انتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم اﷲمنه ؛ ای عاقَبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . عِقاب کردن . (از اقرب الموارد). یعنی قصاص گرفتن و آن حق خدای تعالی است و انسان رادر آن بهره و نصیبی نیست و اگر کسی از بنی نوع بشر آنرا حق خود بداند و در آن دخل و تصرف کند و مرتکب شود نسبت بخدای تعالی بسیار جسور بوده ، افترا بر او بسته است و چون جان و روح شریعت موسوی بر ضد انتقام بوده بدان واسطه شهرهای بست برای ولی مقتول قرار داده شد. و انجیل کلیةً از انتقام منع کرده و به آمرزش امرنموده است . (از قاموس کتاب مقدس )
: فلما آسفونا انتقمنا منهم . (قرآن
55/43)؛ چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان . (کشف الاسرار ج
9 ص
64).
-
عزیزالانتقام ؛ خدای تعالی شأنه . (ناظم الاطباء).
|| (اِمص ) کینه کشی از کسی . (مؤید الفضلاء). کین کشی . کین خواهی . کینه توزی . (فرهنگ فارسی معین )
: اما نفس خشم گیرنده با ویست نام و ننگ جستن ... چون بر وی ظلم کنند بانتقام مشغول بودن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
96). خواجه [ احمدحسن ] آغازید هم از اول بانتقام مشغول شدن و ژکیدن .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص
155). بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که بانتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص
164). بهمه پادشاهان و گردنکشان اطراف رسیده و ترسانند و خواهند که بانتقامی بتوانند رسید. (تاریخ بیهقی ص
131). علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی تعصب و انتقام می بود. (تاریخ بیهقی ص
177). من او را دست خواجه نخواهم داد که چنین چاکران را فروخورد بانتقام خویش . (تاریخ بیهقی ).
وآنرا که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.
ناصرخسرو.
اگر در انتقام جد ننمایی بیش از این شاه مرغان نتوانی بود. (کلیله و دمنه ). بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی ؟ (کلیله و دمنه ).
با آب کار تیغ و چو تیغ از غذای نفس
صوفی ّ کار آب کن از خون انتقام .
خاقانی .
بُرید پَست سر بخل را بتیغ کرم
چنین غزال صفت انتقام او زیبد.
خاقانی .
گردون قبازره زده بر انتقام مرگ
مرگش ز راه درز قبای اندرآمده .
خاقانی .
بتدبیر لشکر و انتقام از آن جمع که در خون شمس المعالی سعی کرده بودند مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
378). منتصر ناچار راه هزیمت گرفت و خان با لشکر او بانتقام بایستاد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص
191). در شهور سنه ٔ
390 (هَ .ق .) بانتقام آن واقعه بسجستان رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
200).
گر زمین و آسمان بر هم زدی
زانتقام این مرد بیرون نامدی .
مولوی .
هرون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی و گرنتوانی تو نیز دشنام مادر ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد. (گلستان ). درویش را مجال انتقام نبود. (گلستان ). ور ببخشی عفو بهتر کانتقام . (گلستان ). || (اِ) کینه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بهرام انتقام ؛ آنکه انتقامش چون انتقام ستاره ٔ بهرام (جنگاور فلک ) است
: ناهیدبهجت ، سپهراحتشام ، عطاردحشمت ، بهرام انتقام . (حبیب السیر ج
3 ص
1).
-
امثال :
در عفو لذتیست که در انتقام نیست .
؟
ز بیوفا بوفاانتقام باید کرد .
ناصرخسرو.