مترادف موقوفه : وقف، وقفی
برابر پارسی : دهش در راه خدا
endowment
اسم وقف، وقفی
وقف، وقفی
موقوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث موقوف . ایستاده کرده شده . بازداشته . (یادداشت مؤلف ). موقوفه . || ملک وقف شده . در راه خدا وقف شده . ج ، موقوفات .
موقوفه . [ م َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه با 311 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
موقوفه . [ م َ / مُو ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ، اِ) موقوفة. غیرمنقولی که عین آن حبس و ثمره ٔ آن تسبیل شده باشد. هرچیزی که در راه خدا وقف شده و حبس کرده باشند. چیزهای وقف کرده شده . هرچیز که طبعاً یا برحسب عرف و عادت جزء یا از توابع و متعلقات عین موقوفه محسوب می شود داخل در وقف است . (ماده ٔ 68 قانون مدنی ). واقف می تواند تولیت یعنی اداره کردن امور موقوفه را مادام الحیات یا در مدت معین برای خود قرار دهد... تولیت اموال موقوفه ممکن است به یک یا چند نفر غیر از خود واقف واگذار شود. (ماده ٔ 75 قانون مدنی ).