کلمه جو
صفحه اصلی

الماس

فارسی به انگلیسی

diamond, ice, rock, sparklers

diamond


فارسی به عربی

ماس

فرهنگ اسم ها

اسم: الماس (دختر، پسر) (فارسی، یونانی) (طبیعت) (تلفظ: almās) (فارسی: الماس) (انگلیسی: almas)
معنی: سخت ترین ماده ی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد، ( مجاز ) شمشیر، ( از یونانی )، ( در مواد ) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد، ( از یونانی ) ( در مواد ) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد سخت ترین ماده ی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد، نام سنگی قیمتی

(تلفظ: almās) (از یونانی) (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد . سخت‌ترین ماده‌ی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد ؛ (در قدیم) ( به مجاز) شمشیر .


مترادف و متضاد

diamond (اسم)
خشت، الماس، لوزی، خال خشتی، زمین بیس بال

bort (اسم)
خرده الماسی تراشدار، الماس

فرهنگ فارسی

(اسم ) یکی ز سنگهای کانی قیمتی که بعلت سختی و درخشندگی و کمیابی مقدم بر دیگر سنگهای کانی است و آن کربن خالص است . وزن مخصوصش ۳/۵ تا ۳/۶ و درجه. سختیاش ۱٠ میباشد . الماس را باواحد وزن قیراط وزن کنند .
نام رودی است

فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] (اِ. ) گرفته شده از یونانی ، از سنگ های گرانبها و کمیاب که دارای سختی و درخشندگی خاصی می باشد.

لغت نامه دهخدا

الماس. [ اَ ] ( معرب ، اِ ) ( از یونانی آدامس ) گوهری است مشهور که جز به ارزیزنشکند و آنچه بسبب سختی سفته نشود از الماس سفته گردد. ( هفت قلزم ) ( از شرفنامه منیری ). طبع وی سرد و خشک بدرجه چهارم ، و چون در دهانش گیرند دندان بشکند.( شرفنامه منیری ). گوهری است سخت و سپید و اغلب جواهر را میبرد. ( انجمن آرا ). گوهری است بغایت سخت و سفید و شفاف و گرانقیمت. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). و با لفظ تراشیدن و افشاندن و چکیدن استعمال میشود. ( از آنندراج ). به هندی هیرا گویند. ( غیاث اللغات ). صاحب نشوء اللغة العربیة ( ص 93 ) گوید: الماس اعجمی است و عربی فراموش شده آن سامور است - انتهی. و در النقود العربیة ( ص 56 ) آمده : الف و لام در اول الماس جزء کلمه است و عربها آن را زاید دانسته حذف کردند همچون العازر و الکسندر ( الکساندر ) - انتهی. سنگی است گرانبها بشکند و پاره کند جمیع سنگها را، و آن را پاره نمیکند مگر ارزیز، و آتش و آلات آهنین در وی اثر نمیکند، و بزرگترین آن همچو چهارمغز باشد و آن انواع میباشد، بغیر شکل مثلث شکسته نشود، و اگر آن را در دهان دارند دندان بریزد و آن را بسایند، در سوراخها ریزند، و بدان مروارید و جز آن را سوراخ کنند، و آوردن تنوین در آخر لفظ الماس غلط است. شَمّور نیز گویند. ( از منتهی الارب ذیل موس ). در ترجمه صیدنه چنین آمده است : جوهر الماس لطیف بود و به لون به زجاج مشابهت دارد و بعضی از انواع او بزردی مایل بود، و چون مقابل آفتاب نگاه دارند از جرم او رنگهای مختلف منبعث شود چنانکه در قوس و قزح ، و در افواه افتاده که جوهر الماس زهرست و معنی سمیت درو بتجربه معلوم نشده. سرد و خشک است و پاک کننده است دندانها را، و اگر جوهرالماس در بعضی از اشربه خورده شود بعد از مدتی بکشد. بعضی از اطبا چنان گفته اند که سبب کشتن او آنست که او جوهر ثقیل است چون از معده به جگر و تجاویف عروق نقل کند سوراخها کند جگر را بواسطه ثقل و حدت که دروست : و بدین سبب آدمی را بکشد - انتهی. بیرونی در الجماهر گوید: الماس را به هندی هیرا و به رومی اذامس و نیز ادمنطون گویند، بگفته کندی بمعنی چیزی است که نشکند، و در سریانی المیاس و کیفاد الماس بمعنی سنگ الماس گویند. خاصیت آن این است که چیزی آن را نمیشکند و آن هر چیز را میشکند، بعضی گمان کرده اند که الماس همان ظران است ولی به اشتباه رفته اند. رجوع به الجماهر شود. الماس گوهری است شفاف و کمی زیبقی است. «کندی » آن را به زجاج فرعونی تشبیه کرده است ، و ازانواع آن سفید و زیتونی و زرد و سرخ و سبز و اکهب ( سفید مایل به تیرگی... ) و سیاه است. راه آزمودن آن چنین است که آن را در شمعی قرار دهند تا گرفتنش با انگشتان ممکن باشد، سپس آن را در مقابل قرص خورشید گیرند هرگاه سرخی از آن درخشید چنانکه در قوس قزح است آن را برگزینند، و این خاصیت جز در الماس سفید و زرد نباشد و از اینروست که در هند این دو نوع بهترین انواع آن میباشند. ( از الجماهر بیرونی ص 92 به اختصار ). حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده ( چ لیدن ج 3 ص 203 ) آرد:الماس... در دره های کوه سراندیب میباشد و از بیم افاعی درو نمیتوان رفت و بحیله و سعی طیور بیرون می آورند و بدین سبب پاره های بزرگ نمیتوان یافت - انتهی. زغالی است خالص متبلور و بسیار سخت که شیشه را خراش میدهد و به شکل هشت سطحی منظم و گاهی محدب است. یکی از احجار کریمه که با آن جواهر را ببرند و سوراخ کنندو بنگارند. سختترین و تابنده ترین گوهرهاست ، و هیچ چیز آن را نمیبرد و با سوده خود آن تراشیده میشود و با هیچ عامل شیمیایی حل آن میسر نیست و تمام اجسام را بدان میتوان برید. الماس خالصترین و پاکترین انواع زغال است که بصورت متبلور در پاره ای از نقاط زمین پیدا میشود و بزرگترین معادن آن در جنوب افریقاست. جسمی بسیار سخت است و تنها خود الماس میتواند آن را تراش دهد، و آن را معمولاً به اشکال مخصوص بنام برلیان و گل سرخی تراش میدهند و در شیشه بری نیز از آن استفاده میکنند و قطعه کوچکی از آن را در نوک اسباب شیشه بری کار میگذارند. هانری مواسان دانشمند فرانسوی در سال 1893 م. زغال را در کوره الکتریکی با حرارت 4000 درجه ذوب کرد، آن را تحت فشار سرد نمود و ذره بسیار کوچکی از الماس بدست آورد، لیکن این روش برای تهیه الماس بمقدار قابل توجه ، عملی نشد - انتهی. و رجوع به الجماهر بیرونی ص 92 و تذکره داود ضریر انطاکی و مفردات ابن البیطار ذیل ماس و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 1 و فرهنگ ناظم الاطباء شود :

الماس . [ اَ ] (اِخ ) (محمد پاشا)، وزیر سلطان مصطفی خان ثانی از سلاطین عثمانی . وی بحکومت طرابلس منصوب شد، در سال 1106 هَ . ق . در جلوس سلطان مصطفی خان به مسند صدارت عظمی رسید و سرانجام در یکی از جنگها کشته شد (1109 هَ . ق .). عمر او 36 سال بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6 ذیل محمدپاشا).


الماس . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تسوج بخش شبستر شهرستان تبریز، که در 28 هزارگزی شمال باختری شبستر و 5 هزارگزی شوسه ٔ صوفیان - سلماس واقع است . کوهستانی و معتدل است . 441تن سکنه دارد که شیعه اندو بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


الماس . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه سراب و اردبیل میان رضاقلی قشلاق و شام اسبی در 197 هزارگزی تبریز.


الماس . [ اَ ] (اِخ )نام رودی است . رجوع به الماس رود و فهرست ولف شود.


الماس . [ اَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آدامس ) گوهری است مشهور که جز به ارزیزنشکند و آنچه بسبب سختی سفته نشود از الماس سفته گردد. (هفت قلزم ) (از شرفنامه ٔ منیری ). طبع وی سرد و خشک بدرجه ٔ چهارم ، و چون در دهانش گیرند دندان بشکند.(شرفنامه ٔ منیری ). گوهری است سخت و سپید و اغلب جواهر را میبرد. (انجمن آرا). گوهری است بغایت سخت و سفید و شفاف و گرانقیمت . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). و با لفظ تراشیدن و افشاندن و چکیدن استعمال میشود. (از آنندراج ). به هندی هیرا گویند. (غیاث اللغات ). صاحب نشوء اللغة العربیة (ص 93) گوید: الماس اعجمی است و عربی فراموش شده ٔ آن سامور است - انتهی . و در النقود العربیة (ص 56) آمده : الف و لام در اول الماس جزء کلمه است و عربها آن را زاید دانسته حذف کردند همچون العازر و الکسندر (الکساندر) - انتهی . سنگی است گرانبها بشکند و پاره کند جمیع سنگها را، و آن را پاره نمیکند مگر ارزیز، و آتش و آلات آهنین در وی اثر نمیکند، و بزرگترین آن همچو چهارمغز باشد و آن انواع میباشد، بغیر شکل مثلث شکسته نشود، و اگر آن را در دهان دارند دندان بریزد و آن را بسایند، در سوراخها ریزند، و بدان مروارید و جز آن را سوراخ کنند، و آوردن تنوین در آخر لفظ الماس غلط است . شَمّور نیز گویند. (از منتهی الارب ذیل موس ). در ترجمه ٔ صیدنه چنین آمده است : جوهر الماس لطیف بود و به لون به زجاج مشابهت دارد و بعضی از انواع او بزردی مایل بود، و چون مقابل آفتاب نگاه دارند از جرم او رنگهای مختلف منبعث شود چنانکه در قوس و قزح ، و در افواه افتاده که جوهر الماس زهرست و معنی سمیت درو بتجربه معلوم نشده . سرد و خشک است و پاک کننده است دندانها را، و اگر جوهرالماس در بعضی از اشربه خورده شود بعد از مدتی بکشد. بعضی از اطبا چنان گفته اند که سبب کشتن او آنست که او جوهر ثقیل است چون از معده به جگر و تجاویف عروق نقل کند سوراخها کند جگر را بواسطه ٔ ثقل و حدت که دروست : و بدین سبب آدمی را بکشد - انتهی . بیرونی در الجماهر گوید: الماس را به هندی هیرا و به رومی اذامس و نیز ادمنطون گویند، بگفته ٔ کندی بمعنی چیزی است که نشکند، و در سریانی المیاس و کیفاد الماس بمعنی سنگ الماس گویند. خاصیت آن این است که چیزی آن را نمیشکند و آن هر چیز را میشکند، بعضی گمان کرده اند که الماس همان ظران است ولی به اشتباه رفته اند. رجوع به الجماهر شود. الماس گوهری است شفاف و کمی زیبقی است . «کندی » آن را به زجاج فرعونی تشبیه کرده است ، و ازانواع آن سفید و زیتونی و زرد و سرخ و سبز و اکهب (سفید مایل به تیرگی ...) و سیاه است . راه آزمودن آن چنین است که آن را در شمعی قرار دهند تا گرفتنش با انگشتان ممکن باشد، سپس آن را در مقابل قرص خورشید گیرند هرگاه سرخی از آن درخشید چنانکه در قوس قزح است آن را برگزینند، و این خاصیت جز در الماس سفید و زرد نباشد و از اینروست که در هند این دو نوع بهترین انواع آن میباشند. (از الجماهر بیرونی ص 92 به اختصار). حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ج 3 ص 203) آرد:الماس ... در دره های کوه سراندیب میباشد و از بیم افاعی درو نمیتوان رفت و بحیله و سعی طیور بیرون می آورند و بدین سبب پاره های بزرگ نمیتوان یافت - انتهی . زغالی است خالص متبلور و بسیار سخت که شیشه را خراش میدهد و به شکل هشت سطحی منظم و گاهی محدب است . یکی از احجار کریمه که با آن جواهر را ببرند و سوراخ کنندو بنگارند. سختترین و تابنده ترین گوهرهاست ، و هیچ چیز آن را نمیبرد و با سوده ٔ خود آن تراشیده میشود و با هیچ عامل شیمیایی حل آن میسر نیست و تمام اجسام را بدان میتوان برید. الماس خالصترین و پاکترین انواع زغال است که بصورت متبلور در پاره ای از نقاط زمین پیدا میشود و بزرگترین معادن آن در جنوب افریقاست . جسمی بسیار سخت است و تنها خود الماس میتواند آن را تراش دهد، و آن را معمولاً به اشکال مخصوص بنام برلیان و گل سرخی تراش میدهند و در شیشه بری نیز از آن استفاده میکنند و قطعه ٔ کوچکی از آن را در نوک اسباب شیشه بری کار میگذارند. هانری مواسان دانشمند فرانسوی در سال 1893 م . زغال را در کوره ٔ الکتریکی با حرارت 4000 درجه ذوب کرد، آن را تحت فشار سرد نمود و ذره ٔ بسیار کوچکی از الماس بدست آورد، لیکن این روش برای تهیه ٔ الماس بمقدار قابل توجه ، عملی نشد - انتهی . و رجوع به الجماهر بیرونی ص 92 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و مفردات ابن البیطار ذیل ماس و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 و فرهنگ ناظم الاطباء شود :
شنیدم که باشد زبان سخن
چو الماس بران و تیغ کهن .

ابوشکور.


و از وی [ از هندوستان ] گوهرهای گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و در. (حدود العالم ).
من بفریاد از عنای سپش
نیش از الماس دارد او بگزش .

طیان .


تیزتر گشت جهل را بازار
سوی جهال صد ره از الماس .

ناصرخسرو.


این هم ز عجایب خواص است
کالماس بزخم سرب بشکست .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 753).


مشو نرم گفتار با زیردست
که الماس از ارزیز گیرد شکست .

نظامی (ازشرفنامه ).


- مثل الماس ، سخت ترش و تند . حِرّیف .ثِقّیف (در سرکه و فلفل و مانند آن ).
- || مثل الماس ، سخت سرد (در آب ).
- || مثل الماس ، سخت درخشان .
- || مثل الماس ، سخت بران . سخت شکافنده :
فراز آمد از هر سویی صد گراز
چو الماس دندانهای دراز.

فردوسی .


چو الماس دندانهای گراز
بر تخت بنهاد و بردش نماز.

فردوسی .


نویسنده آهنگ قرطاس کرد
سر خامه بر سان الماس کرد.

فردوسی .


سوی او جست چو تیری سوی برجاسی
با یکی داسی ، ماننده ٔ الماسی .

منوچهری .


ساق چون پولاد، پی همچون کمان ، رگ همچو زه
سم چو الماس و دلش چون آهن و تن همچو سنگ .

منوچهری .


|| کنایه از تیغ و شمشیر و آبگینه و هر چیز تند و برنده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از تیغ و شمشیر و کارد تیز و آبگینه . (هفت قلزم ) (برهان قاطع). تیغ و خنجر. (غیاث اللغات ). تیغ و آبگینه . (شرفنامه ٔمنیری ) :
تو گفتی که الماس جان داردی
همان گرز و نیزه روان داردی !

فردوسی .


تو با او بسنده نباشی بجنگ
نگه کن که الماس دارد بچنگ .

فردوسی .


همین بسست که الماس خاطرم دارد
چو خنجر ملک الشرق برزبان گوهر.

ظهیرفاریابی (از شرفنامه ).


تیغ ز الماس زبان ساختم
هر که پس آمد سرش انداختم .

نظامی .


پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.

مولوی .


|| کنایه از درخشان و درخشنده :
سنانهای الماس در تیره گرد
ستاره ست گفتی شب لاجورد.

فردوسی .


از لعل حجاب سازد الماس
رخساره ٔ همچو کهربا را.

انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).


|| کنایه از قطره های باران و اشک :
تو گفتی هوا ابر دارد همی
وزان ابر الماس بارد همی .

دقیقی .


شایدم کالماس بارد چشم از آنک
بند بر من کوه پولاد است باز.

خاقانی .


|| مجازاً، سخت برنده و تیز از شمشیر و پیکان و مانند آن ، و سخت قوی و نابودکننده . صاحب آنندراج «خنجر الماس » بمعنی خنجر برنده و تیز و «پنجه ٔ الماس »بمعنی پنجه ٔ فولاد کشتی گیران آورده است . و رجوع به بهار عجم شود :
ز پیکان الماس و پر عقاب
نتابید رخشان رخ آفتاب .

فردوسی .


قصه ٔ خنجر الماس مگویید بما
که در اینجا سخن از تیغ زبان میگذرد.

صائب تبریزی (از آنندراج ).


مرا که در دل صد پاره ذوق مرهم نیست
هزار خنجر الماس گر رسد چه غم است .

علی خراسانی (از آنندراج ).


مرا چون مهر تابان داغ دارد آسمان چشمی
که تابد پنجه ٔ الماس را مژگان زرینش .

؟ (آنندراج ).


|| کنایه از مردم جلد و چابک . (هفت قلزم ) (برهان قاطع) (آنندراج ). || کنایه از دندان : الماس تو؛ یعنی دندان تو. (از مؤیدالفضلا). دندان . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان قاطع). || قلمتراش . (نصاب الصبیان چ برلین ) (هفت قلزم ) (برهان قاطع). کارد و قلمتراش . (غیاث اللغات ). || جنسی است از فولاد قیمتی گوهردار. (هفت قلزم ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

سنگی بی رنگ، گران بها، تشکیل شده از کربن خالص، با ضریب شکنندگی بالا و توان پراکندگی زیاد. سخت ترین جسم شناخته شده است.

دانشنامه عمومی

اَلماس دانه تبلور کربن است و جزو سنگ های قیمتی به شمار می آید.
الماس در بین جامدات در دمای ۲۵ درجه بالاترین رسانایی گرمایی را دارد. (هدایت گرمایی آن ۵ برابر مس است)
الماس مادهٔ نوری ایده آلی است که توانایی انتقال طیف نوری فروسرخ تا فرابنفش را دارا است.
شاخص بازتابش بسیار بالایی دارد.
خواص نیمه رسانایی قابل توجهی دارد. شکست الکتریکی آن به طور متوسط ۵۰ برابر نیمه رساناهای متداول است.
در برابر تابش نوترونی به شدت مقاوم است.
سخت ترین مادهٔ شناخته شده است.
در مجاورت هوا روانی طبیعی فوق العاده ای دارد (مانند تفلون)
استحکام و صلبیت بسیار بالایی دارد.
تنها به وسیله اکسیژن خالص می توان الماس را سوزاند .
دانه های تبلور کربن تشکیل نمی شود مگر آنکه کربن سخت فشرده و در همان حال بسیار گرم شود. دانه های تبلور کربن معمولاً در عمق زمین یافت می شود. شاید جاهایی که الماس در آن ها یافت شده گلوگاه آتشفشان های خاموش باشند. اگر چنین باشد، قله این آتشفشان های قدیمی توسط باد و آب ساییده شده است.
قسمت عمدهٔ الماس های درشت تا چند قرن از هندوستان به دست می آمد، ولی اکنون بزرگترین معدن های الماس در آفریقا است. الماس های آفریقا در یک نوع تخته سنگ به نام «زمین آبی» یافت می شود. تخته سنگ را از عمق زمین درمی آورند و خرد می کنند. سپس آن را با گل و لای مخلوط می کنند. الماس سخت تر از آن است که ماشین های خردکننده به آن آسیب برسانند. گل و لای و سنگ خردشده را با آب شستشو می دهند تا الماس ته نشین شود.
الماس سخت تر از هر چیز دیگری است که می شناسیم. الماس های کوچک و ریز را در افزارهایی برای بریدن یا سوراخ کردن سنگ های سخت و فلزها سوار می کنند. الماس های درشت را چون جواهر به کار می برند. الماس را پیش از آنکه به صورت جواهر درآید تراش می دهند و پرداخت می کنند. تراش و پرداخت الماس در درخشندگی آن تأثیر فراوان دارد. وزن الماس را با قیراط می سنجند. وزن یک سنگ یک قیراطی تا اندازه ای برای یک حلقه انگشتری زیاد است؛ ولی تقریباً ۵۰۰۰ قیراط لازم است تا وزنی برابر با ۱ کیلوگرم به دست آید. امروزه در کوره های برقی الماس مصنوعی می سازند.

دانشنامه آزاد فارسی

اَلْماس (diamond)
اَلْماس
اَلْماس
اَلْماس
اَلْماس
اَلْماس
کانی شفاف، معمولاً بی رنگ، و از دگرشکلیهای کربن. الماس از گوهرسنگ های قیمتی و سخت ترین مادّۀ شناخته شده است. سختی آن ۱۰ در مقیاس موس است. الماس های صنعتی، که ممکن است طبیعی یا مصنوعی باشند، برای برش کاری، سنگ زنی، و صیقل کاری به کار می روند. الماس در سیستم مکعبی به صورت بلورهای اُکتاهدرال متبلور می شود که بعضی از سطوح آن خمیده و مخطط اند. ضریب بالای شکست نور (۲.۴۲) و توانایی پراکنش نور سبب می شود الماسِ صیقل خورده نمایش طیفی نور را ارائه دهد.تاریخچه. الماس از ۳۰۰۰پ م شناخته شده بود و تا زمان کشف الماس در برزیل (۱۷۲۵)، هند مهم ترین تأمین کنندۀ الماس جهان بود. در عصر حاضر، استرالیا، جمهوری دموکراتیک کنگو، بوتسوانا، یاکوتِ روسیه، افریقای جنوبی، نامیبیا، و آنگولا تأمین کنندگان الماس اند. دو کشور نخست الماس های صنعتی را در مقیاس انبوه تولید می کنند. امروزه حدود ۸۰ درصد از کل گوهرسنگ الماس نتراشیدۀ جهان از طریق سازمان مرکزی فروش دو بیرز در لندن به فروش می رسد.
منابع. الماس به صورت الماس آبرُفتی، روی سطح زمین یا در نزدیکی آن، در بستر رودخانه ها یا آبراه های خشکیده یافت می شود. این نوع الماس در کف دریا، در نزدیکی سواحل افریقای جنوبی، یا چنان که بیشتر رایج است، از تنوره های آتشفشانی حاوی الماس، متشکل از کیمبرلیت یا لامپروئت، به دست می آید. در این کانسارها، زمینۀ اصلی از اعماق زیاد به پوستۀ زمین نفوذ کرده است. با استفاده از پرتو ایکس و سایر روش های بازیابی، این گونه الماس را از بقایای خاک و سنگ شکسته جدا می کنند.
انواع. الماس ها به چهار دستۀ اصلی تقسیم می شوند: سنگ شفافی با تبلور کامل، که بی رنگ است یا ته رنگ جزئی دارد و مانند گوهرسنگ ها قیمتی محسوب می شود؛ بورت، که به خوبی متبلور نشده و نوعی الماس نامرغوب است؛ بالاس، که نوع صنعتی الماس و بسیار سخت و چقرمه است؛ و کربنادو یا الماس صنعتی، که الماس سیاه یا کربن نیز نامیده می شود. این نوع الماس کدر به رنگ های سیاه یا خاکستری و بسیار چقرمه است. الماس های صنعتی را به شیوۀ مصنوعی و با استفاده از گرافیت نیز تولید می کنند. رسانایی گرمایی بعضی از الماس های مصنوعی حدوداً ۵۰ درصد از نوع طبیعی شان بیشتر است و پنج برابر الماس های طبیعی مقاوم اند. این امتیاز بزرگ منجربه استفاده از الماس های صنعتی برای پخش گرما در دستگاه های الکترونیکی، مخابراتی، و ساخت ادوات لیزر شده است.
کاربردهای عملی. از آن جا که الماس به صورت پنجره هایی کاملاً شفاف عمل می کند و تابش فروسرخ را جذب نمی کند، در کاوشگرهای فضایی ناسا که به سوی سیارۀ زهره پرتاب شدند (۱۹۷۸)، از این مادّه استفاده شد. ابزارهای تنگستن ـ کاربیدی نیز که در کارخانه های فولادسازی به کار می روند، با الماس های صنعتی بریده می شوند.
برش. الماس نتراشیده پیش از صیقل کاری غالباً مات یا چرب است. حدود ۵۰ درصد از الماس ها تراش پذیرند، یعنی همه یا بخشی از آن ها را می شود در جواهرسازی به کار برد. ارزش گوهرسنگ الماس را براساس وزن آن با واحد قیراط، تراش آن که نشان دهندۀ ویژگی های نوری سنگ است، رنگ، و صافی آن تعیین می کنند. صافی را براساس مقیاسی متشکل از الماس کاملاً بی نقص تا الماسی که لکۀ بزرگ داخل آن به وضوح و با چشم غیرمسلح دیده می شود، مشخص می کنند. الماس را با استفاده از مخلوط روغن و گًرد الماس می بُرند و صیقل می دهند. محبوب ترین برش های الماس عبارت اند از برلیان برای سنگ های ضخیم، و مارکیز برای سنگ های نازک تر. هندوستان مرکز اصلی تراش الماس در جهان است. الماس های نتراشیدۀ مهم عبارت اند از کولینان یا ستارۀ افریقا (۳,۱۰۶ قیراط، بیش از ۵۰۰ گرم پیش از تراش، افریقای جنوبی، ۱۹۰۵)، اکسلسیور (۹۵۵.۲ قیراط، افریقای جنوبی، ۱۸۹۳)، و ستارۀ سیرالئون (۹۶۸.۹ قیراط، ینگما، ۱۹۷۲).آزمایش ها. نیروی متوسطی که به نوک های کوچک دو الماسِ مقابل یکدیگر اعمال شود، ایجاد فشار بسیار زیادی، بیشتر از میلیون ها اتمسفر، می کند (← سلول_سندانی_الماس). با این روش، دانشمندان امکان یافتند مقدار اندکی مادّه را در شرایط اعماقِ سیاره ای قرار دهند. در ۱۹۹۹، دانشمندان امریکایی با استفاده از لیزری بسیار نیرومند، الماسی را فشرده و به فلز تبدیل کردند.

نقل قول ها

الماس از سنگ های قیمتی و یکی از آلوتروپهای کربن است که در فشارهای بالا پایدار است.
• نشانه شناسی: «ویژگی های بی همتای طبیعیِ الماس، مانند سختی، شفافیت و درخشش، آن را نماد اصلی کمال می سازد حتی اگر درخششِ آن از جنبهٔ سودآوری مورد نظر باشد.» -> ژان شوالیه

واژه نامه بختیاریکا

( اَلماس ) ریژنا

پیشنهاد کاربران

الماس: الماس با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است این واژه در بنیاد یونانی است.
( ( هوا را تو گفتی همی برفروخت
چو الماس روی زمین را بسوخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۴. )


بر خلاف تصور برخی واژه الماس از بنیاد پارسی و آریایی است چرا که واژه الماس در زبان یونانی به شکل diamantia که شکل قدیمی تر واژه diamond است پس الماس کلمه ای آریایی و پارسی هست نه یونانی


کلمات دیگر: