مترادف پارتی : جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، جشن، شب نشینی، پشتیبان، حامی، طرفدار، طرفگیر، هواخواه، هوادار، بخش، قسمت، قوم پارت
برابر پارسی : میهمانی
connection, contact
consignment, lot, friend at court
جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه
جشن، شبنشینی
پشتیبان، حامی، طرفدار، طرفگیر، هواخواه، هوادار
بخش، قسمت
قومپارت
۱. جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه
۲. جشن، شبنشینی
۳. پشتیبان، حامی، طرفدار، طرفگیر، هواخواه، هوادار
۴. بخش، قسمت
۵. قومپارت ≠
(ص نسب .) منسوب به قوم پارت ؛ از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی . این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژة «پارتیزان » را برگرفته از نام این قوم می دانند.
[ فر. ] ( اِ.) 1 - دسته ، گروه . 2 - قسمت ، بخش . 3 - حامی ، طرفدار. 4 - جشن ، مهمانی . 5 - محموله ، بار.
۱. مربوط به پارت: هنر پارتی.
۲. از قوم پارت؛ از مردم پارت: سرباز پارتی.
۳. (اسم) زبان پهلوی اشکانی.
نوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار میشود.
۱. محموله.
۲. (صفت) شخص صاحبنفوذی که در جایی به نفع کسی کاری میکند و یا از نفوذ او استفاده میشود.