مترادف قهرمان : پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز
برابر پارسی : کُهرمان، پهلوان، کهرمان
hero, champion
hero
(تلفظ: qahre(a)mān) (معرب پهلوان) ، آن که در کار دشوار و مهمی مثل ورزش یا جنگ تلاش زیادی کرده و به شهرت رسیده است ، پهلوان ، دلاور؛ (در قدیم) نگهبان و محافظ .
۱. پهلوان، گرد، یل
۲. برنده، پیروز
پهلوان، گرد، یل
برنده، پیروز
قهرمان . [ ق َ رَ ] (اِخ ) حسن بن ابی الحسن بن محمدورامینی . از محدثان است . (ریحانة الادب ج 3 ص 326).
قهرمان . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه ، سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ناصرخسرو.