کلمه جو
صفحه اصلی

برادر


مترادف برادر : اخوی، داداش، کاکا ، دوست

متضاد برادر : خواهر

فارسی به انگلیسی

brother


brother, sibling

فارسی به عربی

اخ

فرهنگ اسم ها

اسم: برادر (پسر) (کردی)
معنی: اخوی، داداش، کنایه ‏از رفیق ( نگارش کردی

مترادف و متضاد

اخوی، داداش، کاکا ≠ خواهر


brother (اسم)
هم قطار، برادر، اخ

billy (اسم)
یار، رفیق، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، همدم، برادر، چوب دستی، باطوم یا چوب قانون پاسبان

۱. اخوی، داداش، کاکا ≠ خواهر
۲. دوست


فرهنگ فارسی

( اسم ) پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو . یا برادر حقیقی . برادر از یک پدر و یک مادر . یا برادر دینی . هم کیش هم مذهب . یا برادر رضاعی . پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دای. شخص . یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره . یا برادر مادر. دایی خال خالو.

فرهنگ معین

(بَ دَ ) [ په . ] ( اِ. ) پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو ب ا شخص مشترک باشد.

لغت نامه دهخدا

برادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. (ناظم الاطباء). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو. (یادداشت مؤلف ). اخ . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اخو. شقیق . (مهذب الاسماء). قصد از این لفظ در نوشته های مقدس فرزندیک والدین یا والد یا والده است . (انجیل متی 1:2، انجیل لوقا 6:14). (از قاموس کتاب مقدس ) :
بکشتی برادر ز بهر کلاه
کله یافتی چند پویی براه .

فردوسی .


نگه کن که با قارن رزم زن
برادر چه گفت اندر آن انجمن .

فردوسی .


اگرچه برادر بود دوست به
چو دشمن شود بی رگ و پوست به .

فردوسی .


نوم باشد چون اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان .

مولوی .


- برادرانه ؛ مانند برادر، بطور برادری . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) :
برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب
جهان و هر چه در او هست ازتو یار از ما.
- برادرِ پدر، عم . (ترجمان القرآن ). عم . عمو. (فرهنگ فارسی معین ) :
بدو گفت رو با برادر پدر
بگو ای بداندیش پرخاشخر.

فردوسی .


بکین سیاوش بریدمش سر
بهفتاد خون برادر پدر.

فردوسی .


ببوسید رویش برادر پدر
همانجا بیفکند تختی ز زر.

فردوسی .


- برادرپرور ؛ آنکه نسبت به برادران محبت بسیار کند. برادر دوست . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که به برادران و خویشاوندان مهربان باشد. (آنندراج ).
- برادر پسر ؛ پسر برادر :
از این پهلوان وز برادر پسر
ندانم چه آورد خواهم بسر.

(گرشاسب نامه ).


- برادر تنی ؛ برادر حقیقی . و رجوع به همین ترکیب شود.
- برادر حقیقی ؛ برادر از یک پدر و یک مادر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
- برادرخواندگی ؛ برادرخوانده بودن . (فرهنگ فارسی معین ). حالت و چگونگی برادرخوانده . ایجاد برادری میان یکدیگر بی آنکه برادر حقیقی یا برادرانه باشند. دوستی و رفاقت میان یکدیگر بی آنکه پیوستگی خانوادگی داشته باشند :
چو نامم بر برادرخواندگی خواند
خراج خویش بر قیصر نویسم .

خاقانی .


دوست مشمار آنکه در دولت زند
لاف یاری و برادرخواندگی .

سعدی .


و رجوع به ترکیب برادر خوانده شود.
- برادرخوانده ؛ پسر یا مردی که با او صیغه ٔ برادری خوانده باشند، مردی که او را به اخوت برگزیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه بجای برادر گرفته باشند. (آنندراج ). مردی اجنبی که با او صیغه ٔ اخوت خوانده باشند. (ناظم الاطباء). به برادری برداشته ، به برادری گرفته بی آنکه در اصل برادر باشند:
مرا فرهاد با آن مهربانی
برادرخوانده ای بود آنجهانی .

نظامی .


ج ، برادرخواندگان :
زن و فرزند و خویش و یار و پیوند
برادرخواندگان کاروانند.

سعدی .


و رجوع به ترکیب قبل شود.
- برادر دینی ؛ هم کیش و هم مذهب . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
- برادر رضاعی ؛ پسر دایه . (ناظم الاطباء). کوکه را گویند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد.پسر دایه شخص . (فرهنگ فارسی معین ).
- برادرزاده ؛ پسر یا دختر، مرد یا زنی که فرزند برادر شخص باشد. فرزند برادر. (فرهنگ فارسی معین ). فرزند برادر. (ناظم الاطباء) :
که بانو را برادرزاده ای بود
چو گل خندان چو سرو آزاده ای بود.

نظامی .


در این زندانسرای پیچ در پیچ
برادرزاده ای دارد دگرهیچ .

نظامی .


- برادر زن ؛ پسر یا مردی که برادر زوجه ٔ شخص باشد. خوسره . (فرهنگ فارسی معین ).
- برادر شوهر؛ خوسره . (ناظم الاطباء).
- برادرکش ؛کشنده ٔ برادر یا اقوام و نزدیکان و افراد و طایفه ٔ قوم و قبیله ٔ خود :
برادرکش و بدتن و شاه کش
بداندیش و بدنام و شوریده هش .

فردوسی .


- برادرکشتگی ؛ اسم مصدر است از برادرکشته . حالت و چگونگی برادرکشته .عداوت و دشمنی سخت حاصل از کشته شدن برادر کسی بدست دیگری .
- برادرکشته ؛ که برادرش بقتل رسیده باشد که برادرش کشته شده باشد.
- برادرکشی ؛ عمل برادرکش .
- || کشتن افراد یک شهر یا قبیله یا کشور یکدیگر را بسبب آنکه افراد یک شهر یا قبیله یا کشور در حکم برادران یکدیگرند.
- برادر کهتر ؛ برادر کوچکتر. (ناظم الاطباء).
- برادر مادر ؛ دائی . (ناظم الاطباء).
- برادرمرده ؛ که برادرش مرده باشد، کنایه از مصیبت و رنج بسیار کشیده است بسبب دردناکی مرگ برادر :
بلی قدر چمن را بلبل افسرده می داند
غم مرگ برادر را برادرمرده میداند.

(؟).


- برادر مهتر ؛ برادر بزرگتر که «دادند» نیز گویند. (ناظم الاطباء).
- بَرادَر نِسبَت ؛ برادر زن . (آنندراج ).
- برادروار ؛ بمانند برادر؛ از روی مهربانی . دوستانه . در عالم یگانگی و اتحاد، تساوی مرتبت :
اگر ضدند آخشیجان چرا هر چار پیوسته
بوَند از غایت وحدت برادروار در یکجا.

ناصرخسرو.


سخنی گویمت برادروار
گر نیوشی و داریَم باور.

سنایی .


- || به تساوی . یکسان . یک اندازه : برادروار قسمت کنیم ؛ به شادی بخش کنیم .
|| خویش نزدیک . (سفر پیدایش 13:8 و 14:16) (قاموس کتاب مقدس ). || هم نسل و هم ولایت . (انجیل متی 5:47). (کتاب اعمال رسولان 3:22) (رساله ٔ عبرانیان 7:5). (قاموس کتاب مقدس ). || رفیق و مساوی الرتبه . (انجیل متی 7:3). || شخص محبوب . (کتاب دوم سموئل 1:26). (قاموس کتاب مقدس ). مجازاً بمعنی صدیق و دوست . (یادداشت مؤلف ). یار. رفیق . مصاحب . همسلک :
پرده بر خود نمی توان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
مُهرِ مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجرست
هر کسی گو بحال خود باشند
ای برادر که حال ما دگر است .

سعدی .



برادر. [ ب َ دَ ]( اِ ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ. اخوی. داداش. ( فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. ( ناظم الاطباء ). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو. ( یادداشت مؤلف ). اخ. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اخو. شقیق. ( مهذب الاسماء ). قصد از این لفظ در نوشته های مقدس فرزندیک والدین یا والد یا والده است. ( انجیل متی 1:2، انجیل لوقا 6:14 ). ( از قاموس کتاب مقدس ) :
بکشتی برادر ز بهر کلاه
کله یافتی چند پویی براه.
فردوسی.
نگه کن که با قارن رزم زن
برادر چه گفت اندر آن انجمن.
فردوسی.
اگرچه برادر بود دوست به
چو دشمن شود بی رگ و پوست به.
فردوسی.
نوم باشد چون اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان.
مولوی.
- برادرانه ؛ مانند برادر، بطور برادری. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) :
برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب
جهان و هر چه در او هست ازتو یار از ما.
- برادرِ پدر، عم . ( ترجمان القرآن ). عم. عمو. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بدو گفت رو با برادر پدر
بگو ای بداندیش پرخاشخر.
فردوسی.
بکین سیاوش بریدمش سر
بهفتاد خون برادر پدر.
فردوسی.
ببوسید رویش برادر پدر
همانجا بیفکند تختی ز زر.
فردوسی.
- برادرپرور ؛ آنکه نسبت به برادران محبت بسیار کند. برادر دوست. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی که به برادران و خویشاوندان مهربان باشد. ( آنندراج ).
- برادر پسر ؛ پسر برادر :
از این پهلوان وز برادر پسر
ندانم چه آورد خواهم بسر.
( گرشاسب نامه ).
- برادر تنی ؛ برادر حقیقی. و رجوع به همین ترکیب شود.
- برادر حقیقی ؛ برادر از یک پدر و یک مادر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
- برادرخواندگی ؛ برادرخوانده بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). حالت و چگونگی برادرخوانده. ایجاد برادری میان یکدیگر بی آنکه برادر حقیقی یا برادرانه باشند. دوستی و رفاقت میان یکدیگر بی آنکه پیوستگی خانوادگی داشته باشند :
چو نامم بر برادرخواندگی خواند
خراج خویش بر قیصر نویسم.
خاقانی.
دوست مشمار آنکه در دولت زند

فرهنگ عمید

پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است، داداش.

دانشنامه عمومی

برادر، که در فارسی ایران داداش هم گفته می شود، یکی از نسبت های خانوادگی است و به فرد مذکری (غیر از خود فرد) که فرزند پدر و مادرش باشد اطلاق می شود.
برادر بزرگتر
در افغانستان داشتن پدری واحد برای برادر بودن کفایت می کند. با این تعریف به پسری از مادر واحد ولی از پدر متفاوت برادر ناتنی گفته می شود.
در ایران به فرزندان یک پدر و دو مادر نیز ناتنی گفته می شوند. در ایران به برادر، داداش یا اخوی هم گفته می شود.
در جوامعی چون هند به پسر عمو، پسر عمه، پسر دایی و پسر خاله نیز برادر گفته می شود.

برادر (ابهام زدایی). برادر ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برادر (فیلم ۱۹۹۷)
برادر (فیلم ۲۰۰۰)
برادر (مجموعه تلویزیونی)

برادر (فیلم ۱۹۹۷). برادر (به روسی: Брат) نام یک فیلم سینمایی محصول سال ۱۹۹۷ کشور روسیه به کارگردانی آلکسی بالابانوف است. این فیلم در روسیه و دیگر کشورهای جهان با استقبال خوب تماشاگران و منتقدان روبرو شد و جایزه هایی از جشنواره های مختلف بین المللی به دست آورد. بالابانوف دنبالهٔ این فیلم نیز را با نام «برادر ۲» در سال ۲۰۰۰ ساخت. فیلم برادر در آذر ۱۳۸۷ از شبکه ۴ تلویزیون ایران نمایش داده شد.
جایزه ویژه هیئت داوران و جایزه فیپرشی جشنواره سینمای جوان تورینو (۱۹۹۷)
جایزه هوگو نقره ای بهترین بازیگر مرد (سرگئی بودروف جونیور) از جشنواره فیلم شیکاگو (۱۹۹۷)
جایزه دوربین طلایی از جشنواره فیلم ماناکی برادرز (۱۹۹۷)
جایزه ممتاز جشنواره فیلم روسی آزاد سوشی (۱۹۹۷)
دو جایزه (فیپرشی و ویژه) از جشنواره فیلم سینمای جوان اروپای شرقی کوتبوس (۱۹۹۷)
دانیلا پس از پایان خدمت در ارتش به طور ناخواسته درگیر یک زد و خورد شدید می شود. مادرش او را نزد برادرش به لنینگراد می فرستد. اما پس از مدتی دانیلا درمی یابد که برادرش یک تبهکار حرفه ای و عضو باندهای مافیایی است. دانیلا از همان آغاز با برادرش در کارهای خلاف همکاری می کند. او پس از زخمی شدن در یکی از درگیری ها و فرار از دست تبهکاران، توسط یک زن لکوموتیوران نجات می یابد.
این فیلم همچنین نامزد ۷ جایزه دیگر از جشنواره های بین المللی فیلم شده است.

برادر (فیلم ۲۰۰۰). برادر (انگلیسی: Brother) فیلمی در ژانر جنایی به کارگردانی تاکشی کیتانو است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد.
۲۰ ژوئیه ۲۰۰۱ (۲۰۰۱-07-۲۰)

برادر (مجموعه تلویزیونی). برادر نام یک سریال سی قسمتی است به کارگردانی جواد افشار، تهیه کنندگی نعمت چگینی و به نویسندگی آرش قادری که در جمعه، ۳۰ بهمن ماه ۹۴در تهران کلید خورد. سریال برادر در ماه رمضان ۹۵ از شبکه دو سیما پخش شد.
حسن پورشیرازی در نقش حاج کاظم پهلوان
حسین یاری در نقش مسعود پهلوان
پوریا پورسرخ در نقش ناصر پهلوان
سوگل طهماسبی در نقش مریم پهلوان
سهیلا رضوی در نقش فاطمه / همسر حاج کاظم
گلاره عباسی در نقش نازی کلایی / نامزد ناصر
کاظم بلوچی در نقش بهرام کلایی / پدر نازی
کاوه خداشناس در نقش شهاب / حسابدار حجره / خواستگار مریم
رضا توکلی در نقش صابر کوچکی
مجید واشقانی در نقش مهران
مژگان بیات در نقش عطیه
قدرت اللّه صالحی
محمد رسول صفری در نقش سعید
سید مهرداد ضیایی
بیوک میرزایی در نقش اسدی
سید جواد طاهری
فرشید صمدی پور
هادی قمیشی
نسرین نکیسا
گیتی معینی
مهرداد ضیایی
بهنام قربانی
حسین توشه
اصغر نوبخت
علیرضا درویش نژاد
فرج اللّه گل سفیدی
حسن جوهرچی
علی گلبهاران
زهرا فراهانی فشکی
افسانه تهرانچی
فرید سجادی حسینی
محمد فرزانه
ژاله درستکار
هوشنگ قنواتی زاده
حاج کاظم پهلوان (حسن پورشیرازی) مردی خیر و از تجار سرشناس برنج ایران است که با تأکید بر حمایت از تولید ملی، فقط در زمینه تجارت برنج ایرانی فعالیت می کند. او به همراه پسرش مسعود (حسین یاری) و دخترش مریم (سوگل طهماسبی) که یک روزنامه نگار پر جنب و جوش است، بر ضد واردات قاچاق برنجهای تاریخ گذشته و مسموم به ایران مبارزه می کند. این اقدام باعث دشمنی دلالان و قاچاقچیان این تجارت با وی شده است. دشمنان با اغفال ناصر (پوریا پورسرخ) پسر دیگر او، وارد تجارت سالم حاج کاظم شده و همین امر به وقوع ماجراهایی منجر می شود که... .
روزنامه هنرمند: گفتگو با نویسنده آرش قادری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برادر، فرد مذکری است که از طرف پدر و مادر یا یکی از والدین با شخص مشترک باشد که از آن در بابهای طهارت، صلات، نکاح،اطعمه و اشربه،ارث و شهادات آمده است.
پاره کردن لباس در عزای پدر و برادر اشکال ندارد؛ هرچند از برخی عدم جواز آن نقل شده است.

خوردن از منزل برادر
خوردن از خانه برادر و نماز گزاردن در ملک او بدون اذن جایز است مگر آنکه انسان علم به ناخشنودی وی داشته باشد.

عدم ولایت برادر بر خواهر
برادر بر خواهر ولایت ندارد؛ لیکن مستحب است دختر در صورت نبودن پدر و جد، برادر خود را در امر ازدواج خویش وکیل کند و در صورت تعدّد آنان برادر بزرگ تر را به وکالت برگزیند.

محرم بودن برادر
...

[ویکی فقه] برادر (قرآن). برادر، فرد مذکری است که از طرف پدر و مادر یا یکی از والدین با شخص مشترک باشد.
منظور از برادر در اینجا، برادر نسبی و رضاعی است و برادر غیر نسبی و غیر رضاعی در جای دیگر (اخوت) ذکر شده است.
پیشینه برادری
پیشینه رابطه نَسَبی و برادری به آفرینش اوّلیه بشر باز می گردد؛ از زمانی که خداوند آدم را آفرید و برای او فرزندانی قرار داد برادر و برادری نیز پدید آمد.
برادری در قرآن
قرآن کریم در آیات متعددی از وجود و سرگذشت برخی برادران در جوامع گذشته و چگونگی رابطه آن ها با یکدیگر سخن به میان آورده و مؤمنان را به مطالعه این سرگذشت ها و عبرت گیری از آن ها فراخوانده است:در آیات ۲۷ سوره مائده به بعد به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خطاب شده که سرگذشت دو فرزند آدم را برای مؤمنان بازگو کند که هر یک از این دو برادر برای تقرب به خدا کاری کردند؛ ولی تنها عمل یکی از آنان پذیرفته شد.در آیاتی دیگر قرآن از سرگذشت حضرت یوسف علیه السّلام و برادرانش یاد کرده است.قرآن در آیات دیگری به بخشی از سرگذشت خواهر موسی با برادر خود و نگرانی وی از سرنوشت او اشاره کرده است. در آیه ۲۸ سوره مریم گروهی از بنی اسرائیل حضرت مریم علیهاالسّلام را خواهر هارون خطاب کرده و متولد شدن فرزندی بدون پدر از وی را قبیح شمرده اند.در آیه ۸۲ سوره کهف از دو برادر یتیم یاد شده که پدرشان برای آنان گنجی پنهان کرده بود و حضرت خضر و موسی علیهماالسلام برای حفظ آن، دیوار روی گنج را باز سازی کردند تا آنان پس از بزرگ شدن، گنج پنهان شده را خارج کنند.در آیه ای دیگر قرآن به سخن برخی از منافقان صدر اسلام اشاره کرده که در مورد برادرانشان که در جنگ کشته شده بودند می گفتند: اگر آنان نزد ما بودند کشته نمی شدند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: dadi
طاری: beray
طامه ای: berây
طرقی: beray
کشه ای: beray
نطنزی: borây


واژه نامه بختیاریکا

کا؛ گَوو؛کووَک

جدول کلمات

کاکا

پیشنهاد کاربران

برادر به عربی زبان دین اسلام آخ و در زبان انگلیسی برادرbrother گفته میشود


این واژه را ایرانیا با غربی ها مثل هم می گویند، آنها به برادر می گویند ( بِرادِر brother )
اما اعراب اینگونه نیستن!


داداش


اونی سان

در گویش افغانستانی ، به برادر ، برار، بیادر گویند

برادر به انگلیسی :Brother می شود

وبه زبان ایران برادر یعنی اوشه، لاشی، تن لش، دراز و. . . . خیلی معنی ها دارد ولی به انگلیسی فقط و فقط یعنی Brother

بَرادَر - برای ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی!
brother برگرفته شده از فارسی است!
کار انجام دهنده و پیگیر مشکلات ما، حامی و دوستداری برای ما - داداش!


اخو - اخا - اخی

با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند:

بَ بَ، بابا= پدر
مَ مَ، ماما=مادر
دَ دَ=خواهر
گَ گَ =برادر
پَ پَ=پدربزرگ
نَ نَ=مادر بزرگ

زمانی که بچه بزرگ می شود خانواده خود را اینگونه صدا میزند:

بو ( بُُ ) ، بواَ، بَوَ=پدر
دا، دی، دایه، دالکه=مادر
دَده، دَدی=خواهر
گَ گه، گَ یه، گَ گو، گَ وو، کاکا، کاکو= برادر
پاپا، باوا=پدربزرگ
نَنه=مادربزرگ

زمانی که بخواهد بستگی خود با خانواده را بگوید:

پدر، پئر
مادر، مائر، مار
خواهر، خوئر
برادر، برار
پاپا
ننه، داگَپ ( گَپ به مَنای بزرگ )

برادر به ترکی: " قارداش " که تغییر شکل یافته ترکیب " قارین تاش " به معنی هم شکم می باشد.
" تاش " در زبان ترکی به " داش " تغییر یافته و در آخر کلمات ترکی به معنی " هم " می باشد. مثال های دیگر:
یولداش: همراه، دوست - سیر داش: همراز - وطنداش: هموطن - آرخاداش: هم پشت، دوست، خودی، دو نفر که پشت در پشت هم قرار می دهند و رو به دشمن و با دشمن مبارزه می کنند در حالی که از ناحیه پشت سر ایمن و آسوده خاطر هستند چون در پشت سر " آرخاداش " و خودی را دارند. " آرخا" در ترکی به معنی قسمتی از بدن انسان که پشت و کمر او را شامل می شود.
در زبان ترکی برای نفرین کردن کسی می گویند: ایگیت " آرخان " یئره گَلسین: ای مرد پشتت بر زمین فرود آید. یعنی شکست بخوری، زمینگیر شوی. ( در کشتی کسی که پشتش به خاک برسد، شکست خورده است. )

اخوی، داداش، کاکا، دوست

برادر یعنی:
پشتیبان من تو همه سختی ها
مدیون توعم داداش
که بودی
که الان نفس میکشم
که کنارمی
همیشه حست میکنم
انگار روحمی و ازم جدا نمیشی هیچ وقت
خداروشکر دارمت
انشالله خدا حفظت کنه برام
خیلی دوست دارم وروجک
از اینکه مثل کوه کنارمی
هوامو داری
امید و قوت بهم میدی
از اینکه خدا تو رو برام فرستاد
هزار بار میگم خدایاشکرت
خیلی خوشحالم که کمبود محبت داداش ندارم
چون تو هستی کنارم
داداشمی
مهم نیس از خون و گوشتم نیستی
مهم اینه که قلبم تو رو داداش خودش میدونه
مرحم رازهاش
مهم اینه که کنارمی بیشتر از خانوادم هوامو داری مثل داداشی هیچی از داداش بودن برام کم نزاشتی
خداروشکر دارمت
وقتی میگی آبجی انگار کل دنیا بهم دادن
خیلی حس شیرینی بهم دست میده
وقتی به بقیه میگی خواهرم دوست دارم دنیا به پات بریزم
خدایا شکر که تو رو بهم داد
بهترین داداشی دنیا

به ترکی به برادر میگن : ( ( گارداش

برادر :داداش - brother - قارداش - اخا -

پارسی:برادر، برا، ، کاکا برادر بزرگ در گویش شیرازی، دامولا برادر بزرگ در گویش همدانی
ترکی:اکارداش، قارداش، داش

میانه برادر. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( اِ مرکب ) برادر وسطی. برادری که از یک برادر بزرگتر و از دیگری کوچکتر است. برادر میانه. دومین از سه پسر مردی :
میانه برادر چو او را بدید
کمان را به زه کردو اندرکشید.
فردوسی.

اخوی به لهجه شیرازی کاکو

کاکو: برادر
دی: مامان
بو: بابا
نهنه: مامان بزرگ
اقو: بابا بزرگ
دهده: ابجی


کلمات دیگر: