کلمه جو
صفحه اصلی

افسوس


مترادف افسوس : آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات

برابر پارسی : دریغا

فارسی به انگلیسی

ah, alas, lament, woe, pity, regret, remorse, rue, shame, sorriness, [interj.] alas!

ah, alas, lament, woe, pity, regret, remorse, rue, shame, sorriness


regret, alas!


فارسی به عربی

آه , اسف , شفقة

مترادف و متضاد

regret (اسم)
افسوس، پشیمانی، تاسف، تاثر

pity (اسم)
افسوس، مروت، بخشش، رحم، ترحم، همدردی، مرحمت، حس ترحم

remorse (اسم)
پریشانی، افسوس، پشیمانی، ندامت، سرزنش وجدان

ah! (صوت)
اه، افسوس، اوخ

alas! (صوت)
اه، افسوس، دریغا

ay! (صوت)
اه، افسوس

aye! (صوت)
اه، افسوس

آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات


فرهنگ فارسی

شهری قدیم در ایونیه واقع در ساحل دریای اژه . در آنجا معبد آرستیمس که در شمار عجایب سبعه عالم است بر پا بود و آن بدست ارستراتس سوخته شد . شورای افسس در ۴۳۱ . نسطوریوس را محکوم کرد . طبق روایات اسلامی غار اصحاب کهف در همین شهر بود .
فسوس: ظلم، ستم ، دریغ، حسرت، اندوه ، ریشخند، استهزائ، شوخی، سخریه ، افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
( اسم ) ۱ - دریغ حسرت اندوه . ۲ - ریشخند شوخی سخریه استهزا . ۳ - ظلم ستم .

فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - ریشخند، تمسخر. ۲ - دریغ ، حسرت . ۳ - ظلم ، ستم .

لغت نامه دهخدا

افسوس. [ اَ ] ( اِ ) فسوس. حسرت. دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. ( آنندراج ).در تأسف و حسرت استعمال شود. ( ناظم الاطباء ). دریغ و حسرت. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ). دریغ. حسرت. ندامت : افسوس که فلان مرد. ( از فرهنگ نظام ) :
آخر افسوس مان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.
انوری.
|| بازی. ظرافت. سخر. لاغ. ( برهان ). سخریه. استهزاء. طنز. ( فرهنگ نظام ). به این معنی فسوس بی همزه آید. لطیفه. بذله. ظرافت. مضحکه. ( ناظم الاطباء ). طنز. تمسخر. بازی. ظرافت. ( آنندراج ). ریشخند. شوخی. سخریه. استهزاء. ( فرهنگ فارسی معین ). || ظلم. ستم. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). ظلم. ستم.تعدی. زبردستی. ( ناظم الاطباء ) :
ای صدر نائبی بولایت فرست زود
معزول کن معینک منحوس دزد را
زرهای بی شمار به افسوس می برد
آخر شماراو بکن از بهر مزد را
تا دیگران دلیر نگردند همچو او
فرمان من ببر بکش این زن بمزد را.
؟ ( از آنندراج ).
|| بیراهی. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ). || خشم. غضب. || آزار. جفا. || غم. اندوه. محنت. دلگیری. || سهو. خطا. خیط. || نفرت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.
۲. [قدیمی] ریشخند، استهزا، سخریه.
۳. [قدیمی] ظلم، ستم: ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا: لغت نامه: افسوس ).
۴. [قدیمی] مکروحیله.
* افسوس خوردن: (مصدر لازم ) حسرت خوردن، دریغ خوردن.

۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.
۲. [قدیمی] ریشخند؛ استهزا؛ سخریه.
۳. [قدیمی] ظلم؛ ستم: ◻︎ ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ـ زرهای بی‌شمار به افسوس می‌برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم‌الاطبا: لغت‌نامه: افسوس).
۴. [قدیمی] مکروحیله.
⟨ افسوس خوردن: (مصدر لازم) حسرت خوردن؛ دریغ خوردن.


دانشنامه عمومی

افسوس می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
حسرت
افسوس (شهر)، از شهرهای ایونیا در آناتولی

دانشنامه آزاد فارسی

اِفِسوس (Ephesus)
بقایای کتابخانه سلسوس، 115 میلادی
بندر باستانی یونانی در آسیای صغیر، مرکز یونانیان ایونی. معبد آرتمیس آن جا را گوتها ویران کردند (۲۶۲م). اِفِسوس که اکنون در ترکیه قرار دارد، از بزرگ ترین مکان های باستانی جهان است. پولُس حواری از آن جا دیدار کرد و مکتوبی برای مسیحیان آن منطقه نوشت. جمعیت اِفِسوس در قرن ۲م ۳۰۰هزار نفر بود. اِفِسوس در دوران حکومت سلاجقۀ روم نیز به حیات مدنی خود ادامه داد؛ تا آن که متروک شد.

فرهنگ فارسی ساره

دریغا


واژه نامه بختیاریکا

قیَهمَتُم با؛ لولُمَی ( رودُمَی )

جدول کلمات

دریغ

پیشنهاد کاربران

اوه

واه

پشیمانی ، ناراحتی


ندامت

کسانی که افسوس را عربی می انگارند ، در باره واژه افسرده یا فسرده چی میگن؟

فیر

حسرت خوردن


افسوس: اف نخست واژه همان پسوند اول کلمه اوستا بوده و ( ب ) امر در زبان فارسی کنونی است وسوس تحریف سوز می باشد زیرا کسی که افسوس می خورد مانند کسی است که در حسرت گذشته می سوزد

ریشخند

دریغ خواری

های

واژه ی متاسف عربی است و گویا که افسوس که پارسی است می تواند جایش بنشیند:
متاسفانه کاسه شکست: افسوس که کاسه شکست.

افسوس واژه ای پارسیست
و زبان پهلوی اشکانی به صورت اپسس یا اپسوس وارد زبان فارسی شده
همچنین اگر به زبان ارمنی نگاهی انداخته باشید شاهد وجود واژه اپسس در این زبان خواهید بود که مربوط به دوره های تسلط اشکانیان بر ارمنستان بود
واقعا شرم آوره که به این راحتی ها واژگان خود را واگذار میکنید
باتشکر

تاسف - حسرت خوردن

پشیمانی، تاسف


کلمات دیگر: