کلمه جو
صفحه اصلی

هارون


مترادف هارون : نقیب، نگهبان، پاطر، پیک، قاصد

فارسی به انگلیسی

aaron, harun al-rashid

Aaron


فرهنگ اسم ها

اسم: هارون (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن) (تلفظ: hārun) (فارسی: هارون) (انگلیسی: harun)
معنی: پیک، نگهبان، نام برادر بزرگ حضرت موسی ( ع )، ( در قدیم ) قاصد و پیک شاه که زنگوله ای بر کمر می بست تا راه داران مانع او نشوند، پاسبان، ( اَعلام ) ) ( در تورات ) نام برادر بزرگِ حضرت موسی ( ع ) که به پیغمبری با وی برگزیده شد و نخستین کاهن اعظم یهودیان، [در قاموس کتاب مقدس هارون به معنای «کوه نشین» آمده]، ) هارون [قرن هجری] نام یکی از فرزندان موسی ابن جعفر ( ع )، ( در اعلام ) نام برادر بزرگِ حضرت موسی ( ع ) که به پیغمبری با وی برگزیده شد، [در قاموس کتاب مقدس هارون به معنای ' کوه نشین ' آمده]، ( در اعلام ) هارون نیز نام یکی از فرزندان موسی بن جعفر ( ع ) است، معرب از عبری کوه نشین، نام برادر موسی ( ع )

(تلفظ: hārun) (عبری ؟) (در قدیم) قاصد و پیک شاه که زنگوله‌ای بر کمر می‌بست تا راه داران مانع او نشوند؛ نگهبان ، پاسبان ؛ (در اعلام) نام برادر بزرگِ حضرت موسی (ع) که به پیغمبری با وی برگزیده شد ؛ [در قاموس کتاب مقدس هارون به معنای ' کوه نشین ' آمده] ؛ (در اعلام) هارون نیز نام یکی از فرزندان موسی بن جعفر (ع) است .


مترادف و متضاد

نقیب، نگهبان


پاطر، پیک، قاصد


۱. نقیب، نگهبان
۲. پاطر، پیک، قاصد


فرهنگ فارسی

بغراخان شهاب الدوله .
(صفت اسم ) ۱- شاطر پیک قاصد که برکمر زنگله داشته تااو رابشناسند و راهداران مانع او نگردند : (( هارون صدراوست فلک زانکه انجمش هر شب جلاجل کمرست از زر سخاش . ) ) ( خاقانی ) ۲- پاسبان نگهبان : ((سام نریمان چاکرش رستم نقیب لشکرش هوشنگ هارون درش جم حاجب بار آمده . ) ) ( خاقانی ) یا هارون آستان. گردون . ماه قمر : (( بر جیس موسوی کف و کیوان طور حلم هارون آستان. گردون مکان اوست . ) ) ( خاقانی )
گربه .

فرهنگ معین

[ ع . ] (ص . اِ. ) ۱ - پیک ، قاصد. ۲ - برادر حضرت موسی . ۳ - نگهبان .

لغت نامه دهخدا

هارون . (اِخ ) ابن اسحاق . محدث است . عبداﷲ از وی روایت کند. رجوع به کتاب المصاحف شود.


هارون . (اِخ ) ابن اسماعیل بن النعمان عبداﷲبن کعب بن مالک ،مکنی به ابوموسی . محدث است . رجوع به ابوموسی شود.


هارون . (اِخ ) ابن الحائک الضریر النحوی . یهودی الاصل ، اهل حیره و نحوی است . از اوست : کتاب العلل فی النحو، کتاب الغریب الهاشمی . (معجم الادباء چ مصر ج 19 ص 261).


هارون .(اِخ ) (بربری ) رجوع به ابومحمد هارونی بربری شود.


هارون. ( ص ، اِ ) قاصد و پیک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). قاصد که بر کمر زنگله داشته تا کس از راه داران و حجاب مانع او نشوند و مردم وی را بشناسند. ( یادداشت مؤلف ) :
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
که بر کمرگه هارون جلاجل است صواب.
خاقانی.
کآسمان را به حکم هارونیش
ز اختران زنگل روان بستند.
خاقانی.
چرخ هارون کمردارش و چون هارونان
ز انجمش زنگله ها در کمر آویخته اند.
خاقانی.
هارون صدر اوست فلک زآنکه انجمش
هر شب جلاجل کمر است از زر سخاش.
خاقانی.
هارون تو ماه وز ثریاش
شش زنگله در میان ببینم.
خاقانی.
دید که در لشکرش قیصر هارون شده ست
زآن کله زهره ساخت زنگل هارون فلک.
خاقانی.
|| پاسبان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
سام نریمان چاکرش ، رستم نقیب لشکرش
هوشنگ هارون درش ، جم حاجب بار آمده.
خاقانی.
هفت هارون بر در سلطان غیب
از چه سان فرمان روان دانسته اند.
خاقانی.
آذین باغ دولت و هارون درگهت
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است.
خاقانی.
صفوةالدین زبیده عجم آنک
دهر هارون آستانه اوست.
خاقانی.
جلاجل زنان گفت هارون شاه
که شه تاجور باد و دشمن تباه.
نظامی.
سخائی که اگر مزرعه دنیا را به اقطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد و اگر جمله خزائن قارون به هارونی بخشد، آن در حوصله او قدر کنجدی نگنجد. ( المضاف الی بدایع الازمان فی وقایع کرمان چ عباس اقبال ص 25 ). || نقیب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ). || شاطر. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ) ( آنندراج ).

هارون. ( اِ ) فروماندگی و حیرت ، و این لغت عجمی است ، اما فارسی نیست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

هارون. ( اِخ ) نام برادر بزرگ موسی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نام پیغمبری معروف. ( دهار ). نام پیغمبری که برادر کلان موسی بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || اولین کشیش و روحانی بزرگ عبریها. ( قاموس کتاب مقدس ). || نام خلیفه بغداد که هارون الرشید میگفتند. ( آنندراج ). رجوع به هارون بن عمران و هارون الرشید شود.
- هارون رای :

هارون . (اِخ ) ابن المقتدر. برادر الراضی باﷲ خلیفه ٔ عباسی . وی در سال 324 هَ . ق . درگذشت . (الاوراق ص 7) (اخبار الراضی باﷲ و متقی باﷲ ص 71).


هارون . (اِ) فروماندگی و حیرت ، و این لغت عجمی است ، اما فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


هارون . (اِخ ) (الثائر) ابن محمدبن حسین بن علی ، مکنی به ابوطالب . از فرمانروایان علوی (سادات حسینی ) مازندران است که در نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری در آن سامان حکومت داشته است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 186).


هارون . (اِخ ) (الواثق باﷲ) ابن محمد (المعتصم باﷲ)ابن هارون الرشید العباسی . رجوع به الواثق باﷲ شود.


هارون . (اِخ ) (امیر...) از امیرانی است که در حدود سیرجان ، شاه شجاع از آل مظفر را هنگامی که برای جنگ با دولتشاه (در اسفند 765 هَ . ق .) بطرف کرمان میرفت یاری کرد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 222).


هارون . (اِخ ) (امیر) ابن محمد العباسی ، مکنی به ابوموسی . مورخ است و از اوست :تاریخ خلفای بنی عباس . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 18).


هارون . (اِخ ) (سید...) از سادات مرتضوی هزارجریب ، از خانواده ٔ جبرئیلی است که در میان سالهای 934 - 973 هَ . ق . در هزارجریب حکومت رانده . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد بخش فارسی تألیف رابینو ص 191).


هارون . (اِخ ) (یهودی ) شاگرد ابوالعباس مبرد. رجوع به ابن حائل شود.


هارون . (اِخ ) ابن اعین . از رواة است . سعیدبن عامر از قول وی داستانی درباره ٔ عمربن عبدالعزیز روایت کرده است . (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 176).


هارون . (اِخ ) ابن آلتونتاش . پدر او آلتونتاش حاجب سلطان محمود غزنوی و اولین امیر خوارزم از طرف وی بود. هارون ابتدا مورد توجه و محبت سلطان مسعود غزنوی بود، ولی در سال 425 هَ .ق . در خوارزم علم طغیان برافراشت و عبدالجبار پسر خواجه احمد عبدالصمد را که از طرف امیر مسعود غزنوی والی خوارزم بود از حکومت خلع کرد و دستور داد نام مسعود غزنوی را از خطبه بزدند و به نام هارون خطبه خواندند. هارون بزودی نواحی اطراف خوارزم را به تصرف درآورد و طغرل و داود و ینالیان و سلجوقیان را که با بنه ٔ بسیار و شتر و اسب و گوسفند بی اندازه به حدود خوارزم آمده بودند جای و چراخور داد و هدیه ها برای آنها فرستاد. ایشان نیز به یاری هارون برخاستند و هارون با کمک و پشت گرمی آنان قصد تسخیر و تصرف خراسان کرد. سلطان مسعود از پیشرفت هارون سخت به هراس افتاده بود و کاری هم نمی توانست بکند. سرانجام خواجه احمد عبدالصمد وزیر مسعود و ابونصر مشکان دبیر رسایل وی توطئه ای چیدند و نهانی بوسیله ٔ بوسعید سهلی که عبدالجبار پسر خواجه احمد عبدالصمد را در خانه ٔ خود پنهان کرده بود، هشت تن از نزدیکترین غلامان هارون را بفریفتند که چون هارون از خوارزم بدرآید در راه وی را بکشند. روز یکشنبه دوم جمادی الاَّخر سنه ٔ ست و عشرین و اربعمائة (426)، هارون به قصد تسخیر خراسان با عدتی تمام از خوارزم بیرون آمد و دو روز بعد بوسیله ٔ غلامان سرائی به قتل رسید. (از تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 صص 827 - 835). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ حبیب السیر ج 2 و معجم الانساب و الاسرات الحاکمة ج 2.


هارون . (اِخ ) ابن ابراهیم بن حمادالازدی العذری . وی به سال 278 هَ . ق . متولد شد و در سال 328 هَ . ق . درگذشت . قاضی و فقیه بود. خوی آرامی داشت و بسیار مورداحترام و به احکام بسیار آشنا بود. در بغداد اقامت گزید و در آن شهر به مسند قضا می نشست و قضاوت میکرد.مسند قضای بسیاری از شهرهای مصر بوی واگذار شد. در بغداد ناگهانی درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1114).


هارون . (اِخ ) ابن ابی حفصه . از مشاهیر شعر و ادب عرب ، مداح مهدی و رشید خلفای عباسی بود. زادگاهش یمامه و در زمان خلفا ببغداد آمد. وفاتش به سال 182 هجری اتفاق افتاد. (حبیب السیر ج 2 ص 231).


هارون . (اِخ ) ابن ابی سهل بن نوبخت . از خانواده معروف نوبختی که معاشر ابونواس شاعر مشهور دربار هارون الرشید بوده است . علامه مجلسی در بحارالانوار بنقل از کتاب فَرَج الهموم تألیف سیدرضی الدین علی بن طاوس نقل میکند که هارون بن سهل و برادرش محمد عریضه ای به حضرت امام عبداﷲ جعفربن محمد الصادق نوشته سؤال کردند که ما از فرزندان نوبختیم و پدر و مادر و جد ما عمر خود را به تحصیل نجوم می گذراندند، آیا اشتغال به این فن حلال و مجاز است یا نه ؟ حضرت در جواب فرمودند: آری حلال است . (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 19).


هارون . (اِخ ) ابن ابی عبید. از رواة است . (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 35).


هارون . (اِخ ) ابن احمدبن عبدالواحدبن هاشم ، پسر محمدبن هاشم بن علی بن هاشم الحلبی الاسدی الخطیب . اصل خاندانش ازرقه [ در مصر ] و به حلب کوچ کرده بودند. در 466 هَ . ق . متولد شد. وی مردی خطیب و در قرائت نیکو و عابد و زاهد بودو کتبی از آنجمله : کتاب «اللحن الخفی » و کتاب «افراد ابی عمروبن العلاء» تألیف کرد. خطبه خوانی حلب به وی واگذار شد و در سال 537 هَ . ق . وفات یافت . ابوعبداﷲبن القیرانی شاعر درباره ٔ او گفته است :
شرح المنبر صدراً
لِتلقیک َ رحیباً
اتُری ضم خطیباً
منک أم ضُمخ طیبا.

(معجم الادباء چ مصر ج 19 ص 264).



هارون . (اِخ ) ابن بهاءالدین المرجانی القازانی ، شهاب الدین (1233-1306 هَ . ق .). فقیه مالکی و از اهالی قازان (در روسیه ) است .وی در کودکی به سمرقند و بخارا کوچ کرد. تألیفاتی دارد که از آنجمله : «خزانةالحواشی لازاحةالغواشی » که حاشیه ای بر التوضیح شرح التنقیح است و «ناظورة الحق فی فرضیة العشاء ان لم یغب الشفق » و «عقیدة شهاب الدین » را میتوان نام برد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 39).


هارون . (اِخ ) ابن حاتم التمیمی ،مکنی به ابوبشر البِزاز. مورخ و محدث و قاری قرن سوم هجری . اهل کوفه بود و عده ای از قارئین قراآت خود را از وی گرفته اند. علماء حدیث در ثقه بودنش اختلاف دارند. ابن حبان او را ثقه شمرده ، و درباره ٔ تاریخ نویسی اش ، ابن الجزری ، گفته است : کتاب تاریخی جمع کرده و ابن حجر گفته است : تاریخی برای ما باقی گذارده است . خیرالدین زرکلی مؤلف «الاعلام » در ذیل نام مذکور می نویسد: در کتابخانه ٔ ظاهریه در دمشق اوراقی با علامت «خ » در موضوع تاریخ وجود دارد که از زمان علی بن ابیطالب شروع میشود و به آخر دولت اموی ختم می گردد و در اوایل قرن ششم هجری نوشته شده است . ممکن است این اوراق بقیه ٔ تاریخ هارون بن حاتم التمیمی باشد، زیرا اسم وی بر روی کتاب آمده است . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 40).


هارون . (اِخ ) ابن حاتم الکوفی . او راست : کتاب القرأات . (ابن الندیم ).


هارون . (اِخ ) ابن حسن بن علی بن حسن الطبرسی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به ضیاءالدین و فرزند عمادالدین طبرسی . وی فقیهی فاضل و عالمی محقق و ازشاگردان علامه حلی بود. صاحب روضات الجنات نسخه ٔ خطی از کتاب قواعد علامه حلی به خط ضیاءالدین هارون طبرسی در قصبه ٔ دهخوارقان از اعمال تبریز دیده است که در پشت آن علامه حلی به خط خود چند سطری در مدح و تعریف ابومحمد هارون طبرسی (محرر کتاب ) و پدرش عمادالدین طبرسی نوشته و ظاهراً تاریخ تحریر این چند سطر هفدهم رمضان سال 701 هَ . ق . بوده است . رجوع به روضات الجنات ، ذیل الحسن بن علی الطبری المازندرانی ص 170 شود.


هارون . (اِخ ) ابن حمادبن اسحاق . قاضی حران و اعمال آن . وی کتابی سریانی یافت که در آن امر مذاهب و صلوات حرنانیان و کلدانیان یعنی صابئه در آن بود. پس به مردی که سریانی نیک میدانست داد تا ترجمه کرد و آن مفصل ترین کتب است در این موضوع . (ابن الندیم ).


هارون . (اِخ ) ابن خالد المروزی . از امراء دولت عباسی است . متوکل خلیفه ٔ عباسی بلاد سند را به وی واگذار کرد (232 هَ . ق .) و او در آنجا بود تا اینکه جنگی بین یمانیه و نزاریه برپا شد و در آن جنگ به قتل رسید (240 هَ . ق .). (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 40).


هارون . (اِخ ) ابن خمارویه بن احمدبن طولون (264-292 هَ . ق .). از پادشاهان سلسله ٔ طولونیه مصر است که بعد از کشته شدن برادرش جیش در سال 283 هَ . ق . با او بیعت کردند هارون بر معتضد عباسی از قنسرین و اطراف آن فرودآمد. و چون مکتفی باﷲ در بغداد به خلافت رسید لشکری در سال 291 هَ . ق . برای استخلاص مصر از بنی طولون فرستاد. لشکر وی با فتح و پیروزی به فسطاط رسید در این هنگام هرج و مرج در سپاه هارون بن خمارویه درگرفت . هارون برای رفع اختلاف و هرج و مرج و متحد کردن ایشان پیش رفت ، اما با نیزه ٔ یکی از دشمنانش کشته شد. و بعضی گویند دو عم وی شیبان و عدی پسران احمدبن طولون او را کشتند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 40).


هارون . (اِخ ) ابن خواجه شمس الدین جوینی صاحب دیوان ، ملقب به خواجه شرف الدین . از فضلاو شعرا و مربیان علم و ادب بود. دختر ابوالعباس احمدبن مستعصم آخرین خلیفه ٔ عباسی را به زنی داشت . وی پس از عطاملک جوینی به حکومت عراق منصوب شد و در عهد ارغون در این سمت از امیر آروق برادر ایوقا نیابت میکرد. خواجه هارون امیر آروق را به قتل خواجه سعدالدین مستوفی قزوینی برادر خواجه فخرالدین محمد واداشت . چون دولت صاحب دیوان رو به زوال گذاشت خواجه فخرالدین مستوفی به انتقام قتل برادر، خواجه هارون را نزد آروق متهم کرد و هارون در جمادی الاَّخر سال 685 به امر آروق کشته شد. این ابیات از خواجه هارون جوینی است :
قیمت مرد از هنر باشد
نه ز دینار وز گهر باشد
مرد باید که دانش آموزد
تا ز هر کس بزرگتر باشد.
خاک بر فرق مهتری گو را
آلت خواجگی پدر باشد.
(تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت ج 1 ص 233).
و رجوع به تاریخ مفصل ایران ص 221، 224، 235، 523 و 562 و تاریخ گزیده ص 587 و مجمع الفصحاء ص 656 و از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ص 32 و رجال حبیب السیر ج 10 شود.


هارون . (اِخ ) ابن رِئاب ، مکنی به ابوالحسن ، صحابی بدری است . عبدالرحمن بن الجوزی گوید: مردی زاهد بود و در زیر لباس خود جامه ٔ پشمین میپوشید. سفیان بن عیینه گفته است : هارون بن رئاب را دیدم چهره ای نورانی داشت . (صفةالصفوة چ 1 ج 3 ص 209).


هارون . (اِخ ) ابن زکریا الهجری ، مکنی به ابوعلی . نحوی است و کتاب «النوادر المفیدة» از اوست . ثابت بن خرم السَرَقُطی و جز او از وی روایت کنند. (معجم الادباء ج 19 ص 262).


هارون . (اِخ ) ابن زیاد. از فضلائی است که مورد احترام الواثق باﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. سیوطی از قول احمدبن حمدون نقل کرده است که هارون بن زیاد به مجلس الواثق باﷲ وارد شد، واثق در اکرام و بزرگداشت وی مبالغه کرد. یکی پرسید: یا امیرالمؤمنین ! کیست اینکه بدین گونه مورد احترام توست ؟ جواب داد: این اول کسی است که زبان مرا به ذکر خداوند بازکرد و مرا به رحمت او نزدیک گردانید. (تاریخ الخلفاء ص 228).


هارون . (اِخ ) ابن موسی ، مکنی به ابوعبداﷲ انصاری . از مشاهیر نحویان و از خانواده ٔ یهودی است . در حدیث و تفسیر بی مانند بود. و به دین اسلام درآمد، در بصره میزیست اصمعی به ثقه بودنش گواهی داده است . (قاموس الاعلام ترکی ).


هارون . (اِخ ) ابن سعد العجلی . از شعرا و پیشوایان فرقه ٔ زیدیه بود. وی درباره ٔ رافضیان و عقاید آنان نسبت به امام جعفر صادق ابیات زیر را سروده است :
ا لم تر ان الرافضین تفرقوا
فکلهم فی جعفر قال منکرا
فطائفة قالوا اله و منهم
طوائف سمته النبی المطهرا
فان کان یرضی ما یقولون جعفر
فائی الی دبی افارق جعفرا
و من عجب لم اقضه جلد جفرهم
برئت الی الرحمن ممن تجفرا
برئت الی الرحمن من کل رافض
بصیر بباب الکفر، فی الدین اعورا
اذا کف اهل الحق عن بدعة مضی
علیها و ان یمضوا علی الحق قصرا
ولو قال ان الفیل ضب لصدقوا
ولو قال زنجی تحول أحمرا
و اخلف من بول البعیر انا نه
اًذا هو للاقبال وجه أدبرا
فقبح اقوام رموه بفریة
کماقال فی عیسی الفری من تنصرا.

(عیون الاخبار ج 2 ص 145).



هارون . (اِخ ) ابن سعید، مکنی به ابوعبدالرحمن الراعی العابد. محدث است و ابومسعود رازی از وی روایت کند. رجوع به ذکر الاخبار اصبهان ج 2 ص 336 شود.


هارون . (اِخ ) ابن سلیمان الفراء،مکنی به ابوموسی . محدث است . رجوع به ابوموسی شود.


هارون . (اِخ ) ابن سلیمان . شهاب الدوله بغراخان ، اولین پادشاه از ملوک ترک ماوراءالنهر معروف به خانیه ٔ افراسیابیه یاایلیک خانیه است . بغراخان لقب ترکی اوست و لقب اسلامی وی که ظاهراً از دارالخلافه ٔ بغداد برای او فرستاده بوده اند شهاب الدوله بود. نام بغراخان به قول ابن الاثیر «هارون بن سلیمان » و به قول ابن خلدون «هارون بن فرخان (قزاخان ؟) علی » بوده است . وی بلاساغون و کاشغر و سایر بلاد ترکستان شرقی را تا حدود چین در تصرف داشت وپایتخت او شهر بلاساغون بود. ابوعلی محمدبن محمدبن ابراهیم بن سیمجور فرمانفرما و سپهسالار خراسان با هارون داخل عهد سری شده او را به تسخیر بخارا تشویق کرد و با او قرار تقسیم ممالک سامانی را گذاشت . هارون چند بار با پادشاهان سامانی جنگ کرد و در مرتبه ٔ آخر در دوره ٔ سلطنت نوح بن منصور سامانی (365-386 هَ . ق .)بخارا را در سال 382 هَ . ق . فتح کرد، لیکن هنوز چندی از فتح بخارا نگذشته بود که بیمار شد و از بخارا بیرون رفت و راه ترکستان پیش گرفت و در عرض راه در سال 383 هَ . ق . وفات یافت . سلطان محمود غزنوی را با هارون مناظره ای کتبی در مورد مسائل دینی اتفاق افتادکه محمدبن عبده شاعر نامی قرن چهارم هجری دبیر هارون بن سلیمان به سوءالات سلطان محمود پاسخ گفت . نظامی عروضی در چهارمقاله جریان این واقعه را چنین آورده : آورده اند که سلطان یمین الدوله محمود رحمه اﷲ روزی رسولی فرستاد به ماوراءالنهر به نزدیک بغراخان و در نامه ای که تحریر افتاده بود تقریر کرده این فصل که ، قال اﷲتعالی : اًن َّ أکرمکم عنداﷲ أتقیکم . و ارباب حقائق و اصحاب دقائق بر آن قرار داده اند که این تقیه از جهل میفرماید که هیچ نقصانی ارواح انسان را از نقص جهل بتر نیست و از نقص نادانی بازپس تر نه ، و کلام ناآفریده گواهی همی دهد بر صحت این قضیت و درستی این خبر: و الذین أوتوا العلم درجات . پس همی خواهیم که ائمه ولایت ماوراءالنهر و علماء زمین مشرق و افاضل خاقان از ضروریات اینقدر خبر دهند که : نبوت چیست ؟ ولایت چیست ؟ دین چیست ؟ اسلام چیست ؟ ایمان چیست ؟ احسان چیست ؟تقوی چیست ؟ امر به معروف چیست ؟ نهی از منکر چیست ؟ صراط چیست ؟ میزان چیست ؟ رحم چیست ؟ شفقت چیست ؟ عدل چیست ؟ فضل چیست ؟ چون این نامه به حضرت بغراخان رسید و بر مضمون و مکنون او وقوف یافت ، ائمه ٔ ماوراءالنهر رااز دیار و بلاد خواند، و در این معنی با ایشان مشورت کرد، و چند کس از کبار و عظام ائمه ٔ ماوراءالنهر قبول کردند که هر یک در این باب کتابی کنند و در اثناءسخن و متن کتاب جواب آن کلمات درج کنند، و بر این چهار ماه زمان خواستند، و این مهلت به انواع مضر همی بود، چه از همه قویتر اخراجات خزینه بود در اخراجات رسولان و پیکان و تعهد أئمه تا محمدبن عبده الکاتب که دبیر بغراخان بود و در علم تعمقی و در فضل تنوقی داشت و در نظم و نثر تبحری و از فضلا و بلغاء اسلام یکی او بود، گفت : من این سوءالات را در دو کلمه جواب کنم ،چنانکه افاضل اسلام و اماثل مشرق چون بینند در محل رضا و مقر پسند افتد. پس قلم برگرفت و در پایان مسائل بر طبق فتوای بنوشت که : قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم : التعظیم لامراﷲ و الشفقة علی خلق اﷲ. همه ائمه ٔ ماوراءالنهر انگشت به دندان گرفتند و شگفتیها نمودند وگفتند: اینت جوابی کامل و اینت لفظی شامل ، و خاقان عظیم برافروخت که به دبیر کفایت شد و به ائمه حاجت نیفتاد. و چون به غزنین رسید همه بپسندیدند. (چهارمقاله ٔ عروضی چ 3 ص 41 و تعلیقات چهارمقاله ص 39 و 67).


هارون . (اِخ ) ابن سلیمان بن داودبن بهرام بن قُطبه بن حُریث بن جویزة السلمی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به الخزاز. از محدثین است . عبداﷲبن جعفربن احمد از هارون بن سلیمان و او از حمادبن مَسعَدة و او از میمون بن موسی و او از حسن و او از مادرش و او از ام سلمه روایت کند که : «ان النبی صلعم کان یصلی رکعتین بعد الوتر و هو جالس ». هارون در سال 263 یا 265هَ . ق . وفات یافت . (ذکر الاخبار اصبهان ج 2 ص 336).


هارون . (اِخ ) ابن سلیمان بن منصور. صاحب تاریخ الحکماء در شرح حال یوحنابن ماسویه داستانی آورده که به مناسبتی ذکری از هارون بن سلیمان رفته است . برای اطلاع بیشتر رجوع به تاریخ الحکماء قفطی صص 390-391و عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 1 صص 180-181 شود.


هارون . (اِخ ) ابن سیاوش . از سرداران نصربن سیار حاکم خراسان بود. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 72 شود.


هارون . (اِخ ) ابن صاعد، پسر هارون صابئی ، مکنی به ابونصر. اهل بغداد و مقیم در همانجا، در طبابت دست داشت و به درمان و معالجه بیماران مشهور بود. وی رئیس و ساعور پزشکان در بیمارستان عضدی بود. در رمضان سال 444 هَ . ق . وفات یافت . (اخبارالحکماء ص 338).


هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲ الشاری الصفری . پیشوای صفریة در ایام معتمد و معتضد عباسی . مردی شجاع و غارتگربود و در اطراف موصل خروج کرد. عده ٔ زیادی از او تبعیت کردند. در سال 282 هَ . ق . معتضد با وی به جنگ پرداخت . و شکست در سپاه هارون افتاد. بزرگان لشکر وی تسلیم شدند و امان خواستند. معتضد به آنان امان داد و هارون با اندکی از لشکرش باقی ماند و از دجله عبورکرد. حسین بن حمدان تغلبی وی را دنبال کرد. هارون اسیر شد. وی را به نزد معتضد بردند. مدتی وی را گرداندند، سپس مصلوب کردند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 42).


هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲ المهلبی . محدث است و مرزبانی به وساطت محمدبن یحیی ، داستانی از وی درباره ٔ ابوتمام شاعر در الموشح آورده است و خود نیز داستانهایی از وی در ایراد و انتقاد به ابوتمام نقل کرده است . (الموشح ص 299، 304 و 321).


هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲ خارجی . از رؤسا و فرماندهان خوارج که مدتی با سپاهیان المعتضدباﷲ خلیفه ٔ عباسی در اطراف موصل جنگید و سرانجام شکست خورد و اسیر گشت و در سال 283 هَ . ق . به فرمان خلیفه کشته شد. (کامل ابن اثیر ج 7 ص 187 و 189).


هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابویحیی الزُهْری العوفی . از احفاد عبدالرحمن بن عوف . فقیه مالکی و ازقضاة بود. اهل مکه بود و به بغداد آمد. مأمون مسندقضای مصر را به وی واگذار کرد (217 هَ . ق .) و هنگامی که مجادله بر سر قدیم یا حادث بودن قرآن بین متکلمین درگرفته بود مأمون او را مجبور کرد که بر مخلوق بودن قرآن گواهی دهد. هارون بن عبداﷲ ابتدا چنین کرد، ولی بعدها عقیده ٔ خود را تغییر داد. وی شاعر بود ومرزبانی ابیاتی لطیف از اشعارش آورده است . وی در سال 232 هَ . ق . وفات یافت . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 41) (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 206).


هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲبن مروان بغدادی ، مکنی به ابوموسی بزاز و معروف به حمال (171-243 هَ . ق .). از محدثین ثقه و بسیار امین و راستگو بود. ابراهیم الحربی گفته است اگر دروغ حلال بود باز هم ابوموسی بزاز به ترک آن میگفت . ابن حجر گفته است که بزاز فروشنده ٔ قماش بود و باربری میکرد و از اجرت آن در کمال زهد میزیست . محدثین بسیاری از او روایت کرده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 42).


هارون . (اِخ ) ابن مغیرة الرازی ، مکنی به حمزه . تابعی است . رجوع به ابوحمزه شود.


هارون . (اِخ ) ابن ملول . محدث است .


هارون . (اِخ ) ابن موسی القرطبی . وی ابیات کتاب سیبویه را شرح کرده است .


هارون . (اِخ ) ابن عبدالرزاق بن حسن بن زید البنجاوی الازهری (1249-1336 هَ .ق .). دانشمند مصری در شهر بنجا از منطقه ٔ صعید متولد شد، و در دانشگاه الازهر تحصیل کرد. به سمت ریاست جمعیت صعیدی ها در الازهر برگزیده شد و سپس به نمایندگی پارلمان مصر رسید و برای تدریس عربی در مدرسه ٔ «المهندسخانة» و مدارس نظامی انتخاب گردید. مبارک پاشا رادر تألیف «الخطط التوفیقیه » کمک کرد. از آثار اوست : «حسن الصیاغة فی فنون البلاغة و «عنوان الظرف فی علم الصرف » و «المبادی النافعة فی تصحیح المطالعة». وی در قاهره وفات یافت . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 41).


هارون . (اِخ ) ابن عبدالصمد رخی نیشابوری . از مردم رخ (نام پشته ای به نیشابور).


فرهنگ عمید

۱. قاصد، پیک.
۲. دربان، پاسبان، نقیب: چون دست کلیم پای گلگونْش / هارونِ وزیر گشته هارونْش (خاقانی۱: ۴۳ )، سام نریمان چاکرش، رستم نقیب لشکرش / هوشنگ هارون درش، جم حاجب بار آمده (خاقانی: ۳۹۱ ).

دانشنامه عمومی

هارون (به انگلیسی: Aaron، به عبری:אַהֲרֹן ،Ahărōn به معنای کوه نشین)نام فرزند عمران و یوکابد و برادر موسی و میریام (کُلثُم) بود که همراه با موسی به مصر رفت. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری او هستند. هارون فصیح سخن می گفت. و وزیر و همراه موسی در پیامبریش بود. هارون سه سال از موسی بزرگتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد و سه سال داشت، هارون در کوه هور در سرزمین فلسطین دار فانی را وداع گفت.و دارای چهار پسر به نام هایالعازار، ناداب، ابیهو وایتامار بوده است.אהרון היה הכהן הראשון ועל פי המסורת היהודית כל הכהנים הם ילדיו. ולנשים, המונח אחות או אחות של אהרון משמש.هارون اولین کشیش بود و طبق سنت یهود همه کشیش ها فرزندان او می باشند. دختران هارون یا خواهران هارون یا خواهر روحانی برای خانم ها استفاده میشده است.در ایّام هیرودیس، پادشاه یهودیّه، کاهنی زکرّیا نام از فرقه ابیّا بود که زن او از دختران هارون بود و الیصابات نام داشت. ترجمه قدیم کتاب مقدس، لوقا 1: 5.به اعتراف همهٔ تاریخ نویسان الیصابات دختر هارون نیست ولی این گونه خطاب می شود!در قرآن سوره مریم آیه ۲۸ مریم توسط بزرگان یهود خواهر هارون خطاب می شود در صورتی که فاصله زمانی زیادی بین این دونفر می باشد.یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّاای خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار (پس تو دختر بکر از کجا فرزند یافتی).
نویسندگان ویکی پدیای انگلیسی، نسخه ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN 9643071634
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴
هارون در قرآن برادر موسی است که در امر رسالت به او کمک می کند. در هنگام برانگیخته شدن موسی به پیامبری، او از خداوند در خواست می کند که هارون را وزیر و همراه او قرار دهد چرا که او بهتر از موسی سخن می گوید. خدا با این درخواست موسی موافقت کرده و هارون را در امر رسالت با موسی همراه می کند. در داستان ارسال موسی برای دعوت فرعون، سخن مستقیمی در قرآن به هارون نسبت داده نشده است، بلکه تنها همراهی او با موسی در این امر از آیات قرآن پیداست.
در هنگام عزیمت موسی به کوه طور برای میقات، موسی به قوم خود وعده می دهد که در ۳۰ روز آینده بازگردد، ولی این مدت به درازا کشیده و نهایتاً در ۴۰ روز به پایان می رسد. موسی وظیفه جانشینی قوم در این مدت را به هارون می سپارد و به او دستور می دهد که در قومش اصلاح کند و از راه مفسدان تبعیت نکند. اما پس از گذشت مدت ۳۰ روز وعده داده شده، سامری با طلاهایی که قوم موسی از فرعونیان با خود به همراه آورده بودند، گوساله ای طلایی درست می کند و قوم موسی را به پرستش آن دعوت می کند. تلاش های هارون برای پیش گیری قوم از پرستش گوساله بی فایده می ماند و بنی اسراییل به درخواست های هارون مبتی بر توحید و نپرستیدن بت پاسخ مثبت نمی دهد.در همین حین خداوند به موسی اطلاع می دهد که سامری پس از رفتن او به میقات قوم را گمراه کرده است. موسی با اطلاع از این موضوع به سرعت و با خشم به سمت قوم خود بازمی گردد. پس از بازگشت موسی به میان قوم، موسی با هارون به سختی برخورد می کند و مطابق آیات قرآن موی و ریش هارون را گرفته و به سمت خود می کشد. هارون در توجیه سکوت خود در برابر گوساله پرستی قوم، می گوید که از این موضوع ترس داشته است که موسی پس از بازگشت او را متهم به ایجاد تفرقه در بنی اسراییل و عدم رعایت توصیه اش کند. در جای دیگر هارون در پاسخ سؤال موسی بیان می دارد که قوم او را تضعیف کرده اند و نزدیک بود که وی را به قتل برسانند، پس از موسی درخواست می کند که او را دشمن شاد نکند و با ظالمان یکسان نپندارد. بنابرین موسی برای خود و برادرش از خداوند طلب بخشش می کند، و خدا به پرستندگان گوساله وعده عذاب می دهد.

هارون (ابهام زدایی). هارون نام فرزند عمران و یوکابد و برادر موسی و میریام بود.
هارون (مالت)
هارون همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

هارون (مالت). هارون (به مالتی: Ħamrun) شهری در ناحیهٔ هاربور شمالی واقع در کشور مالت است که در سال ۱۹۹۵ میلادی ۱۱٫۱۹۵ نفر جمعیت داشته اما جمعیت آن در سال ۲۰۰۵ میلادی ۹٫۵۱۳ نفر بوده است.
فهرست شهرهای مالت

دانشنامه آزاد فارسی

هارون (Aaron)
در عهد عتیق. برادر بزرگ موسی، و یکی از رهبران عبرانیان در هجرتشان از مصر به ارض موعودِ کنعان. هارون مصاحب و سخنگوی برادرش در حضور فرعون بود. به روایت عهد عتیق، وقتی عبرانیان از بازگشت موسی از کوه سینا ناامید شدند، هارون گوساله ای طلایی ساخت و آن قوم را به پرستش آن فراخواند؛ با این حال اجازه یافت که کاهن اعظم بماند. گل دادن عصای او تقدس او را تأیید کرد. او اِلیشابَع (الیصابات) را به زنی گرفت و از وی صاحب چهار پسر شد. همۀ بازماندگان او عنوان کاهن اعظم را به ارث می برند و مقام برجسته ای در عبادات و آیین های کنیسه دارند. خدمات کم اهمیت تر را لاویان انجام می دهند.
در قرآن. بیست بار به نام او در قرآن اشاره شده است. از جانب خداوند و به درخواست موسی مأمور همکاری با موسی شد و هر دو برادر با هم فرعون را به یکتاپرستی دعوت می کردند و بنی اسرائیل را از مصر نجات دادند و به جانب سرزمین مقدس کوچ دادند. هارون در تمامی مواقف ملازم برادرش موسی (ع) بود و در همه کارها با وی شرکت داشت. هارون از پیامبران بنی اسرائیل بوده و در غیاب موسی، که چهل روز به میقات رفته بود، بر بنی اسرائیل خلافت می کرد و حادثۀ سامری (← سامری) در آن زمان اتفاق افتاد. موسی در بازگشت ابتدا هارون را عتاب کرد، اما چون عذر او را پذیرفت از خداوند برای خود و او آمرزش طلبید. قرآن از هارون به صورت های مختلف تجلیل کرده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] وقتی هارون به صورت مطلق آورده می شود ممکن است یکی از افراد زیر مدنظر باشند:

[ویکی الکتاب] معنی هَارُونَ: نام یکی از پیامبران الهی و برادر حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام
معنی قِبْلَةَ: قبله - نوعی مقابل هم قرار گرفتن - چیزی که آدمی رو به آن میکند (حالتی است که باعث میشود دو چیز مقابل هم قرار گیردو عبارت "و اجعلوا بیوتکم قبلة "منظورش اینست که خانههای خود را متقابل بسازید بگونهای که بعضی رو بروی بعضی دیگر و در جهتی واحد قرار بگیرند ....
ریشه کلمه:
هارون (۲۰ بار)

«علیه السلام». از انبیاء بنی اسرائیل و برادر موسی «علیه السلام» است، نام مبارکش نوزده بار در کلام اللَّه مجید یاد شده زیرا مراد از . هارون برادر موسی نیست. هارون لفظ غیر عربی است و به معنی کوه نشین یا نورانی می‏باشد چنانکه هاکس در قاموس خود گفته است. اینک مطالبی درباره آن حضرت: 1 هارون «علیه السلام» پیغمبر و مورد وحی خداوند بوده است . ایضاً آیه . و نیز . و از آیه زیر روشن می‏شود که شریعت مال هر دو بوده . ایضاً . 2 ولی ظاهر آن است که در عین نبوت، وزیر و معین موسی «علیه السلام» بوده و از روایتی که نقل خواهد شد معلوم می‏شود موسی وحی را به او ابلاغ می‏کرده است اما ظاهر آیات گذشته وحی معمولی است. موسی «علیه السلام» او را به عنوان وزیر از خدا می‏خواهد . جمله «وَاَشْرِکْهُ فی أَمْری» با جواب آن «قالَ قَدْ اُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی» مفید آن است که شریک نبوت بوده هکذا آیه . که اعطاء کتاب به موسی نسبت داده شده. 3 آن جناب مورد تمجید خدای متعال است که فرماید «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ» و ایضاً درباره او و برادرش آمده: که خدا به هر دو برادر منت گذاشت و یاریشان فرمود، و از نیکوکاران و و از بندگان مؤمن‏اند . و او از «اَلَّذینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» است . و در سوره انعام ازآیه 84 تا 89 در جمله پیامبرانی ذکر شده که آنها محسنان، صالحان، برگزیدگان، هدایت شدگان و صاحبان کتاب و حکم و نبوت‏اند. و نیز آن بزرگوار به هنگام عزیمت موسی به میقات جانشین آن حضرت در بنی‏اسرائیل بود. چنانکه فرموده: . 4 هارون با موسی برادر پدر و مادری بودند و اینکه در . . هارون به موسی «یَابْنَ اُمَّ» ای پسر مادرم می‏گوید، گفته‏اند به جهت تحریک عاطفه موسی بوده است در تفسیر صافی از کافی از امیر المومنین علی «علیه السلام» نقل کرده که هارون با موسی برادر پدر و مادری بودند. در مجمع و جوامع الجامع از حسن مفسر نقل کرده: واللَّه برادر پدر و مادری بودند ولی هارون پسر مادرم گفت که آن در تحریک عاطفه ابلغ است. بیضاوی نیز به پدر و مادری بودن آنها تصریح کرده است. 5 در تفسیر المیزان سوره قصص از تفسیر قمی نقل کرده: راوی گوید به امام باقر «علیه السلام» گفتم: موسی چقدر از مادرش جدا بود که خدا او را به مادرش برگردانید؟ فرمود: سه روز. گفتم: هارون برادر پدر و مادری موسی بود؟ فرمود: آری. نمی‏شنوی که خدا فرماید «یَابْنَ اُمَّ لاتَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی»؟ گفتم: سن کدام یک بیشتر بود؟ فرمود: هارون. گفتم: وحی به هر دو نازل می‏شد؟ فرمود: وحی به موسی نازل می‏شد و او به هارون می‏رساند. گفتم: بفرماید آیا احکام و حکومت و امر و نهی مال هر دو بود؟ فرمود: موسی با پروردگارش مناجات می‏کرد و علم را می‏نوشت و میان بنی اسرائیل قضاوت می‏کرد و چون برای مناجات می‏رفت هارون جانشین او بود. گفتم: کدامیک زودتر از دنیا رفت؟ فرمود: هارون پیش از موسی وفات کرد هر در و در بیابان «تیه» از دنیا رفتند. گفتم: موسی فرزندی داشت؟ فرمود نه فرزند و نسل از هارون بود. المیزان گوید: آخر روایت با روایات دیگر که دلالت بر فرزند داشتن موسی می‏کنند مخالف است. تورات فعلی نیز حکایت از اولاد موسی دارد. نگارنده گوید: استدلال امام «علیه السلام» از آیه بر پدر و مادری بودن آن دو وجهش معلوم نشد واللَّه اعلم. مختصر این روایت را در صافی ذیل آیه . نقل کرده است. 6 تورات فعلی در سفر خروج باب سی و دو ساختن گوساله را که سامری ساخته بود به هارون «علیه السلام» نسبت داده هاکس در قاموس خود آن را تصدیق کرده و ضمن تعریف از هارون آن جناب را به ضعف و سستی نسبت داده است. این از تورات محرف و نویسنده قاموس آن بعید نیست «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ - وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ». * . این آیه خطاب قوم است به مریم آنگاه که عیسی را پیش مردم آورد یعنی: ای خواهر هارون پدرت بدکار و مادرت زناکار نبود پس این بچه را از کجا آوردی و مرتکب چنان کار شدی؟! در مجمع فرموده: به قولی هارون مرد صالحی بود که صالحان را به او نسبت می‏دادند (پس مراد از اخت انتساب است) به قولی هارون برادر پدری مریم بود. به قولی مراد نسبت به هارون برادر موسی است و به قولی هارون مرد بدکاری بود که بدان را به او نسبت می‏دادند.

[ویکی فقه] هارون (ابهام زدایی). هارون ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • حضرت هارون، برادر بزرگ حضرت موسی پیغمبر و وزیر و سخنگوی او در مصر• هارون الرشید، خلیفه معروف عباسی و قاتل امام کاظم (علیه السلام)
...

[ویکی شیعه] هارون (پیامبر). هارون فرزند عمران، برادر بزرگتر و سخنگو و وزیر حضرت موسی(ع) که همراه وی در مصر بود. قرآن به فصاحت وی در سخن گفتن اشاره دارد و گفته شده در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد و سه سال داشته است. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری او هستند. وی ۱۲۳ سال زندگی کرده و در کوه هور در غرب اردن درگذشته و در همان محل دفن شده است. روحانیان و احبار (بزرگان یهود) همه از خاندان وی هستند.
هارون، کلمه ای است عِبری به معنی کوه نشین یا روشن شده. پدرش عمران و نام مادرش یوکابد بود. نسب هارون اینگونه آمده: هارون پسر عمران، پسر قاهث، پسر لاوی، پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم(ع). وی دارای چهار پسر به نام های العازار، ناداب، ابیهو وایتامار بوده است. هارون سه سال از حضرت موسی بزرگتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد و سه سال داشت، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری او بوده و مدت عمرش را ۱۲۳ سال ذکر کرده اند. روحانیان و احبار (بزرگان یهود) همه از خاندان وی هستند. هارون در کوه هور در غرب اردن دار فانی را وداع گفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
گفته شده است روزی حضرت موسی، هارون و پسرش اِلعازار را با خود به قله کوه هور برد و مطابق فرمان خداوند، لباس هارون را درآورد و بر تن اِلعازار پوشانید. سپس هارون را امر کرد که به اتاق کوچکی که در آن جا بود برود و بر روی تخت دراز کشد و چون هارون چنین کرد، ملک الموت او را قبض روح کرد. آنگاه خداوند آن تخت را بالا برد و موسی و العازار به میان قوم خود بازگشتند و خبر وفات هارون را به آنها رساندند.

گویش مازنی

/haaroon/ کوهی در هفت کیلومتری جنوب شهرستان کتول و به ارتفاع ۷۵۰متر

کوهی در هفت کیلومتری جنوب شهرستان کتول و به ارتفاع ۱۷۵۰متر ...


جدول کلمات

نام برادر حضرت موسی


کلمات دیگر: