کلمه جو
صفحه اصلی

فاخته


مترادف فاخته : صلصل، طوقی، قمری، کوکو

فارسی به انگلیسی

ringdove


turtledove, ringdove, cuckoo

turtledove


فارسی به عربی

حمامة , وقواق

فرهنگ اسم ها

اسم: فاخته (دختر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن، طبیعت، هنری) (تلفظ: fāxte) (فارسی: فاخته) (انگلیسی: fakhte)
معنی: پرنده ای خاکی رنگ کوچکتر از کبوتر، از اصول موسیقی قدیم، پرنده ای از خانواده ی کبوتر، کوکو، صلصل، فاخته ضرب، ( اَعلام ) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین ( ع ) مکنی [کنیه ی او] به ام هانی، پرنده ای از خانواده کبوتر

(تلفظ: fāxte) (عربی) پرنده‌ای از خانواده‌ی کبوتر ؛ کوکو ، صلصل ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از اصول موسیقی قدیم ، فاخته ضرب ؛ (در اعلام) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین (ع) مکنی [کنیه‌ی او] به ام هانی .


مترادف و متضاد

صلصل، طوقی، قمری، کوکو


cuckoo (اسم)
فاخته، غوغو

dove (اسم)
فاخته، قمری

ringdove (اسم)
فاخته، کبوتر جنگلی، قمری

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوکو ۲ - اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم فاخته قدیم فاخته ضرب و آنرا با انواع گوناگون : فاخته ثقیل فاخته صغیر و فاخته کبیر تقسیم کنند .
دختر قرطه بن عبد عمرو بن توفل عبد مناف قرشی همسر معاویه بن ابی سفیان . پدر او را در میان معاصران محمد بن عبدالله نام نبرده اند .

فرهنگ معین

(خْ تِ ) [ ع . فاختة ] (اِ. ) کوکو، پرنده ای است خاکی رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد.

لغت نامه دهخدا

فاخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرغی است خاکستری رنگ مطوق به طوق سیاه . آن را قلیل الالفت دانسته اند. بجهت آوازش آن را کوکو نیز گویند. اهل انطاکیه یمامه خوانند. (آنندراج ). قمری . کوکو. فانیز. (ناظم الاطباء). صلصل . (منتهی الارب ). هاکس گوید: از کبوتر کوچکتر و نشانها و علامتهای او با کبوتر تباین تام دارد. صدایش نرم و حزن انگیز است . چشمانش شیرین و خوش نگاه است . امانت و بیگناهی آن لایق تقدیم و هدیه ٔ حضور خداوندش نموده است . (قاموس کتاب مقدس ). آن را فالنجه ، ورشان ، کالنجه و کرچفوس نیز نامند :
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامه ٔ خانه به تبک فاخته گون شد.

رودکی .


فاخته وقت سحرگاه کند مشغله ای
گویی از یارک بدمهر است او را گله ای .

منوچهری .


بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازدطنبور بساز.

منوچهری .


فاخته راست بکردار یکی لعبگر است
درفکنده به گلو حلقه ٔ مشکین رسنا.

منوچهری .


تافاخته مهری تو و طاوس کرشمه
عشق تو چو باز است و دل من چو کبوتر.

امیرمعزی .


فاخته مهری نباید در تو دل بستن که تو
هر زمان جفت دگر خواهی و یار دیگری .

لامعی .


آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کُنگُره اش فاخته ای
بنشسته و می گفت که : کوکوکوکو؟

خیام .


باز مردان چو فاخته در کوی
طوق در گردنند و کوکوگوی
فاخته غایب است گوید: کو
تو اگر حاضری چه گویی ؟ هو!

سنایی .


مرحبا ای فاخته بگشای لحن
تا گهر بر تو فشاند هفت صحن
چون بود طوق وفا در گردنت
زشت باشدبیوفایی کردنت .

عطار.


صفیرصلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه ٔ هزارآوا.

خاقانی .


فاخته گفت آه من کِلّه ٔ خضرا بسوخت
صاحب این بار کو؟ ورنه بسوزم حجاب .

خاقانی .


فاخته در بزم باغ گویی خاقانی است
در سر هر شاخ سرو شعرسرای آمده ست .

خاقانی .


هر فاخته بر سر چناری
در زمزمه ٔ حدیث یاری .

نظامی .


با همه جلوه ٔ طاوس وخرامیدن کبک
عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته ای .

سعدی (خواتیم ).


جمع فاخته در عربی فواخت و در پارسی فاختگان است :
بر سر سرو بانگ فاختگان
چون طرب رود دلنواختگان .

نظامی .


- امثال :
به یک گز دو فاخته زدن ؛ با یک کار دو مقصود انجام دادن . یک تیر و دو نشان .
ترکیب ها:
- فاخته گون . فاخته طوق . فاخته مهر. رجوع به این ترکیبات شود.

فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم ، ام هانی خواهر علی ، و به کنیتش بیشتر معروف است . گفته اند نام اصلی او هنده بوده . (الاصابة ج 8 ص 154).


فاخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی ، و آن را فاخته ضرب هم خوانند. (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز :
بلبل از اوراق گل کرده درست
منطق الطیر و اصول فاخته .

ژاله (از آنندراج ).


آن را به انواع گوناگون ِ فاخته ٔ ثقیل ، فاخته ٔ صغیر و فاخته ٔ کبیر تقسیم کنند. رجوع به اصول فاخته شود.

فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوهاشم بن عتبةبن ربیعه و همسر یزیدبن معاویه ، خلیفه ٔ معروف و بزه کار اموی . یزید را از این زن دو فرزند بنام معاویه و خالدبوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 130 شود.


فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزیزالقرشیة الاسدیة که پس از مرگ پدر تحت حمایت و سرپرستی صفوان بن امیه بود. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.


فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری ، همسر ابوبکر صدیق . دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است . (الاصابة ج 8 ص 154).


( فاختة ) فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دخترابواحیحة، سعیدبن العاص بن امیه ، همسر ابوالعاص بن الربیع. ابوالعاص او را پس از زینب دختر پیغمبر تزویج کرد و او دختری بنام مریم آورد. ( الاصابة ج 8 ص 144 ).

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم ، ام هانی خواهر علی ، و به کنیتش بیشتر معروف است. گفته اند نام اصلی او هنده بوده. ( الاصابة ج 8 ص 154 ).

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر ابوهاشم بن عتبةبن ربیعه و همسر یزیدبن معاویه ، خلیفه معروف و بزه کار اموی. یزید را از این زن دو فرزند بنام معاویه و خالدبوده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 130 شود.

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزیزالقرشیة الاسدیة که پس از مرگ پدر تحت حمایت و سرپرستی صفوان بن امیه بود. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری ، همسر ابوبکر صدیق. دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است. ( الاصابة ج 8 ص 154 ).

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر عمرو الزهریه ، خاله پیامبر. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر غزوان و همسر عثمان معروف. وی یکی از هشت زنی بوده است که عثمان به خانه خویش آورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 154 شود.

فاختة. [ ت َ ] ( اِخ ) دختر قرطةبن عبدعمروبن نوفل عبدمناف قرشی ، همسر معاویةبن ابی سفیان. پدر او را در میان معاصران محمدبن عبداﷲ نام نبرده اند. زبیربن بکار گوید: معاویه ابتدا با کنود دختر قرطه و سپس با خواهرش فاخته ازدواج کرد. درباره پدر فاخته تنها همین خبر موجود است که در غزوه قبرس جنگیده است. ( از الاصابة ج 8 ص 154 ).
فاخته. [ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) مرغی است خاکستری رنگ مطوق به طوق سیاه. آن را قلیل الالفت دانسته اند. بجهت آوازش آن را کوکو نیز گویند. اهل انطاکیه یمامه خوانند. ( آنندراج ). قمری. کوکو. فانیز. ( ناظم الاطباء ). صلصل. ( منتهی الارب ). هاکس گوید: از کبوتر کوچکتر و نشانها و علامتهای او با کبوتر تباین تام دارد. صدایش نرم و حزن انگیز است. چشمانش شیرین و خوش نگاه است. امانت و بیگناهی آن لایق تقدیم و هدیه حضور خداوندش نموده است. ( قاموس کتاب مقدس ). آن را فالنجه ، ورشان ، کالنجه و کرچفوس نیز نامند :
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید

فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر عمرو الزهریه ، خاله ٔ پیامبر. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.


فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر قرطةبن عبدعمروبن نوفل عبدمناف قرشی ، همسر معاویةبن ابی سفیان . پدر او را در میان معاصران محمدبن عبداﷲ نام نبرده اند. زبیربن بکار گوید: معاویه ابتدا با کنود دختر قرطه و سپس با خواهرش فاخته ازدواج کرد. درباره ٔ پدر فاخته تنها همین خبر موجود است که در غزوه ٔ قبرس جنگیده است . (از الاصابة ج 8 ص 154).


فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دخترابواحیحة، سعیدبن العاص بن امیه ، همسر ابوالعاص بن الربیع. ابوالعاص او را پس از زینب دختر پیغمبر تزویج کرد و او دختری بنام مریم آورد. (الاصابة ج 8 ص 144).


فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر غزوان و همسر عثمان معروف . وی یکی از هشت زنی بوده است که عثمان به خانه ٔ خویش آورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 154 شود.


فرهنگ عمید

۱. (زیست‌شناسی) پرنده‌ای خاکی‌رنگ، کوچک‌تر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است؛ کالنجه؛ کوکو؛ قمری: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای / بنشسته و می‌گفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲).
۲. (موسیقی) [قدیمی] نوعی رعایت ضرب و زمان در موسیقی قدیم: ◻︎ بلبل از اوراقِ گل کرده درست / منطق‌الطیرِ اصول فاخته (امیرخسرو: ۷۸۴).


۱. (زیست شناسی ) پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است، کالنجه، کوکو، قمری: آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای / بنشسته و می گفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲ ).
۲. (موسیقی ) [قدیمی] نوعی رعایت ضرب و زمان در موسیقی قدیم: بلبل از اوراقِ گل کرده درست / منطق الطیرِ اصول فاخته (امیرخسرو: ۷۸۴ ).

دانشنامه عمومی

گسسته، باز.


فاخته (نام علمی: Cuculus canorus)؛ که کوکوی معمولی یا کوکوی اروپایی نیز نامیده می شود، پرندهای از خانواده کوکو راسته کوکوسانان است که در اروپا، آسیا، و آفریقا زندگی و مهاجرت می کند. فاخته رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد.
تصاویر و ویدیوهای فاخته در ARKive
آواز فاخته نرم و حزن انگیز و شبیه کلمه «کو کو» است. این آواز اغلب در آغاز فصل بهار شنیده می شود. بیشتر مردم تصور می کنند پرندهٔ ماده آواز می خواند، ولی اینطور نیست، و پرندهٔ نر آواز می خواند. فاخته نر و ماده شبیه هم نیستند. رنگ فاخته نر مایل به خاکستری سیاه است، درحالی که پرندهٔ ماده پرهای خاکستری فاتح رنگ با لکه های سفید دارد. فاخته ماده نمی تواند آواز بخواند.
فاخته از نظر اندازه جزو پرندگان متوسط و جزو حیوانات کوچک طبقه بندی می شوند. برخی کبوتران مانند کبوتر جنگلی و کبوتر کوهپایه نیز در برخی منابع فاخته نامیده شده اند.
فاخته تخم خود را در آشیانهٔ پرندگان دیگر می گذارد تا پرندهٔ صاحب لانه، جوجه را بزرگ کند. کاری که جوجه گذاری انگلی نامیده می شود. غذای این پرنده را حشرات و از جمله کرم ابریشم پشمالو، که برای پرندگان دیگر طعمه دل انگیزی نیست، تشکیل می دهد. او همچنین گاه اقدام به خوردن تخم پرندگان و جوجه هایشان می کند.

فاخته (مجموعه تلویزیونی). فاخته یک مجموعه تلویزیونی به کارگردانی محمود معظمی است که در سال ۱۳۹۳ از شبکه دو در ماه رمضان پخش شد.
ثریا قاسمی در نقش خانجون
فریبا نادری در نقش فریبا
فرخ نعمتی در نقش پرویز
جلیل فرجاد در نقش وکیل
کمند امیرسلیمانی در نقش عروس خانواده خانجون
متین ستوده در نقش مینو
عبدالرضا اکبری در نقش دکتر
شهرام عبدلی در نقش پسر کوچک خانواده
رحیم نوروزی در نقش طلبکار
داستان دختری از یک خانواده فرهیخته که درست اول ماه رمضان به سن تکلیف رسیده و تمام اعمال دینی بر او واجب شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کوکو، صُلصُل را فاخته گویند.
از فاخته در باب اطعمه و اشربه نام برده اند.
معرفی
فاخته پرنده ای است خاکستری رنگ از خانواده کبوتر، کوچک تر از کبوتر چاهی با دُم کوتاه و سری نسبت به بدن کوچک که معمولاً زیستگاه آن جنگل است.
حکم فقهی
خوردن گوشت فاخته مکروه است؛ هر چند برخی در کراهت آن اشکال کرده اند. بر پایه برخی روایات، نگهداری فاخته در منزل کراهت دارد.

گویش بختیاری

فاخته (پرندهاى شبیه به کبوتر چاهى با پرهایى سفید رنگ در بال و دم).


واژه نامه بختیاریکا

گپی گچی ( پرزه )

جدول کلمات

کوکو, ورقا

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد، پخته گفته می شود

پرنده ای قهوه ای یا خاکستری رنگ.
که صدایی همچو کوکو کوکو دارد و از
خانواده ی کوکوییان است.

در معنی دیگری، به معنای خوابیده یا بی هوش
شده هم گفته می شود.

فاخته اسم دخترانه است، معنی فاخته: ( عربی ) 1 - پرنده ای از خانوادهی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2 - ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) از اصول موسیقی قدیم، فاخته ضرب؛ 3 - ( اَعلام ) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین ( ع ) مکنی [کنیهی او] به ام هانی.



باز بلبل چنگ زد در پرده های تنگ گل
در اصول فاخته بلبل پریشان گشت باز.
امیرخسرو
بلبل از اوراق گل کرده درست
منطق الطیر و اصول فاخته .
امیرخسرو
انرا سور فاخته و نوای فاخته نیز گویند

ورش

در گویش کرمانی ، پُختو

در گویش برخی روستاهای یزد در قدیم به فاطمه سلطونوک

ورش. . . قمری . . . .


کلمات دیگر: