ) بمشرق ایران تاختند و بعد از هفت سال [ 350 - 357 م . ] جنگ ، شکست قطعی خوردند و گروم بات پادشاه آنان با گروهی سپاه درجنگهای دوم شاپور با رومیان شرکت جست . در آغاز این جنگها شاپور در بهار 360 م . دژآمد (دیاربکر) را بعد از مقاومت شدید، و نیز بزابد را تسخیر کرد. چون یولیان امپراطور روم شد در 363 با صدهزار مرد از سوریه آهنگ ایران کرد و از فرات گذشت و تیسفون را محاصره کرد ولی در جنگهای بعدی به تیر یک مرد ایرانی از پای درآمد و یکی از سرداران روم به نام یویان به فرماندهی سپاه برگزیده شد، و بموجب یک پیمان صلح پنج ولایتی که نرسی از دست داده بود به اضافه ٔ نصیبین و سنجار به ایران واگذار شد و دولت روم از مداخله در ارمنستان دست برداشت . سومین جنگهای شاپور با روم در دوره ٔ والن سین امپراطور بعدی برسر ارمنستان و گرجستان درگرفت و بموجب پیمان صلح (376 م .) هر دو دولت تعهد کردند در امور آن دو کشور مداخله نکنند. شاپور بزرگ بعد از 70 سال سلطنت در 379 م . درگذشت .
11 - اردشیر دوم [ 379 - 382 م . ] ظاهراً برادر شاپور بزرگ و مردی نیک فطرت ولی سست رای بود و در سال چهارم سلطنت بوسیله ٔ بزرگان و نجبا خلع گردید.
12 - شاپور سوم [ 382 - 388 م . ] وی پسر شاپور بزرگ بود و بعد از اردشیر بتخت نشست . در دوره ٔ او ارمنستان میان ایران و روم تقسیم شد. قسمت بزرگ شرقی جزو ایران و قسمت کوچکتر غربی از آن روم شد و در هر دو قسمت شاهزادگان اشکانی بحکومت معین شدند (384 م .).
13 - بهرام چهارم [ 388 -399 م . ] بعد از برادر برتخت نشست و چون در زمان پدر والی کرمان بود معروف به کرمانشاه است . در روزگار او خسرو والی ارمنستان ایران ، بتحریک تئودس یاغی شد. بهرام سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام ، شاپور برادر والی معزول را بجای او گماشت . در روزگار بهرام ، تئودس امپراطور، روم را بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد. بهرام در شورشی که در سپاه روی داد کشته شد.
14 - یزدگرد اول (بزهکار) [ 399 - 420 م . ] پسر شاپور سوم است و چون میخواست از نفوذ بزرگان و موبدان بکاهد او را بزهکار (اثیم ) نامیده اند. در مقابل ، مورخان غربی وی را به علت مهربانی با مسیحیان ستوده اند. در دوره ٔ او آرکادیوس امپراطور روم شرقی تئودوس ولیعهد خردسال خود را در تحت حمایت یزدگرد قرار داد و نفوذ شاهنشاه ایران در تقویت امپراطوری تئودس مؤثر بود. فوت یزدگرد را بعضی در نزدیکی دریاچه ٔ سو (چشمه سبز نیشابور) از لگد اسب آبی شمرده اند، و برخی آن را در نتیجه ٔ سؤقصدی دانسته اند. بعد از یزدگرد پسرش شاپور که در ارمنستان حکومت داشت خواست بر جای پدر نشیند ولی بزرگان و نجبا او را کشتند و یکی از خویشان یزدگرد را که خسرو نام داشت بر تخت نشاندند.
15 - بهرام پنجم (گور) [ 420 - 438 م . ] بهرام گور که بسرپرستی نعمان ملک حیره در کاخی بنام خورنق پرورش یافته بود، بنا به یک روایت معروف تاج شاهی را از میان دو شیر بچنگ آورد. در روزگار او طایفه ای از هونهای سفید بنام (هیاطله = هپتالیان ) به سال 425 م . به مرزهای شمال خاوری ایران تاختند. بهرام خود نهانی و بشتاب بر سر مهاجران رفت و آنان را درهم شکست و خاقان آنان را کشت و تاج او را به غنیمت به آتشکده ٔ آذرگشنسب واقع در شهر شیز فرستاد. در دوره ٔ بهرام جنگهائی نیز با روم شرقی بعلت وضع مسیحیان ایران درگرفت که بپیروزی ایران پایان یافت و بموجب یک پیمان صلح صد ساله آزادی مسیحیان در ایران و زردشتیان در روم تعهد شد. (422 م .). پیوستگی کامل ارمنستان به ایران در زمان بهرام واقع گردید. بهرام به شکار گورخر علاقه ٔ وافر داشت و گویند جان بر سر این هوس نهاد و روزی در شکارگاه در باطلاقی فرورفت .
16 - یزدگرد دوم [ 438 - 457 ] پسر بهرام گور بعد از پدر برتخت نشست . وی نیز گرفتار تاخت و تاز هیاطله بود. در دوره ٔ او رواج سریع مسیحیت در ارمنستان موجب نگرانی شد. خطی که میسروپ ارمنی اختراع کرده بود (397 م .) مبانی ملی ارامنه را استوار و آنان را به پافشاری تشویق میکرد. مهرنرسی وزیر ایران اعلامیه ای در رد مسیحیت صادر کرد و روحانیون مسیحی ارمنی پاسخی بدان منتشر کردند. در جنگهای یزدگرد واردان مامی کنی سردار ارمنی کشته شد و پیشوای روحانی ارامنه با ده کشیش اسیر شدند و چون اکثریت مردم هنوز بدین زردشت بودند آتشکده ها از نو روشن شدو آرامش برقرار گردید. بموجب پیمانی که با روم شرقی بسته شد تئودوس امپراطورپذیرفت که سالانه مبلغی به ایران بپردازد و ایران پادگانی در دربند قفقاز برای ایمنی روم و ایران نگاه دارد.
17 - هرمز سوم [ 457 - 459 م . ] پسر بزرگ یزدگرد، بعد از مرگ او برتخت نشست ولی برادر کوچکتر او بنام فیروز ادعای سلطنت کرد و سرپرست او رهام از دودمان مهران در ری به هرمز حمله کرد و او را کشت . در مدت جنگ دو برادر مادرشان دینگ در تیسفون سلطنت میکرد.
18 - فیروز اول [ 459 - 483 م . ] بعد از برادر به شاهی نشست ، در روزگار او بدبختی از هر سوی به ایران روی آورد. ابتدا خشکسالی دیریازی (که مدت آن را هفت سال نوشته اند) پیش آمد. فیروز بحسن تدبیر بلا بگردانید و بی تخفیف مالیاتها و نظارت در توزیع خواربار در آسایش مردم کوشید. ولی تاخت و تاز هیاطله نام و زندگانی او را بر باد داد. فیروز اگر چه کیداریان را مغلوب کرد اما در جنگ باخشنواز یاخشیون پادشاه هیاطله ، اسیر شد و بوعده ٔپرداخت غرامت رهائی یافت و فرزندش کواد (غباد) دو سال بگروگان بود. در جنگ بعدی فیروز و سپاهش بصحرای بی آب و علفی افتادند و نابود شدند و هیاطله تا مرو و هرات را فروگرفتند. و ایران دچار زبونی و خواری شد. از آثار فیروز دیواری درشمال ایران (از دریای خزر در امتداد گرگان رود) است که در مقابل هیاطله کشیده است .
19 - بلاش (ولاش ) [ 484 - 487 م . ] پس از برادر بکمک سردار معروف زرمهر (معروف به سوخرا) از خاندان بزرگ قارن و حکمران سکستان بسلطنت رسید. و در دوره ٔ سلطنت او قدرت بدست سوخرا بود. سوخرا باهیاطله صلح کرد و ایران متعهدشد سالانه مبلغی به خشنواز بپردازد. آنگاه زریر (زارن - زاره ) برادر شاه طغیان کرد و چون واهان حکمران ارمنستان بلاش را در سرکوبی زریر یاری کرد دین عیسوی در ارمنستان برسمیت شناخته شد. بلاش بعد از چهار سال پادشاهی بعلت وضع بد کشور و ناخرسندی بزرگان (ظاهراً بتحریک سوخرا) خلع و نابینا شد و کواد پسر پیروز بسلطنت رسید.
20 - قباد اول (غباد - کواذ) [ 487 - 531 م . ] وی پسر فیروز است و از شاهان توانا و با تدبیر ساسانی است . در زمان بلاش برای تصاحب تخت و تاج نزد هیاطله رفت و بعد از سه سال باسپاهی روی به ایران نهاد. ورود او با خلع بلاش مصادف شد و او با مسالمت برتخت نشست . آغاز پادشاهی او مصادف با رواج شعبه ای از دین مانی بنام مزدکیه (زردشتگان = درست دین ) شد. وضع نابسامان اجتماعی ایران که ناشی از شکستهای فیروز اول و ضعف و ناتوانی بلاش بود زمینه را برای افکار مزدک پسر بامداد آماده کرده بود. قباد ابتداء برای درهم شکستن نفوذ موبدان و نجبا روی خوشی به آن افکار نشان داد، ولی موبدان و اشراف (مخصوصاً هواخواهان سوخرا که بفرمان قباد کشته شده بود) همدست شدند و او را خلع و در دژ فراموشی (زندان انوشبرد) در خوزستان بازداشتند و برادرش جاماسب را بر تخت نشاندند. (498 م .) قباد از زندان بهمدستی زنش و سرداری بنام سیاوش بدیار هیاطله گریخت و سپاهی به ایران کشیدو جاماسب را بر کنار کرد و دوباره برتخت نشست (502 م .) این بار در برابر موبدان و نجبا و نیز در حمایت از مزدکیان شیوه ٔ احتیاط در پیش گرفت حتی بسال 528 م . که مزدکیان اصرار داشتند با توطئه قباد را وادار کنند که پسرش کاوس (پتشخوار گرشاه ) را به ولیعهدی برگزیند بکمک پسرکوچکترش خسرو (انوشیروان ) سران آن فرقه را قتل عام کرد. قباد بعد از ده سال جنگ با هیاطله [ 503 - 513 م . ] آن قوم را مغلوب و منکوب کرد بطوری که از آن ببعد دیگر خطری از آن سو متوجه ایران نگردید. در دو سلسله جنگ با روم یکی در 503 م . در دوره ٔ آناستاس و دیگری در 531 م . در دوره ٔ یوستی نین دولت بیزانس (روم شرقی ) را نیز شکست داد. قباد بنیادگذار یک رشته اقدامات عمرانی است که در دوره ٔ پسرش انوشیروان بثمر رسید و بنام او معروف گردید.
21 - خسرو اول (انوشیروان دادگر) [ 531 - 579 م . ] بزرگترین شاهنشاه ساسانی ، سرداری دلاور و سیاستمداری مدبر بود. بعد از جلوس با تجدید نظر در مالیاتها و استواری بنیاد سپاه بتقویت اساس مملکت کوشید. ابتدا بکمک وزیرش مهبود بر دو برادرش کاوس و جم (جام =ژم ) پیروزی یافت . آنگاه مزدکیان را کشتار و ریشه کن کرد. و با سرکوبی هیاطله و خزرها مرزهای ایران را ایمنی بخشید. در آغاز سلطنت بسال 532 م . با یوستی نین پیمان صلح و اتحاد بست ولی بعد از آنکه از اصلاحات داخلی فراغی یافت ببهانه ٔ اینکه قیصر روم در ستیزه ٔ منذربن نعمان پادشاه حیره (تحت حمایت ایران ) با حارث بن جبله امیرغسان بدون آگاهی ایران مداخله و داوری کرده است به آهنگ جنگ با روم از فرات گذشت و انطاکیه را فروگرفت و پس از دریافت غرامت و قرار پرداخت مبلغی سالانه بوسیله ٔ رومیان با آنان صلح کرد (540 م .) وی یک بار دیگر بر سر لازیکا بارومیان جنگید. و بعد از بستن یک پیمان صلح پنج ساله با خاقان ترک متحد شد و به سرزمین هونهای سفید (هیاطله ) لشکر کشید و آن سرزمین فتنه خیز را میان خود و ترکان تقسیم کرد و جیحون مرز ایران قرار گرفت و نواحی باختر، طخارستان ، زابلستان ، رخج جزو ایران شناخته شد. وقتی که ابرهه سردار مسیحی حبشی یمن را تصرف کرد وسیف بن ذی یزن از شاهزادگان حمیر به ایران پناه جست ، وهرز سردار ایرانی را به یمن فرستاد و حبشیان را از آنجای بیرون راند (570م .) خاقان ترک ببهانه ٔ اینکه سفیرش در ایران مسموم شده با دولت روم متحد شد (569 م .) و بمرز ایران تاخت و بعد در 571 م . رومیان را تحریک بحمله به ایران کرد. در سومین جنگ با روم شرقی [ 572 - 579 م . ] انوشیروان با وجود پیری خود به مقابله ٔ رومیان رفت و نصیبین را باز گرفت و اطراف انطاکیه را آتش زد و شکست رومیان چنان بود که یوستی نین دوم مجبور به استعفا شد و جانشین او کنت تیبریوس با پرداخت مبالغی غرامت صلح کرد. مرگ انوشیروان در 579م . جنگهای ایران و روم را ناتمام گذاشت . روزگار انوشیروان آخرین دوره ٔ درخشان قدرت و عظمت ایران باستان بود.
22 - هرمز چهارم (ترک زاد) [ 579 -590 م . ] بسال 579 تکیه بر جای پدر زد و جنگ با رومیان را تا 589 م . ادامه داد. در اثنای جنگ با روم ترکان به ایران تاختند و بهرام چوبین سردار دلاور ایرانی مأمور سرکوبی ترکان شد و آنان را تار و مار کرد وخاقان ترک را کشت و پسرش را اسیر کرد. آنگاه مأمورجنگ با رومیان شد و شکست خورد و هرمز تحقیرش کرد، شورید و رو به تیسفون نهاد. و چون بزرگان و نجبای پایتخت نیز از هرمز ناخشنود بودند ضد او برخاستند. هرمزگریخت ولی وستهم و بندوی برادران زنش او راگرفتند وابتدا نابینا کردند و بعد کشتند.
23 - خسرو دوم (پرویز) [ 590 - 627 م . ] بعد از پدر بپادشاهی رسید ولی بهرام چوبین پسر بهرام گشنسب از مردم ری و از خاندان مهران که مدعی بود نژادش به اشکانیان میرسد بعزم سرکشی روی به پایتخت نهاد. خسرو تیسفون را ترک کرد و بهرام به پایتخت درآمد و بنام «بهرام ششم » بر تخت نشست (591 م .) خسرو به روم رفت و موریکیوس قیصر روم او را به سپاهی مدد کرد به این شرط که شهر دارا و میافارقین به روم واگذار گردد. بهرام که مردم و موبدان دل خوشی از وی نداشتند در گنزک آذربایجان در برابر خسرو شکست خورد و به ترکان پناه برد و در بلخ بیاسود و چندی بعد گویا بتحریک خسرو کشته شد. جنگهای خسرو با روم [ 603 - 627 م . ] و پیروزیهای درخشان او آخرین جلوه ٔ عظمت سپاه ایران است . چون در سال 603 م . موریکیوس کشته شد و پسرش فکاس به ایران پناه آوردخسرو قیصر جدید را به رسمیت نشناخت و آهنگ روم کرد و شهرهای دارا و آمد (دیاربکر) و ادس و حران را گرفت و سپاه دیگری از آذربایجان به کاپادوکیه حمله بردندو فریگیه و دو ولایت دیگر آسیای صغیر را غارت کردند.این فتوحات وضع داخلی روم را درهم ریخت و هرقل زمام کارها را در دست گرفت . بسال 611 م . خسرو انطاکیه و دمشق را گرفت و صلیب عیسی را به ایران فرستاد. و شهربراز سردار بزرگ ایران بمصر تاخت و اسکندریه را گرفت (616 م .). شاهین سردار دیگر ایرانی کالسدن را در نزدیکی قسطنطنیه گرفت و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی ها رسید (617 م .). خزانه ٔ روم که به قرطاجنه حمل میشد به دست خسرو افتاد و معروف به گنج باد آورد گردید. به سال 622 م . هرقل از بغاز هلس پونت (داردانل ) گذشت و بعد از یک رشته جنگها سرانجام در دستگرد بیست فرسنگی تیسفون خسرو رو به گریز نهاد. این حادثه هیجانی در تیسفون میان نجبا و مردم برانگیخت و مخصوصاً رفتار بد خسرو با شهربراز و توهین به نعش شاهین دوسردار دلاور ایرانی وضعی پیش آورد که خسرو را خلع و زندانی کردند و بعد از چندی کشتند (628 م .). خسروپرویز آخرین شاهنشاه بزرگ ساسانی بود و دریغ که ضعف نفس و غرور و خودپسندی و ستمکاری او موجب شد که نه تنهاایران نتوانست از فتوحات نخستین او بهره ای برد بلکه جنگهای بی حاصل او زمینه را برای انقراض شاهنشاهی ساسانی فراهم آورد.
24 - قباد دوم (شیرویه ) [ 627 - 629 م . ] شیرویه پسر خسرو پس از پدر بنام قباد دوم بر تخت نشست و دو سال و چند ماه سلطنت کرد. وی با رومیان صلح کرد. مرزهای دو کشور به حال قبل از جنگهای خسرو درآمد و اسیران دو جانب آزاد شدند و صلیب مسیح برومیان باز داده شد. شیرویه ابتدا به عدل رفتار میکرد ولی سرانجام 17 برادر خود را کشت و خود نیز به بیماری طاعون در گذشت .
25 - اردشیر سوم و شهربراز [ 629 م . ] بعد از شیرویه فرزند هفت ساله ٔ او را به نام اردشیر سوم بر تخت نشاندند وماه آذر گشنسب نایب السلطنه شد. شهربراز سردار معروف خسروپرویز لشکر به تیسفون کشید و اردشیر را بعد از یکسال و نیم سلطنت کشت و با اینکه از خاندان سلطنت نبود بپیروی از بهرام چوبین و وستهم بر تخت نشست ولی چند تن از نجبای هواخواه خاندان ساسانی از جمله ماهیار، و زادان فرخ ، و پوس فرخ قیام کردند و شهربراز غاصب را کشتند.
26 - خسرو سوم [ 629 م . / 7 هَ . ] بعد از شهر براز، پسر قباد برادرزاده ٔ خسرو پرویز بنام خسرو سوم در شرق ایران بر تخت نشست ولی فرمانفرمای خراسان او را کشت .
27 - جوانشیر[ 629 م . ] و در همان سال جوانشیر پسر خسروپرویز نیز شاهی یافت . کریستنسن از کسی بنام فرخ زاد خسرو، نام میبرد که شاید همو باشد.
28 - بوران [ 630 م . ] در تیسفون دیهیم شاهی را بر سر بوران دختر خسروپرویز نهادند و پوس فرخ وزارت یافت . بوران بعد از یکسال و چهار ماه سلطنت و بستن پیمان قطعی صلح با رومیان درگذشت .
29 - گشنسب بنده [ 631 م . ] بعد از بوران گشنسب بنده برادر خسرو سوم و پسر قباد برادرزاده ٔ خسرو پرویز سلطنت یافت .
30 - آزرمیدخت [ 631 م . ] سلطنت وی چندماه بیش نپائید. سپهبد فرخ هرمز ملکه را بزنی خواست . و آزرمیدخت در نهان وسائل کشتن او را فراهم آورد. رستم پسرفرخ هرمز سپاه بتیسفون کشید و آزرمیدخت را خلع و نابینا کرد.
31 - هرمز پنجم [ 631 م . ] نوه ٔ خسروپرویزبود.
32 - خسرو چهارم [ 631 م . ] نوه ٔ خسروپرویز بود.
33 - فیروز دوم [ 631م . ] نوه ٔ انوشیروان بود. کریستنسن سلطنت کوتاه او را به قید تردید بین بوران و آزرمیدخت ذکرمیکند.
34 - خسروپنجم [ 631 ] نوه ٔ انوشیروان بود.
35 - یزدگرد سوم [ 632 - 652 م . ] پسر شهریار (نوه ٔ خسروپرویز) جوان بی تجربه ای بود که در سال 632 م . (= 10 هَ .) بسلطنت برگزیده شد. دوره ٔ بیست ساله ٔ سلطنت او مصادف با نهضت عرب یکی ازبزرگترین حوادث تاریخی ایران گردید که به شاهنشاهی ساسانی پایان داد. در آغاز سلطنت یزدگرد همه ٔ موجبات انقراض فراهم شده بود. سیاست نظامی جدیدی که از دوره ٔ انوشیروان در پیش گرفته شده و آن مبنی بر دادن اختیار به سپهبدان و مرزبانان محلی بود قدرت شاهنشاهی ساسانی را متزلزل کرده و یک نوع ملوک الطوایفی بوجود آورده بود. نفوذ خطرناک نجبا و موبدان وضع را نابسامان میداشت . سلطنت 12 تن در 4 سال فاصله ٔ مرگ خسروپرویز و جلوس یزدگرد اعلام خطر شومی برای ایران بود. فرسودگی سپاه پس از جنگها و شکستهای خسروپرویز نیروی مقاومت ملی را تضعیف کرده بود. پراکندگی اندیشه ها و هرج و مرج سیاسی و کثرت ستم و بیداد و پریشانی و درویشی مردم ناایمنی محسوس پدید آورده بود. اعراب تازه نفس مسلمان به امید غنائم دنیوی و بهشت اخروی به چنین کشوری تاختند و بنیاد آن را برانداختند. در سال 633 م . (12 هَ .) خالدبن ولید بدستور عمر در کرانه ٔ خلیج فارس بمرز ایران تجاوز کرد و هرمز مرزدار ایران را کشت و جنگی روی داد که آن را جنگ پل نامند. آنگاه در ساحل فرات رو به شمال نهاد و در الیس سپاهیان ایران را درهم شکست و از خون اسیران جوئی براه انداخت . سال بعد در «جنگ پل » بهمن سرکرده ٔ ایرانی بدستور رستم فرخ هرمز اعراب را شکست شدیدی داد و مثنی بن حارثه ٔ شیبانی سردار عرب زخمی برداشت که بدان مرد. اما در جنگ بعدی در «بویب » باز هم پیروزی از اعراب بود در سال 635م . (14 هَ .) عمربن خطاب سپاهی مرکب از سی هزار تن به سرداری سعدبن ابی وقاص به ایران فرستاد. در 636 م .(14 هَ .) در جنگ چهار روزه ٔ معروفی در قادسیه نزدیک کربلا رستم سردار بزرگ ایران کشته شد و سپاه ایران بسختی شکست خورد و درفش کاویان بچنگ اعراب افتاد. وقتی که اعراب آهنگ تیسفون کردند یزدگرد پایتخت را رهاکرد و تازیان با بهت و حیرت وارد آنجای شدند. در 637 م . (16 هَ .) سپاه ایران بسرداری مهران رازی در جلولا با مهاجمان جنگید و باز ایرانیان شکست خوردند. ازآن ببعد اعراب مدتی را بتسخیر شهرهای باقیمانده ٔ بین النهرین گذراندند. دفاع دلیرانه ٔ هرمزان سردار ایرانی از اهواز (19 هَ .) ثمری نداد. شوشتر نیز بعد از 18 ماه محاصره بچنگ دشمن افتاد. در سال 642 م . (21 هَ .) ایرانیان بفرماندهی پیروزان سردار سالخورده ٔ ایرانی آخرین بار در نهاوند با تازیان روبرو شدند. با اینکه نعمان بن مقرن سرکرده ٔ عرب کشته شد ایرانیان بسختی شکست خوردند و راویان عرب این فتح را «فتح الفتوح » نامیده اند. از آن ببعد یزدگرد هرگز نتوانست خود مقاومت ثمربخشی در برابر مهاجمان نشان دهد و دفاع ایالت شرقی و شمالی و جنوبی بدست دلاوران محلی افتاد. استمداد یزدگرد از فغفور چین و خاقان ترک نیز بی نتیجه بود. در ده سال بعد از جنگ نهاوند ایالات دیگر یکی بعد از دیگری بچنگ مهاجمان میافتاد. تنها تبرستان تا نیمه ٔ سده ٔ دوم هجری (769 م .) پایداری کرد و حکومت آنجای با سلسله ٔ سپهبدان بود که نژاد از خاندان قارن پهلو پارتی داشتند. یزدگرد شهر بشهر بسوی مشرق ایران میگریخت تا بسال 31 هجری (652 م .) در مرو از بداندیشی ماهوی سوری ، مرزبان آن دیار به آسیابانی پناه برد و آسیابان خاک وجودش را به باد فنا داد. پیکرش را یک اسقف نصاری از مرورود گرفت و در طیلسانی مشک آلود به خاک سپرد. فیروز پسر یزدگرد در طخارستان بنام فیروز سوم برتخت نشست و بموجب روایات چینی فغفور چین نیز وی را به این عنوان شناخت .نام کشور فیروز را در کتب چین «تزی لینگ » نوشته اند. بعدها فیروز از فشار اعراب به چین رفت و بسال 57 هَ . در چان کان آتشکده ای ساخت و در 672 م . درگذشت و پسری بنام نرسی از وی برجای ماند. در سال 728 - 729 م .خسرو نامی از اخلاف یزدگرد سوم با ترکان همدست شد تاسلطنت را بدست آورد ولی بمقصود نرسید. یزدگرد پسر دیگری بنام بهرام و سه دختر بنامهای ادرک و شهربانو ومردآوند داشت و بروایت شیعیان شهربانو همسر امام حسین (ع ) گردید و نه امام شیعیان از فرزندان او هستند.
تمدن دوره ٔ ساسانی : سلسله ٔ ساسانی یکی از دو شاهنشاهی بزرگ ایران باستان است که بعلت تمدن درخشان وآثار عظیم هنری و پیروزیهای بزرگ در جنگ با روم بزرگترین امپراطوری جهان کهن ، و وجود شاهنشاهان بزرگی چون اردشیر، شاپور، بهرام گور،انوشیروان و جلال و شکوه دربارخسروپرویز و گنجهای افسانه ای او موضوع آثار فراوانی در ادبیات شرق عموماً،و در ادبیات ایران خصوصاً گردیده است . حادثه ٔ مهم ودیریاز روزگار ساسانیان «جنگ با روم » و آنهم بیشتر بر سر مسئله ٔ «ارمنستان » بود و همین حوادث موجب تضعیف این دو قدرت عظیم گردید و زمینه را برای چیرگی تازیان فراهم ساخت . سلسله ٔ ساسانی علاوه بر ایران کنونی ،بین النهرین و ارمنستان و اران و ماوراءالنهر و نیز در مشرق تا رود سند را در دست داشتند. در آن دوره ایران بچندین کوره (یا استان ) تقسیم شده و هر استان مرکب از چند تسو (طسوج ) بود. حکمرانان کل را شترپان ، مرزبان ، شهردار، بذخش مینامیدند و بعضی از آنان عنوان و لقب خاصی داشتند. پایتخت ساسانیان تیسفون (مدائن ) واقع در مشرق دجله بود وخسروپرویز از سال 603 م . در دستگرد
دانشنامه آزاد فارسی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
آخرین سلسلۀ بزرگ شاهنشاهان ایران پیش از اسلام (۲۲۶ـ۶۵۲م). در فارس تشکیل شد و پس از غلبه بر اشکانیان و احیای ایران و تشکیل قدرت قوی مرکزی و سازمان دقیق داخلی، تمدنی درخشان و عالی آفرید و با آثاری که از خود به جا گذاشت، مصالح ارزشمندی برای تاریخ قومی و ملی ایرانیان فراهم آورد. این سلسله به ساسان، کاهن بزرگ معبد آناهیتا در استخر فارس که معاصر بلاش چهارم اشکانی می زیست، منسوب است. پسرش بابک (پاپک) همانند پدر، کاهن بزرگ معبد بود و همچون او با خانواده حکومتگر بازرنگیان فارس وصلت کرد و پس از تمهیداتی مقام آن خاندان را در اختیار گرفت و چون درگذشت میان دو پسرش شاپور و اردشیر بر سر حکومت اختلاف افتاد که با مرگ زودهنگام شاپور، مقام پدر به اردشیر رسید. او به توسعۀ قلمرو خود در فارس و اصفهان و کرمان پرداخت و پس از پیروزی بر اردوان پنجم (شاید چهارم) در ۲۲۴م و تسخیر تیسفون در ۲۲۶م، خود را شاهنشاه خواند و پس از آن به جنگ باقی ماندۀ اشکانیان و حامیان کوشانی و سکائی و ارمنی آن ها رفت و سرانجام بر همۀ فائق آمد و پس از آن آمادۀ جنگ با رومیان شد و در ۲۳۰م به قلمرو رومیان حمله برد و احتمالاً در ۲۳۸م شهرهای نصیبین و حران را تصرف کرد. شاپور اول (۲۴۱ـ۲۷۲م) در اوایل سلطنت خود بر دولت کوشانی چیره شد و آن دولت را به اطاعت از خود در آورد. در جنگ با رومیان که با شکست و پیروزی همراه بود، سرانجام پس از قتل امپراتور گوردیانوس، با فیلیپ عرب، امپراتور جدید روم مصالحه کرد و به این ترتیب ارمنستان و شمال بین النهرین را به تصرّف درآورد. در ۲۶۰م، والریانوس امپراتور روم را در جنگ اِدِسا (رها. اورفه) به اسارت درآورد و او را با تمام اسیران به خوزستان فرستاد و آنان را برای ساختمان پل ها و سدها به کار گرفت. در جنگ با پادشاه تدمر مغلوب شد و به ایران بازگشت. مانی و پیروان او تحت حمایت شاپور قرار داشتند و در زمان او بعضی کتاب های یونانی و هندی به زبان پهلوی ترجمه شد. شهر بیشابور از ساخته های اوست. هرمز اول (۲۷۲ـ۲۷۳م) فرزند شاپور، سلطنت کوتاهی داشت و از حوادثی که به دورۀ سلطنت او نسبت می دهند، جنگ با سُغدیان است. او نیز از دوستداران مانی بود، اما بهرام اول (۲۷۳ـ۲۷۶/۲۷۷م) به تشویق و تحریک موبد کرتیر که از مدافعان سرسخت مذهب زردشت بود، مانی را کشت و مسیحیان و مانویان را تحت تعقیب و آزار قرار داد. بهرام دوم (۲۷۶/۲۷۷ـ۲۹۳م) در ۲۸۳م مغلوب رومیان شد و تیسفون را به آنان واگذاشت، اما پس از مرگ امپراتور کاروس در همان سال میان دو طرف صلح برقرار شد و شمال بین النهرین و ارمنستان به رومیان واگذار گردید. بهرام پس از آن به جنگ برادر خود هرمزد و متحدان سکائی و کوشانی او رفت و پیروز شد. بهرام سوم (۲۹۳م) پس از چندماه سلطنت توسط عموی خود نرسی (۲۹۳ـ۳۰۲/۳۰۳م) برکنار شد. نرسی در این مبارزه، حمایت بسیاری از اشراف و حتی حمایت موبد کرتیر را با خود داشت و به جز اینان، اغلب حکام نواحی و شاهان مناطق هم جوار که تحت تابعیت دولت ساسانی قرار داشتند ـ نظیر شاهان کوشان و خوارزم و اعراب لخمی ـ سلطنت او را پذیرفتند. نرسی در ۲۹۶م ارمنستان را اشغال کرد، اما در ۲۹۸م مغلوب گالریوس شد و شمال بین النهرین و ارمنستان را به رومیان واگذاشت. رفتار نرسی با مانویان و احتمالاً مسیحیان و یهودیان با تساهل همراه بود. هرمز دوم (۳۰۲/۳۰۳ـ ۳۰۹/۳۱۰م) پسر و جانشین نرسی در جنگ با اعراب کشته شد و آذر نرسی (۳۱۰م) پسر هرمز پس از چند ماه، از سلطنت خلع گردید و اشراف ساسانی، شاپور دوم (۳۱۰ـ۳۷۹م) پسر هرمز دوم را، که هنوز در شکم مادرش بود، به سلطنت برداشتند. او طولانی ترین سلطنت را در میان شاهان ساسانی داشت و ایران در زمان او تحول و توسعۀ زیادی به خود دید. شاپور به عربستان لشکر کشید و اعراب را که به قلمرو دولت ساسانی حمله آورده بودند، به سختی تنبیه کرد. لقب ذوالاکتاف حاصل همین سفر جنگی است. در شرق مانع از تهاجم اقوام بیابانگرد شد و پس از آن به جنگ با رومیان پرداخت و ساکنان نواحی تسخیرشده را به خوزستان و نقاط دیگر ایران انتقال داد و طبق مصالحه با یوویانوس، امپراتور روم، بیشتر متصرفات رومیان در شرق دجله و همچنین ارمنستان به دولت ساسانی واگذار گردید. شاپور از تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان و یهودیان خودداری نداشت و مردم ارمنستان را برای تغییر مذهب و پذیرش دیانت زردشتی تحت فشارهای سنگین قرارداد. اردشیر دوم (۳۷۹ـ۳۸۳م) ملقب به کرپ کرتار (نیکوکار) به سبب مخالفت هایی که با اشراف ساسانی داشت، به دست آنان خلع گردید و شاپور سوم (۳۸۳ـ۳۸۸م) جانشین وی شد. در سلطنت او موضوع ارمنستان بار دیگر موجب اختلاف میان ایران و روم شد و با تقسیم مجدد ارمنستان این اختلاف و ستیز، برطرف گردید. دربارۀ بهرام چهارم (۳۸۸ـ۳۹۹م) ملقب به کرمانشاه اخبار متناقضی وجود دارد. بعضی از این اخبار، او را مردی تندخو و غافل از کار کشورداری نوشته اند و بعضی دیگر او را ستایش کرده اند. یزدگرد اول (۳۹۹ـ۴۲۰م) پسر بهرام چهارم، به سبب سختگیری های خود نسبت به موبدان زردشتی لقب بزهکار گرفت. او با مسیحیان همدلی هایی داشت و آنان با حمایت شاه در ۴۱۰م شورای سلوکیه را تشکیل دادند و مصوبات شورای نیقیه (۳۲۵م) را پذیرفتند. مناسبات ایران و روم روبه بهبود نهاد و امپراتور آرکادیوس، پسرش تئودوسیوس دوم را تحت حمایت یزدگرد قرار داد و او با حمایت یزدگرد به سلطنت رسید. یکی از همسران یزدگرد دختر کاهن اعظم یهودیان بود و از این طریق، وضع یهودیان ایران تا حدودی بهبود یافت. در اواخر سلطنت یزدگرد، مسیحیان که از حمایت های پادشاه تجری یافته بودند، تعدادی از آتشکده های زردشتی را ویران کردند و شاه تحت فشار زردشتیان ناگزیر به مسیحیان سخت گرفت و گروهی از آنان را به قتل رسانید. پس از مرگ یزدگرد، پسرش شاپور، که پادشاه ارمنستان بود، به تیسفون آمد و سلطنت را به دست گرفت و پس از مدتی کوتاه به دست مخالفان کشته شد و اشراف ساسانی، شاهزاده ای به نام خسرو را به سلطنت برگزیدند. اما بهرام پنجم (۴۲۰/۴۲۱ـ ۴۳۸/۴۳۹م) ملقب به بهرام گور فرزند یزدگرد با حمایت منذر بن نعمان، پادشاه حیره، که سرپرست او بود، به تیسفون لشکر کشید و خسرو را برکنار کرد و خود به سلطنت نشست. او در آغاز سلطنت به آزار مسیحیان پرداخت و بسیاری از آنان به قلمرو روم گریختند و درنتیجۀ خودداری دولت روم از استرداد فراریان جنگ هایی میان دو کشور درگرفت. به موجب مصالحه ای که پیش آمد، آزادی دینی مسیحیان و زردشتیان در هر دو کشور مورد تأیید قرار گرفت. پس از این کلیسای مسیحی ایران از کلیسای بیزانس جدا گردید. هیاطله در زمان او حملاتی به مرزهای شرقی دولت ساسانی داشتند، اما بهرام بر آنان پیروز شد. همچنین پادشاه اشکانی ارمنستان را، که خود بر تخت نشانده بود، به درخواست اشراف ارمنی برکنار کرد و یک ایرانی را به جای او برگماشت. این تغییرات سبب یک رشته مقاومت ها و جنگ ها در ارمنستان گردید. یزدگرد دوم (۴۳۸/۴۳۹ـ۴۵۷م) در آغاز سلطنت به جنگ رومیان رفت، اما خودداری تئودوسیوس دوم از جنگ و مصالحه جویی های وی، موجب توقف جنگ و حفظ وضع موجود شد. او پس از این، بر اقوام مهاجم شرق تفوق یافت و سپس به ارمنستان تاخت و مردم آن سامان را، که از پذیرش دین زردشتی خودداری ورزیده بودند، به سختی تنبیه کرد. وی پس از این، بار دیگر به شرق پرداخت تا مانع از تجاوزات هیاطله گردد. هرمز سوم (۴۵۷ـ۴۵۹) براثر شورش برادرش، پیروز اول (۴۵۹ـ۴۸۴م)، که مورد حمایت هیاطله قرار داشت، از سلطنت برکنار شد. پیروز در اوایل سلطنت خود آلبانیا را مسخر کرد، اما در جنگ با هیاطله مغلوب شد و به اسارت درآمد و تنها پس از تقبل پرداخت خراجی سنگین و گرو نهادن پسرش، قباد، در میان هیاطله، دوباره به سلطنت بازگشت و پس از این اوضاع ارمنستان را بهبود بخشید و سرانجام در جریان جنگ های مجدد خود با هیاطله کشته شد. بلاش (۴۸۴ـ۴۸۸م)، برادر پیروز، با هیاطله صلح کرد و خراجی سنگین برعهده گرفت. همچنین با اشراف ارمنستان به توافق رسید که آتشکده های ساخته شده در این کشور ویران گردد و ادارۀ ارمنستان مستقیماً با شخص پادشاه ساسانی باشد. پس از این که بلاش با توطئه اشراف ساسانی معزول گردید، قباد (۴۸۸ـ ۴۹۶م و ۴۹۸/۴۹۹ـ۵۳۱م)، پسر پیروز، که مدت ها در میان هیاطله به سر برده بود، به سلطنت نشست. قتل زرمهر یا سوخرا وزیر اعظم و همچنین تمایل او به مزدک سبب نارضایتی اشراف و خلع او از سلطنت شد. قباد پس از چندی از زندان به نزد خاقان هیاطله گریخت و با کمک او، دوباره به سلطنت ایران نشست و پس از آن به جنگ رومیان رفت و توفیقاتی به دست آورد. در ۵۲۸ یا ۵۲۹ به قتل عام مزدکیان پرداخت و آن نهضت بزرگ اجتماعی را برانداخت. خسرو انوشیروان (۵۳۱ـ۵۷۹م) در آغاز سلطنت خود، شورش برادران و بعضی از اشراف ساسانی را فرونشانید و باقی ماندۀ مزدکیان را قلع وقمع کرد. تقویم و مساحی اراضی را، که در زمان پدرش آغاز شده بود، ادامه داد و نظام مالیاتی جدیدی را براساس تقویم و مساحی ارضی و ممیزی اشجار زیتون و خرما و سرشماری افراد ترتیب داد و در نظام اصلاحاتی به عمل آورد و سپاهی کارآمد ایجاد کرد. پس از مدت ها جنگ وستیز با رومیان، صلح میان دو کشور برقرار شد. در ۵۵۷م با ترکان متفق گردید و هیاطله را به کمک آنان برانداخت و قلمرو آنان را با ترکان تقسیم کرد. برای جلوگیری از حملات خزرها و ترکان، استحکامات دربند و دیوار دفاعی گرگان را احداث کرد و در اواخر عمر، دامنۀ سلطنت خود را تا جنوب عربستان و کشور یمن بسط داد. هرمز چهارم (۵۷۹ـ۵۹۰م)، پسر انوشیروان، با مذاهب و ادیان دیگر مدارا داشت و همین امر خشم و غضب موبدان زردشتی را علیه او برانگیخت. در زمان او جنگ های ایران و روم تجدید شد. گروه هایی از اعراب به عراق حمله آوردند و ترکان و هیاطله به شمال شرق ایران تاختند. بهرام چوبین بر ترکان و هیاطله چیره شد، اما در جنگ علیه رومیان کاری از پیش نبرد و مورد تحقیر و استخفاف هرمز قرار گرفت. بهرام نیز سر به شورش برداشت و بزرگان ساسانی، که از هرمز ناخشنود بودند، او را برانداختند و پسرش، خسروپرویز، را به سلطنت برداشتند (۵۹۰ـ ۶۲۸م). بهرام چوبین همچنان بر شورش خود باقی ماند و با سپاهیانش تیسفون را به محاصره درآورد. خسروپرویز ناگزیر از ایران به روم گریخت و به کمک آن دولت بر قوای بهرام پیروز شد و سلطنت را دردست گرفت و در پاسخ به کمک های دولت روم، ارمنستان را به آن دولت واگذاشت و سرحد غربی دولت ساسانی در حدود دریاچۀ وان قرار گرفت. خسرو پس از این با شورش بستام روبه رو شد که قریب یک دهه ادامه داشت. خسروپرویز در همین سال ها نعمان بن منذر پادشاه نستوری مذهب حیره را برانداخت و ادارۀ آن سامان را در اختیار یکی از دولتمردان ایرانی قرار داد. خسروپرویز پس از قتل امپراتور موریس به روم حمله برد و طی نبردهای دامنه دار، تمام ارمنستان و سوریه و فلسطین و مصر و بخش اعظم آسیای صغیر را فتح کرد و در شرق برهیاطله پیروز شد و به این ترتیب حدود شاهنشاهی هخامنشی را احیا نمود، اما پیروزی های او دوامی نیاورد و هراکلیوس امپراتور روم، سرزمین های اشغال شده را دوباره به تصرّف درآورد، جنگ معروف ذی قار، که به شکست ایرانیان از اعراب منتهی شد، ظاهراً در سال های آخر سلطنت خسروپرویز اتفاق افتاد. وی سرانجام با توطئۀ اشراف ساسانی و همراهی های پسرش، شیرویه، خلع شد و به قتل رسید و شیرویه با نام قباد دوم به سلطنت نشست (۶۲۸م) و در همان آغاز کار تمام برادران خود را، که بالغ بر هفده نفر بودند، اعدام کرد و خود نیز پس از شش ماه سلطنت به طرزی مشکوک درگذشت و پسرش، اردشیر سوم (۶۲۹م)، پادشاه شد. شهربُراز، سردار بزرگ ساسانی، که ظاهراً از حمایت های هراکلیوس امپراتور روم برخوردار بود، به قصد تصرف سلطنت، شهر تیسفون را اشغال کرد و اردشیر سوم و اتباعش را بکشت، اما خود نیز پس از دو ماه به دست مخالفان کشته شد. یکی از برادرزادگان خسروپرویز به نام خسرو سوم، که در نواحی شرقی می زیست، در همان نواحی به سلطنت نشست اما به زودی کشته شد. جوانشیر، مدعی دیگر سلطنت، به جایی نرسید و چون هیچ یک از پسران خسروپرویز زنده نمانده بودند، اشراف ساسانی ناگزیر دختر او بوران دخت را به سلطنت برداشتند. او پس از شانزده ماه درگذشت. آزرمیدخت، خواهر او، نیز پس از مدتی کوتاه سلطنت با توطئۀ بزرگان دولت کشته شد و پس از او خسرو چهارم و پیروز دوم و خسرو پنجم و هرمز پنجم به سلطنت نشستند و سرانجام یزدگرد سوم در ۶۳۲م پادشاه ایران شد. در سلطنت او اعراب مسلمان چندین بار بر قوای ساسانی فائق آمدند و شکست های سنگینی را بر ایرانیان تحمیل کردند. رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (۱۵ق/۶۳۶م) کشته شد و در سال بعد تیسفون به تصرّف اعراب درآمد. یزدگرد سوم در ۱۷ق/۶۳۸م از دولت چین یاری خواست، اما پاسخی دریافت نکرد. اعراب در ۲۱ق/۶۴۲م در نبرد نهاوند پیروز شدند و یزدگرد ناگزیر به طرف خراسان گریخت و چون ماهویه، مرزبان مرو، قصد جان او را کرد به آسیابی پناه برد و در آن جا به قتل رسید. با مرگ یزدگرد سوم سلطنت ساسانی نیز به پایان آمد و کوشش های پسرش، پیروز سوم، که خود را شاه ایران خوانده بود و تحت حمایت دولت چین قرار داشت، نتوانست سلطنت ساسانی را احیا کند.
نقل قول ها
•