کلمه جو
صفحه اصلی

مکتب اصفهان

دانشنامه عمومی

مکتب اصفهان عنوانی است که برای اوج گیری فعالیت های مختلف فلسفی، فقهی و هنری در طی سده ۱۷ و اوایل ۱۸ میلادی (۱۰ و ۱۱ هجری قمری) در اصفهان به کار برده می شود. این دوره از زمانی آغاز شد که شاه عباس در ۱۰۱۷ هجری قمری/ ۱۵۹۸ میلادی پایتخت صفویان را به اصفهان منتقل کرد. این دوره با سقوط اصفهان به دست افغان ها و سرنگونی صفویان در سال ۱۱۳۶ هجری قمری/۱۷۲۲ میلادی به پایان رسید.
نگارگری ایرانی
فلسفه اسلامی
فقه شیعه
مکتب فلسفی اصفهان عنوانی است که توسط هانری کربن و سید حسین نصر وضع شده است تا نوزایی فلسفی و عرفانی در دوره شاه عباس صفوی توضیح داده شود. با انتقال پایتخت صفویه به اصفهان توسط شاه عباس، دانشمندان به این شهر مهاجرت می کنند و مورد حمایت دربار قرار می گیرند. در این مکتب آموزه های فلسفه سینوی ابن سینا، فلسفه اشراقی سهروردی، عرفان نظری ابن عربی و تعلیمات امامان شیعه تلفیق گردید و یک همنوایی فکری ایجاد شد. بنیانگذار مکتب اصفهان میرداماد است که دستگاه فلسفی با عنوان حکمت یمانی را بر اساس اصلاح فلسفه اشراقی سهروردی ایجاد کرد. در حکمت یمانی بر تجارب و شهودهای ذوقی-عرفانی بیش از مباحث استدلالی تأکید می شود. شخصیت های برجسته دیگر این مکتب میرفندرسکی و شیخ بهایی هستند. سه حکیم مؤسس مکتب اصفهان، میرداماد، میرفندرسکی و شیخ بهایی، شاگردانی را پروردند که مهمترین آن ها ملاصدرای شیرازی است. وی طرح فلسفی جدید با عنوان حکمت متعالیه را پدید آورد. اما برخی فقهی شیعه آموزه های وی را مخالف با تشیع قلمداد کردند و وی از اصفهان هجرت کرد. در دستگاه فکری وی سه رویکرد معرفتی مبتنی بر وحی، برهان عقلی و شهود عرفانی به وحدت می رسد. اما، مهمترین نوآوری فلسفی او آن اصالت وجود بود که دیدگاه انقلابی در فلسفه اسلامی محسوب می شود. در این دیدگاه آنچه واقعیت است و اصالت دارد وجود است و نه ماهیت. همچنین، معرفت شناسی وی مبتنی بر اتحاد عاقل و معقول است که متأثر از سهروردی می باشد. تحول دیگر وی در دستگاه فلسفه ارسطویی طرح ایده حرکت جوهری است. موضوع اصالت وجود و وحدت وجود که وی کوشید به صورت فلسفی آن را اثبات کند، مورد انتقاد برخی دیگر از فلاسفه مکتب اصفهان همچون رجبعلی تبریزی قرار گرفت. برخی همچون، شمسای گیلانی رویکرد فلسفی میرداماد را ادامه دادند و آرای ملاصدرا را نپذیرفتند. از دیگر اعضای مکتب اصفهان می توان عبدالرزاق لاهیجی، فیض کاشانی و قاضی سعید قمی را برشمرد.
به نوشته سید حسین نصر در اواخر صفویه، فضای دینی ضد فلسفی موجب افول این مکتب می شود، به طوری که آموزش فلسفی در اصفهان متوقف می گردد و علمای بنام این مکتب به شهرهای دیگر مهاجرت می کنند. با این حال دستاوردهای فکری مکتب اصفهان، بخصوص حکمت متعالیه تأثیر پایدار بر فلسفه در ایران بر جا می گذارد و منجر به تغییر پارادایم فلسفه مشایی به فلسفه صدرایی بخصوص از سده نوزدهم میلادی به بعد می شود.
در مکتب اصفهان باغ ها و گل ها بسیار زیباتر و پرشکوه تر شدند و افراد در نگارگری لباس فاخر و مجلل داشتند. در این دوره تعداد افراد در نگارگری کاهش یافت. تک چهره ها افزایش یافتند. لباس ها بسیار دقیق تر طراحی شدند. سر و ریش و موی حالت واقع نمایانه تری یافتند. تعداد رنگ های به کاررفته در نقاشی محدود شدند. نقاشی های دیواری افزایش یافتند. تأثیرات مکتب اصفهان هم پای از ایران بیرون گذاشت و هنرمندان عثمانی و هندی را تحت تأثیر خود قرار داد.

دانشنامه آزاد فارسی

مکتب اصفهان، اثری از رضا عباسی
مکتبی در نگارگری ایرانی. با شروع سلطنت شاه عباس اول (۹۹۶ق)، هنرهای ایران از نو رونق گرفت. پس از انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (۱۰۰۶ق)، از سوی شاه عباس فعالیتی گسترده برای ساختن و آراستن کاخ ها و کوشک ها و بناهای عمومی آغاز شد. صادقی بیگ سرپرستی کتابخانۀ شاهی را برعهده داشت. او نخست در خلق آثارش از شیوۀ پیکرنگاری قزوین (آدم های لاغر و بلندقامت، چهره های گرد، و لب های ورچیده) پیروی می کرد، ولی در خدمت شاه عباس اول طراحی اش روان و استادانه شد. بعدها رضا عباسی پا به عرصه گذاشت که پروردۀ مکتب قزوین بود، لیکن چندی نگذشت که شیوه ای نو و پویاتر پدید آورد که در سال های بعد سیمای نقاشی ایران را دگرگون ساخت. هر دو هنرمند به سنّت واقع گرایی بهزاد وفادار بودند. سبک نومایۀ رضا عباسی بر ارزش های بصری خط استوار بود. او رسّام چیره دستی بود که با تغییر ضخامت خط به وسیله قلم زنی می توانست حجم ها و شکن ها را در نهایت ظرافت نشان دهد. طراحی پرپیچ و تابش با خوشنویسی نستعلیق تجانسی بارز دارد. طراحی رضا نقطۀ اوج روند تحولی است که از میانۀ قرن ۱۰ق شروع شده بود. در این زمان اروپاییان به ایران راه یافته بودند و رضا عباسی گاه مردان اروپایی را موضوع کار خود قرار می داد، ولی هرگز از اسلوب های سایه پردازی و هندسۀ مناظر غربی استفاده نکرد. پس از درگذشت رضا عباسی، سبک او از سوی نقاشانی همچون محمدقاسم، افضل حسینی، محمد یوسف، محمدعلی، معین مصور، و تا حدی شفیع عباسی، تداوم یافت، لیکن کمابیش به تصنع گرایید. فعالیت آنان بر ترسیم موضوع های جدید به روش سیاه قلم و یا با رنگ پردازی محدود متمرکز بود. به طور کلی، مکتب اصفهان (رضا عباسی و پیروانش) از جنبه های مختلف از سنّت های پیشین نگارگری بسیار فاصله گرفت. پیوند نقاشی و ادبیات سست شد. کاهش حمایت درباری و رشد طبقۀ بازرگانان به رونق سفارش های دیوارنگاری و رقعه های مصور انجامید، و به این ترتیب نقاشی از محدودۀ مصورسازی نسخ خطی خارج شد. خروج از محدودۀ کتاب نگاری، به نقاش امکان داد وقایع روزمره و دیدنی های پیرامونش را به صورت تک نگاره و طراحی ثبت کند. در طراحی و نقاشی مستقل از کتاب این مکتب، غالباً پیکری یا زوج جوانی به اضافۀ چند گیاه و ابر پیچان بر زمینه ای ساده بازنمایی شده اند. رکود آشکار سفارش های نسخ خطی مصوّر در قرن ۱۱ق، رواج دیوارنگاری (ازجمله در کاخ چهلستون اصفهان)، و سبک دورگۀ ایرانی ـ اروپایی از دیگر مشخصات این مکتب است.


کلمات دیگر: