کلمه جو
صفحه اصلی

انتقام


مترادف انتقام : تقاص، تلافی، خونخواهی، کیفر، کین جویی، کین خواهی، کین کشی، کینه توزی، مقابله بمثل

متضاد انتقام : اغماض، عفو

برابر پارسی : تلافی، تاوان گیری، خونخواهی، ریمنی، کینخواهی، کینه توزی، کینه جویی

فارسی به انگلیسی

vengeance, revenge


reprisal, retaliation, revenge, scourge, vengeance

فارسی به عربی

انتقام , ثار , عدو

عربی به فارسی

خونخواهي کردن , کينه جويي کردن , انتقام کشيدن , انتقام


مترادف و متضاد

revenge (اسم)
تلافی، انتقام

reprisal (اسم)
جبران، تلافی، انتقام

vengeance (اسم)
کینه، انتقام

nemesis (اسم)
کینه جویی، انتقام، قصاص

wreak (اسم)
انتقام

vindictive (صفت)
تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده

تقاص، تلافی، خونخواهی، کیفر، کین‌جویی، کین‌خواهی، کین‌کشی، کینه‌توزی، مقابله‌بمثل ≠ اغماض، عفو


فرهنگ فارسی

کینه کشیدن ازکسی، کینه گرفتن، سزای کاربدکسی رادادن ، کینه توزی
۱ - ( مصدر ) کینه کشیدن کینه خواستن کین توختن . ۲ - ( اسم ) کین کشی کین خواهی کینه توزی . ۳ - ( اسم ) کینه . جمع : انتقامات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) کینه کشیدن . ۲ - (اِمص . ) خونخواهی ، کینه توزی .

لغت نامه دهخدا

انتقام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کینه کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کین کشیدن. ( مصادر زوزنی ). کینه خواستن. کین توختن. ( فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم اﷲمنه ؛ ای عاقَبه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . عِقاب کردن. ( از اقرب الموارد ). یعنی قصاص گرفتن و آن حق خدای تعالی است و انسان رادر آن بهره و نصیبی نیست و اگر کسی از بنی نوع بشر آنرا حق خود بداند و در آن دخل و تصرف کند و مرتکب شود نسبت بخدای تعالی بسیار جسور بوده ، افترا بر او بسته است و چون جان و روح شریعت موسوی بر ضد انتقام بوده بدان واسطه شهرهای بست برای ولی مقتول قرار داده شد. و انجیل کلیةً از انتقام منع کرده و به آمرزش امرنموده است. ( از قاموس کتاب مقدس ) : فلما آسفونا انتقمنا منهم. ( قرآن 55/43 )؛ چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان. ( کشف الاسرار ج 9 ص 64 ).
- عزیزالانتقام ؛ خدای تعالی شأنه. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِمص ) کینه کشی از کسی. ( مؤید الفضلاء ). کین کشی. کین خواهی. کینه توزی. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما نفس خشم گیرنده با ویست نام و ننگ جستن... چون بر وی ظلم کنند بانتقام مشغول بودن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96 ). خواجه [ احمدحسن ] آغازید هم از اول بانتقام مشغول شدن و ژکیدن.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155 ). بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که بانتقام مشغول شوند. ( تاریخ بیهقی ص 164 ). بهمه پادشاهان و گردنکشان اطراف رسیده و ترسانند و خواهند که بانتقامی بتوانند رسید. ( تاریخ بیهقی ص 131 ). علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی تعصب و انتقام می بود. ( تاریخ بیهقی ص 177 ). من او را دست خواجه نخواهم داد که چنین چاکران را فروخورد بانتقام خویش. ( تاریخ بیهقی ).
وآنرا که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.
ناصرخسرو.
اگر در انتقام جد ننمایی بیش از این شاه مرغان نتوانی بود. ( کلیله و دمنه ). بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی ؟ ( کلیله و دمنه ).
با آب کار تیغ و چو تیغ از غذای نفس
صوفی کار آب کن از خون انتقام.
خاقانی.
بُرید پَست سر بخل را بتیغ کرم
چنین غزال صفت انتقام او زیبد.
خاقانی.

انتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم اﷲمنه ؛ ای عاقَبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . عِقاب کردن . (از اقرب الموارد). یعنی قصاص گرفتن و آن حق خدای تعالی است و انسان رادر آن بهره و نصیبی نیست و اگر کسی از بنی نوع بشر آنرا حق خود بداند و در آن دخل و تصرف کند و مرتکب شود نسبت بخدای تعالی بسیار جسور بوده ، افترا بر او بسته است و چون جان و روح شریعت موسوی بر ضد انتقام بوده بدان واسطه شهرهای بست برای ولی مقتول قرار داده شد. و انجیل کلیةً از انتقام منع کرده و به آمرزش امرنموده است . (از قاموس کتاب مقدس ) : فلما آسفونا انتقمنا منهم . (قرآن 55/43)؛ چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان . (کشف الاسرار ج 9 ص 64).
- عزیزالانتقام ؛ خدای تعالی شأنه . (ناظم الاطباء).
|| (اِمص ) کینه کشی از کسی . (مؤید الفضلاء). کین کشی . کین خواهی . کینه توزی . (فرهنگ فارسی معین ) : اما نفس خشم گیرنده با ویست نام و ننگ جستن ... چون بر وی ظلم کنند بانتقام مشغول بودن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96). خواجه [ احمدحسن ] آغازید هم از اول بانتقام مشغول شدن و ژکیدن .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که بانتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص 164). بهمه پادشاهان و گردنکشان اطراف رسیده و ترسانند و خواهند که بانتقامی بتوانند رسید. (تاریخ بیهقی ص 131). علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی تعصب و انتقام می بود. (تاریخ بیهقی ص 177). من او را دست خواجه نخواهم داد که چنین چاکران را فروخورد بانتقام خویش . (تاریخ بیهقی ).
وآنرا که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.

ناصرخسرو.


اگر در انتقام جد ننمایی بیش از این شاه مرغان نتوانی بود. (کلیله و دمنه ). بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی ؟ (کلیله و دمنه ).
با آب کار تیغ و چو تیغ از غذای نفس
صوفی ّ کار آب کن از خون انتقام .

خاقانی .


بُرید پَست سر بخل را بتیغ کرم
چنین غزال صفت انتقام او زیبد.

خاقانی .


گردون قبازره زده بر انتقام مرگ
مرگش ز راه درز قبای اندرآمده .

خاقانی .


بتدبیر لشکر و انتقام از آن جمع که در خون شمس المعالی سعی کرده بودند مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 378). منتصر ناچار راه هزیمت گرفت و خان با لشکر او بانتقام بایستاد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 191). در شهور سنه ٔ 390 (هَ .ق .) بانتقام آن واقعه بسجستان رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 200).
گر زمین و آسمان بر هم زدی
زانتقام این مرد بیرون نامدی .

مولوی .


هرون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی و گرنتوانی تو نیز دشنام مادر ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد. (گلستان ). درویش را مجال انتقام نبود. (گلستان ). ور ببخشی عفو بهتر کانتقام . (گلستان ). || (اِ) کینه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
- بهرام انتقام ؛ آنکه انتقامش چون انتقام ستاره ٔ بهرام (جنگاور فلک ) است : ناهیدبهجت ، سپهراحتشام ، عطاردحشمت ، بهرام انتقام . (حبیب السیر ج 3 ص 1).
- امثال :
در عفو لذتیست که در انتقام نیست .

؟


ز بیوفا بوفاانتقام باید کرد .

ناصرخسرو.



فرهنگ عمید

رفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام می شود، کینه کشیدن از کسی، کینه گرفتن، کینه توزی.

دانشنامه عمومی

انتقام یک شکل بدوی از اعمال عدالت است. معمولاً در غیاب هنجارهای قانون رسمی یا قانون فقهی اعمال می شود. انتقام اغلب به عنوان یک عمل مضر تعریف می شود که در برابر یک فرد یا گروه تصور شود، در برابر یک شکایت، چه عزای واقعی باشد و چه به صورت یک شکایت (درست یا غلط) دیده و تصورشود.
انتقام (ابهام زدایی)
ترجمه بخشی ای از مقاله ی Revenge در ویکی پدیا ی انگلیسی است. برای ترجمه ای از آن به این لینک مراجعه شود.
عدالت کیفری. عدالت کیفری، یک نظریهٔ عدالت است که بر آن است که بهترین و متناسب ترین پاسخ به یک جرم، اعمال مجازاتی مشابه است، که به خاطر خود آن جرم انجام می شود و نه برای خدمت به یک هدف اجتماعی بیرونی مانند بازدارندگی یا توانبخشی مجرم. (عدالت کیفری می تواند با کلماتی نظیر رتریبیوتیو، مکافاتی ،عاقبتی، جزا دادن، و غیره مشخص شود).
تعدادی از کلمات مرتبط با انتقام، قصاص، تلافی، مقابله به مثل، جزا دادن، کینه و غیره هستند که هر کدام لینک ویکی پدیای مجزایی می طلبد.
معمولاً انتقام به عنوان یک حق برای خروج از قانون استفاده می شود، یعنی (از دید آن جامعه،) این پذیرفتنی است که برای انتقام قانون زیر پا گذاشته شود. دلیل این است که از نظر روانی، به نظر فرد انتقام گیرنده، قانون توانایی برگرداندن عدالت را ندارد.
انتقام همچنین با عناوین و کلمات دیگری مثل بازپرداخت ، قصاص ، کیفر(ریتالییشن) و کینه (وانجنس) نیز توجیه می شود. انتقام ممکن است به صورت یک فرم از عدالت (که البته ای عدالت نباید با یک سیستم عدالت کیفری/جزایی اشتباه شود) در نظر گرفته شود که در ظاهر به صورت نوعی نوعدوستی جلوه داده می شود. اما این نوعدوستی ای است که می خواهد عدالت اجتماعی یا اخلاقی را بیرون از یک سیستم قضایی و قانونی برقرار کند. فرانسیس بیکن انتقام را به عنوان یک نوع «عدالت وحشی» توصیف می کند که "... قانون را زیرپا میگذارد. قانون را از (سیستم) اداری و رسمی به بیرون از آن می آورد".
عدالت بدوی یا عدالت مکافاتی معمولاً از صورت های رسمی و تصفیه شده ی عدالت، همچون عدالت توزیعی و عدالت مقدس (الهی) مجزا و تفاوت دانسته می شود.وقتی که بی عدالتی انجام می شود و قربانی با هر کاری انتقام می گیرد فعالیت بخش پاداش مغر به بیشترین حالت خود می رسد.

دانشنامه آزاد فارسی

انتقام (revenge)
(یا: کین خواهی) عمل تلافی جویانه و عموماً نوع خشونت آمیز آن از سوی کسی که به ظن خود قربانی بی عدالتی شده باشد؛ نیز، پی گیری غالباً متعصبانۀ بازماندگانِ فرد قربانی برای گرفتن انتقام از فردِ مظنون به قتل. تمایل به انتقام ریشه در قدیمی ترین باورهای انسانی دارد و نشانه هایش هم در فرهنگ های باستانی و هم در فرهنگ های جدید مشاهده می شود. تفاوت انتقام با مجازات در آن است که انتقام را معمولاً خودِ قربانی یا یکی از خویشاوندان او بی واسطه از عاملِ خطا می گیرد، درحالی که مجازات را فرد یا نهاد جداگانه ای، همچون دولت، در قالبی رسمی در نکوهش عمل خطا اِعمال می کند. در بسیاری از جوامع، انتقام راهی برای بازگرداندن شرافت و آبرو به شخص صدمه دیده تلقی می شود. در جوامع ابتدایی، دامنۀ انتقام کل گروه را دربر می گرفت و در نتیجه الزامی اجتماعی تلقی می شد؛ بدین ترتیب، گذشت کردن و انصراف از انتقام جویی نشانۀ ضعف بود که می توانست بی آبرویی و بدنامی بیشتری برای گروه یا فرد آسیب دیده به بار آورد. انتقام در جوامع جدید «اجرای قانون به دست خود» تلقی می شود و بنابر کارآیی یا فقدان کارایی قوانین موجود، تلقی های متفاوتی از آن در نزد مردم وجود دارد. بسیاری از تراژدی های یونانی، به ویژه اورستیا، اثر آیسخولوس(آشیل)، به انسان هایی می پردازند که در دام چرخۀ پایان ناپذیری از کشتارها و انتقام جویی ها گرفتار آمده اند. در ادبیات انگلیسی، شکسپیردر نمایش نامۀ هَملِت، انتقام جویی را به بهترین نحو در قالب تراژدی طرح می کند؛ این سبک ادبی از ۱۵۸۰ تا ۱۶۴۰ بسیار شکوفا شد. در ادبیات فارسی و در حماسه های ایرانی به ویژه در شاهنامه کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب و انتقام ایرانیان از تورانیان به رهبری کیخسرو و نمونه برجستۀ کین خواهی است.

فرهنگ فارسی ساره

تلافی، کینخواهی، ریمنی، تاوان گیر


نقل قول ها

انتقام اقدامِ تلافی جویانه علیه یک فرد یا گروه در پاسخ به تخلفِ اثبات شده است.
• «به عقیدهٔ من، عدم خشونت بی نهایت پُرارزش تر از خشونت است. بخشش به مراتب بیشتر از انتقام، نمایانگر قدرت است.» برگرفته از کتابِ «گزینهٔ گفتارهای گاندی» ترجمه مهشید میرمعزّی، نشر ثالث، سال ۱۳۸۸، ص ۱۳ -> ماهاتما گاندی
• «انتقام از جنایت قبیح تر است زیرا آن بدون مقدمه صورت می گیرد و این با تفکر و تعقل.» بدون منبع -> هیپولیت تن
• «انتقام ناشی از ضعف کسانی است که قادر نیستند ناملایمات را تحمل کنند.» بدون منبع -> فرانسوا لارشفوکو
• «انتقام جویی برای صاحبان قدرت چقدر زشت است.» تحف العقول -> جعفر صادق
• «انتقام شیرین است مخصوصا برای زنان.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انتقام از ماده"نقم" به معنای انکار یک چیز و عیبگیری از آن است. از آن به مناسبت در باب های تجارت، نکاح و دیات سخن رفته است.
معنای اصلی "نقم" عقوبت به قصد تشفی دل یا همان سرزنش همراه با تنفّر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد. پس در معنای اصلی و ریشه ای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام می گیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار میرود.
انتقام در اصطلاح قرآنی
انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفردهنده بشر باشد، همراه با تلافی درآوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است. ماده "نقم" در قرآن چهار بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده بار در رابطه با انتقام خداوند از گناهکاران آمده است.
ابزار انکار
انکار ممکن است به وسیله زبان و یا عقوبت کردن باشد.
مراتب انتقام
...

[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: قرآن، انتقام، خداوند، انسان، انکار، کیفر، عقاب، مجرم، گناه
انتقام از ماده ­ی "نقم" به معنای انکار یک چیز و عیب­گیری از آن است. این انکار ممکن است به وسیله­ی زبان و یا عقوبت­کردن باشد.
انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد. اما معنای اصلی "نقم" همان سرزنش همراه با تنفر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.
پس در معنای اصلی و ریشه­ای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام می­گیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار می­رود و انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفر­دهنده بشر باشد، همراه با تلافی در­آوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است.
ماده­ی "نقم" در قرآن چهار بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده بار در رابطه با انتقام خداوند از گناه­کاران آمده است.
انتقام در قرآن کریم به طور کلی به دو صورت بیان شده است: نخست انتقام خداوند از مجرمان و دیگری انتقام بشر از بشر که هر دو نوع جداگانه تبیین می­گردد:
خدای متعال در قرآن چهار بار خود را با وصف "ذو ­انتقام" معرفی نموده است. همراه شدن "ذو" که به معنای مالکیت است، با انتقام (ذوانتقام) به این مطلب اشاره دارد که انتقام­ گرفتن خداوند از روی اختیار بوده و هدفمند است، نه اینکه غیراختیاری و ناشی از عصبانیت باشد:

[ویکی الکتاب] معنی ﭐنتِقَامٍ: انتقام
معنی مَا تَنقِمُ: انتقام نمی گیری
معنی یَنتَقِمُ: انتقام می گیرد
معنی ﭐنتَقَمْنَا: انتقام گرفتیم
معنی مُنتَقِمُونَ: انتقام گیرندگان
معنی ﭐنتَصَرَ: انتقام گرفت (کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیرد...
معنی ﭐنتَصِرْ: انتقام بگیر(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیرد ...
معنی ﭐنتَصَرُواْ: انتقام گرفتند(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیر...
معنی یَنتَصِرُونَ: انتقام می گیرند - از یکدیگر یاری می طلبند - یکدیگر را یاری می کنند(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ...
معنی نَذْهَبَنَّ بِـ: که تو را قطعآً ببریم (در عبارت "فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ "در اصل ان نذهب بک بوده ، کلمه ما بر کلمه ان اضافه گشته و إمّا شده ، و نون تاکید هم بر نذهب اضافه شده ، نذهبن گشته . ومعنای آیه این است که : ما از ایشان انتقام خ...
ریشه کلمه:
نقم (۱۷ بار)

[ویکی فقه] انتقام (قرآن). انتقام یعنی مجازات و مقابله به مثل و عقوبت است، و «ذو انتقام» از اسمای حسنای الهی به شمار می رود . در قرآن از مشتقات این کلمه در مواردی مانند مجازاتها و عذابهایی که برای کافران ومنکران انبیای الهی نازل شده ، به کار رفته است.
انتقام از ماده «نقم» به معنای انکار شیء، با زبان یا با عقوبت و هم چنین به معنای اکراه و اشد کراهت آمده است. در این مدخل، مقصود از انتقام، مجازات و عقوبت و مقابله به مثل است که از واژه «نقم» و مشتقات آن و «انتصر» استفاده شده است.
انتقام فردی
مساله انتقام یک اصل حیاتی است که همواره در میان انسانها معمول بوده ، و حتی از پاره ای حیوانات نیز حرکاتی دیده شده که بی شباهت به انتقام نیست .و به هر حال غرضی که آدمی را وادار به انتقام می کند همیشه یک چیز نیست ، بلکه در انتقامهای فردی غالبا رضایت خاطر و دق دل گرفتن است .وقتی کسی چیزی را از انسان سلب می کند و یا شری به او می رساند در دل ، آزاری احساس می کند که جز با تلافی خاموش نمی شود.پس در انتقامهای فردی انگیزه آدمی احساس رنج باطنی است ، نه عقل .چون بسیاری از انتقام های فردی هست که عقل آن را تجویز می کند و بسیاری هست که آن را تجویز نمی کند.
انتقام اجتماعی
بخلاف انتقام اجتماعی که همان قصاص و انواع مواخذه ها است .چون تا آنجایی که ما از سنن اجتماعی و قوانین موجود در میان اجتماعات بشری - چه اجتماعات پیشرفته و چه عقب افتاده - بدست آورده ایم ، غالبا انگیزه انتقام ، غایت فکری و عقلائی است ، و منظور از آن حفظ نظام اجتماعی از خطر اختلال و جلوگیری از هرج و مرج است ، چون اگر اصل انتقام یک اصل قانونی و مشروع نبود، و اجتماعات بشری آن را به موقع اجرا در نمی آوردند، و مجرم و جانی را در برابر جرم و جنایتش مواخذه نمی کردند، امنیت عمومی در خطر می افتاد و آرامش و سلامتی از میان اجتماع رخت بر می بست .بنا بر این می توان این قسم انتقام را یک حقی از حقوق اجتماع بشمار آورد، گو اینکه در پاره ای از موارد این قسم انتقام با قسم اول جمع شده ، مجرم حقی را از فرد تضییع نموده و به طرف ظلمی کرده که مؤاخذه قانونی هم دارد، که چه بسا در بسیاری از این موارد حق اجتماع را استیفاء می کنند، ولو اینکه حق فرد به دست صاحبش پایمال شود، یعنی خود مظلوم از حق خودش صرفنظر کند و ظالم را عفو نماید.پس از آنچه گذشت ، این معنا روشن گردید که یک قسم انتقام آن انتقامی است که بر اساس احساس درونی صورت می گیرد، و آن انتقام فردی است که غرض از آن تنها رضایت خاطر است .و قسم دیگر انتقام ، انتقامی است که بر اساس عقل انجام می پذیرد، و آن انتقام اجتماعی است که غرض از آن ، حفظ نظام و احقاق حق مجتمع است .
انتقام خداوند
...

پیشنهاد کاربران

دمار

payback

ان بیوک اسگر بیزیم اسگر. . ان و هر کلمه ایی ان داشته باشد تورکی است. مثل انگشتر، انگور، انبر، انگبین، انجیر بر وزن زنجیر، انگوت، انجیل، اناین، انتقام

در قلب او میلِ انتقام برافروخته گردید.

کینه بازآوردن ؛ انتقام گرفتن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس آواز داد به بانگ بلند که ای نصر سیار چگونه دیدی این کینه بازآوردن ؟ ( بلعمی ، از یادداشت ایضاً ) .
- کینه بازخواستن ؛ انتقام کشیدن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . انتقام جویی کردن :
کیان زاده گفت ای جهاندار شاه
برو کینه ٔ باب من بازخواه.
دقیقی.
وگر جنگ را یار داری کسی
همان گنج و دینار داری بسی
بر این کوش و این کینه ها بازخواه
بود خواسته ، تنگ ناید سپاه.
فردوسی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
در آن سال که امیر مودود به دینور رسید و کینه ٔ سلطان شهید بازخواست و به غزنین رفت و به تخت ملک نشست. ( تاریخ بیهقی ) .

کینه بستن. [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) کین بستن. انتقام کشیدن. || دشمن شدن. عداوت پیدا کردن :
به کیش حق پرستان کینه نتوان بست با دشمن
مسلمانی گره از رشته ٔ زنار بگشاید.
میرزا معز فطرت ( از آنندراج ) .

کینه آوردن
( مصدر ) انتقام کشیدن .

کینه ستدن. [ن َ / ن ِ س ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) کین ستدن. کین ستاندن. کینه گرفتن. رجوع به کین ستدن و کین ستاندن شود.

کینه ستدن
( مصدر ) انتقام کشیدن .

کین ستاندن. [ س ِ دَ ] ( مص مرکب ) کین ستدن. انتقام کشیدن :
ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عادل
که گاه بخشش و کوشش دهی زرّ و ستانی کین.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .

با یاد او
کودک یعنی آینده یک جامعه. پس به خطر انداختن کودکان یعنی به خطر انداختن آینده یک جامعه.
هیچ کس حق ندارد کودکان را به هر دلیلی و یا با هر عنوانی به خطر بیاندازد و یا منحرف کند.
افرادی که در سودای انتقام از کودکان به جای والدین و وابستگان کودک هستند گرگ صفتان هستند و باید به شدت و با قاطعیت با آنها برخورد کرد و در صورت تداوم مجازات زندان و یا اعدام برای این افراد در نظر گرفته شود تا امکان ایجاد محیطی امن برای تربیت فرزندانی سالم میسر شود که در غیر این صورت امیدی به آینده نخواهیم داشت.
نمیشود که برای انتقام، آقای الف، کودک آقای ب را را معتاد کند و بعد آقای ب متوجه شود و کودک آقای ب را معتاد کند. که روباه هم چنین کار پستی انجام نمی دهد. چگونه ادعای شرافت و تمدن می کنید؟ که این شکل رفتارها از پست ترین حیوانات هم سر نمی زند. خاک برسمان بشود که سودای تمدن نوین در سر داریم اما از بی شرمانه ترین اقدامات دست برنمیداریم.

با یاد او
اگر فردی قصد انتقام یا مجازات فرد دیگری را دارد مجازات ها طبق قانون مشخص می باشند که عموما شامل جریمه نقدی، مجازات بدنی، زندان با زمان معین و اعدام بدون درد می باشد. هیچ کس حق ندارد اقدام به مجازاتی خارج از این چهار مجازات انجام دهد و تمام این مجازات ها باید فقط شامل حال فرد خاطی باشد.
مجازات کودک و وابستگان فرد خاطی، یا منحرف کردن فرد خاطی یا معتاد کردن فرد خاطی یا آلوده کردن فرد خاطی یا اقداماتی مشابه اینها گناه کبیره محسوب می شود و مرتکبین به این اقدامات باید مجازات شوند.

کینه جستن. [ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) انتقام کشیدن. انتقامجویی کردن. خونخواهی کردن. کینه کشیدن. کینه خواستن :
ز ایوان به دشت آمد افراسیاب
همی کرد بر کینه جستن شتاب.
فردوسی.
کینه نجوید مگر از دوستان
بر چه نهادی تو الهی بناش ؟
ناصرخسرو.
هر آن کسی که همی کینه جست با تو به دل
نه دیر، زود که بخت بدش پشیمان کرد.
مسعودسعد.
و رجوع به کینه خواستن و کینه کشیدن شود.


کلمات دیگر: