مترادف دادخواهی : تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه
دادخواهی
مترادف دادخواهی : تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه
فارسی به انگلیسی
petition, proceedings
فارسی به عربی
دعوی , شکوی
مترادف و متضاد
تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه
دفاع، دادخواهی، شفاعت، برهان نمایی
دعوی، مرافعه، دادخواهی، طرح دعوی در دادگاه
شکایت، شکوه، دادخواهی
فرهنگ فارسی
عمل داد خواه به حاکم یا قاضی شکایت بردن تظلم .
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) عمل دادخواه ، به حاکم یا قاضی شکایت بردن ، تظلم .
لغت نامه دهخدا
دادخواهی. [ خوا / خا ]( حامص مرکب ) عمل دادخواه. تظلم. شکوه. رفع قصه. برداشت قصه. گزارش. ظلامه.مظلمه. تظلم و شکایت مظلوم از ظالم و درخواست دفع ظلم. ( ناظم الاطباء ) :
از آن دادخواهی هراسان شده
بر او دانش آموزی آسان شده.
از آن دادخواهی هراسان شده
بر او دانش آموزی آسان شده.
نظامی.
فرهنگ عمید
از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن، تظلم.
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
عدالت خواهی
شروع به شکایت از مراجع قضایی توسط دینفع
تظلم
ظلم نکردن
- کفن بر چوب کردن ؛ کنایه از دادخواستن. ( آنندراج ) :
کاری مکن که روز جزا لاله گون کفن
بر چوب از جفای تو بیدادگر کنم.
والهی قمی ( از آنندراج ) .
کاری مکن که روز جزا لاله گون کفن
بر چوب از جفای تو بیدادگر کنم.
والهی قمی ( از آنندراج ) .
کلمات دیگر: