مترادف خواباندن : خواب کردن، خوابانیدن ، از کار انداختن، تعطیل کردن، راکد کردن، باز داشتن، واداشتن، آرام کردن، فرو نشاندن، از کارانداختن، بستری کردن، ذخیره کردن، انباشتن، انبار کردن، ویران کردن، خراب
متضاد خواباندن : بیدار کردن
allay, bed, clinch, couch, lay, paralyze, quieten, relieve, rest, salve, sate
خواب کردن ≠ بیدار کردن
خوابانیدن
۱. خواب کردن
۲. خوابانیدن ≠ بیدار کردن
۳. از کار انداختن، تعطیل کردن، راکد کردن
۴. باز داشتن، واداشتن
۵. آرام کردن، فرو نشاندن
۶. از کارانداختن، راکد کردن
۷. بستری کردن
۸. ذخیره کردن، انباشتن، انبار کردن
۹. ویران کردن، خراب
یکی از روشهای تولیدمثل گیاهان که در آن شاخۀ گیاه بدون جدا شدن از گیاهِ مادر ریشهدار شود
تکیه ای: behosni
طاری: hosnây(mun)
طامه ای: veɂosnâɂan
طرقی: hosnâymun
کشه ای: hosnâymun
نطنزی: hosenâɂan