کلمه جو
صفحه اصلی

حومه


مترادف حومه : اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، شهرک

برابر پارسی : گرداگرد شهر، برون شهر

فارسی به انگلیسی

suburbs, outskirts, environs, precincts, purlieus, suburb

outskirts, environs


environs, precincts, purlieus, suburb


فارسی به عربی

ضواحی

مترادف و متضاد

vicinity (اسم)
مجاورت، نزدیکی، بستگی، حومه، همسایگی

environs (اسم)
پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش

outskirt (اسم)
مرز، حاشیه، حومه، حوالی

اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، شهرک


فرهنگ فارسی

وسعت وفراخی وجانب مهم ومعظم جائی مانندمیدان
(اسم ) ۱ - معظم هر چیز.۲ - کارزار بزرگ. ۳ - اطراف و گرداگرد شهر .
نام یکی از دهستان های حومه شهرستان گلپایگان .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . حومة ] (اِ. )اطراف و گرداگرد شهر.

لغت نامه دهخدا

حومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های حومه ٔ شهرستان گلپایگان است . این دهستان در باختر شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است : از شمال بخاک خمین ، از جنوب به پشتکوه . از خاور به گلپایگان و از باختر به الیگودرز. ناحیه ای است واقع در جلگه ، هوای آن گرمسیری و سالم است .از رودخانه مشروب می شود. محصولاتش غلات و لبنیات است .اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. این دهستان از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است . سکنه ٔ آن در حدود 3500 تن میباشد. قراء مهم آن عبارتند از ابولولان ، کوچری و سررباطان . راههای استفاده ٔ این دهستان مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


حومه .[ م َ ] (اِ) در تداول اطراف و گرداگرد شهر. (از فرهنگ فارسی معین ) : در این مرغزار [ رول ] ناحیتی است اقطاعی و ملکی و حومه ٔ آن باغ است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 124). حومه ٔ آن نواحی بجه است و هوای آن سردسیر است بغایت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 122).
- حومه نشین ؛ کسی که در پیرامون شهر سکنی ̍ دارد.


حومة. [ ح َ م َ ] (اِ) معظم آب دریا و سخت ترین جای آن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). و همچنین است حومه ٔ ماء و حومه ٔ رمل و حومه ٔ قتال و غیره . ج ، حومات . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || حرب گاه . (مهذب الاسماء). جای قتال . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).


حومة. [ م َ ] (ع اِ) بلور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).


( حومة ) حومة. [ ح َ م َ ] ( اِ ) معظم آب دریا و سخت ترین جای آن. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). و همچنین است حومه ماء و حومه رمل و حومه قتال و غیره. ج ، حومات. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || حرب گاه. ( مهذب الاسماء ). جای قتال. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).

حومة. [ م َ ] ( ع اِ ) بلور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
حومه.[ م َ ] ( اِ ) در تداول اطراف و گرداگرد شهر. ( از فرهنگ فارسی معین ) : در این مرغزار [ رول ] ناحیتی است اقطاعی و ملکی و حومه آن باغ است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 124 ). حومه آن نواحی بجه است و هوای آن سردسیر است بغایت. ( فارسنامه ابن بلخی ص 122 ).
- حومه نشین ؛ کسی که در پیرامون شهر سکنی ̍ دارد.

حومه. [ م ِ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستان های حومه شهرستان گلپایگان است. این دهستان در باختر شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است : از شمال بخاک خمین ، از جنوب به پشتکوه. از خاور به گلپایگان و از باختر به الیگودرز. ناحیه ای است واقع در جلگه ، هوای آن گرمسیری و سالم است.از رودخانه مشروب می شود. محصولاتش غلات و لبنیات است.اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. این دهستان از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. سکنه آن در حدود 3500 تن میباشد. قراء مهم آن عبارتند از ابولولان ، کوچری و سررباطان. راههای استفاده این دهستان مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

نواحی اطراف و پیرامون شهر یا هر جای دیگر.

دانشنامه عمومی

حومه (فیلم). حومه (روسی: Окраина) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی بوریس بارنت است که در سال ۱۹۳۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به نیکولای بوگولیوبوف اشاره کرد.
۲۵ مارس ۱۹۳۳ (۱۹۳۳-03-۲۵) (شوروی)

پیشنهاد کاربران

پیرامون

حومه
این واژه پارسی است و از پارسی به اَرَبی درآمده است و بهتر است با "ه" نوشته شود:
هومه
این واژه هم ریشه با واژه های :
انگلیسی :home
آلمانی : Heim
هر دو به مینه ی خانه است گرچه در این دو زبان واژه های:
انگلیسی : house
آلمانی : Haus
هم هست ولی یکمی ( اولی ) بیشتر با سهش ( احساس )
همراه است.
ما میتوانیم به همین چهر : هومه با مینه ی پیرامون و گِرداگِرد خانه به کار ببریم و بیانگاریم که پسان تر ها خانه مینه ی شهر را پیدا کرده است و سپس گِرد ِ شهر شده است.


کلمات دیگر: