کلمه جو
صفحه اصلی

اصفهان


برابر پارسی : اسپاهان، اسپهان

فارسی به انگلیسی

esfahan or isfahan

فرهنگ فارسی

اصفهان مرکز استان دهم می باشد . شاه عباس اول در سال ۱٠٠۶ ه. ق. آنرا پایتخت قرار داد . شهرستان وسیع و حاصلخیز مرکزی ایران مرکب از دامنه کوههای بختیاری و دشت پهناوریست که از مشرق و جنوب شرقی تا شهرستان یزد ادامه دارد . زاینده رود که از کوههای بختیاری فرود می آید این دشت را مشروب می سازد . شهر اصفهان دارای ۶۷۱/۸۲۵ تن جمعیت و بعد از تهران بزرگترین شهر های ایران است . بنا های بسیاری در زمان صفویه در این شهر ساخته شده آبادی آن چندان بود که اصفهان را [ نصف جهان ] نامیدند . در دوره رضا شاه پهلوی اصفهان مرکز صنایع جدید گردید و اکنون از حیث آثار تاریخی از معروفترین شهر های ایران است .
۱ - ( اسم ) ۲ - پردهایست از موسیقی .
نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان در ۱۴۵٠٠ متری تبریز .

لغت نامه دهخدا

اصفهان . [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان ، در 14500 متری تبریز.


اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِ) یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع ، حسینی و نوا. نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . نام پرده ای از موسیقی . (از لب الالباب و بهار عجم ) (غیاث ) (رشیدی ). نام پرده ای از موسیقی و آنرا اصفهانک نیز خوانند :
مطرب در اصفهان چو سرود این غزل قبول
از جزر و مد ناله ٔ او زنده رود شد.

قبول (از آنندراج ).


نام نوایی . (مؤیدالفضلا) :
نوای مجلس ما را چو برکشد مطرب
گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد.

حافظ.



اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام پدر ابوعلی بود که در طبرستان در قرن چهارم هجری میزیسته . صاحب تاریخ طبرستان آرد: و حسن فیروزان به آمل آمد با ابوعلی بن اصفهان و ابوموسی که هر دو صاحب ماکان بودند. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 294). و آرد: و ابوالقاسم را از دختر دیکوی بنت اصفهان پسری بود کودک اسماعیل نام ، ماکان و حسن فیروزان و ابوعلی اصفهان جمله به گرگان بیعت کردند. رجوع به صفحه ٔ مزبور در تاریخ طبرستان تألیف بهأالدین محمدبن حسن بن اسفندیار کاتب چ تهران ج 1 شود.


اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) همدان و اصفهان دو برادر بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 521). و در ص 149 آرد:و در کتاب همدان خواندم که همدان و اصفهان هم از ابناء پسرزادگان سام بن نوح اند، و دیگر جای ندیدم ، خداوندتعالی بدان داناتر است . (مجمل التواریخ والقصص ).


اصفهان. [ اِ ف َ ] ( اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان. گابیان. گابیه. جی. اسپاهان. سپاهان. اسپهان. صفاهان. اسفاهان. اصفاهان. اسبهان. اسفهان. اسباهان. اصبهان. در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است. در قدیم آنرا اسپادانا میگفتند . در دائرةالمعارف جغرافی فرانسه اسپدان و در نوشته های بطلمیوس آپادان و آپادانا نامیده شده است. ( اصفهان نورصادقی ). و دمشقی نام قدیم آنرا رشورجی آورده است و در گذشته آنرا یهودیه یا دارالیهودی می خواندند. ( برهان ). در جغرافیای بطلمیوس اصبدانه نامیده شده است .و لقب آن دارالسلطنه بود ، زیرا دیرزمانی پایتخت ایران بود. اصفهان و اصبهان معرب اسباهان یا بسفاهان است. مردم می گفتند اسفاهان یعنی لشکر، تداول کلام عوام اصفهان را بدان نام نهاد . و رجوع به اصبهان شود.
گفته های برخی از لغت نویسان : اصفهان شهری باشد دارالسلطنه در ملک عراق ، گویند دجال از آنجا خروج کند و ابتدای قحط عالم از آنجا شود و هرکه چهل روزدر آن شهر باشد بخیل و ممسک شود. و جمع سپاه نیز هست و جمع سگ هم گفته اند که به تازی کلب خوانند، چه درکتاب معجم البلدان در تصحیح نام اصفهان گفته اند که :الاصبهان اسم مشتق من الجندیة و ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیة کان اسباهان و هی جمع اسباه و اسباه اسم للجند و الکلب و یخفف فیقال اسبه و جمعه بالفارسیة اسبهان. ( از برهان ). نام شهری مشهور از ایران. ( غیاث ). نام شهری مبارک از ولایت فارس ، گویند که هوای لطیف دارد و اهل وی زیرک باشند در صناعتها، و آن شهر را قدیم یهودیه خواندندی و گویند هر قحطی که در عالم باشد ابتدا از اسپهان بود، کذا فی عجائب البلدان. و خروج دجال و اعوان و انصار علیهم اللعنة هم از آن ولایت خواهد بود، کذا فی شرفنامه. ( مؤید الفضلاء ). نام شهریست از عراق و اهل آن شهر را لوم بر طعام باشد و آنرا در قدیم دارالیهود گفتندی. ( رشیدی ).شهری است مشهور و سپاه ملوک عجم در آن شهر جمع بوده اند و از آنجا به اطراف مأمور می شده اند چنانکه سپاه عرب در شهر کوفه اجتماع داشته اند. صاحب برهان گوید که سپاه و اسپاهان بمعنی سگ نیز آمده و این معنی نامناسب است چنانکه صاحب معجم البلدان گفته الاسبهان اسم مشتق من الجندیة. نسبت دجال نیز به این شهر افسانه است بلکه چنانکه خاقانی گفته : مهبط مهدی شمر فضای سپاهان. اکنون نسبت به زمان سلاطین صفویه نقصان در آبادی آن راه یافته مشهور است که :

اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) امیر اصفهان ، پسر قرایوسف . از امرای روزگار ایلکانیان بود که سلطان حسین بن علاءالدولةبن سلطان احمد آخرین امیر ایلکانی را بکشت و سلسله ٔ مزبور را منقرض کرد. عباس اقبال مینویسد: سلطان حسین چون محمود در 827 هَ. ق . فوت کرد جای او را گرفت و در حله مقام کرد ولی امیر اصفهان پسر قرایوسف حله را محاصره نمود و سلطان حسین را در 836 کشت و سلسله ٔ ایشان بقتل او برافتاد و امرای ترکمان در عراق عرب جای ایشان را گرفتند. (از تاریخ مفصل ایران تألیف اقبال آشتیانی ص 465).


اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان . اسباهان . اصبهان . در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است . در قدیم آنرا اسپادانا میگفتند . در دائرةالمعارف جغرافی فرانسه اسپدان و در نوشته های بطلمیوس آپادان و آپادانا نامیده شده است . (اصفهان نورصادقی ). و دمشقی نام قدیم آنرا رشورجی آورده است و در گذشته آنرا یهودیه یا دارالیهودی می خواندند. (برهان ). در جغرافیای بطلمیوس اصبدانه نامیده شده است .و لقب آن دارالسلطنه بود ، زیرا دیرزمانی پایتخت ایران بود. اصفهان و اصبهان معرب اسباهان یا بسفاهان است . مردم می گفتند اسفاهان یعنی لشکر، تداول کلام عوام اصفهان را بدان نام نهاد . و رجوع به اصبهان شود.
گفته های برخی از لغت نویسان : اصفهان شهری باشد دارالسلطنه در ملک عراق ، گویند دجال از آنجا خروج کند و ابتدای قحط عالم از آنجا شود و هرکه چهل روزدر آن شهر باشد بخیل و ممسک شود. و جمع سپاه نیز هست و جمع سگ هم گفته اند که به تازی کلب خوانند، چه درکتاب معجم البلدان در تصحیح نام اصفهان گفته اند که :الاصبهان اسم مشتق من الجندیة و ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیة کان اسباهان و هی جمع اسباه و اسباه اسم للجند و الکلب و یخفف فیقال اسبه و جمعه بالفارسیة اسبهان . (از برهان ). نام شهری مشهور از ایران . (غیاث ). نام شهری مبارک از ولایت فارس ، گویند که هوای لطیف دارد و اهل وی زیرک باشند در صناعتها، و آن شهر را قدیم یهودیه خواندندی و گویند هر قحطی که در عالم باشد ابتدا از اسپهان بود، کذا فی عجائب البلدان . و خروج دجال و اعوان و انصار علیهم اللعنة هم از آن ولایت خواهد بود، کذا فی شرفنامه . (مؤید الفضلاء). نام شهریست از عراق و اهل آن شهر را لوم بر طعام باشد و آنرا در قدیم دارالیهود گفتندی . (رشیدی ).شهری است مشهور و سپاه ملوک عجم در آن شهر جمع بوده اند و از آنجا به اطراف مأمور می شده اند چنانکه سپاه عرب در شهر کوفه اجتماع داشته اند. صاحب برهان گوید که سپاه و اسپاهان بمعنی سگ نیز آمده و این معنی نامناسب است چنانکه صاحب معجم البلدان گفته الاسبهان اسم مشتق من الجندیة. نسبت دجال نیز به این شهر افسانه است بلکه چنانکه خاقانی گفته : مهبط مهدی شمر فضای سپاهان . اکنون نسبت به زمان سلاطین صفویه نقصان در آبادی آن راه یافته مشهور است که :
اصفهان نیمه ٔ جهان گفتند
نیمی از وصف اصفهان گفتند.

(از آنندراج ).


نام شهر معروف ایران که قدیم اسپادانا بوده و بعد سپاهان گفته اند و اصفهان و اصبهان معرب آن شده (شاید معنی کلمه از سپاه برآید یعنی جای سپاهان ). (لغات شاهنامه ص 25). در عصر صفویان پایتخت ایران بود. تیمور ساکنان آن را قتل عام کرد و از جمجمه ٔ کشتگان 70000 تن مناره ای (هرمی ) بساخت . شاه عباس اول آنرا پایتخت قرار داد (قرن 17 م .) و مسجد معروف شاه را درآن بنا کرد... (از اعلام المنجد). در قرن 17 م . پایتخت ایران بود و در عهد شاه عباس اول به اوج عظمت رسید. لیکن بر اثر حمله ٔ افغانها بسال 1722 م . از رونق آن کاسته شد و سپس پایتخت ایران به تهران منتقل گردید. (از الموسوعة العربیة چ بیروت ).
جی و یهودیه : صاحب مجمل التواریخ و القصص در ذیل «پادشاهی فیروزبن یزدجرد» آرد: و شهرستان جی اصفهان تمام کرد (ص 71). و در ص 242 آرد: سلمان به اصل از اصفهان بود از دیه جیان . و بهار در حاشیه مینویسد: کذا فی محاسن اصبهان للمافروخی و فی تاریخ بغداد للخطیب : من مدینة اصبهان (جی ) و یقال من رامهرمز. (چ قاهره ج 1صص 163 - 165). و الجیان بفتح الجیم ثم التشدید، من قری اصبهان . (یاقوت ). و امروز آنرا جی خوانند. و در کتاب پهلوی «شهرهای ایران » گی بفتح کاف فارسی است و یاقوت در ذیل لغت اصبهان گوید: شهر اصفهان در جی بودکه آنرا شهرستان هم گویند و پس از آبادی یهودیه که در جوار جی احداث شده بود جی رو بویرانی نهاد و یهودیه مرکز اصفهان قرار گرفت . (از حاشیه ٔ مجمل التواریخ ص 242).
و لسترنج آرد: در زاویه ٔ جنوب خاوری ایالت جبال بفاصله ٔ کمی از حاشیه ٔ کویر لوت شهر اصفهان که اعراب آن را اصبهان و ایرانیان اصفهان مینامند واقع است . این شهر از دوران قدیم بسبب حاصلخیزی اراضی خود که از آب فراوان زاینده رود سیرآب میگردد نقطه ٔ مهمی بوده است . امروز اصفهان و حومه ٔ آن در دو طرف زاینده رود واقع است اما در قرون وسطی محلات مسکون شهر فقط در ساحل شمالی یعنی ساحل چپ زاینده رود واقع بود. در اینجا دو شهر در کنار یکدیگر جای داشتند، یکی «جی » در خاور که شهرستانه هم نامیده میشد وبارویی با صد برج داشت و دیگر «الیهودیه » در دومیلی باختر جی که وسعتش دو برابر جی بود و چنانکه روایت شده به این جهت یهودیه نام داشت که در زمان بخت نصر یهودیان را از بابل کوچ داده در این مکان ساکن کرده بودند. ابن رسته در آخر قرن سوم هجری درباره ٔ شهر جی گوید: طول آن نیم فرسخ و وسعت آن دوهزار جریب است ، چهار دروازه دارد: اول دروازه ٔ خور و آنرا دروازه ٔ زرین رود هم میگویند که اسم قدیم رودخانه است ، دوم دروازه ٔ اسفنج ، سوم دروازه ٔ طبره ، چهارم دروازه ٔ یهودیه .این مورخ شماره ٔ برجهایی را که در باروی شهر بین هردو دروازه بوده و فاصله ٔ هر برجی را از برج دیگر به ذراع معین کرده است . در شهر جی بنای کهنه ای بشکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق و این اسم چنانکه سابقاً گفته شد نظیر اسم قلعه ٔ همدان است . ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آنرا معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است . ابن حوقل و مقدسی در یک قرن بعد چنین گویند که این دو شهر هر کدام مسجدی دارد و یهودیه از حیث وسعت با همدان همسری میکند و بلکه بزرگترین شهرهای ایالت جبال است ، البته ری را میتوان از این حکم مستثنی کرد...
مقدسی گوید: چون بخت نصر یهودیان را از بیت المقدس کوچانید یهودیان شهری که بسرزمین خودشان همانند باشد غیراز اصفهان نیافتند و در آنجا فرودآمدند... شهر جی را که در دومیلی خاور یهودیه است بگفته ٔ مقدسی المدینه می نامیدند که عربی شهرستانه است و پای قلعه ٔ کهنه ٔشهر بر روی رودخانه پلی تعبیه شده از قایقها قرار داشت . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 220). و همو گوید: و در آغاز قرن هفتم ، زمانی که یاقوت کتاب خود را مینوشت ،خرابی به حال یهودیه و جی راه یافته بود و جی بیش از یهودیه جمعیت داشت . یاقوت همچنین از مسجد جی اسم برده است که آنرا الراشد باﷲ ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی که در سال 530 هَ . ق . بوسیله ٔ عم خود محمد مقتفی از خلافت مخلوع و سپس مقتول گردید و در خارج دروازه ٔ اصفهان بخاک سپرده شد، ساخته بود. بهر حال یهودیه پس از حمله ٔ مغول قسمتی از آبادی و رونق سابق خود رابدست آورد. در زمانی که ابوالفداء در سال 721 هَ . ق . تاریخ خود را مینوشت یهودیه شهری آباد بود و تا شهرستان که در مشرق یهودیه در یک قسمت از جی کهنه ساخته شده بود یک میل فاصله داشت . حمداﷲ مستوفی شرح مبسوطی از اصفهان و نواحی آن بدست میدهد و نام بسیاری ازاماکن را، که هنوز وجود دارند، ذکر میکند و نوشته های او ثابت میکند که یهودیه ٔ قرون وسطی همان اصفهان است که شاردن در پایان قرن هفدهم م . زمانی که در عهد شاه عباس اول پایتخت ایران بوده آنرا وصف کرده است و هنوز آثار عظمت و شکوه گذشته ٔ آن مشهود است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 221).
صاحب مجمل التواریخ در ذیل «اصفهان الیهودیه » مینویسد: اندر عهد خلافت منصور سنه ٔ اثنی و خمسین و مائه (152 هَ . ق .) ایوب بن زیاد که عامل خراج بود و بر حرب در این وقت سعیدبن منصور الحمیری بود خال مهدی چون سعید برفت همه کارها ایوب را ماند و بدیه خوشینیان قصری کرد و مسجد با مقصوره چنانک بجایست و منبر بنهاد و کسانی را که با وی بودند بدانجا باز رها کرد و صفه ها ساختند جایی که آنرا کاه فروشان خوانندتا بعد روزگار سراها بدان پیوست و آنست که اکنون که رسته خوانند و باز حقیقت چنانک گویند جامع خوشینیان نخستین مسجد بود که به اصفهان کردند در اسلام و بناء آن ابوخناس مولی امیرالمؤمنین عمربن خطاب کرد در خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام و بعد از آن مسجد ولیدبن نمامه ای کردند در سنه ٔ مائه در خلافت سلیمان بن عبدالملک اندر و پس مسجد سعیدبن دینار در سنه ٔ ثمان و مائه (108) و پس مسجد الفضل بن عوث در خلافت هشام و شهر فراخ گشت در خلافت منصور و این پانزده پاره دیه بود که همه صحرای آن خانها ساختند و بهم پیوست و محلتها را بدان نام دیهها بازخوانند چون باطوقان ، فرسان ، یوان ، جرمان ، فلفلان ، سبیلان ، کماان ، جوزدان ، لنبان ، اشکهان ، خسرواآن ، خشیشان ، براوسکان ، فاتحان . و جامع اصل هم در این وقت کردند و تنگ بود بر مردم تا خصیب بن سلم دو پاره زمین بداد که بنام وی بازخواندندی و بعد از آن بعهد معتصم اندر یحیی بن عبداﷲبن مالک الخزاعی دوم بار فراخ کرد [و ] بخلافت مقتدر اندر احمدبن مسرور در سنه ٔ سبع و ثلثمائه (307 هَ . ق .) بسیاری بیفزود چنانک هنوز بجایست و یهودیه بدان خوانند که از آن جهودان که بخت نصر ایشان را از بیت المقدس بیاورد بعراق جایی در فرودآورد، جماعتی بسیار به دیهی اندر، و آنرا بردان خوانند و بخت نصر لهراسب را از ایشان خبر داد فرمود که ایشان را بر شهرها قسمت کنند پس جماعتی از اصفهان و شوشتر آنجا بودند، از لهراسف بعضی را بخواستند دو هزار و هفتصد، مردم اصفهان را داد و هزار و سیصد بمردم تستر. و پارسیان اصفهان ایشان را بدین جایگاه که شهر است بدین دیهها فرودآوردند و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم ، چون مدینه و آن شهرستانست و مهرین و شادریه و درام ، وقه و کهنه و جار و همه اصفهان خوانده اند و بعضی از آن خراب گشت چنانکه حمزة الاصفهانی (347 - آ) شرح دهد. و چون عرب به اصفهان آمدند سه شهر مانده بود و در خلافت منصور آن را بارو بگردند و فراخ گشت و بعراق و خراسان از اصفهان بزرگتر شهر نیست ... و مردم آن شهر پیوسته با یکدیگر تعصب کنند و قتلها رَوَد از جانبین و پیوسته بدین مشغول باشند. و رجوع به ص 438 همان کتاب شود. آن موقع [ زمان خلافت منصور ] اصفهان از دو شهر مجاور و متصل بهم تشکیل میشد، یکی جی که «گابای » قدیم بوده بعد به «شهرستان » موسوم گردیده و دیگری «یهودیه » که اصفهان امروزی باشد. [ نام یهودیه از آن جهت بدین شهر داده شده که بخت النصر یا نبوکدنضر یهودیان را در آنجا سکونت داد چونکه آب و هوای آنجا شبیه اورشلیم بوده و یا بمناسبت اینکه مردمانی از این قوم را یزدگرد بر اثر اغوا و تحریک زن یهودیه اش (شوشان دخت ) در آنجا موطن ساخت . هنگامی که بخت النصر یهودیان اورشلیم را کوچ داد آن شهر را ویران نمود و ساکنان آنرا بعراق آورد و در شهر جی که امروزه اصفهان مینامندمأوی داد ] . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
تاریخ اصفهان : ابن الندیم بنقل از ابن المقفع آرد: اصفهان یکی از پنج ناحیه ٔ پهله بوده است . در برخی از تألیفات مورخان اسلامی آمده است که خدای تعالی چون مار را به زمین فرستاد او را در زمین اصفهان فرودآورد و گویند شهر مزبور بروزگار بیوراسب یا ضحاک آبادان بود . ابن اثیر آرد: اصفهان در روزگار ایرانیان پیش از اسکندر (پیشدادیان ) مرکز یکی از فرمانروایان بود و پس از آن دوران بتصرف ملوک طوایف (اشکانیان ) درآمد تا اردشیر بابک آنرا از آنان بازستد و در روزگار جانشینان اردشیر از مراکز سواره نظام ایران بشمار میرفت . اصفهان در سال 21 هجری در دوران خلافت عمر فتح شد. وی عبداﷲبن عبداﷲبن عتبان را که یکی از بزرگان صحابه و از وجوه انصار بود بدان سوی گسیل کرد و آنگاه ابوموسی اشعری را نیز بیاری وی فرستاد و عبداﷲبن ورقاء ریاحی و عصمةبن عبداﷲ را برای میمنه و میسره ٔ سپاه وی برگزید و بدینسان سپاهیان مزبور بسوی اصفهان شتافتند و سردار سپاه اصفهان اسبیدان بود و وی شهریاربن جاذویه را با گروه بسیار به طلایه داری لشکر برگزید، دو سپاه مزبور در نزدیک نهاوند بیکدیگر برخوردند و نبرد شدیدی میان آنان روی داد، آنگاه شهریار را به پیکار تن بتن دعوت کردند و عبداﷲبن ورقاء ریاحی برای نبرد با وی در میدان حاضر آمد و شهریار را بکشت و سپاهیان اصفهان منهزم شدند و اسبیدان بر روستاقی بنام رستاق شیخ با تازیان مصالحه کرد، آنگاه عبداﷲ بسوی جی که شهر اصفهان بود رهسپار شد و بدان ناحیه رسید و پادشاه اصفهان در این هنگام فازوسفان بود، عبداﷲ جی را محاصره کرد و به نبرد پرداخت وسرانجام فازوسفان بصلح گرایید و شهر را به وی سپرد و تنها سی تن از مردم جی بکرمان رفتند. آنگاه عبداﷲ،سائب بن قرع را بفرمانروایی جی تعیین کرد و خود بفرمان عمر بسوی کرمان شتافت و سائب تا پایان خلافت عثمان (سال 35 هجری ) والی اصفهان بود .
صاحب مجمل التواریخ و القصص مینویسد: پس از این [ فتح اهواز وشوشتر ] فتح اصفاهان و همدان و آذربایگان بود که عمر خطاب (ص ) [ بمشورت ] هرمزبن [ عبداﷲ ]، عبداﷲبن عبیداﷲ را با سپاهی گرانمایه بجانب اصفهان فرستاد [ بحرب ] پادوسپان . (مجمل التواریخ و القصص ص 276). و بهار در حاشیه آرد: ظاهراً عبداﷲبن عبداﷲبن عتبان . طبری گوید: عمر در سال 21 هجری عبداﷲ را مأمور اصفهان ساخت و عبداﷲ با استندار جنگ کرد و فیروز شد و با فادوسفان ملک جی صلح کرد. (طبری چ قاهره ج 4 صص 246 - 247). و بروایت دیگر گوید: پس از مشورت با هرمزان نعمان بن مقرن را به اصفهان گسیل کرد و نعمان با ذوالحاجبین [ شهربراز جاذویه ، بروایت دیگر ] حرب کرد و ذوالحاجبین و نعمان هر دو در آن جنگ کشته شدند و به آخر سپاه عرب فیروز شد. (ج 4 صص 248 - 249) (کامل ج 3 صص 7 - 8). و این هر دو جنگ در سال 21 بوده است نه 22. و درباره ٔ پادوسپان مینویسد: در متن باروستان است . و طبری آرد: و الملک باصبهان (جی ) یومئذ الفاذوسفان . (ج 4 ص 247). و فاذوسپان لقب چهار سردار بزرگ بود که انوشیروان آن را اختراع کرد و ایران را بچهار قسمت کرد و هر قسمت را به پاذوسپانی سپرد و این پاذوسپانان در پایتخت بودند و از طرف خود مرزبانان و استانداران و کنارنگان را به کار حکومت محل می گماشتند و گویا این شخص از فرزندان یکی از آن پاذوسپانان بوده است ، و این کلمه مرکب است از: پات - کست پان ، یعنی بزرگ و سردار نگاهدارندگان ناحیه و پاتکستپان بضم کاف بکثرت استعمال پاذوسپان و معرب آن فاذوسفان شده است . (از مجمل التواریخ ص 276 و 277).
صلحنامه ای که میان عبداﷲ و فازوسفان نوشته شده چنین است :

بسم اﷲ الرحمن الرحیم


نامه ایست که عبداﷲ به فازوسفان و اهل اصفهان و توابع آن مینویسد: شما تا هنگامی که جزیه میدهید در امانید و جزیه ٔ شما به اندازه ٔ وسع و استطاعت شماست که باید هر ساله بحاکم خود بدهید و بر شماست که دلیل مسافران مسلمان شوید و راهشان را اصلاح کنید و هنگام ورود آنان چه در شب و چه در روز برایشان منزل آماده سازید و از ایشان میزبانی کنید و به پیادگان آنها چارپای سواری بدهید و بر ایشان تحکمی نکنید و بر مسلمانان است که شما را نصیحت کنند و به آموزگاری شما پردازند و تکلیف خود را ادا کنند، جرایم سابق شما معفو است و در امانید ولی اگر شرایط صلح تغییر کند و یکی از شما تغییردهنده ٔ آن باشید و از اینکه تسلیم شده ایدسر باززنید امانی برای شما نخواهد بود و اگر کسی مسلمی را سب کند بنده ٔ او میشود و اگر کسی مسلمی را بزند ما او را میکشیم - انتهی . عبداﷲبن قیس و عبداﷲبن ورقاء و عصمةبن عبداﷲ این مصالحه نامه را گواهی کرده اند و عبداﷲبن عتبان درباره ٔ این فتح اشعاری سروده است که برخی از آنها چنین است :
من المبلغ الاحیاء عنی فاننی
نزلت علی جی ّ و فیها تفاقم
حصرناهم ُ حتی شروا ثم ّ انتزوا
فصدّهم ُ عنی القنا و القواصم
و جادله الفازوسفان بنفسه
و قد دهدت بین الصفوف الجماجم
فشاورته حتی اذاما علوته
تفادی و قد صارت الینا الجرایم
و عادت لفوحا اصبهان بنفسها
یدر لنا منها القری و القماقم
و انی علی عمد قبلت جزاهم
غداة تفادوا و العجاج القواتم
لیزکوا لنا عند الحروب جهادنا
اذا نطحت فی المأزمین هماهم .
مردم کوفه گفته اند ما اصفهان را فتح کردیم ولی بصریان و بسیاری از مورخان روایت کرده اند که همین که ابوموسی اشعری از جنگ نهاوند به اهواز بازگشت اصفهان را تسخیر کرد وسپس به قم آمد و مدتی در قم بماند و پس از گشودن قم احنف بن قیس را به گرفتن کاشان فرستاد و احنف کاشان را بغلبه تسخیر کرد. برخی گفته اند عمر به ابوموسی اشعری نوشت که عبداﷲبن بدیل ریاحی را با لشکری روانه ٔ اصفهان کند. ابوموسی عبداﷲ را برای تسخیر جی فرستاد و وی پس از تسخیر و صلح ، شرط کرد که خراج و جزیه بدهند و جان و مالشان ایمن باشد ولی سلاح را از مردم اصفهان گرفت . و احنف بن قیس نیز یهودیه را گرفت و چنانکه صلح جی استقرار یافت در یهودیه نیز احنف قرار صلح بست .
بلاذری گوید: فتح اصفهان و رساتیق آن در اثنای بعض شهور سنه ٔ 24 هجری بهنگام خلافت عمر روی داد. و اصفهان در روزگار خلفا پایتخت ولایات فارس بود و فرمانروایان و والیان آن دیرزمانی با یکدیگر کشمکش داشتند تاسرانجام با هم بصلح گراییدند. حوادث اصفهان در روزگار امویان و عباسیان برحسب نوشته های ابن اثیر چنین است : در سال 68 هَ . ق . هنگامی که خوارج از ری فراغت یافتند بسوی اصفهان فرودآمدند و آن شهر را محاصره کردند و عتاب بن ورقاء بر دروازه ٔ شهر با آنان پیکار میکرد و از حصار شهر تیر و سنگ بر آنان میریخت و خوارج ماهها بمحاصره ٔ شهر ادامه دادند تا اینکه خواربار اهالی تمام شد و سخت دچار مضیقه شدند، در این هنگام عتاب آنان را به خارج شدن از شهر و پیکار با خوارج برانگیخت و فرمان داد خواربار و مواد غذایی بسیاری به مردم بدهند، از اینرو اهالی بر خوارج هجوم بردند و آنان را از لشکرگاه شان بیرون راندند خوارج بوضع پراکنده ای گریختند و آنگاه لشکریان خود را گرد آوردند و بار دیگر بازگشتند سپس از آنجا بسوی اهواز رفتند... درسال 131 هَ . ق . در نواحی اصفهان میان عامربن ضبارةو قحطبةبن شبیب جرجانی خارجی پیکاری روی داد که بشکست ابن ضبارة منتهی شد... و در سال 138 جمهوربن مرادعجلی به مخالفت با ابوجعفر منصور قیام کرد و میان وی و اصحاب منصور پیکاری روی داد که به انهزام وی پایان یافت و به آذربایجان پیوست . و در سال 201 در اصفهان و خراسان و ری مجاعه ٔ سختی روی داد و بسیاری از مردم اصفهان درگذشتند. و در سال 218 هنگام خلافت معتصم بسیاری از مردم اصفهان و همدان به دین خرامیه گرویدند، از اینرو معتصم کسانی را بسوی آنان گسیل کرد که با آن فرقه پیکار کنند و بلادی را که تصرف کرده اند ازآنان بازستانند. و در روزگار خلافت الواثق اکراد داخل اصفهان شدند و در نواحی آن بفساد و تبهکاری پرداختند، خلیفه وصیف ترک را بسوی آنان گسیل کرد و وی اکراد را از آن شهر بیرون راند و گروهی از آنان را به اسارت گرفت . آنگاه بسال 231 بدان شهر بازگشت و املاک بسیاری را اقطاع قرار داد. و در دوران الموفق اصفهان از توابع کشور صفاریان بود، آنگاه در اوایل قرن چهارم هجری قلمرو فرمانروایی دیلمان شد و مرداویج اصفهان و دیگر اعمال فارس را بسال 319 هَ . ق . در روزگار خلافت مقتدر بتصرف خویش درآورد سپس خاندان بویه که آنان نیز از دیلمان بودند آنرا از مرداویج بازستدند. بازدر سال 321 وشمگیر برادر مرداویج اصفهان را تسخیر کرد و آنگاه القاهر باﷲ به مرداویج پیام فرستاد که شهر اصفهان را به محمدبن یاقوت تسلیم کند. وی دستور خلیفه را انجام داد و در این هنگام القاهر خلع شد و ابن یاقوت در تصرف شهر تأخیر کرد، از اینرو وشمگیر پس از 19 روز که اصفهان بی والی و امیر بود بدان بازگشت ، سپس رکن الدوله ، پسر بویه در سال 323 بر اصفهان استیلا یافت و جانشینان وشمگیر را از آن شهر بیرون راندو بدین سبب وشمگیر بازآمد و میان آن دو پیکارهایی روی داد و این وقایع در خلافت الراضی بود. و در سال 324 عضدالدوله ابوشجاع فناخسروبن رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه که از نامدارترین فرمانروایان خاندان بویه بود در اصفهان متولد شد. در سال 327 و 328 بار دیگر وشمگیر بر اصفهان استیلا یافت و وی بیشتر سپاهیان خود را برای پیکار نزد ماکان بن کاکی فرستاده بود و از اینرو رکن الدوله به اصفهان تاخت و بر آن شهر استیلا یافت . و در سال 344 لشکریان خراسان به اصفهان تاختند و در غیاب ابن عمید وزیر رکن الدوله بر آن استیلا یافتندو بخانه ٔ وزیر مزبور رفتند و اموال وی را به غارت بردند. ابن عمید لشکریان خود را گرد آورد و آنان را منهزم کرد و اموال و خانه ٔ خود را از مهاجمان بازستد و شهر را از وجود دشمنان پاک کرد و آنگاه فرزندان و حرم رکن الدوله را به اصفهان بازآورد. در سال 385 صاحب بن عباد در اصفهان مدفون شد. در اوایل قرن پنجم هجری شهر اصفهان به تصرف غزنویان یا خاندان سبکتکین درآمد و علاءالدوله پسر کاکویه بسال 420 بنام آن خاندان خطبه خواند. آنگاه بسال 425 ابوسهل حمدونی سردار سپاه خراسان اصفهان را از علاءالدوله بازگرفت و در همان سال ابن سینا در اصفهان درگذشت ، سپس شهر اصفهان را علاءالدوله بعد از حوادث شوم گوناگونی بار دیگر تصرف کرد. و در اصفهان میان علاءالدوله و سلجوقیانی که محمودبن سبکتکین آنان را بسال 432 در شهرها پراکنده کرده بود جنگ روی داد و در نتیجه شهر بتصرف سلجوقیان درآمد و طغرلبک آن را بسال 442 از ابومنصور پسر علاءالدولةبن کاکویه بازستد، طغرلبک ابومنصور را مدت یک سال در آن شهر محاصره کرد چنانکه مردم بتنگ آمدند و از لحاظ خواربار و مواد سوخت آنچنان دچار مضیقه شدند که بشکستن دیوارهای مسجد جامع پرداختند و چوبهای آنرا برای سوخت میبردند. سرانجام طغرلبک بسال 443 داخل اصفهان شد و آنرا بسیار پسندید و کلیه ٔ اموال و ذخایر وسلاحهایی را که در ری داشت بدان شهر آورد و اصفهان را محل سکونت خویش قرار داد و پاره ای از باره ٔ شهر راخراب کرد و گفت : هر آنکه نیرو و لشکریان وی همچون حصار وی باشند نیازی به بارو ندارد، و این حادثه در روزگار خلافت القائم بامراﷲ روی داد. از آن پس اصفهان همچنان پایتخت سلجوقیان بود. و پس از مرگ ملکشاه برکیارق برادر خویش محمود و مادو وی را بسال 485 محاصره کرد سپس از آن شهر بازگشت و هنگام بازگشت وی از اصفهان غوغای باطنیان پدید آمد و در همه جا انتشار یافت ، و این فرقه بیش از حد به کشتار و غارت و آزار مردم پرداختند و رفته رفته مردم اصفهان نیز بسال 494 گرفتار مصیبت آنان شدند، از اینرو ابوالقاسم بن محمد خجندی گروههای مسلحی تشکیل داد و خندقهایی بکند و مردم باطنیان را دسته دسته می آوردند و در آتش می افکندند، بعدها که باطنیان یا ملاحده قدرت یافتند و بساختن و تسخیر قلاع در قزوین و قهستان و دیگر نواحی پرداختند یکی از قلاعی که بر آن استیلا یافتند قلعه ٔ اصفهان بود که ملکشاه آنرا بنیان نهاده بود، همچنین قلعه ٔ خالنجان واقع در پنج فرسنگی اصفهان را تصرف کردند و در سال 500 سلطان محمد قلعه ای را که باطنیان در نزدیکی اصفهان تصرف کرده بودند و معروف به شاه دز بود از آنان بازستد و ابن عطاش فرمانروای قلعه را بکشت .
لسترنج می نویسد: در سال 500 ملکشاه سلجوقی قلعه ٔ مستحکمی که شاه دژ (قلعه ٔ سلطنتی ) نام داشت بر بالای کوهی که متصل به اصفهان بود بنا کرد. و قزوینی داستانی دراز درباره ٔ ساختمان آن قلعه ذکر کرده است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 222).هنگامی که امیر تیمور در اواخر قرن هشتم هجری اصفهان را تسخیر کرد قلعه ای که به تصرف او درآمد طبرک نام داشت (که در فارسی بمعنی تپه است ). شاردن در خصوص آن قلعه که هنوز خرابه های آن موجود است گوید: در بیرون دروازه در دشت است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 222).باری اصفهان در مدت پنج قرن بعلت کشمکشهای باطنیان و از آن پس بسبب هجوم مغول رونقی نداشت تا در آغاز قرن دهم هجری که دولت صفویان پدید آمد شهر مزبور رو بترقی و عمران نهاد و نخستین کسی که در آبادانی آن بذل جهد کرد شاه عباس بود که آنرا پایتخت ایران قرار داد و در آن کاخهای باشکوه و بناهای زیبا بنیان نهاد چنانکه هم اکنون نیز بناهای مزبور پایدار است و مایه ٔ افتخار ایرانیان و نمونه ٔ ذوق و هنرمندی آنان میباشد.
لسترنج می نویسد: در آغاز قرن هجری ایران تحت فرمان شاه اسماعیل صفوی درآمد و در اواخر همان قرن شاه عباس کبیر پایتخت خود را از اردبیل به اصفهان منتقل ساخت . (سرزمینهای خلافت شرقی ص 222). در سال 1141 هَ . ق . افغانیان پس از آنکه 18 ماه اصفهان را محاصره کردند بر آن استیلا یافتند و بسیاری از بناهای زیبای آنرا خراب کردند و بوضع فجیعی بقتل و غارت اهالی پرداختند و این حادثه ٔ شوم در ویرانی شهر تأثیر بسیار بخشید بویژه که پایتخت ایران نخست بشیراز و آنگاه به تهران انتقال یافت ، سپس در سال 1142 نادرشاه افشار اصفهان را از افغانیان بازستد ولی همچنان بر وضع خرابی باقی بود، آنگاه در سال 1213 هَ . ق . فتحعلیشاه قاجار تا حدی به آبادانی اصفهان پرداخت و در بهبود آن اهتمام ورزید و آن را برونق قدیم بازآورد.
و در فرهنگ جغرافیایی ایران ، خلاصه ای از حوادث تاریخی اصفهان بدینسان آمده است : این شهر تا سال 319 هَ . ق . در تصرف خلفا بود، و در این تاریخ پس از دست بدست شدن و کشمکش میان دیلمیان و محمدبن ماکان سرانجام دیلمیان پیروز شدند و این شهر تا سال 421 در تصرف پادشاهان دیلمی بوده است ، در همین تاریخ بتصرف سلاطین غزنوی درآمد و یکی از پادشاهان سلجوقی بنام طغرل بیک مدت 12 سال این شهر را پایتخت خود قرار داد. سپس اصفهان بتصرف ترکمانان قره قوینلو درآمد و امیر جهانشاه پسر قره یوسف در سال 857 هَ . ق . به اصفهان رفت و مدتی در آنجا بماندو بساط عدل و داد را بین اهالی این ولایت بگسترانید و در نتیجه دلبستگی همه را نسبت بخود جلب کرد و بناهای زیبا در آن شهر بساخت . در سال 872 هنگام مراجعت از دیاربکر بدست اوزون حسن رئیس آق قوینلو کشته شد، اوزون حسن در سال 874 بسوی عراق عجم حرکت کرد و آن ناحیه را جزء متصرفات خود ساخت و پس از آن بسوی فارس روان شد، نام وی در مسجد جمعه ٔ اصفهان بتاریخ 880 دیده میشود، پس از مرگ او سلطان خلیل جانشین وی شد لیکن درسال بعد یعنی در بهار سال 883 پسر دیگر اوزون حسن موسوم به میرزا یعقوب طغیان کرد و بین دو برادر جنگ سختی در کنار رودخانه ٔ خوی درگرفت و میرزا خلیل کشته شد، میرزا یعقوب بتبریز بازگشت و بر تخت شاهی جلوس کرد. در اصفهان بنایی است که نام وی بر آن بسال 895 نوشته شده است . پس از او پسرش بایسنقر بسلطنت رسید ولی بدست پسرعمویش رستم پسر مقصود از سلطنت بیفتاد. نام وی بر یکی از ابنیه ٔ اصفهان بتاریخ 902 دیده میشود.دو شاهزاده ٔ دیگر نیز پس از تاریخ بالا زیسته اند، یکی موسوم به احمد ملقب به کوتاه قد که در سال 902 درگذشت و دیگری محمد که در اصفهان پادشاهی کرد و بعد از آنها نوبت به دوره ٔ صفویه یعنی باافتخارترین عهد شهراصفهان میرسد. اصفهان دو بنا دارد که در زمان سلطنت شاه اسماعیل اول نخستین شهریار این سلسله بنا شده است ، یکی مقبره ٔ هارون ولایت بسال 918 و دیگری مسجد علی بسال 928. شاه اسماعیل از سال 908 شیروان و آذربایجان و عراق عجم را در تصرف داشت لیکن سلاطین صفویه که اصل و منشئشان آذربایجان بود ابتدا مانند اسلاف خود تبریز را پایتخت قرار دادند و بعد قزوین را برای مقر سلطنت انتخاب کردند تا اینکه در زمان پنجمین سلطان صفویه اصفهان پایتخت رسمی کشور ایران گردید.
شاه عباس اول مراسم جشن نوروز سال 1006 هَ . ق . / 1598 م . را در کاخ کوچکی که در اصفهان داشت و نقش جهان نامیده میشد برپا کرد. از بهارهمان سال مقدمات وسایل بزرگ کردن و زیبایی این قصر را بمنظور تأمین احتیاجات خاص خود از حیث جا برای عمله ٔ خلوت و اطاقهای دفتر درباریان فراهم ساخت و برای انجام یافتن این کارها بهترین معماران و هنرمندترین استادان صنعت کاشی سازی را حتی از هند آورد و بکار گماشت ، در همان زمان نیز تصمیم گرفت پایتخت خود را عالیترین و باشکوه ترین شهرهای دنیا سازد. شاه عباس اطرافیان خود را تشویق کرد ساختمانهای زیبایی بسازند. شاه و رجال بزرگ و بازرگانان و صنعتگران بهم چشمی یکدیگر قصور و بناهای عمومی و شخصی و مساجد و مدارس و خانقاهها و بازارها، کاروانسراها، میدانها، خیابانها، پُلها، باغها و غیره احداث کردند، هیجان و فعالیت خوبی حکمفرما گردید. شاه عباس فرمان میداد و خودش شخصاًعملیات مزبور را اداره و نظارت می کرد. برای جاری ساختن آب از فواره ها از سوراخ کردن و شکافتن کوهها خودداری نکرد و اصفهان نوینی سحرآسا بوجود آورد. کلیه ٔ ساکنان جلفای رود ارس را که در سال 1014 هَ . ق . / 1605 م . خراب شده بود به داخله ٔ کشور خصوصاً اصفهان کوچ داد و در محلی بنام جلفا ساکن شدند. در زمان سلطنت شاه سلطانحسین حمله و هجوم افغانان پیش آمد و این پادشاه از سلطنت کناره گرفت ، 7 سال بعد از این وقایعیعنی در سال 1142 هَ . ق . / 1719 م . فتوحات درخشان نادرشاه در دامغان و مورچه خورت به حکمرانی افغانان خاتمه داد و اصفهان نجات یافت ولی ویران شده بود و ازطرفی انتقال یافتن پی درپی مرکز بمشهد در عهد نادرشاه و بشیراز از زمان زندیه و بتهران در دوره ٔ قاجاریه اصفهان را از جلال و عظمت نخستین خود انداخت و به مرکز شهرستانی تنزل داد ولی پیوسته کانون فعالیت هنر وصنعت و حتی مرکز کارخانه های مختلف بوده است که در محیط خودش بسیار بزرگ و وسیع میباشد، با همه ٔ این در مقابل آثار درخشان و عظمت گذشته ٔ خود ناچیز بنظر می آید. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
آب و هوای اصفهان : ناصرخسرو درباره ٔ آب و هوای آن مینویسد: شهریست بر هامون نهاده و آب و هوای خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فروبرند آبی سرد خوش بیرون آید. (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو). سیدجلال الدین طهرانی درباره ٔ آب و هوای اصفهان مینویسد: فصول آن مرتب است و چنین معروفست که چهار فصل در آنجا کاملاً محسوس میباشد و تغییر فصول بسیار خوب ظاهر میگردد، واقعاًاصفهان از حیث آب و هوای طبیعی بسیار قابل تمجید است و بعقیده ٔ نویسنده شایستگی حقیقی آنجا بوده که آن محل را سالیان دراز پایتخت قرار داده و توجه سلاطین سلاجقه و صفویه و امرای آق قوینلو را بدان معطوف ساخته است . زاینده رود که از جنوب اصفهان میگذرد این شهر را زنده و زرین دارد... در اغلب قسمتهای شهر مادیها که عبارت از نهرهای جداشده از زاینده رود است اغلب یا همیشه در ایام سال در جریان و موجب طراوت شهر است خصوصاً قسمت نو و تازه ٔ اصفهان که شمال غرب و مغرب آنرا تشکیل میدهد دارای باغها و خانه های مشجر بیشمار است ،اگر از کثافت چاههای اصفهان بوسیله ای جلوگیری کنند بهترین شهرهای ایران است . (از گاهنامه ٔ سال 1312 هَ . ش .). باغ و بوستان فراوان دارد و دارای هوای معتدل و بسیار سالمی است . (قاموس الاعلام ترکی ). و در جغرافیای کیهان آمده است : هوای اسپاهان خشک و برّی و باران آن منحصر به فصل زمستان است . و در فرهنگ جغرافیایی ایران وضع آب و هوای شهرستان اصفهان بدینسان وصف شده است : این شهرستان در جلگه واقع شده ، کلیه ٔ بخش ها جز بخش نجف آباد و دهستانهای برخوار و کوهپایه بقیه درکنار رودخانه ٔ پربرکت زاینده رود قرار گرفته بواسطه ٔکثرت اشجار و انهار هوای شهرستان معتدل و سردترین روزهای آن اوایل بهمن و گرمترین ایام آن مردادماه است ، حداقل درجه ٔ حرارت 20 درجه زیر صفر و حداکثر حرارت به 35 درجه بالای صفر میرسد. فصل بارندگی از اواخر پاییز تا اوایل بهار میباشد. آب مزروعی قراء از رودخانه ٔ زاینده رود و قنوات و چاهها تأمین میشود. و رجوع به اصبهان شود. و ذیل عنوان موقع طبیعی اصفهان در همان فرهنگ آمده است : اصفهان در جلگه ٔ سبز و خرم کنارزاینده رود واقع شده ، طول آن در حدود 5000 گز و عرضش تقریباً 30000 گز است . هوای شهر معتدل و دارای چهارفصل منظم میباشد. آب مصرفی و آشامیدنی شهر از منابعزیر تأمین میشود: 1 - نهرهایی که از زاینده رود منشعب میشوند (به اصطلاح محل آنها را مادی مینامند). 2 -چاههای منازل . 3 - چاههای بزرگ که در فلکه های بزرگ شهر حفر شده و تعداد آنها معدود است . آنچه درباره ٔ آب شهر قابل ذکر میباشد، اینست که آب مادیهای منشعب اززاینده رود بعلت اینکه از باغستانها و کوچه ها میگذردو با فاضل آبهای شهر آلوده میگردد ممکن است باعث سرایت امراض شود و قابل آشامیدن نیست . آب آشامیدنی شهر که در چاههایی بعمق 5 تا 10 متر تأمین میشود دارای مواد گچی است ولی چاههای منازل نوساز که در جنوب شهر کنار زاینده رود حفر شده اند، بعلت وسعت منازل و دوری از چاههای فاضل آب سالم تر بخصوص چاههای عمیق و چاه های کارخانجات و نیز چشمه ٔ خاجیک که در دامنه ٔ خاوری کوه صفه در 6000 گزی جنوب شهر واقع شده گواراتر است . آقای سیدجلال الدین طهرانی ذیل عنوان «مادی » مینویسند: نهرهای بزرگ را در اصفهان مادی گویند و مادیهای متعددی از زاینده رود جدا میشود که گویا از همه بزرگتر مادی نیاصرم است که از زیر چهارباغ میگذرد و پس از گذشتن از مدرسه ٔ متوسطه ٔ صارمیه بقسمت دیگر شهر میرود وعده ٔ مادیهای زاینده رود قریب 150 عدد است . (از گاهنامه ٔ 1312 هَ . ش .).
و صاحب مجمل التواریخ درباره ٔ زاینده رود آرد: (339 -آ) و زرینه رود سپاهان از کوهها[ ی ] حاباد بیاید و چندان ضیاع را آب دهد و بعضی درریگ ناپیدا شود و آخر آن بروستاء رویدشت ناپیدا گردد و بعد از آن به کرمان بیرون آید و از آن معلوم گشتست که نشانها بر نی کردند و در آب افکندند و بعد از مدتی به کرمان یافتند و این آب از کرمان در بحر شرقی ریزد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 51). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : مهمترین رودخانه ٔ شهرستان اصفهان زاینده رود است ، سرچشمه ٔ این رودخانه از ارتفاعات زردکوه بختیاری است که در شهرستان شهرکُرد واقعشده ، جریان رودخانه از جهت باختر بسمت خاور است ، رودخانه ٔ مذکور کلیه ٔ قراء و مزارع دو طرف خود را مشروب میکند و سیلاب آن به باتلاق گاوخونی منتهی میشود. چون آب رودخانه ٔ زاینده رود مخصوصاً در سالهای خشکسالی کفاف کامل مزارع را نمیداد لذا در عصر سلطنت محمدرضاپهلوی اقدام به حفر تونل کوهرنگ گردید و به زاینده رود ملحق شد (شرح کوهرنگ در جای خود داده شده است ). یکی دیگر از رودخانه های مهم شهرستان رودخانه ٔ مرغاب است که از کوههای داران سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن بخش نجف آباد در نزدیکی آبادی جوزدان بعلت مصرف قراء تمام میشود. و رجوع به زاینده رود، و جغرافیای کیهان شود.
بادها: بطور کلی در هر موقع ازسال در این شهرستان وزش باد جریان دارد ولی وزش بادهای موسمی در دو موقع از سال شروع میشود: 1 - بادهای نسبةً سرد که از 15 اسفندماه شروع میگردد و تا دهم اردیبهشت ماه سال بعد ادامه دارد. 2 - بادهای نسبةً گرم که از اوایل شهریورماه شروع میگردد و تقریباً تا اواخر ماه جریان دارد. جهت وزش بادهای موسمی از باختر بسوی خاور است و این بادها بنام چوم خوانده میشوند، ضمناً باید دانست که بادهای خیلی سرد به سردرختی وبادهای خیلی گرم به محصولات صیفی صدمه میزند.
ارتفاع اصفهان : سیدجلال الدین طهرانی مینویسد: ارتفاع اصفهان از سطح دریا در نقاط مختلف شهر متفاوتست ... و کمتر از 1475 متر نیست و در بلندترین نقطه که بالای خیابان هزارجریب باشد 1520 متر بیش نه ، و بارمتر (میزان هوا، هواسنج )از روی درجه ٔ فشار هوا ارتفاع اصفهان را مختلف دانسته اند ولی دقیق تر همان روشی است که بوسیله ٔ درجه ٔ حرارت آب را بجوش آورده این مقدار را با دقت بسیار بدست آوردم . (از گاهنامه ٔ سال 1312 هَ . ش .). صاحب قاموس الاعلام مینویسد: ارتفاع اصفهان از سطح دریا 1344 متر است . و در فرهنگ جغرافیایی ایران ارتفاع اصفهان رابیش از

فرهنگ عمید

۱. گوشه ای در دستگاه های ماهور و نوا.
۲. از شعبه های بیست وچهارگانۀ موسیقی ایرانی: به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵ ).

دانشنامه عمومی

اِصفَهان شهری تاریخی در مرکز ایران است. این شهر مرکز استان اصفهان و نیز شهرستان اصفهان است. اصفهان، سومین شهر بزرگ ایران و سومین شهر پرجمعیت ایران پس از تهران و مشهد است و همچنین یکصد و شصت و پنجمین شهر پرجمعیت جهان و نهمین شهر پرجمعیت باختر آسیا به شمار می رود. کلان شهر اصفهان نیز هجدهمین کلان شهر پرجمعیت خاورمیانهاست. این شهر در بین سال های ۱۰۵۰ تا ۱۷۲۲ میلادی به ویژه در سدهٔ شانزدهم میلادی در هنگام پادشاهی صفویان پایتخت ایران شد و رونق فراوانی گرفت. بناهای تاریخی متعددی در شهر وجود دارد که شماری از آن ها به عنوان میراث تاریخی در یونسکو به ثبت رسیده اند. این شهر به داشتن معماری زیبای اسلامی، پل های سرپوشیده، مسجدها و مناره های منحصربه فردش نام آور است. این امر سبب شده تا در فرهنگ عامه، اصفهان نصف جهان، لقب بگیرد. این شهر در آذر ۱۳۹۴ (دسامبر ۲۰۱۵) به همراه رشت به عنوان نخستین شهرهای ایران، به شبکه شهرهای خلاق جهان زیر نظر یونسکو پیوست. براساس استانداردهای یونسکو، شهر خلاق، شهری است که از نوآوری و توانمندی های شهروندان در توسعه پایدار شهری بهره می برد. میدان نقش جهان نمونه برجسته ای از معماری اسلامی است. این شهر دارای پانزده منطقه شهری است. از جمله دیگر آثار تاریخی اصفهان از منارجنبان، سی و سه پل، پل خواجو، کاخ چهل ستون، عمارت عالی قاپو و بسیاری از اماکن تاریخی دیگر می توان نام برد.
شهر: ۱٬۹۶۱٬۲۶۰ نفر
شهرستان اصفهان: ۲٬۲۴۳٬۲۴۹
کلان شهر: ۲٬۹۸۹٬۰۷۰
استان اصفهان: ۵٬۱۲۰٬۸۵۰
ایران13 ایران53
ایران۶۷ جمله خوشامد = به دیار نصف جهانخوش آمدید.اصفهان روی نقشه ایران۳۲°۰۰′شمالی ۵۱°۳۹′شرقی / ۳۲٫°شمالی ۵۱٫۶۵°شرقی / 32.; 51.65مختصات: ۳۲°۰۰′شمالی ۵۱°۳۹′شرقی / ۳۲٫°شمالی ۵۱٫۶۵°شرقی / 32.; 51.65از صنایع فعال در اصفهان می توان به کارخانه های بزرگ فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان اشاره کرد. صنعت طلا در اصفهان بیشترین کارگاه و بزرگ ترین کارخانه های طلای ایران را در خود جای داده است. صنایع دستی متعدد اصفهان نیز از دیرباز یکی از پایه های اقتصاد اصفهان است.
از روزگاران قدیم تاکنون به نام های: الیهودیه (که وجه تسمیه الیهودیه آن بود که در زمان بخت نصر، یهودیان را از بابل کوچ داده و در این مکان ساکن کرده بودند)، صفاهان، صفویان، جی، گی، رشورجی، سپاهان، دارالیهود، یهودیه سپانه، شهرستان، صفاهان، صفاهون، گابا، گابیان، گابیه، گبی، اِسپادانا و نصف جهان سرشناس بوده است. پس از فتح توسط اعراب مسلمان و چون در نوشتار عربی فصیح حرف «پ» وجود نداشته به مرور زمان با لهجه و حرف «ص» به صورت «اصفهان» تلفظ گردید.
اصفهان (ابهام زدایی). اصفهان دارای معانی و کاربردهای زیر است.
اصفهان یکی از شهرهای بزرگ ایران است.
استان اصفهان یکی از استانهای کشور ایران است.
آواز اصفهان، یکی از آوازهای پنج گانهٔ موسیقی سنتی ایرانی است.

اصفهان (قطعه موسیقی). «اصفهان» قطعهٔ موسیقی از هنرمندان اهل ایالات متحده آمریکا دوک الینگتون و بیلی استریهورن است. این قطعه در آلبوم سوئیت خاور دور انتشار یافته است. اصفهان نام شهری در ایران است. جانی هادجز تک نواز ساکسیفون در این قطعه است. نام این قطعه در ابتدا الف بود و ماه ها قبل از سفر گروه به ایران ساخته شده بود.

اصفهان (مرکز خرید). اصفهان سیتی سنتر (انگلیسی: Isfahan City Center) نام یک مجتمع تجاری و تفریحی جدید در جنوب شهر اصفهان است. این مرکز خرید از لحاظ وسعت با زیر بنای 470 هزار مترمربع دومین مرکز خرید بعد از مرکز خرید خلیج فارس شیراز در ایران. می باشد. مجموعه اصفهان سیتی سنتر کلاً شامل ۷ طبقه می باشد. از این ۷ طبقه، دو طبقه بصورت پارکینگ مسقف با ظرفیت ۵۵۰۰ اتومبیل است. سه طبقه شامل مرکز خرید (Hyper Star) و واحدهای تجاری است و دو طبقه آخر شامل مجموعه سینمائی، سالن چند منظوره، فود کورت و سالن های مختلف. سومین شعبه از فروشگاه های زنجیره ای هایپراستار نیز در این مجتمع قرار دارد.این مجتمع دومین مجتمع در ایران وهفتمین مجتمع در جهان میباشد.
سیتی سنتر اصفهان در جنوب این شهر و نزدیک شهرهای سپاهان شهر و بهارستان قرار دارد. این مرکز خرید دارای دسترسی آسان به فرودگاه اصفهان و ایستگاه قطار نیز می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

اِصفهان (موسیقی)
از آوازهای موسیقی ایرانی. امروز آن را به دو حالت اجرا می کنند. یکی با محسوس نیم پرده و دیگری با محسوس سه ربع پرده که به گفتۀ علینقی وزیری اصل اصفهان همین دومی است و اجرای اصفهان با محسوس نیم پرده به سبب تأثیر موسیقی غرب است. منظور از محسوس، درجۀ هفتم گام اصفهان و منظور از گام در موسیقی ایرانی دوری از نت ها در فاصلۀ یک اکتاو و یا کمتر از آن یک چهارم درست و یا یک پنجمِ درست است که روی بعضی از درجات آن مقام یا لحن یا گوشۀ خاصی بنا می شود. برخی آواز اصفهان را برگرفته از گام دستگاه همایون می دانند؛ در این صورت شاهد اصفهان درجۀ چهارم همایون است. از لحاظ مقایسه ظاهری گام اصفهان به گام مینور هارمونیک در موسیقی اروپایی شبیه است. آواز اصفهان در بین قوم ترک بسیار متداول است؛ ولی آنان اصفهان را به طرز دیگری می نوازند. گوشه هایی که امروز در اصفهان متداول است عبارت اند از درآمد، جامه دران، بیات راجه، عُشّاق، سوز و گُداز، راز و نیاز، نَغْمه، مثنوی. به جز درآمد، بقیۀ گوشه ها در دستگاه های دیگر نیز اجرا می شوند. در اصفهان از طریق گوشه عُشّاق می توان به دستگاه شور رفت و آن شوری است که شاهد آن یک فاصلۀ پنجم درست بالاتر از شاهد اصفهان است. در گوشۀ عُشّاق نتِ درجۀ سوم اصفهان ربع پرده بالا رفته و حالتی آمرانه و با اقتدار به آن می بخشد؛ معمولاً عشاق پس از بیات راجه نواخته می شود. گوشۀ بیات شیراز فقط در ردیف محمود کریمی اجرا شده است. گوشه ای دیگر نیز در ردیف محمود کریمی موجود است که به آن «گوشه ای در اصفهان» گفته است و اسم معیّنی ندارد. نوع خاصی از درآمد اصفهان که در بین نوازندگان شهر اصفهان رایج است «بیات درویش حسن» نام دارد. دوری از نت ها در فاصلۀ یک اکتاو در اصفهان از مایۀ دو (do) فاصلۀ نت ها و درجه های گام اصفهان از یکدیگر عبارت اند از دومِ بزرگ، دومِ کوچک، دومِ بزرگ، دومِ بزرگ، دومِ نیم بزرگ، دومِ کم افزوده، دومِ کوچک. از آهنگ های معروف اصفهان به آهنگ های زیر می توان اشاره کرد: بت چین از علی اکبر شیدا؛ پیش درآمد اصفهان اثر مرتضی نی داود که روی آن شعر هم گذاشته و اجرا کرده اند؛ و بوی جوی مولیان از روح الله خالقی.

فرهنگ فارسی ساره

اسپهان، اسپاهان


نقل قول ها

اصفهان مرکز استان اصفهان، در ۳۴۰ کیلومتری جنوب تهران.
• «... این شهر لاجوردی که در جهان بی نظیر است…» منبع -> فاطمه معتمدآریا
• «شهرهایی در تاریخ هستند که نامشان از نام کشورشان شناخته شده تر است و اصفهان یکی از همین شهرهاست.» -> حکمت صالحی
• «اصفهانی ها مردم میهمان دوستی هستند و از میهمانان خود در زمان حیات و درگذشتشان پذیرایی کرده اند. بسیاری از چهره های مشهور اروپایی و آمریکایی در اصفهان به خاک سپرده شده اند همان طور که بسیاری از چهره های فرهنگی اصفهان در اروپا و آمریکا.» -> شاهین سپنتا
• «طرحِ شهرسازی شهری چون اصفهانِ دورهٔ صفوی، بدونِ آگاهی از صورتِ مثالین «باغ بهشت» ـی که همواره منبعِ الهامِ هنرِ ایرانی بوده است، نمی توانست ریخته شود… اصفهان شهر-باغی است که از روی همان بهشتِ خیالینی ساخته شده که ایرانیان صورتِ ذهنی آن را همیشه در خاطرهٔ جمعی خویش حفظ کرده اند… فضای شهر در جوّی رؤیایی غوطه می خورد؛ حال و هوایی که از اصفهان مدینهٔ تمثیلی می سازد.» در جستجوی فضاهای گمشده -> داریوش شایگان
• «ما معتقدیم که استان اصفهان باید در زمینه گردشگری سرمایه گذاری کند. چون پتانسیل بالایی در این زمینه دارد. از سویی اگر در اصفهان کارخانه احداث شود؛ به کارگر نیاز است. درعین حال اصفهانی ها خود در کارخانه ها کار نمی کنند و بیشترین تعداد کارگران کارخانه ها، مهاجر هستند و کمتر از ده درصد کارگران صنایع اصفهان، اصفهانی هستند. وقتی می گوییم اصفهان یک شهر صنعتی است؛ به همراه کلمه صنعت، کارگر می آید و زمینه مهاجرت فراهم می شود. رشد صنعتی اصفهان متناسب با ساخت و فرهنگ اصفهان نبود و به همراه مهاجرت قشر پایین دست جامعه در حاشیه ساکن می شوند.» -> سرهنگ جهانگیر کریمی، معاونت اجتماعی نیروی انتظامی استان اصفهان
• «مردمی نیکوصورت اند و رنگ بدن آنان سپید مایل به سرخی است و اغلب شجاع و مبتکر و کریم و مهمان نوازند و در این باره اخبار عجیبی از آنان نقل شده است.» -> ابن بطوطه، سفرنامه
• «آنگاه که به دیدن مسجد جامع اصفهان رفتم و در زیر این گنبد جای گرفتم، متوجّه شدم که تمام وجودم در تسخیر گنبد و مسجد است؛ چون در زیر این گنبد به خوبی می توان به شاهکار فناناپذیر و خلّاقه ایرانی ها پی برد؛ و به عظمت مسجد و گنبد آن اعتقاد پیدا کرد. من از آن به بعد، بارها به مسجد جامع اصفهان رفتم و با تماشای گنبد این مسجد، زبان به تحسین گشودم و عشق و علاقه خود را به اصفهان و ایران، روزافزون دیدم. به همین جهت می خواهم، بعد از اینکه دیده برهم نهادم، جسدم را را در این خاک مقدّس دفن کنند.» -> آرتور پوپ،
• «اصفهانی است، آخر کفر خودش را می گوید.» -> ضرب المثل فارسی
• «اصفهان نصف جهان» -> ضرب المثل فارسی
• «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکسته باره از این پیش بود و تنگ فضای// کنون درست و قوی باره است و پهناور» -> وحید دستگردی
• «همیشه بوده هنر کودک اصفهان مادر// اگر نبود صفاهان نبود فضل و هنر» -> وحید دستگردی
• «از آن پس ز کشور مهان جهان// برفتند یکسو سوی اصفهان» -> فردوسی
• «از خلق تو خار و حنظل شام// گلشکر اصفهان ببینم» -> خاقانی
• «اصفهان جنتی است پرنعمت// اصفهانی در او نمی باید» -> شاه طهماسب صفوی
• «اصفهان را نیمه خوانند از جهان// صد جهان من دیده ام در اصفهان// هفت دست و هشت خلد و چارباغ// جنت و باغ ارم رشک جنان// باغ تخت‚آیینه خانه‚ چارحوض// هم نگارستان و هم نقش جهان// قصر عباسی، نمکدان، طوقچی// باغ وحش و شیرخانه پیلکان» -> جلال الدین همایی
• «اصفهان نیمی از جهان گفتند// نیمی از وصف اصفهان گفتند» -> محمدتقی بهار
• «اگرچه زنده رود آب حیات است// ولی شیراز ما از اصفهان به» -> حافظ
• «باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است// کاندرو قدری گلاب اصفهان افشانده اند» -> خاقانی
• «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکسته باره از این پیش بود و تنگ فضای// کنون درست و قوی باره است و پهناور» -> وحید دستگردی
• «به شیراز ار نصیب ما نشد از آن می خُلر// مباد آسیبی از دوران، نجف آباد و جلفا را» -> دهقان سامانی
• «حسن انداز بیان از من مجو// خوانسار و اصفهان از من مجو// گرچه هندی در عذوبت شکر است// طرز گفتار دری شیرین تر است» -> اقبال لاهوری
• «خرابه ای که به دل کرد والی حسنت// به اصفهان نتوان گفت ظل سلطان کرد// چو جغد بر سر ویرانه های شاه عباس// نشست عارف و لعنت به گور خاقان کرد» -> عارف قزوینی
• «دریغ از اصفهان و از صفای او// که بوی مشک می دهد هوای او// هواش غم زداید از دل حزین// خوشا خوشا هوای غم زدای او// ز کعبه فرهی بود حجاز را// عراق راست فره از فضای او// ز مردمان شهرهای روم و چین// به اند مردمان روستای او// گل و گیای خلد را بود بَدل// به ماه فرودین گل و گیای او// به گاه گشت گل بتان سروقد// چمان چمان به زیر سروهای او» -> سروش اصفهانی
• «صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را// فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب» -> صائب تبریزی
• «کرد سپاهان به از حدیقه رضوان// آمدن شاه دادگر به سپاهان// شمس ملوک زمانه ناصردینشاه// بر سر خلق خدای سایه یزدان// شهر سپاهان به فر خویش بیاراست// همچو سبا را به فر خویش سلیمان// بود گر این شهر تختگاه ملکشاه// اینت ملکشه در این مبارک ایوان// مردم از خطه سپاهان سرمه// روشنی دیده را برند به کیهان// خلق سپاهان کنند روشن دیده// اکنون از گرد موکب شه ایران» -> سروش اصفهانی
• «کنون سر همه التفات ها آنست// که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم» -> صائب تبریزی
• «که گفته است اصفهان نصف جهان است// اگر باشد جهانی، اصفهان است» -> سینا
• «لوحش الله از زلال خوش گوار زنده رود// بارک الله بر شمال بی غبار زنده رود» -> نورصادقی
• «نکهت حور است یا صفای صفاهان// جبهت جوز است یا لقای صفاهان// دیو رجیم، آنکه بود دزد بیانم// گر دم طغیان زد از همای صفاهان// او به قیامت سپیدروی نخیزد// زانکه سیه بست برقفای صفاهان// اهل صفاهان مرا بدی زچه گویند// من چه خطا کرده ام به جای صفاهان…// کردهِ قصار، پس عقوبت حداد// این مثل است آنِ اولیایِ صفاهان» -> خاقانی
• «نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی// قاهره مقهور پادشای صفاهان» -> خاقانی
• «همیشه بوده هنر کودک، اصفهان مادر// اگر نبود صفاهان نبود فضل و هنر» -> وحید دستگردی
• «چشم های تو اصفهان است// هزار بازارِ تو در تو// رهگذر در غلغله ای عظیم غرق می شود// بی اختیارِ رفتن اش// بی اختیارِ نگاه اش// بی اختیارِ بودن اش// گویی ماهی، غرق در آب، بی آنکه نشان از آب بداند» -> مصطفی یاوری آیین
• «تا اون شکوفه بستان دل کنار منس// سه ذرع برف بیفته بازم بهار منس// درازی شب یلدا و کوچه جلفا// چه سرهمش بکنی نصف زلف یار منس» -> صادق ملارجب، دربارهٔ درازی کوچه های جلفا

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] شهر اصفهان در جنوب شرقی تهران و حاشیه کویر لوت قرار دارد. طول جغرافیایی آن از رصدخانه گرینویچ 51 درجه و 35 دقیقه شرقی و عرض جغرافیای آن از استوا 32 درجه و 40 دقیقه شمالی است. از دوران قدیم به سبب حاصلخیزی اراضی خود که از آب فراوان زاینده رود سیراب می گردید، نقطه مهمی بوده است.
در قرون وسطی محلات مسکونی شهر فقط در ساحل شمالی یعنی قسمت چپ زاینده رود واقع بود. در این قسمت دو شهر کنار هم قرار داشتند: «جی» و «الیهودیه» وجه تسمیه الیهودیه آن بود که در زمان بخت نصر، یهودیان را از بابل کوچ داده و در این مکان ساکن کرده بودند. نام قدیمی اصفهان اسپادانا بوده سپس به سپاهان نامیده شد.
بعد از ورود اسلام، نام شهر معرب شده به نام اصفهان خوانده شد پیش از حمله اسکندر مرکز یکی از ایالات ایرانی بود. در سال 21 هجریو در دوران خلافت عمر فتح شد.
ناحیه اصفهان در سده های آغازین اسلامی از لحاظ اداره امور و نیز وسعت ، پیوسته در حال دگرگونی بوده است . در زمان هشام اموی با ری و قومس یکی بود. در زمان معتضد، خلیفه عباسی ، اصفهان و نهاوند در دست حاکم کرج ابودلف بود. در جریان مغول، اصفهان مورد حمله تیمور قرار گرفت و مردمانش قتل عام شدند.
در زمان صفویان شاه اسماعیل اول پایتخت صفویه را از قزوین به این شهر منتقل نمود.(قرن 17 میلادی) و در دوران شاه عباس اول، اصفهان به اوج عظمت خود رسید. دوره صفویه یکی از پررونق ترین دوره های حوزه علمیه اصفهان نیز هست در این دوره حوزه علمیه اصفهان بیشترین مهاجرت علمی علما و دانشمندان اسلامی را به خود پذیرفته و از حوزه های علمیه شیعه بسان «جبل عامل لبنان»، «احساء» و «بحرین» بهره ها برده و دانش ها اندوخت.
در سال 1722 میلادی بر اثر تهاجم افغانها صفویان سقوط نمودند و با سقوط آنها از رونق اصفهان کاسته شد و سپس در دوران قاجاریه، پایتخت ایران به تهران منتقل شد.
در سال 1384 شمسی اصفهان به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2006 میلادی اعلام شد.
برخی از رجال نامی اصفهان عبارتند از:

پیشنهاد کاربران

پیش از پرداختن به واژه �اصفهان�، بد نیست یادآوری کنیم که تا چند دهه پیش نام برخی از شهرهای ایران به گونه عربی شده یا �معرب� نوشته می شد ولی با کوشش دوستداران زبان پارسی نام هایی همچون �جرجان� یا �طهران� به گونه درست آن �گرگان� و �تهران� دگرگون شد.
برای چندین سده، نویسندگانی همچون خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابن بلخی در فارس نامه، محمدِ محمودِ احمدِ توسی در عجایب نامه، سمعانی در الانساب، ظهیرالدین نیشابوری در سلجوق نامه، قاضی عمادالدین در عجایب البلدان، شرف الدین علی یزدی در ظفرنامه تیموری و بسیاری دیگر، تهران را با �ط� و به صورت �طهران� می نوشتند تا این که جوینده ای همچون محمدحسن خان مقدم مراغه ای ( اعتماد السلطنه ) وزیر انطباعات و دارالترجمه دوران قاجار، به گفته خودش دچار تردید شد که نام این شهر را با �ط� بنویسد یا با �ت� و موضوع را با �علی قلی میرزا اعتضاد السلطنه� رئیس دارالفنون در میان گذاشت. چند سال پس از آن، پژوهشگرانی همچون احمد کسروی و محمد قزوینی درباره نگارش واژه �طهران� یا �تهران� دیدگاه های متضاد خود را ارائه کردند و در نهایت دیدگاه کسروی پذیرش همگانی یافت و امروز همگان تهران را با �ت� می نویسند.
کسروی در آن زمان نوشت: �. . . بی گفتگو است که طهران کلمه ای پارسی است و در پارسی طاء الف دار نیست، مگر درباره کلمه هایی که تازیان آن را معرب کرده اند و از گفتن بی نیاز است که این کلمه های معرب را باید در نوشته های عربی به کاربرد و در نوشته های پارسی جز شکل پارسی نخستین آنها درست نمی باشد. . . به عقیده ما به کاربردن طهران و طوس و اصطخر و اصفهان و دیگر کلمه های معرب در نوشته های پارسی که تا به امروز معمول و شایع می باشد، غلط های فاحش است و باید به نام شرافت علم و بلندی پایگاه آن، تعصب و عادت را به کنار گذارده و بدین گونه غلط های معمولی که نمونه و یادگار دوره استیلای زبان و ادبیات عربی است، خاتمه بخشید. . . شهر معروف ایران را که امروز �اصفهان� می نویسیم، این واژه شکل عربی نام آن شهر است. . . اگر شکل درست پارسی واژه را خواسته باشیم، �اسبهان� با زیر الف یا زبر آن است. � ( کاروند کسروی: ص ۳۸۳ و ۳۸۴ و ۴۲۸ )
نکته مهم دیگر این که، حتی در برخی متن های عربی نیز به شیوه نگارش این واژه با حرف �س� اشاره شده، چنان که �یاقوت حموی� جغرافی دان و تاریخ نویس سده هفتم هجری قمری، در �معجم البلدان� به نقل از حمزه بن الحسن ( حمزه اصفهانی ) در شرح �اصبهان� به اصل پارسی این واژه با حرف �س� و �اسباهان� اشاره کرده و می نویسد: �. . . ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان. . . �.
همچنان که �نظامی گنجه ای� سراینده سده ششم هجری قمری نیز در منظومه �خمسه� و در داستان �خسرو و شیرین� به اوصاف �شکر اسپهانی� می پردازد.
و در نمونه دیگر، �وحشی بافقی� از سرایندگاه سده دهم در مثنوی �فرهاد و شیرین� نام این شهر تاریخی را �اسپهان� یا �سپاهان� ثبت کرده است:
ز پرویز ار بدینسان دردمندی / از اینجا تا سپاهان نیست چندی
به گلگون تکاور ده عنان را / سیه گردان به لشکر اسپهان را
براین پایه، پس از تاثیر زبان عربی بر زبان پارسی، در این واژه به تدریج حروف �ص� و �ف� جایگزین حروف �س� و �پ� یا �ب� شدند؛ اما بیشتر نام واژه های این شهر با ریشه مشترک، در منابع مختلف یا گویش‎های نواحی گوناگون با �س� و �پ� یا �ب� ثبت شده اند که برای نمونه می توان اسبان، اسباهان، اسباهو، اسبهو، اسواهو، اسباهون، اسبوون، اسبهان، اسپادانا، اسپاهان، اسپهان و اسفهان را نام برد. ( نام واژه های اصفهان، اکبر یاوریان، ص ۱۲۳ - ۶۵ )
پس، به گواهی متن های تاریخی و ادب پارسی، و با نگرش به این که نگارش واژه های پارسی با حرف های/ واک های ناپارسی همچون �ح؛ ص؛ ض؛ ط؛ ظ؛ ع� ریخت واژگان را از هویت و ریشه اصلی پارسی خود دور می کند و هیج دلیل آواشناسی نیز برای نگارش واژه اسفهان/ اسپهان با �ص� وجود ندارد، بهتر است که به تدریج شیوه نگارش این واژه را دگرگون سازیم. این دگرگونی می تواند از نوشته های غیر رسمی آغاز شود و در نوشته های رسمی نیز هر دو شیوه در کنار هم به کار رود تا پس از آشناشدن مردم با این شیوه نگارش، به تدریج �اسپهان� جایگزین �اصفهان� شود و نام این شهر تاریخی هویت پارسی خود را بازیابد.
شاهین سپنتا
کارشناس میراث فرهنگی

شاه عباس یکم ( زادهٔ ۱ رمضان ۹۷۸ ه‍. ق – درگذشتهٔ ۱ جمادی الاول ۱۰۳۸ ق / ۲۷ ژانویه ۱۵۷۱ – ۱۹ ژانویه ۱۶۲۹م ) ، معروف به شاه عباس بزرگ، پنجمین شاهنشاه ایران از دودمان صفوی و نام دارترین فرمانروای این سلسله بود. وی که فرزند و جانشین شاه محمد خدابنده بود، از سال ۹۹۶ ه‍. ق تا زمان مرگش، به مدت بیش از ۴۱ سال خورشیدی بر ایران حکومت کرد. شاه عباس به معماری، موسیقی، نقاشی و شعر علاقه داشت و میدان نقش جهان، عالی قاپو، بخش هایی از عمارت چهل ستون، چهارباغ و سی وسه پل از آثار به جای مانده از دوران سلطنت وی هستند.

شاه عباس هنگامی به سلطنت رسید که غرب و شمال غربی ایران در تصرف دولت عثمانی بود، هم چنین در شمال شرق ایران نیز خراسان جولان گاه ازبک ها شده بود و در داخل کشور نیز طی ۱۲ سال پس از مرگ تهماسب یکم و دوران پادشاهی اسماعیل دوم و محمد خدابنده قدرت شاه کاهش پیدا کرده بود و دسته بندی های قبیله ای قزلباشان مجدداً به شکل افزاینده ای بروز کرده و دوگانگی میان قزلباشان ترکمان و تاجیکان ( مردم غیر ترک ) در دربار شدت پیدا کرده بود. در نتیجه این چند دستگی، هر یک از مقامات دولتی در اندیشه منافع و قدرت خویش بود و کشور دچار هرج و مرج گردیده بود. شاه عباس با اولویت بندی مشکلات متعدد توانست در طول سلطنتش سلسله صفویه را به اوج قدرت برساند.

عباس میرزا به همراه علی قلی بیگ گورکان شاملو در جنگ های خراسان، محاصره قلعه نیشابور، محاصره قلعه تربت و نبرد تیرپل علیه پدرش شاه محمد خدابنده ( شاه وقت ) جنگید. وی در هجده سالگی قزوین را متصرف شد و در نهایت خود را شاه ایران خواند.

شاه عباس در ابتدای پادشاهی، برای آن که خیالش از حمله پیش دستانه امپراتوری عثمانی به قلمروهای ایران آسوده گردد، پیمان نامهٔ صلح با آن کشور بست و مناطقی کردنشین در عراق و سوریه کنونی را به آنان واگذار کرد. سپس به بهینه سازی امور درون کشوری و فرونشاندن شورش استان ها پرداخت. او نخست ازبکان را شکست داد و سپس به جنگ با دولت عثمانی درآمد. او در سه نوبت با عثمانی ها جنگید. هم چنین دو بار به گرجستان حمله کرد. از واپسین لشکرکشی های او می توان فتح قندهار نام برد. در زمان شاه عباس درآمد دولت ایران بالا رفت و بازرگانی با کشورهای اروپایی و چین افزایش یافت. او بناهای بسیاری ساخت که هنوز برخی از آن ها پابرجاست.

برای وی راه رسیدن به پادشاهی ساده نبود. تجربیات سال های کودکی و نوجوانی وی باعث سوظن بیمارگونه ای در وی گردید. که تأثیر آن تا پایان عمر بر روابطش با دیگران و حتی پسرانش سایه افکند. شاه عباس درگذار زندگی یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد و دو پسر دیگرش نیز در کودکی مردند؛ حتی گفته شده که یکی از پسران شاه عباس از دربار گریخت و در تاریخ محو شد بدین شیوه در هنگام مرگ جانشین شایسته ای از خود بازنگذاشت و به ناچار نوه او با نام شاه صفی به پادشاهی رسید.

نام اصفهان پیوسته با اسم شاه عباس همراه بوده و اغلب آثار باستانی و عمرانی شهر اعم از آب انبارها، مادی ها، پل ها، خیابان ها، تفرجگاه ها، کاخ ها، مساجد، مدارس، معابد، بازارها و باغ ها و میدان ها به نام شاه عباس ثبت شده است. منبع : ویکی پدیا

اصفهان دیدار از زیبایی، شکوه آثار و ابنیه تاریخی اصفهان نصف جهان را به شما هدیه می دهد. این آثار چنان بیننده را مجذوب خود می سازد که حتی برای شهروندانی که سال ها در کنار این آثار بدیع زندگی کرده اند نه تنها خسته کننده نیست، بلکه با هر بار مشاهده، راز و رمزهای تازه و شگفتی را کشف می کنند. بی مناسبت نیست که اصفهان را نصف جهان نامیده اند و مسافران هر ساله مشتاق مجدد ثبت نام تور اصفهان فارا گشت زیبا و ورق زدن تاریخچه آن از قدیم که توسط صفویان به عنوان پایتخت انتخاب شد تا به امروز هستند.

طبق نظر سنجی سایت های مختلف از هزار سال پیش، این شهر پذیرای جهانگردان و اهل سفرهای بی شماری بوده است که هر یک به زبانی عظمت و زیبایی شهر و بناهای آن را ستوده اند. اصفهان یا اسپهان سومین شهر بزرگ ایران پس از تهران و مشهد و جزو پر جمعیت ترین شهر ها است.

شوق دیدن جاذبه های ایران عزیز این بار شما را با سفر به اصفهان یا سپاهان راهی سرزمینی خوش آب و هوا می کند تا در جاذبه هایی که یادگاران اجداد ما است با کلیسا ها، آتشکده ها و مساجدی که محل عبادت ادیان مختلف در ایران بوده آشنا تر شوی. مسجد شیخ لطف الله، کلیسای وانک، کلیسای بدخهم یا بیت الحم جز معدود بناهای مذهبی است که با زیبایی های فوق العاده اش برای شما دقایقی کم نظیر را خواهند ساخت و در تکه های زیبایی که گویی از آسمان به زمین افتاده باشند دوره های سلطنت پادشاهان مختلف را بازگو می کنند. کلیسای بیت الحم که با اسم نوادگان حضرت عیسی اسم گذاری شده است چنان بزرگ و زیبا با گنبدی مرتفع و چهار قوس و چهار ستون ایرانیان را صاحبان هنر و اندیشه معرفی می کند و نقاشی های دیواری اش حوادث انجیل را به صورت تصویر در قاب نگاه بینندگان متجلی می نماید.

همان طور که در سایت ویکی تراول هم آمده است، گنبد ها و مناره های لاجوردی با نقش و نگار های دل انگیز در دل آسمان فرو رفته و کمتر کسی است که با دیدن آن ها به وجد نیاید.

اصفهان یا ایسفهان؟؟حروف ( ح. ع. ص. ض. ذ. ط. ظ ) مخصوص زبان عربی است. ودر هیچ زبانی وجودندارد. کلمات تورکی را عمدا با اینحروف نوشته اند. تا به کلمات تورکی هویت عربی بدهند. ایسفهان. کوچسفهان. دانسفهان. بهبهان. فراهان. بومهن. رودهن. جهان. کیهان. برهان. سوهان. یوهان. اورهان. و هر کلمه ایی هان ( آتیلا هون. تازیانه ی خدا بر رویزمین ) داشته باشد. تورکی است. مثل آیهان. ایلهان. فرهان

همانطور که میبینید هیچ کدام از فرهنگ نویسان و مورخان، در مورد نام این شهر بزرگ، راه به جایی نبرده اند.
معنای این واژه را، نه در کتب شعر و تاریخ، که در حلقوم بومیان این خاک باید جست.
کلمه اسپهان، تخفیف سه رکن است که در زیر اشاره میکنم:
اسپی:سفید ( در زبان لکی و لری و کردی )
آو: آب
ان:پسوند مکان
"اسپی آوان": مکان رودخانه سفید. صاحب آب سفید. مکان زاینده رود.
ای کاش به جای این همه زحمت، که اربابان فرهنگ ما، در کتب ادبی و تاریخی ما کشیده اند، کمی وقت گذاشته و زبان های بومی می آموختند.
حضرت شاملو در مقدمه کتاب بینظیر و تکرار نشدنی "کتاب کوچه" اشاره میکند به استخدام یک چوپان کرد ( البته باید میگفت چوپان لک ) . این چوپان بیسواد، بخاطر عدم دسترسی به رادیو، تلویزیون، کتاب درسی، معلمی که از نقطه دیگری آمده باشد ، مهمان غیر بومی و. . . زبان بکر و اندیشه ای بکر داشت.
تنها کسی به زیرکی شاملو میدانست که این چوپان، چه تحفه ای برای فرهنگ نویسی ماست.

با کمال تشکر از طراحان برنامه آبادیس، پیشنهاد میکنم که قسمتی تحت عنوان "کتاب کوچه" احمد شاملو در برنامه خود بگنجانند.
هر چند، متاسفانه، این کتاب، هنوز به طور کامل، بیرون نیامده، ولی از همان دوازده سیزده جلد آن هم میتوان کمال استفاده را برد. .
جای خالی این اثر بزرگ، در اثر بزرگ شما، احساس میشود.

در زمان ماد ها چند قوم آریایی بودند که یکی از آنها قوم پارتاکن ها بوده که مربوط به اصفهان کنونی می شده . اصفهان در طول تاریخ نام های زیادی داشته که می توان نام برد = سپاهان - اسپاهان - و در آخر اصفهان شده
اصفهان در گذشته بسیار آباد بوده که به همین دلیل شاه عباس صفوی آن را پایتخت قرار داد .

درستش اسپهان است
اسپهان =اسپه ( سپاه، سپه ) ان ( پسوند جایگاه )

همانگونه که میدانیم بسیاری از واژگان، کنون الف آغازین خود را از دست داده اند. مانند:
اشکم، اسپه، اشتر، استر، ادب، . . .


هرچه هست معلوم است که اصفهان عربی شده نام قدیم این شهر است من امیدوارم و ارزومند این اسم و بسیاری دیگر از معرب شده. ها باز گردد به اصل و بنظرم اسپادان درست تر است

یعنی سرزمین بختیاری

اصفهان یک شهر بختیاری نشین و قلب لرستانه بزرگترین شهر لرنشین دنیاست

اصفهان:سید جمال الدین احمد بن عنبه نسب شناس عرب مردم اصفهان را کوردان خالص می نامد اصفهان شهر ابا و اجدادی کوردهاست و به صاحبانش برگردانده خواهد شدئەسفەھان دلی کوردستان

قیسناب. بیناب. میناب. سیناب. . . و هر کلمه ایی آخرش ناب باشد. تورکی است.

در مورد واژه ی اصفهان سه نظریه وجود دارد .
1 - نام اصفهان از نام اشخاص تاریخی گرفته شده است .
2 - نام اصفهان بر گرفته شده است از واژه ی اسب
3 - نام اصفهان از نام سپاه گرفته شده است.
نظریه تاریخی در مورد اینکه این واژه از نام اشخاص تاریخی گرفته شده است با تحول آوایی واژه اصفهان تطبیق نمی کند.
نظریه دیگر هم که این نام بر گرفته از واژه اسب است با تحول آوایی واژه اصفهان در فارسی میانه و نو همخوانی ندارد. احتمال دارد که چون بافت اصلی سپاه را در دوره باستان سوار نظام تشکیل می داده است این موضوع باعث پدید آمدن وجه تسمیه اصفهان از نام اسب شده باشد .
طبق تحول آوایی ، واژه اصفهان با واژه سپاه spāda پارسی باستان، spāh دوره ی میانی تطبیق می کند . بنابراین واژه ی یونانی aspaoana را باید شکل یونانی شده فارسی باستان spādāna بدانیم . البته بهتر است این واژه را با پسوند فارسی باستان āna که دلالت بر سرزمین دارد، بگیریم تا پسوند ān جمع ؛چرا که در قدیمی ترین سندی که بطلیموس آورده است این نام به شکل یونانی شده با پسوند āna آمده و نام مکان های جغرافیایی در کتیبه های فارسی باستان نیز با این پسوند ذکر شده اند. در نتیجه فارسی نو isfahān با واژه ی فارسی میانه spāhān و فارسی باستان spādāna تطبیق می کند .
در این مورد مراجعه شود به مقاله ی ریشه شناسی واژه ی اصفهان ، دکتر بهزاد معینی سام ، استادیار گروه فرهنگ و زبان های باستان دانشگاه بوعلی سینا ( مجله ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان سال ششم - بهار و تابستان 1387. )

ملازگرد ( میل آز گرد ) مثل میلگرد. سوسنگرد. هشتگرد. چلگرد. گوگرد. شگرد. ویشگرد. شاگرد. بشاگرد. . . . . . . . تورکی است. حروف گچپژ در عربی و لهجه هایش نیست.


کلمات دیگر: