کرور
فارسی به انگلیسی
half a million
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - واحد شمار و آن نزد هندو ان ده میلیون است که معادل صد لک باشد و لک برابر با صد هزار است ( قزوینی ) . ابن بطوطه نیز کرور را صد لک و هر لک را صد هزار دینار یاد کرده . ۳ - نزد ایرانیان معادل پانصد هزار است ( قزوینی ) یعنی نیم میلیون جمع : کرورات ( بسیاق عربی )
کر . تکرار
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کرور. [ ک ُ ] ( اِ ) نام شماره ای است چنانکه کرور ایران پانصدهزار است که پنج لک باشد. ( آنندراج ). نصف میلیون. ( ناظم الاطباء ). نزد ایرانیان معادل پانصدهزار است. ( یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین ).ج ، کرورات. ( فرهنگ فارسی معین ) : یا یکی از کرورات هشتگانه را در عین غارت زدگی و بی خانمانی ازعهده برنیاید. ( از نامه های قائم مقام از فرهنگ فارسی معین ). || واحد شماره و آن نزد هندوان ده میلیون است که معادل صد لک باشد و لک برابر با صدهزار است. ( یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین ). کرور هندی بیست کرور ایران است که یکصد لک باشد. ( آنندراج ). ابن بطوطه نویسد: نزد هندیان کرور صد لک است و لک صدهزار دینار. ( سفرنامه ابن بطوطه از یادداشت مؤلف ). || عدد بسیار زیاد. ( ناظم الاطباء ).
کرور. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی است چهارفرسنگی جنوب زیاره. ( فارسنامه ناصری ).
کرور. [ ک ُ ]( ع اِ ) ج ِ کَرّ. ( اقرب الموارد ). رجوع به کر شود.
کرور. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است چهارفرسنگی جنوب زیاره . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کرور. [ ک ُ ] (ع مص ) کَرّ. کریر. تکرار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). میل نمودن و حمله کردن بر کسی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درآمدن شب و روز. (از اقرب الموارد). || بازگشتن از کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واگردیدن . (مصادر زوزنی ). واگشتن . (تاج المصار بیهقی ). کر الجواد؛ حاضر شد آن اسب جواد برای رفتن و فرار کردن . (ناظم الاطباء). || بازگرداندن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به کر و تکرار شود.
کرور. [ ک ُ ](ع اِ) ج ِ کَرّ. (اقرب الموارد). رجوع به کر شود.
کرور. [ ک ُ ] (اِ) نام شماره ای است چنانکه کرور ایران پانصدهزار است که پنج لک باشد. (آنندراج ). نصف میلیون . (ناظم الاطباء). نزد ایرانیان معادل پانصدهزار است . (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین ).ج ، کرورات . (فرهنگ فارسی معین ) : یا یکی از کرورات هشتگانه را در عین غارت زدگی و بی خانمانی ازعهده برنیاید. (از نامه های قائم مقام از فرهنگ فارسی معین ). || واحد شماره و آن نزد هندوان ده میلیون است که معادل صد لک باشد و لک برابر با صدهزار است . (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین ). کرور هندی بیست کرور ایران است که یکصد لک باشد. (آنندراج ). ابن بطوطه نویسد: نزد هندیان کرور صد لک است و لک صدهزار دینار. (سفرنامه ٔ ابن بطوطه از یادداشت مؤلف ). || عدد بسیار زیاد. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] مقدار زیاد: یک کرور آدم.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان گرمسار قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۴ نفر (۱۴خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
واحد شمارش در ایران قدیم، برابر با نیم میلیون یا ۵۰۰هزار از هر چیز. در هند قدیم آن را برابر با ۱۰میلیون (صدلک، هرلک برابر ۱۰۰هزار) در نظر می گرفتند.