کلمه جو
صفحه اصلی

شوار

فرهنگ اسم ها

اسم: شوار (دختر) (کردی، فارسی) (تلفظ: šavār) (فارسی: شَوار) (انگلیسی: shavar)
معنی: حسن و جمال، خوبی، زینت آرایش، باد ملایم و نسیم، ( در کردی ) شب هنگام

(تلفظ: šavār) حُسن و جمال ، خوبی ، زینت آرایش باد ملایم و نسیم (در کردی) به معنی شب هنگام .


فرهنگ فارسی

ریاضت دادن ستور را تا سوار شود بر آن در وقت عرض بیع .

لغت نامه دهخدا

شوار. [ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) بمعنی شوات ، نوعی از مرغابی و آن را سرخاب نیز گویند و بوقلمون را هم گفته اند. ( برهان ). نوعی از مرغابی و سرخاب و چرخال و بوقلمون. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شوات و شواد شود.

شوار. [ ش َ ] ( ع اِمص )خوبی. ( منتهی الارب ). حسن و جمال. ( از اقرب الموارد ). خوبی و جمال. ( از ناظم الاطباء ). || فربهی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) هیأت. ( منتهی الارب ). هیأت خوب. ( از اقرب الموارد ). || لباس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آرایش. ( منتهی الارب ). زینت. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مرد خوب صورت. ( ناظم الاطباء ). || ریح شوار؛ باد نرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). باد ملایم و نسیم. ( ناظم الاطباء ).

شوار. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] ( ع اِ ) رخت خانه. ( منتهی الارب ). متاع پسندیده خانه. ( از اقرب الموارد ). شاره. رخت خانه. اثاث البیت. ( یادداشت مؤلف ). || رخت بار. ( منتهی الارب ). || شرم مرد یا زن. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). عورت مردم. ( مهذب الاسماء ). || خایه مرد. || دبر مرد. ( منتهی الارب ). || متاع رحل . ( از اقرب الموارد ).

شوار. [ ش َ ] ( ع مص ) ریاضت دادن ستور را تا سوار شود بر آن در وقت عرض بیع. آزمودن ستور را تا بنگرد خوبی و نجابت و تک آن را و برگردانیدن ستور را و کذا الامة. ( از ناظم الاطباء ) .

شوار. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. سکنه آن 97 تن. آب از چاه و قنات. محصول آن غلات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شوار. [ ش َ ] (ع اِمص )خوبی . (منتهی الارب ). حسن و جمال . (از اقرب الموارد). خوبی و جمال . (از ناظم الاطباء). || فربهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) هیأت . (منتهی الارب ). هیأت خوب . (از اقرب الموارد). || لباس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آرایش . (منتهی الارب ). زینت . (اقرب الموارد). || (ص ) مرد خوب صورت . (ناظم الاطباء). || ریح شوار؛ باد نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باد ملایم و نسیم . (ناظم الاطباء).


شوار. [ ش َ ] (ع مص ) ریاضت دادن ستور را تا سوار شود بر آن در وقت عرض بیع. آزمودن ستور را تا بنگرد خوبی و نجابت و تک آن را و برگردانیدن ستور را و کذا الامة. (از ناظم الاطباء) .


شوار. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) رخت خانه . (منتهی الارب ). متاع پسندیده ٔ خانه . (از اقرب الموارد). شاره . رخت خانه . اثاث البیت . (یادداشت مؤلف ). || رخت بار. (منتهی الارب ). || شرم مرد یا زن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). عورت مردم . (مهذب الاسماء). || خایه ٔ مرد. || دبر مرد. (منتهی الارب ). || متاع رحل . (از اقرب الموارد).


شوار. [ ش َ / ش ُ ] (اِ) بمعنی شوات ، نوعی از مرغابی و آن را سرخاب نیز گویند و بوقلمون را هم گفته اند. (برهان ). نوعی از مرغابی و سرخاب و چرخال و بوقلمون . (ناظم الاطباء). رجوع به شوات و شواد شود.


شوار. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 97 تن . آب از چاه و قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

شوار از اقوام بومی کشور اکوادور هستند که در حوالی رود مارانیون و آمازون در حدود پنجاه هزار تن جمعیت دارند.زبان آنها شواری است.درمیان شوارها تعدد زوجات رایج است.مردم شوار شمنیست هستند و به مرگ طبیعی باور ندارند و اعتقاد دارند موجودی نامرئی بنام تسنتساک با خنجر مردم را می کشد.لفظ شوار در زبان شواری معنی مردم می دهد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Shuar

گویش مازنی

( شوآر ) /shoaar/ کشتزاری که زمین آن از اطراف خود پایین تر بوده و آب بیشتری از خود عبور دهد
/shevaar/ شخم عمیق - دره ی کوچک – جر ۳جوانه ی تمشک ۴نهر عمیق

۱شخم عمیق ۲دره ی کوچک – جر ۳جوانه ی تمشک ۴نهر عمیق


پیشنهاد کاربران

شوار. ( "ش" با آوای زیر، "واو" ساکن ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، باران نرم ادامه دار.
دادار مِنزِل مازِرون اَلبِرز دیوار خِزِر مِه آبِرو بَرکِتِ
هِوا شِوار وِنه خاکِه اَمِه مار خِدایا تِه اَمه مار خارخاری دار
خانه ام مازندران البرز شده دیوار آن آبرویم شد خزر از برکت دادار آن
هوایش نرم بارانی و خاکش مادرمان خدایا تو نگهداری کن از این مادرمان
مجید صالحی ملقب به صالح


کلمات دیگر: