مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق
متضاد دارا : ندار
rich
having, possessing, containing
capitalist, flush, moneyed, propertied, rich, wealthy, well-off, well-to-do
(تلفظ: dārā) برخوردار از چیزی یا در اختیار دارندهی چیزی ، صاحب ، مالک ، ثروتمند ؛ (در قدیم) (به مجاز) خداوند ؛ (در اعلام) داراب (داریوش) ، ← داریوش .
توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم ≠ ندار
حائز، ذیحق
۱. توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم
۲. حائز، ذیحق ≠ ندار
دارا. (اِخ ) اسپهبد مجدالدین دارا پادشاه دیلمان است و در نیمه ٔ دوم قرن ششم هجری می زیست و از امیران گمنام آنروزگار بوده است . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو. ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 196 شود.
دارا. (اِخ ) این پادشاه نیز از خاندان هخامنشی و پسر اردشیر درازدست است که از زنی از اهالی بابل بنام «کسمارتی دین » متولد شد.او را بنام هایی مانند دارابن بهمن بن اسفندیار و دارابن اردشیربن بهمن بن اسفندیار در تواریخ یاد کرده اند و ابن اثیر برای عدم اختلاط او با دارا پسر دارا (داریوش سوم ) عنوان دارای اکبر به او داده است . این پادشاه نوزده سال بر تخت نشست . رجوع به داریوش دوم شود.
دارا. (اِخ ) دارا پسر رستم شروین سیزدهمین اسپهبد تبرستان در دوران نخستین فرمانروایی آل باوند که در قرن چهارم میزیسته است . (معجم الانساب ج 2 ص 286).
دارا. (اِخ ) دژی است که دارای بزرگ (داریوش سوم ) در کوههای مازندران ساخته بود. رابینو در کتاب «مازندران و استرآباد» نویسد: ده کوسان در پای قلعه آب دارا بوده و این قلعه بدون شک همان قلعه دارا (دژدارا) است که نزدیک قریه ٔ مرزن آباد کنونی قرار داشته است . رجوع به مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 215 شود.
دارا. (اِخ ) شهر کوچکی بوده است دربین النهرین (عراق ). صاحب حدود العالم در بخش «سخن اندر ناحیت جزیره (بین النهرین ) و شهرهای وی » گوید؛ «... دارا شهرکی است بر دامن کوه و اندر وی آبهای روان بسیار». (حدود العالم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 91).
دارا. (اِخ ) فرزند اردوان سوم پادشاه اشکانی است که در جنگ او با رومیان مقرر شد که همین دارا را برای تجدید مودت و دوستی میان دو کشور به روم فرستند. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2047 شود.
دارا. (اِخ ) فرزند قابوس وشمگیر پادشاه معروف آل زیار بوده و پس از شکست و درگذشت پدرش قابوس ، بنا بنوشته ٔ صاحب کتاب حبیب السیر بخدمت امیران سامانی درآمده است . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 367 شود. اما به نوشته ٔ ابوالفضل بیهقی وی به عنوان نوا و گروگان در دیار غزنویان می زیسته است .
نظامی .
سعدی .
حافظ.
حافظ.
عنصری .
(فرهنگ اسدی ).
دارا.(اِخ ) شهری است که تیرداد اول پادشاه اشکانی ساخته بود. «از کارهای او [ تیرداد ] بنای شهر جدیدی است که ژوستن گوید: دارا نام داشت و در کوه زاپا اُرِته نُن واقع بود... این شهر رااز هر طرف کوههایی که شیب های تند داشت احاطه میکرد.خود شهر در جلگه ای واقع بود که حاصلخیزیش را بسیار ستوده اند. بعضی از نویسندگان رومی نام این شهر را داریوم ضبط کرده اند. (ایران باستان ج 3 ص 2207 و 2208) (مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 217).
دارا. (اِخ ) یا داریوش بزرگ نخستین پادشاه سلسله ٔ هخامنشی است که به این نام خوانده شده و نباید او رابا دارای اکبر که بدست اسکندر کشته شد، اشتباه کرد.او همان داریوش اول است . رجوع به داریوش اول شود.
فردوسی .
نظامی گنجوی (شرفنامه ).
نام قلعه ای تاریخی بین کنگرج کلا و ارتفاعات لفور در سوادکوه ...
دارنده – متمکن
دارا، ثروتمند.