مترادف ستون : تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز، گروه، دسته، صف، ردیف نظامی
ستون
مترادف ستون : تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز، گروه، دسته، صف، ردیف نظامی
فارسی به انگلیسی
pillar, column, army corps
column, leg, pillar, stanchion, standard, support, upright
فارسی به عربی
عربی به فارسی
شماره شصت , شصت
مترادف و متضاد
تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز
گروه، دسته، صف، ردیف (نظامی)
۱. تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز
۲. گروه، دسته، صف، ردیف (نظامی)
فرهنگ فارسی
شصت در حالت رفعی و در حالت نصبی و جری ستین .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گنبدی نهمار بربرده بلند
نش ستون از زیر و نز برسوش بند.
نه دیوار خشت و نه آهن درا.
ز پولادمیخ و ز خارا ستون.
ستون آوریدند از آهن چهار.
در او شش ستون خیمه نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون.
بلی هر کس از بهر ایوان خویش
ستونی کند بر ستودان خویش.
ستونی را قلم کردی بشمشیر.
ستون خانه شکستی فرود آن بنشین
طناب خانه گسستی نشیب آن بگذار.
باران اشک خانه مردم خراب کرد
دستم هنوز زیر زنخدان ستون شود.
ورا دید با دیدگان پر زخون
بزیر زنخ دست کرده ستون.
- ستون راست ؛ استوانه قائم. ( التفهیم ص 26 ).
- ستون فقرات ؛ تیره پشت.
- ستون کژ ؛ استوانه مایل. ( التفهیم ص 26 ).
|| مجازاً، بمعنی اساس. پایه. اصول :
ستون . [ س ِت ْ تو ] (ع عدد، ص ، اِ) شصت . (مهذب الاسماء). در حالت رفعی ، و در حالت نصبی و جری ستین .
گنبدی نهمار بربرده بلند
نش ستون از زیر و نز برسوش بند.
رودکی .
نه پاویر باشد ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.
رودکی .
بیاراست آخر بسنگ اندرون
ز پولادمیخ و ز خارا ستون .
فردوسی .
بدان دِزْش بردند بر کوهسار
ستون آوریدند از آهن چهار.
فردوسی .
چون نگاه کرده اید اصل ستون است و خیمه بدان بپایست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386).
در او شش ستون خیمه ٔ نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون .
اسدی .
کفشگرزن را بکوفت و محکم در ستون بست . (کلیله و دمنه ).
بلی هر کس از بهر ایوان خویش
ستونی کند بر ستودان خویش .
نظامی .
بسرپنجه شدی با پنجه ٔ شیر
ستونی را قلم کردی بشمشیر.
نظامی .
ملاح گفت کشتی را خللی است یکی را از شما که زورآورتر است باید که بر این ستون رود و زمام کشتی بگیرد تا از... (گلستان سعدی ).
ستون خانه شکستی فرود آن بنشین
طناب خانه گسستی نشیب آن بگذار.
قاآنی .
- دست زیر زنخدان ستون شدن ؛ آدمی را در حالت حیرت و تعجب دست زیر زنخ ستون میشود. (از آنندراج ) :
باران اشک خانه ٔ مردم خراب کرد
دستم هنوز زیر زنخدان ستون شود.
میرخسرو (از آنندراج ).
- دست زیر زنخ ستون کردن ؛ بچنین حالت در اندیشه فرو رفتن . تفکر کردن . بفکر در شدن :
ورا دید با دیدگان پر زخون
بزیر زنخ دست کرده ستون .
فردوسی .
- ستون پنجم ؛ گروهی که در کشوری به زیان آن کشور و به سود بیگانه فعالیت کنند. این نام از زمان جنگ داخلی اسپانیا به جاسوسان هریک از دو طرف که در داخل واحدهای دیگری فعالیت جاسوسی داشته ، گفته اند.
- ستون راست ؛ استوانه ٔ قائم . (التفهیم ص 26).
- ستون فقرات ؛ تیره ٔ پشت .
- ستون کژ ؛ استوانه ٔ مایل . (التفهیم ص 26).
|| مجازاً، بمعنی اساس . پایه . اصول :
ستون خرد داد و بخشایش است
در بخشش او را چو آرایش است .
فردوسی .
ستون خرد بردباری بود
چو تیزی کنی تن بخواری بود.
فردوسی .
|| پشتیبان . تکیه گاه . آنکه یا آنچه استواری بدان بسته است :
همان نامور رستم پیلتن
ستون کیان نازش انجمن .
فردوسی .
تو فرزندی و نیک خواه منی
ستون سپاهی و ماه منی .
فردوسی .
ستون دولت و دین شهریار ابومنصور
که هست زیر زنخ دست دشمنانْش ستون .
قطران .
|| هر یک از قسمتهای عمودی صفحه ٔ کتاب یا روزنامه یا مجله که صفحه را بدان قسمت ها بخش کرده باشند: صفحه ٔ پنجم ، ستون دوم یا ستون سوم (در مطبعه ).
فرهنگ عمید
۲. (نظامی ) دسته ای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند.
۳. دیرک خیمه.
۴. نوشته ای که به صورت عمودی، و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد.
۵. چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند.
۶. بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است.
۷. [مجاز] پشتیبان، تکیه گاه.
* ستون پنجم: [مجاز] گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند.
* ستون فقرات: (زیست شناسی ) ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهره ها، تیرۀ پشت.
۱. پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود؛ پایهای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند.
۲. (نظامی) دستهای از سربازان که پشت سر هم در یک خط حرکت کنند.
۳. دیرک خیمه.
۴. نوشتهای که بهصورت عمودی، و موازی نوشتۀ دیگر قرار میگیرد.
۵. چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف بهجای جرز و پایه کار بگذارند.
۶. بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است.
۷. [مجاز] پشتیبان؛ تکیهگاه.
〈 ستون پنجم: [مجاز] گروهی که در داخل کشوری به طور پنهانی به نفع کشور دیگر کار کنند و زمینۀ پیروزی او را فراهم سازند.
〈 ستون فقرات: (زیستشناسی) ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچکتر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند. ستون مهرهها؛ تیرۀ پشت.
دانشنامه عمومی
ستون دوریک
ستون کرینتی
پیل پا
پالار
در معماری مصر باستان ایمهوتپ معمار ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد از ستون های سنگی استفاده کرد که سطح کنده کاری شده آن ها نمایش دهنده دسته های نی بود. بعضی از زیباترین نمونه های ستون دنیای باستان در ایران روزگار امپراطوری هخامنشیان و در تخت جمشید دیده می شود. ستون در کل به ۲ دسته بتنی و فلزی تقسیم می شود. ستون هایی که در تخت جمشید و دیگر بناهای تاریخی ساخته شده است در حقیقت از اصول نری و مادگی برای درهم کشیدن این ستون ها استفاده می شود. این امرموجب یک تکه شدن انواع ستون ها می باشد که در شکوه وخلای این بناها و همچنین نقش ایستایی آن نقش مهمی دارد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Collumn
سیستم مدیریت پایگاه داده ستون گرا
اس کیوال
زبان پرسمان
اس کیوال
دانشنامه آزاد فارسی
در معماری، سازه ای با پلان گرد یا چندضلعی، که به صورت عمودی بنا می شود تا تکیه گاه بخشی از ساختمان باشد. نقاشی های جزیرۀ کِرِتنشان از وجود ستون های چوبی در معماری اژه ایدر ۱۵۰۰پ م دارند. حِتّی ها، آشوریان و مصری ها نیز از ستون های چوبی استفاده می کردند. ستون در بناهای تاریخی چین و ژاپن نیز از عناصر معماری است. معماری کلاسیکپنج شیوۀ اصلی ستون سازی دارد. نیز ← ستون سازی، شیوه
فرهنگستان زبان و ادب
{column} [مهندسی عمران] عضوی قائم در ساختمان که کارکرد اصلی آن تحمل بارِ فشاری است
دانشنامه اسلامی
ستون استوانه ای سنگی، فلزی یا چوبی، نصب شده به صورت عمودی در زیر سقف می باشد.
کاربرد ستون در فقه
از احکام مرتبط با آن در باب صلات و حج سخن گفته اند.
← در باب صلات
۱. ↑ نهایة الإحکام، ج۲، ص۱۲۳.
...
گویش اصفهانی
تکیه ای: sutun
طاری: sotun
طامه ای: sutun
طرقی: sütün
کشه ای: sotun
نطنزی: sotun
گویش مازنی
ستون
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "ستون " می نویسد : ( ( ستون در پهلوی در ریخت سْتون stūn و ستونگ stūnagبکار می رفته است. ریختی دیگر از واژه " اُسْتون " است که در تازی " اسطون " شده است . ستاک واژه " است که در ریخت ست کوتاه شده است ، به معنی سخت و سُتوار است و در واژگانی دیگر چون " استخوان " و " استودان ، به معنی دخمه و جایی که استخوان های مردگان در آن می ریزد و می ماند ) و " استوار" نیز دیده می آید . ) )
( ( یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانهٔ صدستون ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 292. )
واژه ی ستون با واژه های stone در انگلیسی ، Stein در آلمانی ، steen در هلندی ، stone در هندی ، stone یونانی و . . . به معنی سنگ و ستون سنگی سنجیدنی است .