کلمه جو
صفحه اصلی

هرمز

فارسی به انگلیسی

hormoz, hormuz

فرهنگ اسم ها

اسم: هرمز (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن، کهکشانی) (تلفظ: hormoz) (فارسی: هرمز) (انگلیسی: hormoz)
معنی: اهورامزدا، نام دیگر سیاره مشتری، نام روز اول از هرماه خورشیدی، ( اوستایی ) ( = ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد )، ( درنجوم ) ستاره ی مشتری، ( در گاه شماری ) روز اول از هر ماه شمسی، روز پنج شنبه، [ایرانیان قدیم به روزهای هفته چندان توجهی نداشته اند، بعدها به مناسبت انتساب این روز به مشتری نزد سامیان، این اطلاق بوجود آمده]، [هرمز در اوستایی نیز به معنی آفریننده ی نیکی بکار رفته در مقابل اهریمن که معنی آفریننده ی بدی داشته]، ( اَعلام ) ) نام پنج تن از شاهان ساسانی، هرمز اول: شاه [، میلادی]، که از زمانی حمایت کرد، هرمز دوم: شاه [، پسر نرسی و پدر شاپور ذوالاکتاب، که در جنگ با مهاجمان عرب کشته شد، هرمز سوم: شاه [، در جنگ با برادرش پیروز کشته شد، هرمز چهارم: شاه [، که در زمان او بهرام چوبین ترکان را شکست داد، هرمز بر اثر توطئه ی خسرو پرویز زندانی و کور شد، هرمز پنجم: شاه [ میلادی] به دست یکی از محافظانش کشته شد، ) هرمز: جزیره ایرانی در خلیج فارس، به مساحت حدود کیلومتر مربع، ) هرمز: نام تنگه ی میان خلیج فارس و دریای عمان به عرض کیلومتر، ) هرمز: نام شهری در جزیره ی هرمز در شهرستان قشم، در استان هرمزگان، ) نام شهر باستانی ایران در محل کنونی شهر میناب، که پس از مهاجرت مردم آن در قرن هجری به جزیره ی هرمز، رو به ویرانی نهاد، روز پنج شنبه [ایرانیان قدیم به روزهای هفته چندان توجهی نداشته اند، ( در اعلام ) نام پسر یزدگرد پسر بهرام گور، مهتر پسر انوشیروان که پدر او را به جانشینی برگزید ]هرمز در اوستایی نیز به معنی آفریننده ی نیکی بکار رفته در مقابل اهریمن که معنی آفریننده ی بدی داشته[، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی

(تلفظ: hormoz) (اوستایی) (= ارمز ، ارمزد ، اورمزد ، هورمز و هورمزد) ، (در ادیان) اهورامزدا ( ← اهورا) ؛ (درنجوم) ستاره‌ی مشتری ؛ (در گاه شماری) روز اول از هر ماه شمسی ؛ روز پنج شنبه. [ایرانیان قدیم به روزهای هفته چندان توجهی نداشته‌اند ، بعدها به مناسبت انتساب این روز به مشتری نزد سامیان ، این اطلاق بوجود آمده] ؛ (در اعلام) نام پسر یزدگرد پسر بهرام گور؛ مهتر پسر انوشیروان که پدر او را به جانشینی برگزید. ]هرمز در اوستایی نیز به معنی آفریننده‌ی نیکی بکار رفته در مقابل اهریمن که معنی آفریننده‌ی بدی داشته[.


فرهنگ فارسی

نام تنگه ای میان خلیج فارس و دریای عمان و نیز نام جزیره ایرانی در خلیج فارس . بیضی شکل است بمساحت تقریبا ۳۷ کیلومتر مربع . معادن خاک سرخ آن از نظر استفاده تجارتی مهم است و نیز بندریست در ساحل خلیج فارس . جزیره هرمز در بخش قشم شهرستان بندرعباس . کوهستانی گرمسیر ۴۵٠٠ تن سکنه دارد. آب از چاه و باران . شغل مردم استخراج گل سرخ و نمک و صید ماهی است و قلعه خرابه قدیم پرتغالیان از آثار و بناهای قدیمی است .
اهورامزدا، نام ستاره مشتری، روزاول ماه خورشیدی
۱- (اسم ) اهورمزدا. ۲- ستار. مشتری ۳- روز اول ازهرماهشمسی .۴- روزپنجشنبه. توضیح ایرانیانقبل ازاسلام بروزهای هفته مانند سامیان چندان توجهی نداشتند بمناسبت انتساب روز پنجشنبه به ((مشتری ) ) نزد سامیان این اطلاق بعمل آمده .

فرهنگ معین

(هُ مُ ) (اِ. )= هرمزد. اورمزد. اهورامزدا: ۱ - نام خدا. ۲ - نام سیارة مشتری . ۳ - نام روز اول از هر ماه خورشیدی .

لغت نامه دهخدا

هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن بلاش . رجوع به هرمزان بن بلاش شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن بیزن . رجوع به هرمزان بن بلاش شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِ) نام روز اول است از هر ماه شمسی و نیک است در این روز سفر کردن و جامه ٔ نو پوشیدن و نشاید وام دادن . (برهان ). از نظر ریشه با اهورامزدا، ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز، هورمزد، و هرمزد یکی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
سر سال نو هرمز فرودین
بیامد بر شاه ایران زمین .

فردوسی .



هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن خسرو. رجوع به هرمز چهارم و ساسانیان شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن نرسی . رجوع به هرمز دوم و ساسانیان شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن یزدجرد. رجوع به هرمز سوم و نیز رجوع به ساسانیان شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن شیرویه . رجوع به هرمز چهارم شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) الوالبی ، مکنی به ابوخالد تابعی است . (یادداشت به خط مؤلف ).


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) پسر اصفهبذ خورشید از پادشاهان طبرستان . (حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 431). در معجم الانساب زامباور دیده نشد و ظاهراً مؤلف حبیب السیر در نام خود او یا خاندانش اشتباه کرده است .


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) تنگه ٔ... میان خلیج فارس وبحر عمان . (فرهنگ امیرکبیر). جزیره ٔ هرمز در کنار این تنگه واقع است آب خلیج فارس در این ناحیه شورتر از نقاط دیگر است . (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 102).


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) فرشته ای که امور و مصالح روز هرمز - یعنی روز اول هر ماه -به او تعلق دارد. (برهان ). نام فرشته نیست نام خداست . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) قلعه ای است میان قدس و کرک . (منتهی الارب ).


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوکیان مولی رسول اﷲ، صحابی است . (یادداشت به خط مؤلف ).


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام سردار ایرانی که با خالدبن ولید حرب کرده ودر کاظمیه کشته شد و «اکفر من هرمز» که در امثال عرب آمده مراد این هرمز است . (یادداشت به خط مؤلف ).


هرمز. [ هَُ م ُ] (اِخ ) بندر... رجوع به هرمز (جزیره ٔ هرمز) شود.


هرمز. [هَُ م ُ ] (اِخ ) رباطی بوده است در حدود ورامین در ناحیتی مشهور به جرم جوی که در حدود سیزده فرسنگ با دامغان فاصله داشته و بر سر راه ورامین به دامغان بوده است . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 173).


هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِ ) نام روز اول است از هر ماه شمسی و نیک است در این روز سفر کردن و جامه نو پوشیدن و نشاید وام دادن. ( برهان ). از نظر ریشه با اهورامزدا، ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز، هورمزد، و هرمزد یکی است. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
سر سال نو هرمز فرودین
بیامد بر شاه ایران زمین.
فردوسی.

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) فرشته ای که امور و مصالح روز هرمز - یعنی روز اول هر ماه -به او تعلق دارد. ( برهان ). نام فرشته نیست نام خداست. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به ماده بعد شود.

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) نام ستاره مشتری است. ( برهان ). برجیس. ( یادداشت به خط مؤلف ). اورمزد. در یونانی هرمس به معنی عطارد است و رومیان قدیم مشتری رارب الارباب میدانستند و ایرانیان هم نام اهورامزدا را بر آن نهادند. ( حاشیه برهان چ معین ) :
برید لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان.
دقیقی.
چه کیوان ،چه هرمز چه بهرام و شیر
چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیر.
فردوسی.
رجوع به هرمس شود.

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) قلعه ای است میان قدس و کرک. ( منتهی الارب ).

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) پسر اصفهبذ خورشید از پادشاهان طبرستان. ( حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 431 ). در معجم الانساب زامباور دیده نشد و ظاهراً مؤلف حبیب السیر در نام خود او یا خاندانش اشتباه کرده است.

هرمز. [ هَُ م ُ] ( اِخ ) بندر... رجوع به هرمز ( جزیره هرمز ) شود.

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) الوالبی ، مکنی به ابوخالد تابعی است. ( یادداشت به خط مؤلف ).

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) مکنی به ابوکیان مولی رسول اﷲ، صحابی است. ( یادداشت به خط مؤلف ).

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) نام سردار ایرانی که با خالدبن ولید حرب کرده ودر کاظمیه کشته شد و «اکفر من هرمز» که در امثال عرب آمده مراد این هرمز است. ( یادداشت به خط مؤلف ).

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) تنگه ٔ... میان خلیج فارس وبحر عمان. ( فرهنگ امیرکبیر ). جزیره هرمز در کنار این تنگه واقع است آب خلیج فارس در این ناحیه شورتر از نقاط دیگر است. ( از جغرافیای طبیعی کیهان ص 102 ).

هرمز. [ هَُ م ُ ] ( اِخ ) جزیره ٔ... در خلیج فارس واقع است. ( یادداشت به خط مؤلف ). جزیره بیضی شکلی است واقع در دریای عمان به مساحت 37 هزار گز مربع که متعلق به ایران و معادن خاک سرخ آن از نظر اقتصادی مهم است. ( فرهنگ امیرکبیر ). در این جزیره معادن اکسید آهن یافت میشود. ( از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 43 ). این جزیره در 24 هزارگزی جنوب شرقی بندرعباس واقع و اراضی آن خشک و بی حاصل است. اهمیت آن بواسطه معادن گل سرخ و گوگرد و نمک است. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 484 ). تقریباً در شمال جزیره لارک واقع شده و شکل آن گرد و محیطش قریب شش هزارگزی است. تپه هایی به ارتفاع 230 متر دارد و در شمال و مشرق آن جلگه ای به عرض یکهزار و پانصدگزی واقع و کوههای آن یا آتش فشان و یا نمکی است. آبادی آن در روی خرابه های شهر قدیمی هرمز بنا شده و این شهر که فعلاً آثار بسیار کمی از آن باقی است از بناهای پرتقالی ها و محل ذخایر و مال التجاره های آنها بوده و ارگ محکمی داشته است ، در جنوب آن آب انبارهای وسیعی است که در موقع بهار و زمستان آنها را از آب باران پر می کنند و خرابه های دیگری نیز در جنوب جزیره دیده میشود.

هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) جزیره ٔ... در خلیج فارس واقع است . (یادداشت به خط مؤلف ). جزیره ٔ بیضی شکلی است واقع در دریای عمان به مساحت 37 هزار گز مربع که متعلق به ایران و معادن خاک سرخ آن از نظر اقتصادی مهم است . (فرهنگ امیرکبیر). در این جزیره معادن اکسید آهن یافت میشود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 43). این جزیره در 24 هزارگزی جنوب شرقی بندرعباس واقع و اراضی آن خشک و بی حاصل است . اهمیت آن بواسطه ٔ معادن گل سرخ و گوگرد و نمک است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 484). تقریباً در شمال جزیره ٔ لارک واقع شده و شکل آن گرد و محیطش قریب شش هزارگزی است . تپه هایی به ارتفاع 230 متر دارد و در شمال و مشرق آن جلگه ای به عرض یکهزار و پانصدگزی واقع و کوههای آن یا آتش فشان و یا نمکی است . آبادی آن در روی خرابه های شهر قدیمی هرمز بنا شده و این شهر که فعلاً آثار بسیار کمی از آن باقی است از بناهای پرتقالی ها و محل ذخایر و مال التجاره های آنها بوده و ارگ محکمی داشته است ، در جنوب آن آب انبارهای وسیعی است که در موقع بهار و زمستان آنها را از آب باران پر می کنند و خرابه های دیگری نیز در جنوب جزیره دیده میشود.
در سال 1507 م . / 913 هَ . ق . آلبوکرک پرتقالی آن را متصرف شد و قلعه ای در آن بنا کرد که اطراف آن دارای خندقی بود و آن خندق اکنون پر شده و ارگ آن که بسیار محکم ساخته شده بود از اثر امواج دریا به تدریج رو به خرابی نهاد.پرتقالیها به مناسبت تصرف این جزیره اختیار خلیج رادر دست خود گرفته بودند و بدون اجازه ٔ آنها هیچ سفینه ای نمیتوانست به سواحل ایران بیاید. در قرن 16 م . هلندیها و در قرن هفدهم انگلیسها به اقیانوس هند و سواحل آن دست یافتند و شاه عباس کبیر با استفاده از رقابت آنها در سال 1622 م . / 1032 هَ . ق . جزیره ٔ هرمزرا بتوسط والی فارس موسوم به امام قلیخان که مردی وطن پرست بود تصرف و انبارهای مال التجاره ٔ پرتقالیها را ضبط کرد. کشتیهای انگلیسی در این نبرد کمک زیادی به نیروهای ایران کردند.
جزیره ٔ هرمز از نظر تجاری و نظامی بسیار مهم است و حقیقةً کلید تجارت سواحل ایران و عراق و عربستان بشمارمیرود و اگر روزی راه آهنهای ترکیه و عراق و سواحل مدیترانه به خلیج فارس پیوسته شود اهمیت این جزیره بیشتر خواهد شد. شاه عباس برای اینکه دست خارجی ها را ازاین نواحی کوتاه کند مرکز تجارتی جزیره را به ناحیه ٔ گمرو منتقل کرد و آن را بندرعباس نامید که از هر حیث برای تجارت بهتر از هرمز است . (از جغرافیای طبیعی کیهان ).


هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام ستاره ٔ مشتری است . (برهان ). برجیس . (یادداشت به خط مؤلف ). اورمزد. در یونانی هرمس به معنی عطارد است و رومیان قدیم مشتری رارب ّالارباب میدانستند و ایرانیان هم نام اهورامزدا را بر آن نهادند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
برید لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان .

دقیقی .


چه کیوان ،چه هرمز چه بهرام و شیر
چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیر.

فردوسی .


رجوع به هرمس شود.

هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ )... ابن شاپور. رجوع به هرمز اول و ساسانیان شود.


فرهنگ عمید

۱. = اهورامزدا
۲. (نجوم ) سیارۀ مشتری.
۳. روز اول از هرماه خورشیدی.
۴. روز پنجشنبه. &delta، گفته اند آن روز به ستارۀ مشتری تعلق دارد.

۱. = اهورامزدا
۲. (نجوم) سیارۀ مشتری.
۳. روز اول از هرماه خورشیدی.
۴. روز پنجشنبه. Δ گفته‌اند آن روز به ستارۀ مشتری تعلق دارد.


دانشنامه عمومی

هرمز، صورت فارسی میانه و باستان این واژه، اورمَزد و اُهرمَزد با فتح میم است. تلفظ آن با ضم میم، غلط مصطلح شده در افواه غیرمتخصصان و در دهه های اخیر است. شایسته است این نام، دست کم در اشاره به مدلول های باستانی یا تخصصی اش از جمله در اشاره به پادشاهان ساسانی یا خداوند یکتا در ایران باستان، با تلفظ درست یعنی با فتح میم (hormazd/ hormaz) به کار رود. این واژه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بخش هرمز
مشتری (سیاره) نام سیاره ای در منظومه شمسی
تنگه هرمز نام یک تنگه دریایی بین خلیج فارس و دریای عمان
جزیره هرمز نام جزیره ای در خلیج فارس
هرمز (شهر) نام شهری در استان هرمزگان
هرمز یکم نام پادشاهی از سلسله ساسانیان
هرمز دوم نام پادشاهی از سلسله ساسانیان
هرمز سوم نام پادشاهی از سلسله ساسانیان
هرمز چهارم نام پادشاهی از سلسله ساسانیان
هرمز ششم نام پادشاهی از سلسله ساسانیان
ونداد هرمز نام امیری از امرای طبرستان

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] جزیرهای بیضی شکل که نوعی گنبد نمکی است به مساحت ۴۲ کیلومتر مربع در ورودی خلیج فارس در ۸ کیلومتری بندرعباس است. این جزیره را به علت موقعیت جغرافیایی آن و مجاورت با تنگه هرمز، کلید خلیج فارس می دانند. همین موقعیت است که آن را در طول تاریخ، از نظر راهبردی و بازرگانی از اهمیت خاصی برخوردار ساخته است.
هرمز نام بندری معتبر در مصب رود میناب با خلیج فارس بوده است. شهر میناب کنونی برروی خرابه های این بندر ساخته شده است. هرمز قدیم در اوایل عهد مغول تجارت پر رونقی داشته است. با هجوم مغولان در حدود سال ۷۰۰ هجری، مردم شهر هرمز ابتدا به جزیره قشم و سپس به جزیره هرمز که در آن زمان زرون (معرب آن جرون که بعدها نام بندری در محل بندرعباس کنونی شد و به تلفظ پرتغالی بندر گمبرون خوانده شد) نام داشت کوچ نمودند و شهری در آن بنا کردند و نام آنرا به یاد شهر قدیم خود هرمز گزاردند. به تدریج و طی قرون بعد این شهر نام خود را به همه جزیره داد و بندر جرون (گمبرون بعدی) نام خود را از آن وام گرفت. عظمت شهر و جزیره هرمز به قدری شد که دو قرن بعد و تا زمانی که توسط پرتغالی ها اشغال شد مرکز ولایات خلیج فارس از جمله بحرین بوده است. شاه عباس در سال ۱۶۲۲ میلادی جزیره هرمز و سواحل جنوبی ایران در خلیج فارس را از اشغال پرتغالی ها خارج ساخت و شهرهای هرمز و گمبرون را تخریب نمود و بندر عباس فعلی را بر خرابه های گمبرون استوار کرد. هرمز امروز به هیچ عنوان رونق گذشته را ندارد.
ادبیات شفاهی مردم جزیره هرمز مشتمل بر بخش های مختلف از جمله، لالایی ها، ضرب المثل ها، قصص، نوای صیادان و ... می باشد. قابلیت های زبان و مجال کشف و شهود در آن و همچنین تعهد و توانایی مردم خونگرم به زبان مادری شان محققان را به این بستر کشانده است تا شاید با پژوهشی کوتاه بتوانند زبان و گویش مردم را به سمع و بصر جهانیان برسانند و آنها را از زبان شیرین مادریِ بخشی از استان هرمزگان آشنا سازند. همه ی انسان ها به خوبی می دانند که پوشش و گویش دو عنصر جدایی ناپذیر در شناسایی فرهنگ یک منطقه می باشد. در همین راستا مردم جزیره ی هرمز که دارای گویش منحصر به فردی می باشد از پوشش خود دریغ ننموده و تا به امروز حدود 97 درصد مردم با پوشش محلی در بازارها، محل های کسب، پارک ها و خیابان ها به چشم می خورند.
در مسیر دریایی قشم به جزیره هرمز کوههایی به رنگ زرد، سفید و قرمز دیده می شود. در میان این کوه ها، کوه قرمز رنگی وجود دارد که خاکش خوراکی است و مردم محلی از خاک سرخ آن به عنوان ادویه در طبخ ماهی و نان و تهیه ترشی، مربا و سُس استفاده می کنند. مردم محلی این کوه را «گِلَک» می نامند و خاک سرخ آن را مانند نمک در تهیه انواع غذاها مصرف می کنند. این کوه با ارتفاع تقریبی ۲۰۰ متر در جنوب جزیره هرمز قرار گرفته و از خاک آن در صنایع سرامیک سازی و رنگسازی نیز استفاده می شود.
سطح جزیره هرمز را طبقات رسوبی و آتشفشانی تشکیل داده است. طبقات نمکی نیز به صورت تپه هایی قسمت اعظم جزیره را پوشانده اند و اغلب از جنس نمک خوراکی هستند. بلندترین نقطه آن ۱۸۶ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و بزرگ ترین قطر آن هشت کیلومتر است. استخراج و صدور خاک سرخ جزیره هرمز یکی از مهم ترین منابع درآمد اهالی است. نمک آبی و سنگ لاشه از دیگر معادن این جزیره است. شهر هرمز مرکز جزیره هرمز است. این جزیره آب شیرین ندارد و آب آشامیدنی آن از بندرعباس تأمین می شود. جزیره هرمز در میان زمین شناسان به علت این که از انواع خاک های مختلف تشکیل شده و تنوع بالایی دارد به بهشت زمین شناسی مشهور شده است. جزیرهٔ هرمز شامل تپه و کوه های آتشفشانی و نمکی است بلندترین نقطهٔ آن ۲۱۰ متر ارتفاع دارد، اطراف آن را جلگههای پست و همواری پوشانده است و معادن خاک سرخ و نمک سفید آن شهرت فراوانی دارد.
در سال ۹۰۹ دریانورد پرتغالی آلفونسو د آلبوکرک که به مستعمرات پرتغال در آسیا سفر کرده بود بر حسب اتفاق گذرش به خلیج فارس افتاد و با آن نواحی آشنایی پیدا نمود و بلافاصله با حضور در دربار مانوئل پادشاه پرتغال طرح خود برای اشغال جزایر خلیج فارس را ارائه نمود و به تصویب رساند. او در سال ۹۱۲ به خلیج فارس بازگشت و پس از کشتار و وحشیگری فراوان موفق به فتح هرمز در سال ۹۱۳ گردید و قلعه ای در جزیره هرمز ساخت.

پیشنهاد کاربران

هرمز:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "هرمز " می نویسد : ( ( هرمز در پهلوی در ریخت اهر مزد ohrmazd بکار می رفته است. ریخت فرجامین از دیگرگونی "اهورامزدا" است در اوستایی؛ ریخت هایی دیگر از آن "اورمزد " و "هرمزد " است. اهورامزدا در اوستایی به معنی "سرور فرزانه" است. " هر مزد " در بیت نام نخستین روز از روزهای سی گانه ی ماه است. در گاهشماری ایرانی ، پایه بر روز نهاده می شده است نه بر هفته . از این روی، هر کدام از روزهای ماه را نامی بوده است. نخستین آنها "هرمز" نام داشته است و واپسینشان " نیران روز" . ) )
( ( سر سال نو، هرمز فَوْرَدین ؛
برآسوده از رنجْ تن، دل زکین . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 270. )


هرمز از فعل هورماق ( بافتن موی سر ) . و هوروک می باشد. هورمز یعنی نمی بافدو تورکی است. . . . رامهرمز ( هر کلمه ایی رام داشته باشد. تورکی است. بایرام. شهرام. پارام پارچا. مهرام. بهرام. . . . رام شیر )

هرمز همان هرمس خدای بازرگانی و تجارت، دزدی، سخنوری یونان است
هرمس . [ هَِ م ِ ] ( اِخ ) ستاره ٔ مشتری . ( برهان ) . هرمز. اورمزد. هورمزد. هرمزد



هرمز:Hermoso/Hermosa در زبان اسپانیایی یعنی زیبا


کلمات دیگر: