کلمه جو
صفحه اصلی

قورچی

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز : در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان ٠٠٠٠٠ و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند ۲ - رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه ۳ - سرباز جاندار ٠
شاه محمد شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید .

فرهنگ معین

[ تر. ] (ص مر. ) رییس اسلحه خانه .

لغت نامه دهخدا

قورچی. ( ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. ( سنگلاخ ). ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رئیس جبه خانه. جبه پوش. ( ناظم الاطباء ). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. ( آنندراج ). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز ( با کمان ) است از ریشه کر «ترکش دار». ( سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 م. ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci ). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. ( سازمان اداری حکومت صفوی ) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ ابونصر طبیب ] با سوء احوال بقتل آوردند. ( نامه دانشوران ).

قورچی. ( اِخ ) شاه محمد. شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید. این مطلع او راست :
بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم
بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم.
( مجالس النفائس ص 167 ).

قورچی . (اِخ ) شاه محمد. شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید. این مطلع او راست :
بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم
بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم .

(مجالس النفائس ص 167).



قورچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی . سلاح دار. (سنگلاخ ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه . جبه پوش . (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده ٔ دربار پادشاه نوشته شده . (آنندراج ). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان ) است از ریشه ٔ کر «ترکش دار». (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 م . ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق . آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند . کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی ) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ ابونصر طبیب ] با سوء احوال بقتل آوردند. (نامه ٔ دانشوران ).


فرهنگ عمید

سرباز مسلح.

دانشنامه آزاد فارسی

واژه ای مغولی به معنی ترکش دار. در دورۀ مغولان و تیموریان، به امرای بزرگ لقب قورچی اعطاء می شد. در آغاز صفویه ، قورچیان عشیره ای و ایلیاتی در استقرار سلطنت شاه اسماعیل صفوی اول نقش بسزایی داشتند و سپاه خاصی را تشکیل می دادند که رئیس آنان ، قورچی باشی بود. آن ها دارای امتیازات خاصی در دربار صفویه بودند، اما در حکومت شاه عباس صفوی اول از تعداد و نفوذ آن ها کاسته شد. قورچی باشی از لحاظ مقام و نفوذ پس از وزیر اعظم قرار داشت و به منزلۀ وزیر جنگ (امیرالامرا) به شمار می رفت . او سرکردۀ قاطبه ایلات و طوایف ایران بود. قورچیان مسئولیت حفاظت از کاخ های شاهی و شخص شاه و اجرای فرامین او و ضبط اموال و توقیف امرا و بزرگان را برعهده داشتند.

گویش مازنی

/ghoor chi/ نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل

نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل


پیشنهاد کاربران

از باروت گرفته شده

قور ، کلمه باستانی به معنی قعر وعمق است ومعنی ومفهوم ومنظور اصلی ازآن گوش انسان یا هرحیوان دیگراست وقورچی مخفف قورک یعنی قورکوچک است یعنی فردی که گوش او چنان کوچک وفرورفته به نظر می رسد که گویا نصف لاله گوش اورا بریده باشند اما قورچی در اصطلاح عمومی همان مسئول اسلحه خانه ویا مسئول چایخانه سنتی است که با چایساز وقوری چینی درقدیم سروکارداشته است


کلمات دیگر: