مترادف مرقع : پاره، پاره پاره، تکه پاره، مندرس، مجموعه خط رقاع، مجموعه خوشنویسی ها
مرقع
مترادف مرقع : پاره، پاره پاره، تکه پاره، مندرس، مجموعه خط رقاع، مجموعه خوشنویسی ها
فارسی به انگلیسی
ragged
ragged garment, scrap - book, album, patchwork
مترادف و متضاد
البوم، جای عکس، مرقع
مرقع، مجموعه، دفتر اجناس اوراق
اسم
پاره، پارهپاره، تکهپاره، مندرس
مجموعه خط رقاع
مجموعه خوشنویسیها
۱. پاره، پارهپاره، تکهپاره، مندرس
۲. مجموعه خط رقاع
۳. مجموعه خوشنویسیها
فرهنگ فارسی
جامه پینه داروپاره پاره بهم دوخته، خرقهای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذیاچیزدیگرکه بر آن خط رقاع نوشته شده باشد
(اسم ) ۱- جام. پاره پار. بهم دخته : در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند . ۲- جام. صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه . توضیح در احیائ العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده . ۳ - کاغذ یا شئ دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند. ۴- قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود . ۵ - قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند .
(اسم ) ۱- جام. پاره پار. بهم دخته : در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند . ۲- جام. صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه . توضیح در احیائ العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده . ۳ - کاغذ یا شئ دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند. ۴- قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود . ۵ - قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند .
فرهنگ معین
(مُ رَ قَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) جامة وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.
لغت نامه دهخدا
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود.
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
معلوم می شود که به معنی جامه آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده. ( آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه پیوندبست.( مهذب الاسماء ). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد. ( از اقرب الموارد ). ملدم. درپی کرده. وصله زده. پینه کرده. پاره دوخته. پاره افکنده :
هدهدک نیک بریدیست که در ابرتند
چون بریدانه مرقع به تن اندرفکند.
عروس عالم از زر یاره کردن.
من از این دلق مرقع بدرآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست.
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی برنمی گیرد.
پوشیده مرقعند از این خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده نکونامی چند.
پاره بر پاره ژنده بر ژنده.
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.
وقت آمد که خطی در خم زنار کشیم.
مرقع چاک زد زنار دربست.
دلقت به چه کارآید و مسحی و مرقع
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
معلوم می شود که به معنی جامه آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده. ( آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه پیوندبست.( مهذب الاسماء ). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد. ( از اقرب الموارد ). ملدم. درپی کرده. وصله زده. پینه کرده. پاره دوخته. پاره افکنده :
هدهدک نیک بریدیست که در ابرتند
چون بریدانه مرقع به تن اندرفکند.
منوچهری.
جهان رست از مرقع پاره کردن عروس عالم از زر یاره کردن.
نظامی.
اویس گفت پس مرقع پیغمبر به من دهید تا دعا کنم ایشان مرقع به وی دادند گفتند درپوش پس دعاکن.( تذکرة الاولیاء عطار ).من از این دلق مرقع بدرآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست.
سعدی.
این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. ( گلستان سعدی ).من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی برنمی گیرد.
حافظ.
|| دلق درویشان ، چرا که رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمعکرده شده. ( از غیاث ). جامه هزار میخی درویشان. جامه ای که درویشان از قطعات رنگارنگ دوزند. جبه در پی نهاده درویشان. جامه که درویشان از پارچه های گوناگون دوزند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : پوشیده مرقعند از این خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده نکونامی چند.
( منسوب به خیام ).
زو دلم چون مرقع صوفیست پاره بر پاره ژنده بر ژنده.
سوزنی.
مرقع برکش نرماده ای چندشفاعت خواه کارافتاده ای چند.
نظامی.
چند داریم نهان زیر مرقع زناروقت آمد که خطی در خم زنار کشیم.
عطار.
مگر افتاد پیر ما بر آن قوم مرقع چاک زد زنار دربست.
عطار.
از دست خود مرقعی تعهد میکرد چون سلام کردم جواب داد. ( گلستان سعدی ).دلقت به چه کارآید و مسحی و مرقع
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
معلوم می شود که به معنی جامه ٔ آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده . (آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه ٔ پیوندبست .(مهذب الاسماء). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد. (از اقرب الموارد). ملدم . درپی کرده . وصله زده . پینه کرده . پاره دوخته . پاره افکنده :
هدهدک نیک بریدیست که در ابرتند
چون بریدانه مرقع به تن اندرفکند.
جهان رست از مرقع پاره کردن
عروس عالم از زر یاره کردن .
اویس گفت پس مرقع پیغمبر به من دهید تا دعا کنم ایشان مرقع به وی دادند گفتند درپوش پس دعاکن .(تذکرة الاولیاء عطار).
من از این دلق مرقع بدرآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست .
این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. (گلستان سعدی ).
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی برنمی گیرد.
|| دلق درویشان ، چرا که رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمعکرده شده . (از غیاث ). جامه ٔ هزار میخی درویشان . جامه ای که درویشان از قطعات رنگارنگ دوزند. جبه ٔ در پی نهاده ٔ درویشان . جامه که درویشان از پارچه های گوناگون دوزند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
پوشیده مرقعند از این خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده ٔ نکونامی چند.
زو دلم چون مرقع صوفیست
پاره بر پاره ژنده بر ژنده .
مرقع برکش نرماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.
چند داریم نهان زیر مرقع زنار
وقت آمد که خطی در خم زنار کشیم .
مگر افتاد پیر ما بر آن قوم
مرقع چاک زد زنار دربست .
از دست خود مرقعی تعهد میکرد چون سلام کردم جواب داد. (گلستان سعدی ).
دلقت به چه کارآید و مسحی و مرقع
خود را ز عملهای نکوهیده بری دار.
مراین صوفیان بین که می خورده اند
مرقعبه سیکی گرو کرده اند.
باز جل پاره مرقع صفت طفلی تست
نخ دیبای ثمینت چو شبابت پندار.
میان ماو مرقع محبت ازلیست
گوه ملمع رنگین و خرقه ٔ عسلیست .
|| مجموعه ٔ ترتیب کرده از قطعات خطوط خوش نویسان . (یادداشت مرحوم دهخدا). کتاب تصاویر چون رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمع کرده باشند. (غیاث اللغات ). آلبوم مانندی از قطعات و رقعات و صفحات به هم پیوسته ٔ کارهای هنری و ارزنده ٔ هنرمندان از قبیل خطوط خوش ، یا نقاشی یا برگهای تزیینی و غیره . ج ، مرقعات . در فن کتاب سازی و صحافی رقعه ، قطعه ٔ برگ ، ورق به ابعاد و اشکال مختلف از آثار هنری هنرمندان است از انواع خطوط خوش و رقعه های مذهب و انواع نقاشیها اعم از رنگ و روغن یا نقاشی ناخنی و برگهای تزیینی که هنرمندان خوش ذوق با صرف وقت و پشتکار فراوان به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته وبه صورت کتاب یا بیاض تجلید نموده و مجموعه ای دلکش و زیبا از هنرهای گوناگون پدید آورده اند، و خود ساختن و پرداختن مرقعات هنری جداگانه است از نظر فنون ظریفه ای چون قطاعی ، وصالی ، صحافی ، حاشیه سازی متن و حاشیه و سایر رموزی که به کار می رود.
|| کُنّاش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مجموعه ٔ یادداشتهای طبی . || رجل مرقع؛ شخص مجرب و باتجربه . (از اقرب الموارد).
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
معلوم می شود که به معنی جامه ٔ آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده . (آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه ٔ پیوندبست .(مهذب الاسماء). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد. (از اقرب الموارد). ملدم . درپی کرده . وصله زده . پینه کرده . پاره دوخته . پاره افکنده :
هدهدک نیک بریدیست که در ابرتند
چون بریدانه مرقع به تن اندرفکند.
منوچهری .
جهان رست از مرقع پاره کردن
عروس عالم از زر یاره کردن .
نظامی .
اویس گفت پس مرقع پیغمبر به من دهید تا دعا کنم ایشان مرقع به وی دادند گفتند درپوش پس دعاکن .(تذکرة الاولیاء عطار).
من از این دلق مرقع بدرآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست .
سعدی .
این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. (گلستان سعدی ).
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی برنمی گیرد.
حافظ.
|| دلق درویشان ، چرا که رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمعکرده شده . (از غیاث ). جامه ٔ هزار میخی درویشان . جامه ای که درویشان از قطعات رنگارنگ دوزند. جبه ٔ در پی نهاده ٔ درویشان . جامه که درویشان از پارچه های گوناگون دوزند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
پوشیده مرقعند از این خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده ٔ نکونامی چند.
(منسوب به خیام ).
زو دلم چون مرقع صوفیست
پاره بر پاره ژنده بر ژنده .
سوزنی .
مرقع برکش نرماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.
نظامی .
چند داریم نهان زیر مرقع زنار
وقت آمد که خطی در خم زنار کشیم .
عطار.
مگر افتاد پیر ما بر آن قوم
مرقع چاک زد زنار دربست .
عطار.
از دست خود مرقعی تعهد میکرد چون سلام کردم جواب داد. (گلستان سعدی ).
دلقت به چه کارآید و مسحی و مرقع
خود را ز عملهای نکوهیده بری دار.
سعدی .
مراین صوفیان بین که می خورده اند
مرقعبه سیکی گرو کرده اند.
سعدی (کلیات ص 290).
باز جل پاره مرقع صفت طفلی تست
نخ دیبای ثمینت چو شبابت پندار.
نظام قاری .
میان ماو مرقع محبت ازلیست
گوه ملمع رنگین و خرقه ٔ عسلیست .
نظام قاری (ص 48).
|| مجموعه ٔ ترتیب کرده از قطعات خطوط خوش نویسان . (یادداشت مرحوم دهخدا). کتاب تصاویر چون رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمع کرده باشند. (غیاث اللغات ). آلبوم مانندی از قطعات و رقعات و صفحات به هم پیوسته ٔ کارهای هنری و ارزنده ٔ هنرمندان از قبیل خطوط خوش ، یا نقاشی یا برگهای تزیینی و غیره . ج ، مرقعات . در فن کتاب سازی و صحافی رقعه ، قطعه ٔ برگ ، ورق به ابعاد و اشکال مختلف از آثار هنری هنرمندان است از انواع خطوط خوش و رقعه های مذهب و انواع نقاشیها اعم از رنگ و روغن یا نقاشی ناخنی و برگهای تزیینی که هنرمندان خوش ذوق با صرف وقت و پشتکار فراوان به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته وبه صورت کتاب یا بیاض تجلید نموده و مجموعه ای دلکش و زیبا از هنرهای گوناگون پدید آورده اند، و خود ساختن و پرداختن مرقعات هنری جداگانه است از نظر فنون ظریفه ای چون قطاعی ، وصالی ، صحافی ، حاشیه سازی متن و حاشیه و سایر رموزی که به کار می رود.
|| کُنّاش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مجموعه ٔ یادداشتهای طبی . || رجل مرقع؛ شخص مجرب و باتجربه . (از اقرب الموارد).
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود.
فرهنگ عمید
۱. (تصوف ) خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد.
۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.
۳. [قدیمی] جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف.
۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.
۳. [قدیمی] جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف.
دانشنامه عمومی
مُرَقَّع به مجموعه ای متصل به هم از قطعات مختلف هنری شامل انواع آثار خوشنویسی و نقاشی گفته می شود. در نسخه پردازی مرقع مجموعه ای از آثار یا آلبومی است از قطعات مختلف شامل آثار گوناگون خوشنویسان، نقاشان، تصویرگران، و مذهبّان که به شکل رقعه رقعه یا پاره پاره به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته و به صورت کتاب یا بیاض تجلید شده اند که در واقع حاصل این کار آلبومی از صفحات به هم پیوسته از آن آثار است. در این ساختار، رقعه ها به گونه ای متصل می گردند که رقعه نخست و قطعه پایانی به طبله های جلد می چسبند و در هنگام گشودن، همه رقعه ها در یک راستا و در صف منظم دیده می شوند. هنگامی که این رقعه ها در نور دیده شوند همانند کتابی به نظر می رسند. که به صورت آکاردئونی قابل باز و بسته شدن است.
مرقع منسوب به امیرعلی شیرنوایی که شاید نخستین مرقع باشد و در ۸۹۷ ق. ساخته شده است. عبدالله مروارید در شرفنامه خود از آن یاد می کند و مقدمه اش به قلم خود وی است. ظاهراً امیرعلی شیر نوایی دستور داده بود از کتابخانه ها و اطراف و اکناف آثار نفیس هنری را جمع نمایند و با هم پیوند دهند و مرقعی بسازند. متأسفانه از این مرقع فعلاً نشانی در دست نیست.
مرقع شاه اسماعیل صفوی که مقدمه اش به قلم شمس الدین محمد توصیفی دربارهٔ هنرمندان است و به سال ۹۱۶ ق. تحریر شده است.
مرقع محمد مؤمن کرمانی فرزند خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید متوفی ۹۴۸ ق. مرقعی بزرگ از آثار قلمی این هنرمند زبر دست بود و برای شاه تهماسب تهیه شده بود
مرقع بهرام میرزا صفوی که مقدمه اش را دوست محمد کواشانی هروی در ۹۵۱ق. نوشته است و هم اکنون در کتابخانه خزینه اوقاف توپ قاپوسرای (موزه توپکاپی) استانبول است
مرقع امیرغیب بیک، امیر شاه تهماسب که سید احمدآهوچشم شاگرد میرعلی هروی آن را به سال ۹۷۳ ق. ترتیب داده است
مرقع گلشن که مجموعه ای بی نظیر از هنرهای نقاشی و خطاطی است به دستور پادشاهان هنر دوست سلسله گورکانی هند از جمله جهانگیرشاه و به دست هنرمندان ایرانی و هندی طی سال های ۱۰۱۴–۱۰۳۹ق. خلق شده است. هنرهای به کار رفته در این مجموعه، شامل تذهیب، تشعیر، ترصیع، تصویر، تحریر، تجلید، و خوشنویسی از نمونه های ممتاز خلاقیت های هنری است. مرقع گلشن در قرن یازدهم به ایران رسید و در اواخر قرن سیزدهم یعنی در دوره ولیعهدی ناصرالدین شاه، در کتابخانه شاهنشاهی ثبت شد و هم اکنون در کتابخانه کاخ گلستان نگهداری می شود. این مرقع شامل دو بخش است: بخش نخست با ۹۰ ورق، و بخش دوم حاوی ۴۳ ورق. با توجه به دو رو بودن اوراق آن، ۲۶۲ قطعه اثر نفیس در مرقع گلشن وجود دارد.
در مواردی نادر مرقع به کاغذ یا هر چیز دیگری نیز اطلاق می شود که با خط رقاع بر آن نوشته باشند.
مُرَقَّع در لغت به معنی جامه وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.
مرقع سازی هنری ایرانی ست که در ایران و بعدها در آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت.
مرقع منسوب به امیرعلی شیرنوایی که شاید نخستین مرقع باشد و در ۸۹۷ ق. ساخته شده است. عبدالله مروارید در شرفنامه خود از آن یاد می کند و مقدمه اش به قلم خود وی است. ظاهراً امیرعلی شیر نوایی دستور داده بود از کتابخانه ها و اطراف و اکناف آثار نفیس هنری را جمع نمایند و با هم پیوند دهند و مرقعی بسازند. متأسفانه از این مرقع فعلاً نشانی در دست نیست.
مرقع شاه اسماعیل صفوی که مقدمه اش به قلم شمس الدین محمد توصیفی دربارهٔ هنرمندان است و به سال ۹۱۶ ق. تحریر شده است.
مرقع محمد مؤمن کرمانی فرزند خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید متوفی ۹۴۸ ق. مرقعی بزرگ از آثار قلمی این هنرمند زبر دست بود و برای شاه تهماسب تهیه شده بود
مرقع بهرام میرزا صفوی که مقدمه اش را دوست محمد کواشانی هروی در ۹۵۱ق. نوشته است و هم اکنون در کتابخانه خزینه اوقاف توپ قاپوسرای (موزه توپکاپی) استانبول است
مرقع امیرغیب بیک، امیر شاه تهماسب که سید احمدآهوچشم شاگرد میرعلی هروی آن را به سال ۹۷۳ ق. ترتیب داده است
مرقع گلشن که مجموعه ای بی نظیر از هنرهای نقاشی و خطاطی است به دستور پادشاهان هنر دوست سلسله گورکانی هند از جمله جهانگیرشاه و به دست هنرمندان ایرانی و هندی طی سال های ۱۰۱۴–۱۰۳۹ق. خلق شده است. هنرهای به کار رفته در این مجموعه، شامل تذهیب، تشعیر، ترصیع، تصویر، تحریر، تجلید، و خوشنویسی از نمونه های ممتاز خلاقیت های هنری است. مرقع گلشن در قرن یازدهم به ایران رسید و در اواخر قرن سیزدهم یعنی در دوره ولیعهدی ناصرالدین شاه، در کتابخانه شاهنشاهی ثبت شد و هم اکنون در کتابخانه کاخ گلستان نگهداری می شود. این مرقع شامل دو بخش است: بخش نخست با ۹۰ ورق، و بخش دوم حاوی ۴۳ ورق. با توجه به دو رو بودن اوراق آن، ۲۶۲ قطعه اثر نفیس در مرقع گلشن وجود دارد.
در مواردی نادر مرقع به کاغذ یا هر چیز دیگری نیز اطلاق می شود که با خط رقاع بر آن نوشته باشند.
مُرَقَّع در لغت به معنی جامه وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.
مرقع سازی هنری ایرانی ست که در ایران و بعدها در آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت.
wiki: مرقع
دانشنامه آزاد فارسی
مُرَقَّع
(واژه ای عربی، به معنی جامۀ وصله خورده و ترمیم شده) در اصطلاح صوفیانه، معادل خرقه و اشاره به خرقه های سیاهی است که صوفیان، بر آن رُقعه (وصله) می نهادند. این رقعه ها، از همان پشم سیاه بود که در موضعِ آسیب دیدۀ خرقه، نهاده می شد. صوفیان یکی از علایم زهد را، فرسوده بودن و پُروصله بودن مُرقّع می دانستند، از این رو، گاه از مُرقّع های هفت منی که جانوران گزنده در آن لانه داشته اند نیز، با تجلیل تمام یاد شده است. گویا اویس قرنی اوّلین کسی است که مرقّع بر تن کرد.
(واژه ای عربی، به معنی جامۀ وصله خورده و ترمیم شده) در اصطلاح صوفیانه، معادل خرقه و اشاره به خرقه های سیاهی است که صوفیان، بر آن رُقعه (وصله) می نهادند. این رقعه ها، از همان پشم سیاه بود که در موضعِ آسیب دیدۀ خرقه، نهاده می شد. صوفیان یکی از علایم زهد را، فرسوده بودن و پُروصله بودن مُرقّع می دانستند، از این رو، گاه از مُرقّع های هفت منی که جانوران گزنده در آن لانه داشته اند نیز، با تجلیل تمام یاد شده است. گویا اویس قرنی اوّلین کسی است که مرقّع بر تن کرد.
wikijoo: مرقع
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] مرقع یا مرقعه، اسم و صفت مفعولی از واژه عربی ترقیع و جمع آن مرقعات است. رقعه ـ به معنی پاره چیزی، تکه، قطعه، مکتوب، نامه و ترقیع به مفهوم وصله کردن و پینه کردن، آمده است.
مرقع در زبان عربی معانی گوناگون دارد که اهم آنها عبارتند از: مرد کارآزموده، جامه پروصله یا پاره پاره به هم دوخته و خرقه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ به هم ساخته می شد.
مرقع در اصطلاح خوشنویسی و نسخه پردازی، به مجموعه ای از قطعات هنری خوشنویسان، نقاشان، تصویرگران و مذهبّان گفته می شود که به شکل رقعه رقعه (= پاره پاره) به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته و به صورت کتاب یا بیاض تجلید شده اند. در واقع ماحصل آن آلبومی از صفحات به هم پیوسته از آثار هنری است. در این ساختار، رقعه ها به گونه ای متصل می گردند که رقعه نخست و قطعه پایانی به طبله های جلد می چسبند و در هنگام گشودن، همه رقعه ها در یک راستا و در صف منظم دیده می شوند. هنگامی که این رقعه ها در نور دیده شوند همانند کتابی به نظر می رسند.
مرقع گاه به کاغذ یا هر چیز دیگری نیز اطلاق می شود که با خط "رقاع" بر آن نوشته باشند. در ساختن مرقع و آرایه های آن از هنرهای گوناگونی بهره می گیرند. از یک سو می توان نمونه هایی نفیس از هنرهای تجلید، وصالی، قطاعی، حاشیه سازی، متن و حاشیه را در ساختار آن متجلی یافت و از سوی دیگر، آثاری همچون خوشنویسی، نقاشی، تذهیب و تشعیرسازی در متن مرقعات جلوه گری می کنند.
آنچه مسلم است مرقع را نسخه پردازان ایرانی از چینیان تقلید کرده اند، چه از دیرباز در کشور چین دیوارهایی کوچک و چوبین وجود داشته که همانند مرقع باز و بسته می شده است. به هر حال مرقع در ایران و بعدها در آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت.
از نیمه دوم قرن نهم هجری، قطعه نویسی در میان خوشنویسان متداول شد. بدین صورت که آنان آیات قرآن و احادیث و گزیده های اشعار را بر روی قطعه هایی مستقل تحریر می کردند. نیز در همین اوان که نقاشان، آثارشان را به شکل مجزا ــ خارج از محدوده کتاب ــ بر روی رقعه ها و قطعه های کاغذ ترسیم می کردند، مرقع سازی و وصالی این اوراق پراکنده در ایران رواج یافت. وصالان و صحافان از گردآوری آثار مختلف هنری و به هم پیوسته کردن آنها، کتابی نفیس فراهم می آوردند و آن را در میان دفّتین قرار می دادند.
مرقعات برای اهل فن از نظر تاریخی و فرهنگی ارزش فراوان دارند. زیرا با تجزیه و تحلیل آنها، می توان درباره خاستگاه، سیر تحول و تطور آثار، مکتب ها و شیوه ها، شناخت هنرمندان و روحیات آنها و نیز ویژگی های اجتماعی و سیاسی و اقلیمی اطلاعات مفیدی بدست آورد.
تعداد زیادی از مرقعات بر جای مانده، زینت بخش کتابخانه و موزه های ایران و جهان است و برخی هم در سیر ایام دستخوش حوادث گشته و نشانی از آنها در دست نیست. چند نمونه از مرقعات ارزشمند ایران عبارتند از:
مرقع در زبان عربی معانی گوناگون دارد که اهم آنها عبارتند از: مرد کارآزموده، جامه پروصله یا پاره پاره به هم دوخته و خرقه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ به هم ساخته می شد.
مرقع در اصطلاح خوشنویسی و نسخه پردازی، به مجموعه ای از قطعات هنری خوشنویسان، نقاشان، تصویرگران و مذهبّان گفته می شود که به شکل رقعه رقعه (= پاره پاره) به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته و به صورت کتاب یا بیاض تجلید شده اند. در واقع ماحصل آن آلبومی از صفحات به هم پیوسته از آثار هنری است. در این ساختار، رقعه ها به گونه ای متصل می گردند که رقعه نخست و قطعه پایانی به طبله های جلد می چسبند و در هنگام گشودن، همه رقعه ها در یک راستا و در صف منظم دیده می شوند. هنگامی که این رقعه ها در نور دیده شوند همانند کتابی به نظر می رسند.
مرقع گاه به کاغذ یا هر چیز دیگری نیز اطلاق می شود که با خط "رقاع" بر آن نوشته باشند. در ساختن مرقع و آرایه های آن از هنرهای گوناگونی بهره می گیرند. از یک سو می توان نمونه هایی نفیس از هنرهای تجلید، وصالی، قطاعی، حاشیه سازی، متن و حاشیه را در ساختار آن متجلی یافت و از سوی دیگر، آثاری همچون خوشنویسی، نقاشی، تذهیب و تشعیرسازی در متن مرقعات جلوه گری می کنند.
آنچه مسلم است مرقع را نسخه پردازان ایرانی از چینیان تقلید کرده اند، چه از دیرباز در کشور چین دیوارهایی کوچک و چوبین وجود داشته که همانند مرقع باز و بسته می شده است. به هر حال مرقع در ایران و بعدها در آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت.
از نیمه دوم قرن نهم هجری، قطعه نویسی در میان خوشنویسان متداول شد. بدین صورت که آنان آیات قرآن و احادیث و گزیده های اشعار را بر روی قطعه هایی مستقل تحریر می کردند. نیز در همین اوان که نقاشان، آثارشان را به شکل مجزا ــ خارج از محدوده کتاب ــ بر روی رقعه ها و قطعه های کاغذ ترسیم می کردند، مرقع سازی و وصالی این اوراق پراکنده در ایران رواج یافت. وصالان و صحافان از گردآوری آثار مختلف هنری و به هم پیوسته کردن آنها، کتابی نفیس فراهم می آوردند و آن را در میان دفّتین قرار می دادند.
مرقعات برای اهل فن از نظر تاریخی و فرهنگی ارزش فراوان دارند. زیرا با تجزیه و تحلیل آنها، می توان درباره خاستگاه، سیر تحول و تطور آثار، مکتب ها و شیوه ها، شناخت هنرمندان و روحیات آنها و نیز ویژگی های اجتماعی و سیاسی و اقلیمی اطلاعات مفیدی بدست آورد.
تعداد زیادی از مرقعات بر جای مانده، زینت بخش کتابخانه و موزه های ایران و جهان است و برخی هم در سیر ایام دستخوش حوادث گشته و نشانی از آنها در دست نیست. چند نمونه از مرقعات ارزشمند ایران عبارتند از:
wikiahlb: مُرَقَّع
پیشنهاد کاربران
جامه ای چند تکه، جامه ی صوفیان
واژه عربی به معنای صدا خورده و ترمیم شده
کلمات دیگر: