کلمه جو
صفحه اصلی

علاءالدین

فارسی به انگلیسی

aladdin

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: alā’oddin) (عربی) موجب بلندی آیین و کیش ؛ (در اعلام) نام بسیاری اشخاص در تاریخ .


اسم: علاءالدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: alā’oddin) (فارسی: علاءالدين) (انگلیسی: alaoddin)
معنی: موجب سرافرازی آیین، سبب رفعت و بزرگی دین، ( عربی )، موجب بلندی آیین و کیش، ( اَعلام ) ) قهرمان یکی از افسانه های هزار و یک شب، پسر فقیری که به چراغ جادو دست می یابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش می رسد، ) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند [، قمری] و بنیانگذار سلسله ی بهمنی دکن در هند که پایتختش گلبرگه بود، ) علاءالدین تبریزی [قرن هجری] خوشنویس تبریزی، معروف به علابیگ، ) علاءالدین تکش: شاه [، قمری] سلسله ی خوارزمشاه در خوارزم و خراسان، آخرین شاه سلجوقی عراق را کشت و اصفهان را نیز تصرف کرد، ) علاءالدین جهانسوز: مشهور به علاءالدین حسین غوری، شاه [، قمری] سلسله ی آل شَنسَب در شمال افغانستان، که غزنین را گرفت و آتش زد [ هجری]، در جنگ با سنجر اسیر شد و مدتی زندانی او بود، ) علاءالدین خلجی: شاه دهلی [، قمری]، که پس از کشتن عمویش فیروزشاه بر تخت نشست، از پیشروی مغول در هند جلوگیری کرد و در دکن و راجستان پیروزی هایی به دست آورد، ) علاءالدین علی ابن مخلص: [، قمری] متخلص به عاشق پاشا، شاعر ترک، سراینده ی یکی از منظومه های ترکی موجود به نام غریب نامه یا معرف نامه، در تصوف، ) علاءالدین محمّد خوارزمشاه: شاه سلسله ی خوارزمشاهیان [، قمری] پسر علاءالدین تکش، که در زمان او چنگیز خان به ایران لشکر کشید و او به جزیره ی آبسکون گریخت

مترادف و متضاد

aladdin (اسم)
علاءالدین

لغت نامه دهخدا

علأالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن بواب ، ابوالحسن علی بن هلال . خوشنویس عرب . رجوع به ابن بواب شود.


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) از بزرگ زادگان خراسان بود و در وزارت سلطان ابوسعید بهادرخان مدت هشت ماه خواجه غیاث الدین محمد شرکت نمود و پس از آن مستوفی دیوان شد. و وقتی که امیرعبدالرزاق که اول ملوک سربدار است در قریه ٔ باشتین خروج کرد، خواجه علاءالدین محمد در مقام دفع او برآمدو در اثنای حرب شهید شد. (از دستورالوزراء ص 331).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن شاطر، علی بن ابراهیم . عالم ریاضی دمشق . رجوع به ابن شاطر و نیز به علی (ابن ابراهیم ...) شود.


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن ملیک حموی ، نام او علی بن محمدبن عبداﷲ. از شعرای عرب است که در حماة متولد شد و ادب را نزد فخر عثمان آموخت . دیوان النفحات الادبیة من الریاضة الحمویة از آثار اوست . تولد او بسال 840 هَ .ق . و وفاتش بسال 917 است و در باب قرادیس در دمشق دفن گردید. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 253).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن ناصرالدین ، نام او علی بن محمد طرابلسی است . و در جامع اموی دمشق امام بود. وفات وی در 1032 هَ .ق . اتفاق افتاد. او راست : سکب الانهر علی فرائض ملتقی الابحر، که آن را در 990 بپایان رسانده است . (کشف الظنون ).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن نفیس ، ابوالحسن علی بن ابی حزم . از اکابر اطبای اواخر قرن هفتم هجری است . رجوع به ابن نفیس شود.


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) اتابک یزد (شاه ...). هفتمین از اتابکان یزد که تا 662 هَ .ق . عهده دار اتابکی یزد بوده است . وی بعد از پدرش قطب الدین محمودشاه به اتابکی رسیده بود. (تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 402).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) احمد یلی (584 - 604 هَ . ق .). وی از ممدوحین نظامی گنجوی شاعر معروف است . و نواده ٔ او زوجه ٔ اتابک قزل ارسلان بن اوزبک آخرین ِ اتابکان آذربایجان است . (تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 126).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) حسین شاه . بیست وچهارمین تن از سلاطین بنگاله که از 899 تا 925 هَ .ق . سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 227).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) حکمران قندوز، در زمان حمله ٔ چنگیز به ایران . وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. (از تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 37).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) علی میکال (خواجه ...). وی به حسن خط مشهور و معروف بود. سالها در دیوان سلطان حسین میرزای تیموری اشتغال داشت و بعد به مقام وزارت رسید و بواسطه ٔ سلامت نفس و راستی و کوتاه دستی هرگز دچار مؤاخذه و مصادره نگشت و به اجل طبیعی درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 330).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابی الحزم . رجوع به ابن نفیس شود.


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) علی شاه . سومین تن از سلاطین بنگاله ٔ غربی که از 740 تا746 هَ . ق . سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 276).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن تکش . رجوع به علاءالدین خوارزمشاهی شود.


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) مسعودشاه بن رکن الدین فیروزشاه . هفتمین تن از سلاطین ممالیک است که از 639 تا 644 هَ . ق . سلطنت کرد. وی که قبلاً در زندان بود و در هشتم ذیقعده ٔ 639 در دهلی جلوس کرد، و امر وزارت را به خواجه مهذب الدین داد، در 643 این خبر شایع شد که لشکر مغول از جانب قندهار و طالقان بنواحی سند آمده اند و اوچهه را محاصره کرده اند. مسعودشاه متوجه دشمنان گشته . چون مغولان از توجه وی خبر یافتند از ظاهر اوچهه برخاسته و به خراسان شتافتند. در این هنگام مسعودشاه از کار مملکت غفلت کرد وبه عیش و عشرت پرداخت و اختلال در احوال مملکت پدید آمد. امرا در خفیه قاصدی نزد عم او سلطان ناصرالدین محمود که در بهرایج بود فرستادند و ناصرالدین بسرعت هرچه تمامتر بصوب دهلی در حرکت آمده و مسعودشاه را گرفت و زندانی کرد. مسعود در زندان درگذشت . (از طبقات سلاطین اسلام ص 268) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 622).


علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ )اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 هَ .ق . حکومت کرد. (تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 403).


علاءالدین . [ ع َئُدْ دی ] (اِخ ) ابن غانم . نویسنده ٔ توانا و شاعر شهیر است که سنه ٔ 737 هَ .ق . در تبوک درگذشت . سال تولد او 680 است . خانه ٔ وی مجمع علما و فضلا بوده است و برادرش شهاب الدین احمد و پسرش جمال الدین عبداﷲ نیز از شعرا و ادبا بوده اند. (از فوات الوفیات ج 2 ص 77).


علاءالدین . [ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) ابن مظفر، علی بن مظفربن ابراهیم یا هدیةبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی . در 716 هَ .ق . درگذشت . وی عالم و ادیب و شاعر است . از آثار اوست : التذکرة العلائیة در پنجاه مجلد در فنون مختلف که آن را تذکره ٔ کندیه و تذکره ٔ وداعی نیز گویند. چون وی از قبیله ٔ کنده بوده است او را کندی گفته اند. و چون کاتب ابن وداعة بوده است به وداعی مشهورشد. (از ریحانة الادب ج 3 ص 103 از کشف الظنون و هدیة الاحباب ص 201 و روضات الجنات ص 495 و ذریعة ج 4 ص 45).


علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) حکمران قندوز، در زمان حمله چنگیز به ایران. وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. ( از تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 37 ).

علأالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن بواب ، ابوالحسن علی بن هلال. خوشنویس عرب. رجوع به ابن بواب شود.

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن شاطر، علی بن ابراهیم. عالم ریاضی دمشق. رجوع به ابن شاطر و نیز به علی ( ابن ابراهیم... ) شود.

علاءالدین. [ ع َئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن غانم. نویسنده توانا و شاعر شهیر است که سنه 737 هَ.ق. در تبوک درگذشت. سال تولد او 680 است. خانه وی مجمع علما و فضلا بوده است و برادرش شهاب الدین احمد و پسرش جمال الدین عبداﷲ نیز از شعرا و ادبا بوده اند. ( از فوات الوفیات ج 2 ص 77 ).

علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن مظفر، علی بن مظفربن ابراهیم یا هدیةبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی. در 716 هَ.ق. درگذشت. وی عالم و ادیب و شاعر است. از آثار اوست : التذکرة العلائیة در پنجاه مجلد در فنون مختلف که آن را تذکره کندیه و تذکره وداعی نیز گویند. چون وی از قبیله کنده بوده است او را کندی گفته اند. و چون کاتب ابن وداعة بوده است به وداعی مشهورشد. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 103 از کشف الظنون و هدیة الاحباب ص 201 و روضات الجنات ص 495 و ذریعة ج 4 ص 45 ).

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ملیک حموی ، نام او علی بن محمدبن عبداﷲ. از شعرای عرب است که در حماة متولد شد و ادب را نزد فخر عثمان آموخت. دیوان النفحات الادبیة من الریاضة الحمویة از آثار اوست. تولد او بسال 840 هَ.ق. و وفاتش بسال 917 است و در باب قرادیس در دمشق دفن گردید. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 253 ).

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ناصرالدین ، نام او علی بن محمد طرابلسی است. و در جامع اموی دمشق امام بود. وفات وی در 1032 هَ.ق. اتفاق افتاد. او راست : سکب الانهر علی فرائض ملتقی الابحر، که آن را در 990 بپایان رسانده است. ( کشف الظنون ).

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن نفیس ، ابوالحسن علی بن ابی حزم. از اکابر اطبای اواخر قرن هفتم هجری است. رجوع به ابن نفیس شود.

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ )اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 هَ.ق. حکومت کرد. ( تاریخ مفصل ایران ، مغول ص 403 ).

دانشنامه عمومی

علاءالدین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
علاءالدین، وایومینگ

دانشنامه آزاد فارسی

علاءالدّین
علاءالدّین
علاءالدّین
علاءالدّین
شخصیتی افسانه ای در داستان های هزارویک شب، و صاحب چراغ جادو. علاءالدین پسر بیوه زن فقیری است که چراغ و انگشتر جادویی را به ارث می برد و بر جِن قدرتمندی که بندۀ چراغ و انگشتر است، مسلط می شود. علاءالدین با کمک آن ها ثروت هنگفتی می اندوزد و تا مرتبۀ سلطانی پیش می رود. چراغ جادو که با دست کشیدن به آن و ظاهرشدن جنِ چراغ آروزهای صاحبش را برآورده می کند، تقریباً در فولکلور بیشتر کشورهای شرق و غرب به چشم می خورد.

پیشنهاد کاربران

معراج یعنی دلیل بزرگی


کلمات دیگر: