کلمه جو
صفحه اصلی

دارا


مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق

متضاد دارا : ندار

فارسی به انگلیسی

rich, wealthy

rich


having, possessing, containing


capitalist, flush, moneyed, propertied, rich, wealthy, well-off, well-to-do


فارسی به عربی

ثری , هب

فرهنگ اسم ها

اسم: دارا (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: dārā) (فارسی: دارا) (انگلیسی: dara)
معنی: دارنده، ثروتمند، از نام های پروردگار، داریوش سوم از پادشاهان ایران، برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده ی چیزی، صاحب، مالک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خداوند، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) آخرین شاه ایران از سلسله ی کیانی، پسر و جانشین داراب و برادر اسکندر، چون اسکندر از پرداخت خراج مقرر به دارا خودداری کرد، میانشان جنگ در گرفت، دارا شکست خورد و در حین فرار به دست دو تن از خدمتکارانش کشته شد، ( در اعلام ) داراب ( داریوش )، داریوش، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی

(تلفظ: dārā) برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی ، صاحب ، مالک ، ثروتمند ؛ (در قدیم) (به مجاز) خداوند ؛ (در اعلام) داراب (داریوش) ، ← داریوش .


مترادف و متضاد

endowment (اسم)
موهبت، اعطا، دارا

possessor (اسم)
دارا، مالک، متصرف

well-fixed (صفت)
دارا، پولدار، ثروتمند، خوب تثبیت شده

well-heeled (صفت)
دارا، پولدار، ثروتمند

wealthy (صفت)
دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند

fraught (صفت)
پر، دارا، مملو، بار شده

توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم ≠ ندار


حائز، ذی‌حق


۱. توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم
۲. حائز، ذیحق ≠ ندار


فرهنگ فارسی

دارنده، چیزدار، مالدار، ثروتمند
( صفت ) ۱ - دارنده . ۲ - مالدار ثروتمند . ۳ - خدای تعالی .
شهری است که تیرداد اول پادشاه اشکانی ساخته بود

فرهنگ معین

[ په . ] (ص فا. ) ۱ - دارنده . ۲ - مال دار. ۳ - خدای تعالی .

لغت نامه دهخدا

دارا. ( نف ) دارنده. ( برهان ) :
دارنده تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی.
نظامی.
|| خداوند، مالک :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.
سعدی.
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی.
حافظ.
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل.
حافظ.
|| در بردارنده ، شامل : این خانه دارای پنج اتاق است. || ( اِ ) لای و دردی که در ته خم نشیند. ( برهان ) :
ز می گر نباشد ز دارا کشم
اگر چند سلطان داراوشم.
عنصری.
|| ( اِمص ) درو، درودن و درو کردن :
بدان زایند مردم تا که میرند
بدان کارندتا بکنند دارا.
( فرهنگ اسدی ).

دارا. ( اِخ ) یا داریوش بزرگ نخستین پادشاه سلسله هخامنشی است که به این نام خوانده شده و نباید او رابا دارای اکبر که بدست اسکندر کشته شد، اشتباه کرد.او همان داریوش اول است. رجوع به داریوش اول شود.

دارا. ( اِخ ) این پادشاه نیز از خاندان هخامنشی و پسر اردشیر درازدست است که از زنی از اهالی بابل بنام «کسمارتی دین » متولد شد.او را بنام هایی مانند دارابن بهمن بن اسفندیار و دارابن اردشیربن بهمن بن اسفندیار در تواریخ یاد کرده اند و ابن اثیر برای عدم اختلاط او با دارا پسر دارا ( داریوش سوم ) عنوان دارای اکبر به او داده است. این پادشاه نوزده سال بر تخت نشست. رجوع به داریوش دوم شود.

دارا. ( اِخ ) این پادشاه همان دارای بزرگ است که بدست اسکندر کشته شد و در تواریخ متأخر او را بعنوان داریوش سوم میشناسیم. در کتب پیشینیان دارابن دارا، دارا پسردارا، و گاه بعنوان دارای اکبر نامیده شده است. او را بنام دار و دارابن داراب نیز خوانده اند اما روایت درست تر این است که او فرزند دارای پیشین خود ( داریوش دوم ) نبوده ، بلکه نبیره وی بوده است. او پسر آرسان و آرسان فرزند استن و استن پسر داریوش دوم بوده است ، بنابراین این پادشاه به چهار واسطه به اردشیر درازدست می پیوندد. حادثه غلبه اسکندر بر او یکی از چند سانحه بزرگ تاریخ ایران است. رجوع به ایران باستان ج 2 داریوش سوم شود. این پادشاه بنیانگزار شهر معروف دارابگرد است :
چو دیوار شهر اندرآورد گرد
ورا نام کردند دارابگرد
یکی آتش افروخت از تیغ کوه

دارا. (اِخ ) اسپهبد مجدالدین دارا پادشاه دیلمان است و در نیمه ٔ دوم قرن ششم هجری می زیست و از امیران گمنام آنروزگار بوده است . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو. ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 196 شود.


دارا. (اِخ ) این پادشاه نیز از خاندان هخامنشی و پسر اردشیر درازدست است که از زنی از اهالی بابل بنام «کسمارتی دین » متولد شد.او را بنام هایی مانند دارابن بهمن بن اسفندیار و دارابن اردشیربن بهمن بن اسفندیار در تواریخ یاد کرده اند و ابن اثیر برای عدم اختلاط او با دارا پسر دارا (داریوش سوم ) عنوان دارای اکبر به او داده است . این پادشاه نوزده سال بر تخت نشست . رجوع به داریوش دوم شود.


دارا. (اِخ ) دارا پسر رستم شروین سیزدهمین اسپهبد تبرستان در دوران نخستین فرمانروایی آل باوند که در قرن چهارم میزیسته است . (معجم الانساب ج 2 ص 286).


دارا. (اِخ ) دژی است که دارای بزرگ (داریوش سوم ) در کوههای مازندران ساخته بود. رابینو در کتاب «مازندران و استرآباد» نویسد: ده کوسان در پای قلعه آب دارا بوده و این قلعه بدون شک همان قلعه دارا (دژدارا) است که نزدیک قریه ٔ مرزن آباد کنونی قرار داشته است . رجوع به مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 215 شود.


دارا. (اِخ ) شهر کوچکی بوده است دربین النهرین (عراق ). صاحب حدود العالم در بخش «سخن اندر ناحیت جزیره (بین النهرین ) و شهرهای وی » گوید؛ «... دارا شهرکی است بر دامن کوه و اندر وی آبهای روان بسیار». (حدود العالم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 91).


دارا. (اِخ ) فرزند اردوان سوم پادشاه اشکانی است که در جنگ او با رومیان مقرر شد که همین دارا را برای تجدید مودت و دوستی میان دو کشور به روم فرستند. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2047 شود.


دارا. (اِخ ) فرزند قابوس وشمگیر پادشاه معروف آل زیار بوده و پس از شکست و درگذشت پدرش قابوس ، بنا بنوشته ٔ صاحب کتاب حبیب السیر بخدمت امیران سامانی درآمده است . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 367 شود. اما به نوشته ٔ ابوالفضل بیهقی وی به عنوان نوا و گروگان در دیار غزنویان می زیسته است .


دارا. (نف ) دارنده . (برهان ) :
دارنده ٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی .

نظامی .


|| خداوند، مالک :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.

سعدی .


ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی .

حافظ.


دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل .

حافظ.


|| در بردارنده ، شامل : این خانه دارای پنج اتاق است . || (اِ) لای و دردی که در ته خم نشیند. (برهان ) :
ز می گر نباشد ز دارا کشم
اگر چند سلطان داراوشم .

عنصری .


|| (اِمص ) درو، درودن و درو کردن :
بدان زایند مردم تا که میرند
بدان کارندتا بکنند دارا.

(فرهنگ اسدی ).



دارا.(اِخ ) شهری است که تیرداد اول پادشاه اشکانی ساخته بود. «از کارهای او [ تیرداد ] بنای شهر جدیدی است که ژوستن گوید: دارا نام داشت و در کوه زاپا اُرِته نُن واقع بود... این شهر رااز هر طرف کوههایی که شیب های تند داشت احاطه میکرد.خود شهر در جلگه ای واقع بود که حاصلخیزیش را بسیار ستوده اند. بعضی از نویسندگان رومی نام این شهر را داریوم ضبط کرده اند. (ایران باستان ج 3 ص 2207 و 2208) (مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 217).


دارا. (اِخ ) یا داریوش بزرگ نخستین پادشاه سلسله ٔ هخامنشی است که به این نام خوانده شده و نباید او رابا دارای اکبر که بدست اسکندر کشته شد، اشتباه کرد.او همان داریوش اول است . رجوع به داریوش اول شود.


دارا. (اِخ ) این پادشاه همان دارای بزرگ است که بدست اسکندر کشته شد و در تواریخ متأخر او را بعنوان داریوش سوم میشناسیم . در کتب پیشینیان دارابن دارا، دارا پسردارا، و گاه بعنوان دارای اکبر نامیده شده است . او را بنام دار و دارابن داراب نیز خوانده اند اما روایت درست تر این است که او فرزند دارای پیشین خود (داریوش دوم ) نبوده ، بلکه نبیره ٔ وی بوده است . او پسر آرسان و آرسان فرزند استن و استن پسر داریوش دوم بوده است ، بنابراین این پادشاه به چهار واسطه به اردشیر درازدست می پیوندد. حادثه ٔ غلبه ٔ اسکندر بر او یکی از چند سانحه ٔ بزرگ تاریخ ایران است . رجوع به ایران باستان ج 2 داریوش سوم شود. این پادشاه بنیانگزار شهر معروف دارابگرد است :
چو دیوار شهر اندرآورد گرد
ورا نام کردند دارابگرد
یکی آتش افروخت از تیغ کوه
پرستنده ٔ آذر آمد گروه
جهان از بداندیش بی بیم کرد
دل بدسگالان بدو نیم کرد.

فردوسی .


آخرین صحنه ٔ مبارزه ٔ این پادشاه با اسکندر در شاهنامه بدینگونه وصف شده است :
... برآمد چنان از دو لشکر خروش
که چرخ فلک را بدرّید گوش
چو دریا شد از خون گردان زمین
تن بی سران بد همه دشت کین
پدر را نبد بر پسرجای مهر
بر ایشان نبخشود گردان سپهر
شب آمد بدارا درآمد شکست
سکندر میان ، تاختن را، ببست
جهاندار دارا بکرمان رسید
همی از کف دشمنان جان کشید
همه مهتران زار و گریان شدند
ز بخت بد خویش بریان شدند
چنین گفت دارا که هم بی گمان
ز ما بود برما بد آسمان ...
گر ایدون که بخشایش کردگار
نباشد تبه شد بماروزگار...
دبیر جهان دیده را خواند شاه
بیاور قرطاس و مشک سیاه
یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاجورد
زدارای دارای بن اردشیر
سوی قیصر اسکندر شیرگیر...
کنون گر بسازی و پیمان کنی
دل از جنگ جستن پشیمان کنی ...
همان من ترا یار باشم بجنگ
بروز شتابت نجویم درنگ ...
سکندر چو آن نامه برخواند گفت :
که با جان دارا خرد باد جفت
کسی کو گراید به پیوند اوی
ز پوشیده رویان و فرزند اوی
نبیند مگر تخته ٔ گور، تخت
گر آویخته سر ز شاخ درخت .
و رسیدن اسکندر رابه بالین دارای زخم خورده چنین وصف کرده است :
سکندر بر اسب اندرآمد چو باد
سر مرد خسته به ران برنهاد
نگه کرد تاخسته گوینده هست
بمالید بر چهر او هر دو دست
ز سر برگرفت افسر خسرویش
گشاد از بر آن جوشن پهلویش
ز دیده ببارید بر وی سرشک
تن خسته را دید دور از پزشک
بدو گفت بد بر تو آسان شود
دل بدسگالت هراسان شود
تو برخیز و در مهد زرّین نشین
وگر هست نیروت بر زین نشین
زهند و ز رومت پزشک آورم
به درد تو خونین سرشک آورم
سپارم ترا پادشاهی و تخت
چو بهتر شوی ما ببندیم رخت
جفا پیشگان ترا هم کنون
بیاویزم از دارها سرنگون ...
و نظامی پس از شکست دارا داستان را چنین میسراید که اسکندر به بالین او می آید:
سر خسته را بر سر ران نهاد
شب تیره بر روز رخشان نهاد
فروبسته چشم آن تن خوابناک
بدو گفت برخیز از این خون و خاک
رها کن که در من رهائی نماند
چراغ مرا روشنائی نماند
سپهرم بدانگونه پهلو درید
که شد در جگر پهلویم ناپدید
تو ای پهلوان کآمدی سوی من
نگهدار پهلو بپهلوی من
که با آنکه پهلو دریدم چومیغ
هنوز آید از پهلویم بوی تیغ
سر سروران را رها کن ز دست
تو مشکن که ما را جهان خود شکست
نگهدار دستت که داراست این
نه پنهان چو روز آشکار است این ...

نظامی گنجوی (شرفنامه ).


رجوع به داریوش سوم شود.

فرهنگ عمید

دارنده، چیزدار، مال دار، ثروتمند.

دانشنامه عمومی

دارا، دارای کاربردهای زیر است:
داریوش سوم، نام دیگر داریوش سوم
دارا در فارسی به معنای «دارنده» است
جزیره دارا، از جزیره های غیر مسکونی ایرانی در خلیج فارس
قلعه دارا، شهری نظامی در شمال بین النهرین بوده است
نبرد دارا، نبردی بود میان ایرانیان ساسانی و امپراتوری بیزانس در سال ۵۳۰ میلادی
عبدالله میرزا، شاهزاده قاجار متخلص به دارا، یازدهمین پسر فتحلعیشاه

گویش مازنی

/daaraa/ نام قلعه ای تاریخی بین کنگرج کلا و ارتفاعات لفور در سوادکوه & دارنده – متمکن

نام قلعه ای تاریخی بین کنگرج کلا و ارتفاعات لفور در سوادکوه ...


دارنده – متمکن


گویش بختیاری

دارا، ثروتمند.


واژه نامه بختیاریکا

ثروتمند؛ زیر تی پُر

پیشنهاد کاربران

دارا یعنی مال و ثروت مند

ارباب

دارنده ی ثروت

ثروتمند ، مالک ، پولدار


دارا = دارنده ، صفت فاعلی از مصدر داشتن، ثروتمند، به ترکی می شود: وارلی
دارا = اسم خاص، نامی برای پسران

بزرگ گوار ثروتمند

دارا:درزبان ترکی به معنی شانه بکن

واجد

دارا حیایی

معنی اسم دارا یعنی پولدار ثروتمند پادشاه دارنده مالک


کلمات دیگر: