مترادف سختی : آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ، فقر، تنگ دستی
متضاد سختی : آسانی، سستی
difficulty, hardship
austerity, crisis, difficulty, discomfort, hardness, harshness, pinch, rigidity, rigidness, ruggedness, severeness, severity, solidity, starkness, steel, stiffness, strength, strenuousness, strictness, tenacity, toughness, trial, vigor, vigour
آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ≠ آسانی، سستی
۱. آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ≠ آسانی، سستی
۲. فقر، تنگدستی
خاصیت مادۀ غذاییای که بافت آن محکم و سفت است
بهرامی .
نجیبی .
سوزنی .
سعدی .
سعدی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
(ویس و رامین ).
سعدی .
سعدی .
(سعدی ).
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
سختی . [ س ُ ] (اِ) سختو. (ناظم الاطباء). رجوع به سختو شود.
۱. رنج؛ زحمت.
۲. محکمی.
۳. دشواری.
۴. [قدیمی، مجاز] فقر؛ تنگدستی.
۵. وجود نمکهای قلیایی خاکی در آب.
〈 سختی کشیدن: (مصدر لازم)
۱. رنج بردن؛ زحمت کشیدن.
۲. تحمل فقر و تنگدستی کردن.