کلمه جو
صفحه اصلی

بیرونی


مترادف بیرونی : برونی، خارجی ، ظاهری ، بیگانه، خارجی، غریبه

متضاد بیرونی : درونی، اندرونی، باطنی، آشنا، خودی

فارسی به انگلیسی

epi-, exterior, external, forecourt, out-, outdoor, outer, outward, [n.] mens apartment

outer, external, exterior, [n.] men's apartment


epi-, exterior, external, forecourt, out-, outdoor, outer, outward


فارسی به عربی

انتهی , خارج , خارجی , عرضی

مترادف و متضاد

dooryard (اسم)
بیرونی، حیاط منزل

outer yard (اسم)
بیرونی

extrinsic (صفت)
فرعی، اتفاقی، خارجی، بیرونی، دارای مبداء خارجی، جزئی

extern (صفت)
خارجی، بیرونی، ظاهری، واقع در خارج

extrinsical (صفت)
بیرونی

over (صفت)
مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی

o'er (صفت)
بیرونی، بالایی، رویی

out (صفت)
خارج، خارجی، اشکار، بیرونی، حذف شده، افشاء شده

outdoor (صفت)
بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی

foreign (صفت)
خارج، خارجه، بیگانه، خارجی، اجنبی، ناجور، بیرونی، غریبه، نا مناسب

external (صفت)
بیرون، خارج، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری

outer (صفت)
خارج، خارجی، بیرونی

outward (صفت)
ظاهر، بیرونی، ظاهری

exterior (صفت)
خارج، خارجه، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری، واقع در سطح خارجی، صوری

cortical (صفت)
قشری، پوستی، بیرونی، غشایی

برونی، خارجی ≠ درونی، اندرونی


۱. برونی، خارجی ≠ درونی، اندرونی
۲. ظاهری ≠ باطنی
۳. بیگانه، خارجی، غریبه ≠ آشنا، خودی


فرهنگ فارسی

ابوریحان محمد بن احمد ریاضی دان و فیلسوف ایرانی ( و. بیرون ۳۶۲ ه. ق . / ۹۷۳ م . - ف. غزنین ۴۴٠ ه. ق . /۱٠۴۸ م . ) وی اوایل عمر را در خوارزم معروف به خوارزم در کنف حمایت مامونیان خوارزم معروف به خوارزم شاهیان گذرانید و سپس چند سال گرگان در دربار قابوس بن وشمگیر به سر برد و کتاب [ آثارالباقیه ] را به نام آن پادشاه تالیف کرد . پس از چندی به خوارزم بازگشت و در دربار ابوالعباس مامون بن مامون مدتی بزیست محمود غزنوی در مراجعت به غزنین ابوریحان را با چند تن از فاضلا دربار خوارزمشاه به غزنین برد ( ۴٠۸ ه. ق . ) پس از آن بیرونی چند بار به خوارزم سفر کرد و در غالب غزوات محمود به هندوستان در ملازمت او بود و با دانشمندان و حکیمان هند مخالطت کرد و زبان سنسکریت را بیاموخت و دایره معلومات خود را وسعت داد و مواد لازم را برای تالیف کتاب [ تحقیق ماللهند] فراهم آورد . از آثار مهم او جز آنچه گذشت کتاب [ التفهیم ] است که آنرا به عربی و فارسی ( جداگانه ) تالیف کرده است .
بیرون، مقابل درون واندرون
( صفت ) منسوب به ( بیرون ) از مردم بیرون
منسوب به بیرون یعنی خارجی ٠

فرهنگ معین

(ص نسب . ) ۱ - خارجی . ۲ - بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است . ۳ - بیگانه .

لغت نامه دهخدا

بیرونی . (اِخ ) رجوع به ابوریحان بیرونی و دائرةالمعارف اسلامی شود.


بیرونی . (ص نسبی ) برونی . منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء). برونی . مقابل داخلی و درونی و اندرونی . (یادداشت مؤلف ). خارجی . (آنندراج ). رجوع به برونی شود. || خارجی . بیگانه . غریب .(یادداشت مؤلف ) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی ایمن باشد. (مجالس سعدی ص 20). || غیراهل . نااهل . که باب نباشد :
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود.

مولوی .


|| ظاهری . مقابل درونی . باطنی . (یادداشت مؤلف ) :
جماعتی بهمین آب چشم بیرونی
نگه کنند و نبینند کآتشم در پوست .

سعدی .


|| اشخاص خارج . مقابل درونی :
پیش بیرونیان برونش نغز
وز درونش درونیان را مغز.

نظامی .


|| غیرسرایی که در اندرون کاری ندارد. که متصدی امری در امور درون نیست . که در بیرونی سرای و حرم تصدی کار کند : امیر از شادیاخ برنشست با بسیار مردم از حاشیت و غلامی ... و پنج حاجب سرایی و بدین کوشک حسنکی آمد و فرود سرای حرم رفت ... و آفتاب دیدار سلطان بر ماه افتاد و گرگانیان را از روشنائی آن آفتاب فخر و شرف افزود و آن کار پیشرفت بخوبی چنانکه ایزد عز ذکره تقدیرکرده بود و بیرونیان را با چنین حدیث شغلی نباشد نه در آن روزگار و نه امروز و مرا هم نرسد که قلم من ادا کند از خاطر من . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 402، چ فیاض ص 395). گفتند [ غلامان محمودی ] ... اگر خداوند فرماید بندگان و غلامان جمله در هوای تو یکدلیم ویرا فروگیریم که چون ما درشوریم بیرونیان با ما یار شوند و تو از غضاضت برهی و از رنج دل بیاسایی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129، چ فیاض ص 134). ولیکن ترا شتاب نباید کرد که خصمان قوی می بینم این مرد را از بیرونی و سرائی و خصم بزرگتر حضرت سلطان است . (آثارالوزراء عقیلی ). یرلیغ را برخواند و شرایط آداب که در آن باب باشد برخلاف آنچه از امثال رکابی یا بیرونی توقع داشت . (جهانگشای جوینی ).
- حاجب بیرونی ؛ حاجب که محل خدمت او خارج سرای سلطنت است : بوسهل زمین بوسه داد و برفت . او را دو حاجب یکی سرایی درونی و یکی بیرونی به جامه خانه بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155).
- غلام بیرونی ؛ مقابل غلام سرایی . که محل کار وی خارج سرای سلطنت است : ده هزار غلام سرائی بود دون بیرونی . (تاریخ سیستان ).
|| متمرد. سرکش . که در عهد و پیمان نباشد : [ تلک هندی ] سلطان مسعود را در نهان خدمتهای پسندیده کرد که همه هندوان کشور و بعضی را از بیرونیان در عهد وی درآورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414،چ فیاض 407). || درم و دینار که در خارج دارالضرب رسمی ضرب شده باشد. (یادداشت مؤلف ).
- دینار بیرونی ؛ دینار خارجی . (یادداشت مؤلف ).
|| خانه ٔ مردان . مقابل اندرونی ، خانه ٔ زنان . (یادداشت مؤلف ). خانه ٔ خارجی میهمانان مرد و مردان خانه . سرای پیشین . حیاطی جز حیاط زنان . حیاطی که بعمارت اندرونی متصل و مخصوص پذیرایی میهمانان مردان بوده است . || کلمه ٔ تحقیر متداول در حرم شاهان قاجار که سوای مردم آنجا را بیرونی ، یعنی بداصل و نانجیب می گفتند. (یادداشت مؤلف ). || مردود. || استثناشده . (ناظم الاطباء). || پیراهن . (آنندراج ).پیراهن زنانه . (ناظم الاطباء). || عَرَضی .خارج از ماهیت . (دانشنامه ٔ علائی ص 84، 75).

بیرونی . (ص نسبی ) نسبت باشد بخارج خوارزم و در خوارزم آنکه را از خود شهر نبود میگفتند بیرونیست . و در لهجه ٔ خوارزمی میگفتند ابیرنل است . (از انساب سمعانی ).


بیرونی. ( ص نسبی ) برونی. منسوب به بیرون یعنی خارجی. ( ناظم الاطباء ). برونی. مقابل داخلی و درونی و اندرونی. ( یادداشت مؤلف ). خارجی. ( آنندراج ). رجوع به برونی شود. || خارجی. بیگانه. غریب.( یادداشت مؤلف ) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی ایمن باشد. ( مجالس سعدی ص 20 ). || غیراهل. نااهل. که باب نباشد :
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هر که بیرونی بود.
مولوی.
|| ظاهری. مقابل درونی. باطنی. ( یادداشت مؤلف ) :
جماعتی بهمین آب چشم بیرونی
نگه کنند و نبینند کآتشم در پوست.
سعدی.
|| اشخاص خارج. مقابل درونی :
پیش بیرونیان برونش نغز
وز درونش درونیان را مغز.
نظامی.
|| غیرسرایی که در اندرون کاری ندارد. که متصدی امری در امور درون نیست. که در بیرونی سرای و حرم تصدی کار کند : امیر از شادیاخ برنشست با بسیار مردم از حاشیت و غلامی... و پنج حاجب سرایی و بدین کوشک حسنکی آمد و فرود سرای حرم رفت... و آفتاب دیدار سلطان بر ماه افتاد و گرگانیان را از روشنائی آن آفتاب فخر و شرف افزود و آن کار پیشرفت بخوبی چنانکه ایزد عز ذکره تقدیرکرده بود و بیرونیان را با چنین حدیث شغلی نباشد نه در آن روزگار و نه امروز و مرا هم نرسد که قلم من ادا کند از خاطر من. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 402، چ فیاض ص 395 ). گفتند [ غلامان محمودی ]... اگر خداوند فرماید بندگان و غلامان جمله در هوای تو یکدلیم ویرا فروگیریم که چون ما درشوریم بیرونیان با ما یار شوند و تو از غضاضت برهی و از رنج دل بیاسایی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129، چ فیاض ص 134 ). ولیکن ترا شتاب نباید کرد که خصمان قوی می بینم این مرد را از بیرونی و سرائی و خصم بزرگتر حضرت سلطان است. ( آثارالوزراء عقیلی ). یرلیغ را برخواند و شرایط آداب که در آن باب باشد برخلاف آنچه از امثال رکابی یا بیرونی توقع داشت. ( جهانگشای جوینی ).
- حاجب بیرونی ؛ حاجب که محل خدمت او خارج سرای سلطنت است : بوسهل زمین بوسه داد و برفت. او را دو حاجب یکی سرایی درونی و یکی بیرونی به جامه خانه بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155 ).
- غلام بیرونی ؛ مقابل غلام سرایی. که محل کار وی خارج سرای سلطنت است : ده هزار غلام سرائی بود دون بیرونی. ( تاریخ سیستان ).
|| متمرد. سرکش. که در عهد و پیمان نباشد : [ تلک هندی ] سلطان مسعود را در نهان خدمتهای پسندیده کرد که همه هندوان کشور و بعضی را از بیرونیان در عهد وی درآورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414،چ فیاض 407 ). || درم و دینار که در خارج دارالضرب رسمی ضرب شده باشد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. مربوط به بیرون: واکنش های بیرونی.
۲. خارجی، ظاهری.
۳. (اسم ) [مقابلِ اندرونی] قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود.

دانشنامه عمومی

بیرونی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد.
ابوریحان بیرونی دانشمند ایرانی
بیرونی (دهانه) نام گودالی در سطح ماه که به افتخار ابوریحان بیرونی، البیرونی نامگذاری شده است
بخشی از فضای عمومی خانه ها در قدیم که متعلق به مردان بود و در مقابل آن اندرونی قرار دارد

دانشنامه آزاد فارسی

در خانه های سنّتی ایرانی، بخشی از خانه که به مراجعان عمومی و مهمانان صاحب خانه، که با اهالی خانه نامحرم بودند، اختصاص داشت، تا مزاحمتی برای ساکنان بخش اندرونی و خصوصیِ خانه پیش نیاید. در خانه های بزرگ، بخش بیرونی، حیاطی مستقل و فضاهایی در اطراف دارد، و گاه پایگاهی برای کار و روابط اجتماعی و عمومی صاحب خانه است. در خانۀ علما، گاه بیرونی مکان تدریس نیز بوده است.

جدول کلمات

خارجی


کلمات دیگر: