کلمه جو
صفحه اصلی

جدول


مترادف جدول : طرح، نمودار، جو، جویبار، نهر

برابر پارسی : چهار خانه، زیگ

فارسی به انگلیسی

chart, edging, puzzle, scheme, table


chart, edging, puzzle, scheme, table, schedule, list, kerb, [o.s.] brook

table, schedule, list, kerb, [o.s.] brook


فارسی به عربی

اخدود , قائمة , منضدة


اخدود , قائمة , منضدة
( جدول (اطلا عات ) ) مخطط

عربی به فارسی

نهر , برنامه زماني , زمان بندي کردن , مسيل


مترادف و متضاد

curb (اسم)
جلوگیری، بازداشت، زنجیر، عنان، جدول، لبه پیاده رو، هویزه، حاشیه پیاده رو

list (اسم)
کنار، صورت، ریز، نرده، سیاهه، فهرست، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد

schedule (اسم)
صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما

tableau (اسم)
تابلو، پرده نقاشی، جدول، دورنمای نقاشی

table (اسم)
لوح، فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست

chart (اسم)
جدول، نگاره، گرافیگ، ترسیم اماری، نقشه

diagram (اسم)
نما، طرح، جدول، شکل هندسی، خط هندسی

طرح، نمودار


جو، جویبار، نهر


۱. طرح، نمودار
۲. جو، جویبار، نهر


فرهنگ فارسی

مکعب‌مستطیل بتنی برای جداسازی سطوح سواره‌رو از پیاده‌رو و باغچه


نهرکوچک، جوی آب، دیوارهای سیمانی نهرهاکه آب، ازمیان آنهاعبومیکند، جداول جمع
( اسم ) ۱- نهر کوچک جویک جویچه . ۲- جوی آب . ۳- خطوطی که از طلا و شنگرف و جز آن گردا گرد صفحه کشند. ۴- خطوط متوازی و متقاطع که منجمان در حرکات کواکب کشند. ۵- طرح نقشه . ۶- ( سحر ) صور مربع یا کثیرالاضلاع و یا دایره که در آنها بانواع مختلف اسامی یا علایم محاط بخطوط مرموز سحری می نگاشتند. ۷- مربع یا مربع مستطیلی که بر کاغذ کشند و آنرا توسط خطهای عمودی و افقی موازی بخانه های شطرنجی تقسیم کنند. ۸- افزار آهنی که بدان خطوط کشند. جمع : جداول . یا جدول شطرنجی . جدولی که خانه های شطرنجی داشته باشد. یا جدول ضرب . جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را نویسند.
نام نهری است نام نهر معروفیست

فرهنگ معین

(جَ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نهر کوچک . ۲ - جوی آب . ۳ - لبة جوی آب .۴ - مربعی شطرنجی که بر خانه های آن حرف یا عدد نویسند. ، ~ ضرب جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را می نویسند. ، ~ ِ کلمات متقاطع جدولی که برای سرگرمی طررح ریزی می شود و باید خانه های آن را

(جَ وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نهر کوچک . 2 - جوی آب . 3 - لبة جوی آب .4 - مربعی شطرنجی که بر خانه های آن حرف یا عدد نویسند. ؛ ~ ضرب جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را می نویسند. ؛ ~ ِ کلمات متقاطع جدولی که برای سرگرمی طررح ریزی می شود و باید خانه های آن را با کلمات مربوط به پاسخ سوالات مطرح شده تکمیل کرد. 5 - طرح ، نقشه . 6 - نمودار.


لغت نامه دهخدا

جدول . [ ج َدْ وَ ] (اِخ ) نام نهری است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام نهر معروفی است . (از شرح قاموس ).


جدول . [ ج ِدْ وَ ] (ع اِ) نهر. نهر کوچک . جَدوَل . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به جَدوَل شود.


جدول . [ ج ُ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ جَدل ؛ استخوانها. اندامها.(از منتهی الارب ). و ج ِ جِدل ؛ استخوانها و اندامها. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


جدول. [ ج ُ ] ( ع مص ) سخت و درشت گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ج ِ جَدل ؛ استخوانها. اندامها.( از منتهی الارب ). و ج ِ جِدل ؛ استخوانها و اندامها. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جدول. [ ج ِدْ وَ ] ( ع اِ ) نهر. نهر کوچک. جَدوَل. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به جَدوَل شود.

جدول. [ ج َدْ وَ ] ( ع اِ ) نهر خرد. ( شرح قاموس ). جوی خرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نهر صغیر. ( اقرب الموارد ) ( شرفنامه ). نهر. ( غیاث اللغات ). جوی آب. ( آنندراج ). ج ، جَداول. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( شرح قاموس ). نهر کوچک.( ناظم الاطباء ). جویچه. ( یادداشت مؤلف ). جِدوَل. ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
پیش حلم و جود تو هرگز نیارد کرد جز
کوه جودی ذرگی دریای قلزم جدولی.
سوزنی.
مهیاکرد پنج ارکان ملت را به چار ارکان
که هریک جدولی بوده ست کز دریای او آمد.
خاقانی.
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و جری و قاف و ثهلان
هرهشت بر سخا و حلمش
با جدول وخردلند یکسان.
خاقانی.
دوات من ز برون جدول و درون دریاست
نهنک و آب سیاهش عجب بدان ماند.
خاقانی.
پس بر آن سدّ مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا.
خاقانی.
پر گار بخاک درکشیدی
جدول به سپهر برکشیدی.
نظامی ( لیلی و مجنون ).
درک وجدانی بجای حس بود
هر دو در یک جدول ای عم میرود.
مولوی.
|| جوی نه خرد و نه کلان. ( یادداشت مؤلف ). || جوی خشک . ( مهذب الاسماء، نسخه خطی ). || طلسم. چون تابلوهای مبتنی بر طلسم در طی ستونهایی نوشته میشده ، جدول به معنی طلسم آمده. ( از دزی ). || علم تابلوهای طلسمی یا علم نجوم و تقویم. از آنجا که با «علم الجدول » به معنی علم تابلوهای طلسمی که بر حروف عربی ، سریانی و غیره نوشته میشده ، استعمال شده ، در الف لیل و لیله «الجداول » بهمین معنی یا علم نجوم یا علم احکام نجوم یا فن تألیف تقویم آمده است. ( از دزی ). || تابلو. نوشته ای که صفحات آن یا برخی صفحات آن بستونهای متعدد تقسیم شده : و له بصر بصناعة التعدیل و جداول الابراج. ( از دزی ). || در تقویم قرطبه ،تابلوی که حاوی اطلاعاتی در باره هر روز ماه است ، بنام «جدول » خوانده شده هرچند که بستونها تقسیم نشده ،و اطلاعات عمومی که در آخر هر ماه آمده در آنجا با این کلمات شروع میشود: و فی هذا الشهر مما لم ینظم علی الجداول... ( از دزی ). || نوشته سریع. [شکسته ]. || طناب. || سطر. || طراز. آلتی برای شناختن اینکه سطحی افقی است یا نه. ( از دزی ). || بمجاز، افزار معروف آهنی است که بدان خطوط کشند. ( از آنندراج ). مجازاًقلم آهنی خط کش را هم جدول گویند. ( فرهنگ نظام ). || مجازاً، به معنی خطوط شنگرف و غیره که گرد صفحه کشند. ( غیاث اللغات ، از مدار و کشف ). خطوط که بر کتاب کشند. ( آنندراج ). خطی که بر کاغذ کشند راست نوشتن را. خط که بر کاغذ و جز آن کشند زینت را یا نوشتن حساب و جز آن را. ( یادداشت مؤلف ) :

جدول . [ ج َدْ وَ ] (ع اِ) نهر خرد. (شرح قاموس ). جوی خرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهر صغیر. (اقرب الموارد) (شرفنامه ). نهر. (غیاث اللغات ). جوی آب . (آنندراج ). ج ، جَداول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ). نهر کوچک .(ناظم الاطباء). جویچه . (یادداشت مؤلف ). جِدوَل . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
پیش حلم و جود تو هرگز نیارد کرد جز
کوه جودی ذرگی دریای قلزم جدولی .

سوزنی .


مهیاکرد پنج ارکان ملت را به چار ارکان
که هریک جدولی بوده ست کز دریای او آمد.

خاقانی .


عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و جری و قاف و ثهلان
هرهشت بر سخا و حلمش
با جدول وخردلند یکسان .

خاقانی .


دوات من ز برون جدول و درون دریاست
نهنک و آب سیاهش عجب بدان ماند.

خاقانی .


پس بر آن سدّ مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا.

خاقانی .


پر گار بخاک درکشیدی
جدول به سپهر برکشیدی .

نظامی (لیلی و مجنون ).


درک وجدانی بجای حس بود
هر دو در یک جدول ای عم میرود.

مولوی .


|| جوی نه خرد و نه کلان . (یادداشت مؤلف ). || جوی خشک . (مهذب الاسماء، نسخه ٔ خطی ). || طلسم . چون تابلوهای مبتنی بر طلسم در طی ستونهایی نوشته میشده ، جدول به معنی طلسم آمده . (از دزی ). || علم تابلوهای طلسمی یا علم نجوم و تقویم . از آنجا که با «علم الجدول » به معنی علم تابلوهای طلسمی که بر حروف عربی ، سریانی و غیره نوشته میشده ، استعمال شده ، در الف لیل و لیله «الجداول » بهمین معنی یا علم نجوم یا علم احکام نجوم یا فن تألیف تقویم آمده است . (از دزی ). || تابلو. نوشته ای که صفحات آن یا برخی صفحات آن بستونهای متعدد تقسیم شده : و له بصر بصناعة التعدیل و جداول الابراج . (از دزی ). || در تقویم قرطبه ،تابلوی که حاوی اطلاعاتی در باره ٔ هر روز ماه است ، بنام «جدول » خوانده شده هرچند که بستونها تقسیم نشده ،و اطلاعات عمومی که در آخر هر ماه آمده در آنجا با این کلمات شروع میشود: و فی هذا الشهر مما لم ینظم علی الجداول ... (از دزی ). || نوشته ٔ سریع. [شکسته ]. || طناب . || سطر. || طراز. آلتی برای شناختن اینکه سطحی افقی است یا نه . (از دزی ). || بمجاز، افزار معروف آهنی است که بدان خطوط کشند. (از آنندراج ). مجازاًقلم آهنی خط کش را هم جدول گویند. (فرهنگ نظام ). || مجازاً، به معنی خطوط شنگرف و غیره که گرد صفحه کشند. (غیاث اللغات ، از مدار و کشف ). خطوط که بر کتاب کشند. (آنندراج ). خطی که بر کاغذ کشند راست نوشتن را. خط که بر کاغذ و جز آن کشند زینت را یا نوشتن حساب و جز آن را. (یادداشت مؤلف ) :
ز منع بوسه عیان شد که خط لاله رخان
بگرد مصحف رخسار جدول قرق است .

تأثیر.


|| خطوط متوازی و متقاطع که منجمین در حرکات کواکب ایراد کنند. (ناظم الاطباء) : از جمله وضعهای او جدولی است که در معرفت اوایل شهورعرب استخراج کرد. (جهانگشای جوینی ). || شکلی است که از رسم خطوط متوازی و متقاطع بر رویهم حاصل شود و مسائل علمی را به اختصار دربر داشته باشد و بتوان بیکبار بر آن اطلاع یافت . در تداول جدید، شبکه ای مربعکه از رسم خطوطی متوازی و متقاطع حاصل آید و قضایای علمی را به اختصار شامل باشد. مانند جدول کلیات در منطق و جدول ضرب در حساب و جدول صفت مشبهه در نحو و جدول طبقه بندی علوم در متدلژی . (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد). بطورکلی جدول به این معنی در رشته های مختلف علوم به کار میرود و بخصوص در هیئت و نجوم از دیرباز معمول بوده است و غرض از آن تسهیل امر تفهیم مسائل این علوم برای طالبان بوده است و نمونه های بسیاری از این جداول را میتوان در کتاب التفهیم بیرونی یافت . و پاره ای از جداول را که شهرت جهانی دارد در جای خود می آوریم :
لاجرم چون ستاره راست رود
نتواند که کج رود جدول .

سعدی .


تو راست باش تا دگران راستی کنند
دانی که بی ستاره نرفته ست جدولی .

سعدی .


ز بس تحرک پرگار تیغ و جدول رمح
به پرنیان هوا مرتسم شود اشکال .

طالب .


نیکی آموز از همه وزکم ز خود آخر چه عیب
راستی در جدول زرگر ز چوبین مسطر است .

جامی .


- جدول آب ؛ آن جوی که دارای آب باشد :
چمن چون بیاضی بود بی عدیل
در او جدول آب نهر طویل .

اشرف (ازآنندراج ).


- جدول الامر ؛ به معنی استقامت و راست شدن کار است . یقال : استقام جدول القوم ؛ اذا انتظم امر هم کالجدول . اذا اطرد وتتابع جریه . (اساس ، اقرب الموارد).
- جدول داوران بنی اسرائیل ؛ جدول داوران و مدت داوری هریک از ایشان :
اسم . رها نمودن اسرائیل از. مدت حکومت .
عتنیثل شهریار آرام النهرین . 40 سال .
اهود. عجلون شهریارموآب . 80 سال .
شمجر. فلسطینیان . معین نیست .
دبوره و باراق . یابین پادشاه کنعان . 40 سال .
جدعون . زبح و صلمناع . 40 سال .
مدیانیان . ______________ 40 سال
ابی مالک . ______________ 3 سال .
تولع. ______________ 24 سال .
یائیر. ______________ 22 سال .
یفتاح . بنی عموّن . 6 سال .
ابصان . ______________ 7 سال .
ایلون . ______________ 10 سال .
عبدون . ______________ 8 سال .
شمشون . فلسطینیان . 20 سال .
عالی کاهن . ______________ 40 سال .
سموئیل نبی . فلسطینیان . 12 سال .
(از قاموس کتاب مقدس ).
- جدول ذهب ؛ تذهیب یک کتاب . (از دزی ).
- جدول فرع ؛ اصطلاحی است بانکی که برای نشان دادن ارقام موجودی و پول در جریان و جز آن بکار میرود.
- جدول فیثاغورث ؛ همان جدول ضرب است که بفیثاغورس منسوب میدارند. رجوع به جدول ضرب شود.
- جدول لقیاس الزوایا ؛ آلتی چوبی یا فلزی متحرک مانند خطکش که برای اندازه گیری زاویه بکار می رود. (از دزی ).

فرهنگ عمید

۱. [جمع: جداول] مجموعه ای از خط های افقی و عمودی به صورت خانه های شطرنج.
۲. دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیاده رو، خیابان، و امثال آن.
۳. (هنر ) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، به صورت متوازی رسم می کنند: جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مستغنی از تکلف تذهیب و جدول است (جامی: ۶۲ ).
۴. [جمع: جداول] [قدیمی] نهر کوچک، جوی آب: دوات من ز برون جدول و درون دریاست / نهنگ و آب سیاهش عجب بدان مانَد (خاقانی: ۸۵۷ ).
۵. (نجوم ) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می کردند: لاجرم چون سطاره راست بُوَد / نتواند که کج رود جدول (سعدی۲: ۶۵۳ ).
* جدول کلمات متقاطع: جدولی با شکل هندسی و ستون های عمودی و افقی که در خانه های آن باید حروف کلمات خواسته شده در شرح جدول را نوشت.

۱. [جمع: جداول] مجموعه‌ای از خط‌های افقی و عمودی به‌صورت خانه‌های شطرنج.
۲. دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیاده‌رو، خیابان، و امثال آن.
۳. (هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، به‌صورت متوازی رسم می‌کنند: ◻︎ جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مستغنی از تکلف تذهیب و جدول است (جامی: ۶۲).
۴. [جمع: جداول] [قدیمی] نهر کوچک؛ جوی آب: ◻︎ دوات من ز برون جدول و درون دریاست / نهنگ و آب سیاهش عجب بدان مانَد (خاقانی: ۸۵۷).
۵. (نجوم) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می‌کردند: ◻︎ لاجرم چون سطاره راست بُوَد / نتواند که کج رود جدول (سعدی۲: ۶۵۳).
⟨ جدول کلمات متقاطع: جدولی با شکل هندسی و ستون‌های عمودی و افقی که در خانه‌های آن باید حروف کلمات خواسته‌شده در شرح جدول را نوشت.


دانشنامه عمومی

جدول می تواند به موارد زیر اشاره کند:
جدول، مجوعه ای از اطلاعات که به صورت سطر و ستون تنظیم شده است.
جوی، مجرایی برای جریان آب
ماتریس (ریاضی)،
جدول کلمات متقاطع، نوعی سرگرمی
سودوکو نوعی سرگرمی
جدول الفبای فارسی
جدول (پایگاه داده ها)، محل نگهداری اطلاعات در پایگاه داده
جدول تناوبی نام جدولی در علم شیمی
جدول ضرب

جدول (اطلاعات). جدول ابزاری است برای دسته بندی اطلاعات به صورت سطرها و ستون ها. کاربرد جدول در ارائه اطلاعات علمی و فنی بسیار گسترده و رایج است.
پایه ای ترین نوع جدول آن است که در آن اطلاعات در سطرها و ستون هایی سامان داده شده است. این نوع جدول را «جدول دو بعدی» نیز می گویند. جای تقاطع سطر و ستون را یک خانه از جدول می نامد. انواع دیگری از جدول نیز به کار می رود٬ مانند جدول های چند بعدی و جدول های تو در تو که هر خانه آن جدول دیگری است.

جدول (پایگاه داده ها). در پایگاه داده ها، چهار خانه یا زیگ رابطه ای، یک جدول مجموعه ای از عناصر داده ها (مقادیر) می باشد که با استفاده از یک مدل ستون عمودی (که با نام خودشان شناخته می شوند) و سطر افقی سازماندهی شده است. یک جدول تعداد ستونهای مشخصی اما هر تعداد سطری می تواند داشته باشد. هر سطر توسط مقادیر موجود در زیر مجموعه یک ستون خاص شناخته می شود.
سامانه های مدیریّت پایگاه داده ها
سایت تخصصی پایگاه داده ایران SQLIran

دانشنامه آزاد فارسی

جدول (table)
گردآورده ای از اطلاعات، معمولاً به شکل اعداد، بنا به ترتیبی که یافتن آن ها آسان باشد. طراحی جدول های دوطرفه۱ به نحوی است که محتویات آن ها از بالا و از پهلو خوانده می شود؛ از آن جمله است جدول ضرب۲ اعداد که حاصل ضرب۳ هر دو عددِ بین ۱ و ۱۰ را به دست می دهد.
two-way tablesmultiplication tableproduct

فرهنگ فارسی ساره

زیگ


فرهنگستان زبان و ادب

{kerb} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] مکعب مستطیل بتنی برای جداسازی سطوح سواره رو از پیاده رو و باغچه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جدول همان تقویم است که از این عنوان در باب صوم نام برده اند.
جدول، تقویمی است که حرکات ماه و دیگر سیارات در آن ثبت، و در پرتو آن اوّل هر ماه تعیین می شود.
نظرات در جدول
برخی آن را به محاسبه ویژه بر پایه حرکت ماه تعریف کرده اند که بازگشت آن به قرار دادن یک ماه، تمام و یک ماه، ناقص در طول سال است که از محرم آغاز می شود. در نتیجه محرّم و رمضان پیوسته تمام و شوال و ذیحجه همواره ناقص خواهد بود. برخی نیز آن را جدولی منسوب به عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر برای تعیین اوّل ماه دانسته اند که او نیز آن را به امام صادق علیه السّلام منتسب می کرد. لیکن از آنجا که محاسبات نجومی در تعیین اوّل ماه حجت شرعی نیست، اختلافات یاد شده در معنای جدول تأثیری در حکم شرعی مسئله ندارد.
جدول و اول ماه
اوّل ماه با رؤیت هلال ثابت می شود؛ از این رو، بنابر مشهور برای تعیین آن، جدول به دلیل ظنی بودن، اعتبار ندارد.

جدول کلمات

جوی آب

پیشنهاد کاربران

( = دیوار سیمانی جوی آب ) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
نوکین ( کردی: نوکه ن )

( = خانه های کوچک مربعی؛ مانند: جدول کلمات متقاطع ) این واژه عربی می باشد و پارسی آن این است:
پَهلَک ( سنسکریت: پْهَلَکَ )

( = تابلو؛ مانند: جدول ضرب ـ اعداد ـ مسابقات و. . . ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دِیراپ ( کردی: دیراوْ )
چیترا ( سنسکریت )

( = لیست، فهرست؛ مانند: جدول تناوبی یا عناصر ) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
آنوگ ( سنسکریت: اَنوکرَمَ )

پسیکانالیست=روان شناس

چارکت ( به فتح کاف )
به چهاردربلوچی چارمی گویندودرفارسی مخفف عددچهاراست وکت درحال حاضردربلوچی به خانه میگویندودرفارسی قدیم کت یا کدهم معنی خانه رامیدهد





کلمات دیگر: