کلمه جو
صفحه اصلی

سدر


مترادف سدر : ارز، درخت سلیمان، شربین، کنار، برگ نرم کنار

برابر پارسی : درخت کُنار

فارسی به انگلیسی

lotus

فارسی به عربی

ارز

مترادف و متضاد

cedar (اسم)
رنگ قرمز مایل به زرد، سدر، سرو، چوب سرو، سروازاد

ارز، درخت‌سلیمان، شربین، کنار


برگ نرم کنار


۱. ارز، درختسلیمان، شربین، کنار
۲. برگ نرم کنار


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی است از تیره مخروطیان که شباهت زیادی با کاج دارد از کاج بسیار تنومند تر و بلند تر است و تا بیش از ۳٠٠٠ سال عمر میکند . شاخه های درخت سدر کشیده و دور از یکدیگر است برگش مانند برگ کاج سوزنی و میوه اش هم شبیه به کاج است . چوب این درخت سفید ضخیم و محکم است و در برخی گونه ها چوب کمی سرخرنگ هم میشود . در چوب درخت سدر مقادیر زیادی صمغ وجود دارد که عطر مخصوص بدان میدهد و مقدار کثیری از این صمغ از تنه درخت هر ساله استخراج میشود و تحت نام [[ من ]] در تداوی به کار میرود سدر دارای گونه های مختلف است و مشهورترین از همه سدر لبنان است که بلندیش تا ۴٠ متر نیز میرسد ارز درخت سلیمان . توضیح : این درخت را با کنار نباید اشتباه کرد . ۲ - کوبیده برگ درخت کنار است که در استحمام و شست و شو بکار میرود اشنان ید منار .
از اسمای دریاست

فرهنگ معین

(س دْ ) [ ع . ] (اِ. ) درختی است گرمسیری و بسیار تناور. می گویند تا سه هزار سال عمر می کند.میوه اش کوچک وخوردنی و به اندازة سنجد است . برگ آن را پس از خشک کردن می سایند و در حمام موی سر یا بدن را با آن می شویند.

لغت نامه دهخدا

سدر. [ س َ / س ِ ] ( اِ ) کُنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کُنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض ، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است. ( برهان ). بکسر اول و سکون دال ، کُنار که میوه معروف است. ( غیاث ). درخت کُنار. ( ترجمان القرآن ). کُنار. درختی است. ( مهذب الاسماء ). درخت کُنار که برگ او را غسول و میوه او را نبق گویند. ( دهار ) ( بحر الجواهر ). سدر به کسر، درخت کُنار. سِدْرة یکی ، سِدرات و سِدِرات و سِدَرات و سَدِرو سُدور جمع آن است. ( منتهی الارب ). بفارسی کُنار گویند و مراد از این اسم برگ سائیده او است و بری او پرخار و ضال نامند و بستانی او کم خار، و ثمرش بزرگترو لذیذتر است. و ثمرش شبیه بسنجد و خوشبو و شیرین وبا اندکی شیرینی زرد و سرخ میباشد. و نشاره چوب اودر آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحه امعاء، و اسهالی که ضعف معده باشد و دافعاستسقاء و سپرز و حقنه او به دستور جهت جراحت امعاءو زردش جهت زخمها نافع و قدر شربتش تا هفت درهمست وبرگ او جهت زخمها و تنقیه چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد او با شراب جهت نضج ورمهای حاد و تحلیل آن مقید و بدستور طبخ تازه و خشک او همین اثر دارد و ثمرش در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در اول گرم دانسته اند و نارسیده ترش او قابض و لزج و مسهل بعصر و رسیده او قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و نیم رطل او مسهل صفراء معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش او مانعصعود بخارات بدماغ و رافع صفرا و تشنگی و آب شیرین او مفتح سده و کشنده کرم معده و امعاء، مضر مبرودین و مصلحش گلقند و در مزاج محرور سکنجبین و ثمر خشک او قوی القبض در حمام جهت رفع تری مجرب و دانه او بغایت قابض و ضماد کوبیده او جهت شکستگی اعضا و باعث سرعت حرکت اطفال مؤثر، و چون دانه نبق را بگلاب آغشته ذرع نمایند از برگ و بار او بوی گل آید و چون بعسل آلوده باشند ثمرش شیرین شود. ( تحفه حکیم مؤمن ).

سدر. [ س َ ] ( ع مص ) فروهشتن موی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فروگذاشتن موی. ( تاج المصادر بیهقی ). || سراسیمه گردیدن و خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سرگشته شدن. ( المصادر زوزنی ). سرگشته شدن شتر از گرما. ( تاج المصادر بیهقی ). خیره شدن چشم. ( تاج المصادر بیهقی ). تحیر بصر. ( بحر الجواهر ). سراسیمه گشتن دیده از شدت گرما چنانکه نتواند دیدن. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح پزشکی تاریکی باشد که عارض دیده شود هنگام برخاستن از زمین. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیماریی است که بدوار ماند و اکثر کشتی سواران را عارض شود. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). و سدر آن را گویند که هرگاه که مردم بر پای خیزد دو چشم او تاریک شود و سر او بگردد و بیم باشد که بیفتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). علتی باشد که هرگاه که مردم بر پای خیزد چشم او تاریک شود و ضعف اندر آید و سرگشتن پدید آید و زود بگذرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تیرگی چشم که با گرانی و گردش سر پدید آید. ( غیاث ).

سدر. [ س َ ] (ع مص ) فروهشتن موی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). فروگذاشتن موی . (تاج المصادر بیهقی ). || سراسیمه گردیدن و خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (آنندراج ) (منتهی الارب ). سرگشته شدن . (المصادر زوزنی ). سرگشته شدن شتر از گرما. (تاج المصادر بیهقی ). خیره شدن چشم . (تاج المصادر بیهقی ). تحیر بصر. (بحر الجواهر). سراسیمه گشتن دیده از شدت گرما چنانکه نتواند دیدن . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح پزشکی تاریکی باشد که عارض دیده شود هنگام برخاستن از زمین . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیماریی است که بدوار ماند و اکثر کشتی سواران را عارض شود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و سدر آن را گویند که هرگاه که مردم بر پای خیزد دو چشم او تاریک شود و سر او بگردد و بیم باشد که بیفتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علتی باشد که هرگاه که مردم بر پای خیزد چشم او تاریک شود و ضعف اندر آید و سرگشتن پدید آید و زود بگذرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تیرگی چشم که با گرانی و گردش سر پدید آید. (غیاث ).


سدر. [ س َ / س ِ ] (اِ) کُنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کُنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض ، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است . (برهان ). بکسر اول و سکون دال ، کُنار که میوه ٔ معروف است . (غیاث ). درخت کُنار. (ترجمان القرآن ). کُنار. درختی است . (مهذب الاسماء). درخت کُنار که برگ او را غسول و میوه ٔ او را نبق گویند. (دهار) (بحر الجواهر). سدر به کسر، درخت کُنار. سِدْرة یکی ، سِدرات و سِدِرات و سِدَرات و سَدِرو سُدور جمع آن است . (منتهی الارب ). بفارسی کُنار گویند و مراد از این اسم برگ سائیده ٔ او است و بری او پرخار و ضال نامند و بستانی او کم خار، و ثمرش بزرگترو لذیذتر است . و ثمرش شبیه بسنجد و خوشبو و شیرین وبا اندکی شیرینی زرد و سرخ میباشد. و نشاره ٔ چوب اودر آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحه ٔ امعاء، و اسهالی که ضعف معده باشد و دافعاستسقاء و سپرز و حقنه او به دستور جهت جراحت امعاءو زردش جهت زخمها نافع و قدر شربتش تا هفت درهمست وبرگ او جهت زخمها و تنقیه ٔ چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد او با شراب جهت نضج ورمهای حاد و تحلیل آن مقید و بدستور طبخ تازه و خشک او همین اثر دارد و ثمرش در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در اول گرم دانسته اند و نارسیده ٔ ترش او قابض و لزج و مسهل بعصر و رسیده ٔ او قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و نیم رطل او مسهل صفراء معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش او مانعصعود بخارات بدماغ و رافع صفرا و تشنگی و آب شیرین او مفتح سده و کشنده ٔ کرم معده و امعاء، مضر مبرودین و مصلحش گلقند و در مزاج محرور سکنجبین و ثمر خشک او قوی القبض در حمام جهت رفع تری مجرب و دانه ٔ او بغایت قابض و ضماد کوبیده ٔ او جهت شکستگی اعضا و باعث سرعت حرکت اطفال مؤثر، و چون دانه ٔ نبق را بگلاب آغشته ذرع نمایند از برگ و بار او بوی گل آید و چون بعسل آلوده باشند ثمرش شیرین شود. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


سدر. [ س َ دِ ] (ع ص ) سراسیمه . (منتهی الارب ). متحیر. (اقرب الموارد). || خیره چشم . (منتهی الارب ). || (اِ) دریا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


سدر. [ س ِ دَ ] (ع اِ) از اسمای دریاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سدر. [ س ُدْ دَ ] (معرب ، اِ) بازیی است که با آن قمار میکنند و آن فارسی سدر است . (المعرب جوالیقی ص 201). بازیچه ای است مر کودکان عرب را. قرق . (منتهی الارب ). بازیچه ای است کودکان را، معرب است . (اقرب الموارد). رجوع به قرق شود.


فرهنگ عمید

درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، کُنار، شجر النبق.

دانشنامه عمومی

سِدر سردهٔ درختی است از تیره مخروطیان که شباهت زیادی با کاج دارد، ولی از کاج بسیار تنومندتر و بلندتر می شود، و تا بیش از سه هزار سال عمر می کند. شاخه های درخت سدر کشیده و دور یگدیگر است. سدر بومی کوه های هیمالیای غربی و منطقه مدیترانه می باشد. شاخه های این درخت کشیده است و برگش مانند کاج سوزنی می باشد. چوب این درخت سفید و ضخیم می باشد و در برخی گونه ها چوب کمی سرخ تر می باشد. مخروط این درخت مشابه کاج می باشد.
قابض است.
ملین است.
مسکن است.
ضد التهاب، ضد انگل، ضد بیماری های مقاربتی، ضد سوزش مجاری ادراری و صفرا بر است.

سدر (ابهام زدایی). سِدر، سرده ای از درختان سوزنی برگ
سِدر، نام دیگر درخت گرمسیری کُنار
سِدر، عنوانی برای برگ های کوبیدهٔ درخت گرمسیری کُنار
سدر به موارد زیر هم گفته می شود:

دانشنامه آزاد فارسی

سِدْر
سِدْر
برگ ساییده شدۀ درختی با نام Ziziphus spina-christi، از خانوادۀ عناب. این درخت در جنوب ایران به کونار/کُنار و سدر معروف است. پوست درخت کُنار دارای مقداری تانن است و در جنوب به مصرف دباغی می رسد. چوب این درخت نیز تا حدی قابل ارتجاع است و برای حمل بار به کار می رود. درخت کُنار در افریقای شمالی، حبشه، و عربستان نیز انتشار دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سدر پودری است که از برگهای خشکیده درختی به همین نام تهیه می شود.
سدر در دو معنا استعمال می شود:
معنای اول: پودر برگهای خشکیده درختی به همین نام می باشد.
معنای دوم: درختی گرم سیری با برگهای کوچک گرد به رنگ تیره می باشد.

کاربرد سدر در ابواب فقه
از آن به هر دو معنا در باب طهارت و به معنای نخست درباب حج سخن گفته‏اند.

احکام سدر
...

[ویکی الکتاب] معنی سِدْرٍ: درخت سدر
معنی سِدْرَةِ: یک درخت سدر
ریشه کلمه:
سدر (۴ بار)

«سدر» به گفته بعضی از ارباب لغت: درختی است تناور، که بلندیش گاهی تا چهل متر می رسد، و می گویند: تا دو هزارسال عمر می کند (و سایه بسیار سنگین و لطیفی دارد)، تنها عیب این درخت این است که، خاردار است، ولی با توصیف به «مخضود» از مادّه «خضد» (بر وزن مجد) به معنای بریدن و گرفتن خار، این مشکل نیز در درختان سدر بهشتی حل شده است.
درخت کُنار. (به ضم ک) صحاح، قاموس، نهایه، اقرب و المنجمد آن را شجرالنبق گفته‏اند برهان قاطع ذیل لغت کنار (به ضم ک) می‏گوید: میوه‏ای است سرخ رنگ شبیه به عنّاب لیکن از عناب بزرگتر است . به عربی آن را سدر گویند. و در ذیل لغت سدر گوید: میوه‏ای است معروف و بعضی درخت کنار (به ضم ک) را گفته‏اند. در فرهنگ عمید ذیل لغت سدر شکل آن را کشیده و گوید: سدر درخت کنار، شجرالنبق، درختی است تناور و خاردار بلندیش تا 40 متر می‏رسد می‏گویند تا دو هزار سال عمر می‏کند، میوه آن به شکل سنجد و بعد از رسیدن سرخ یا زرد رنگ و شیرین می‏شود. ثمر آن در طبّ به کار می‏رود و برگ آن را پس از خشک کردن می‏سایند و در حمام بدن خود را با آن شستشو می‏دهند. نا گفته نماند کنار (به ضم ک) غیر از درخت چنار معروف است. . معنی آیه در «خِمْط» و «سَبَاء» گذشت . در «خضد» گفته شد که ان به معنی خم شده و یا بی خار است در این صورت سدر مخضود درخت بی خار یا درختیکه شاخه هایش از کثرت میوه خم شده است. آیه درباره بهشت و سدر نکره است یعنی سدر دنیا مقایسه کرد. مراد از آیه ظاهراً میوه سدر است زیرا که راجع به سایه در آیه بعدی آمده فرموده «وَ ظِلَّ مَمْدود». * . سدره واحد سدر است ضمیر «رآه» ظاهراً به جبرئیل راجع است یعنی آن حضرت جبرئیل را دید «منتهی» یعنی آخر و شاید اسم مکان باشد یعنی محل تمام شدن. معنی آیات چنین است: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم جبرئیل را دفعه دیگر که نازل می‏شد دید و ان در کنار سدرة المنتهی بود. بهشت جایگاه یا بهشت ابدی در نزد همان سدره است، چشم آن حضرت در دیدن جبرئیل اشتباه نکرد و منحرف نشد. از آیات همین قدر استفاده می‏شود که سدرة المنتهی محلی است و یا درختیکه که در انتها واقع شده. اما انتهاء چه چیز سدره را می‏پوشاند؟ روشن نیست. در بعضی آیات مراد از جَنَةُ الْمَأوی بهشت آخرت است مثل . به قرینه این ایه مراد از جنة المأوی بهشت آخرت است . و اگر سدرة المنتهی در آسمان باشد چنانکه از «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأوی» بدست می‏آید پس در این صورت آیه در معراج آن حضرت تقریباً صریح است. در المیزان گوید: از آنچه گذشت روشن گردید که ارجاع ضمیر «رآه» به خدا صحیح است و مراد از آن رؤیت قلب است و مراد از نزله اخری نزول آن حضرت است در معراج به کنار سدرة المنتهی یعنی آن حضرت در اثنای معراج به سدرة المنتهی نازل شد و خدا را به قلب خود دید چنانکه در نزله اوّلی دید. آنگاه در بحث روائی حدیثی چند از شیعه و اهل سنت نقل می‏کند که آن حضرت دو دفعه خدا را با قلب خود دید و از روایات مستفاد می‏شود که سدرة المنتهی در آسمانهاست . نا گفته نماند نظر علامه طباطبائی متّخذ از احادیث است و اگر احادیث نبود قهراً ضمیر «رآه» را به جبرئیل ارجاع می‏کردند و نمی‏گفتند: رجوع آن به خدا صحیح است و در احادیث و صحت و سقم آنها باید تحقیق کرد ظهور آیه چنانکه گفته شد آن است که ضمیر «رآه» راجع به جبرئیل است .

جدول کلمات

کنار

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری
واژه ی کُنار استفاده میشه
ولی همه جا عربیش ( سدر ) رو بکار میبرن

درخت کنار که درختی خود رو با عمر بالاست دارای برگهای کوچک تقریبا گرد و شاخه های بسیار خار دار است میوه اش شبیه به زال زالک و شیرین و خوشمزه است از برگ آن پس از خشک کردن و سائیدن بصورت پودر بعنوان سرشور و تن شوری قوی و خُنک و از بین برنده ی انگل و خارش های معمول است. عمده محل رویش آن در دزفول خوزستان است و مردم آن ناحیه علاقه ی وافری به آن دارند

سدرة : سدرة المنتهی ( شجرة )
سِدرَةُ المُنتَهی نام درختی در آسمان هفتم است. این درخت کُنار بر فلک هفتم که منتهای اعمال مردم، نهایت رسیدن علم خلق و منتهای رسیدن جبرئیل است، قرار دارد و فقط محمد ( پیامبر اسلام ) توانست از آن بگذرد.

قرآن هم به سدره المنتهی اشاره کرده است "سوره نجم"

همچنین داستان ها و شعر های دیگری درباره این موضوع وجود دارد.

عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی آیه . 14 سوره نجم .
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی �14� عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى �15�
نزد سدرة المنتهی. که بهشتِ امن نزد آن است.

سدر: سدرة: سِدْرَةِ الْمُنْتَهی درخت کنار و شجر النبق. تاء آن براى وحدت است، منتهی به معنی محل انتهاء و تمام شدن است، گویی منتهاى عروج است بالاتر از آن رفتن امکان ندارد.
در حدیث آمده است: آنجایی که آخرین مرحله پرواز فرشتگان یا آخرین مرحله بالا رفتن اعمال مىی باشد، به آن �سِدْرَةِ الْمُنْتَهی � می گویند و در روایات می خوانیم: �سدرة المنتهی� نام درختی است که همراه هر برگ آن فرشته اى در حال تسبیح است.





کلمات دیگر: