کلمه جو
صفحه اصلی

ابن هشام

فرهنگ فارسی

اوراست حاشیه بر توضیح جد خویش

لغت نامه دهخدا

ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالبقا حیّان بن عبداﷲبن محمدبن هشام الأنصاری الأوسی البلنسی المقری اللغوی النحوی . وفات او به سال 609 هَ . ق . بوده است .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن هشام خزرجی انصاری اندلسی ، معروف به ابن بردعی . شاگرد ابن خروف نحوی . و شلوبینی از او اخذ علم و ادب کرده است . او راست : کتاب فصل امقال فی ابنیة الافعال . المسائل و النخب . الافصاح بفوائد الایضاح و الاقتراح فی تلخیص الایضاح و شرحه و غیر ذلک .


ابن هشام. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) ابوالبقا حیّان بن عبداﷲبن محمدبن هشام الأنصاری الأوسی البلنسی المقری اللغوی النحوی. وفات او به سال 609 هَ. ق. بوده است.

ابن هشام. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) ابوجعفر احمدبن احمدبن هشام السلمی النحوی. معاصر ابن هشام صاحب مغنی اللبیب. وفات او750 هَ. ق. بوده است.

ابن هشام. [ اِ ن ُ هَِ ] ( اِخ ) ابومحلم محمدبن هشام بن عوف التمیمی الشیبانی السعدی اللغوی. ابواحمد عسکری گوید او امام لغت عربیت و علم شعر و ایام ناس است و اصل وی از اهواز باشد و در طلب حدیث مراراً بمکه و کوفه و بصره سفر کرد و از سفیان بن عیینه و جماعتی استماع حدیث کرد و به طلب عربیت ببادیه شد و دیری نپائید و علمای بسیاری مانند زبیربن بکار و ثعلب و مبرد از وی روایت دارند. مرزبانی از محمدبن یحیی و او از حسین بن یحیی روایت کند که الواثق باﷲ خلیفه در خواب دیدکه از خدای تعالی درخواستی تا او را ببهشت برد و برحمت خویش بپوشد و او را در زمره هالکین درنیاورد. و در خواب شنیدی که گوینده ای گوید: در زمره هالکین درنیاید جز آنکس که قلب او مُرت باشد بامدادان خلیفه از جلساء خویش تعبیر این خواب و معنی کلمه مُرت بپرسید کسی حقیقت آن ندانست پس ابامحلم را طلب کرد و او حاضر آمد و گزارش خواب خویش و معنی کلمه مُرت از وی سؤال کرد. ابومحلم گفت : مُرت زمین قفر بی گیاه باشد و بنابراین گفته هاتف را معنی این است که در زمره هالکین درنیاید جز آنکس که دل او چون زمین مرده بی نبات از ایمان خالی باشد واثق گفت گواهی از شعر که لفظ مرت در آن آمده باشد بیار. ابومحلم دیری بیندیشید و بیتی شامل این کلمه بخاطر نیاورد تا یکی از حضار گفت من شعری از بعض بنی اسد بیاد دارم و آن این است :
و مرت ُ مُرورات یحار بها القطا
و یصبح ذوعلم بها وَ هْوَ جاهل.
پس ابومحلم بخندید و گفت گاهی انسان را از چیزهائی فراموشی آید که از آنچه در آستین دارد بدو نزدیکتر است پس صد شعر معروف از شعرای مشهور پی درپی بخواند که در همه کلمه مرت بیامده بود و واثق هزار دینار به او بخشید و منادمت مجلس خویش از او درخواست و او از قبول آن سر باز زد... مرزبانی از احمدبن محمد عروضی حکایت کند که ابومحلم گفت آنگاه که من بمکه آمدم ملازمت درس ابن عیینه میکردم و هیچ مجلس او از من فوت نمیشد روزی بمن گفت ای پسرپشت کار و استماعی نیکو داری ولکن بهره ای برنمیگیری گفتم چگونه گفت ازیرا که از سخنان من هیچ ننویسی گفتم من همه گفته های تو بدل سپارم و از بر کنم. و ازینرو بنوشتن حاجت نیفتد او را سخن من استوار نیامد و دفتر یکی از شاگردان برگرفت و گفت آنچه امروز گفتم بازگوی و من بی تحریف حرفی گفته های او باز بگفتم پس مجلس دیگر از دفتر باز کرد و آنرا نیز از بر بخواندم ، ابن عیینه گفت زهری از عکرمه و او از ابن عباس روایت آرد که بهر هفتاد سال کسی پیدا آید که همه چیز را بیاد گیرد و فراموش نکند و با دست بر من زد و گفت گمان برم که تو آنکس باشی... و ابن سکیت گوید اصل ابومحلم از ایران است و مولد او بفارس باشد و به بنی سعد منسوب است و از کتب اوست : کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. مولد او در آن سال بود که منصور خلیفه بحج شد، و وفات او در 245 هَ. ق. بوده است. ( نقل به اختصار از روضات ). و ابن الندیم در کتاب الفهرست بباب الکتب المؤلفة فی الانواء نام او را برده و یکی از کتب انواء را بدو نسبت کرده است و نیز در موضع دیگر گوید: محمدبن سعد یا محمدبن هشام بن عوف السعدی ، ابن السکیت گوید ابومحلم از مردم ایران و مولد او فارس است و نسبت او به بنی سعد بولاء باشد. مؤرج گوید ابومحلم در حافظه بی نظیر بود چنانکه شبی جزوی در پانصد ورق از من بعاریت بستد و فردا بمن بازآورد، بالتمام از بر کرده و چنانکه خود ابومحلم می گفت مولد او بسالی است که منصور خلیفه بحج شد. و در سال 248 وفات کرده است. و از کتب اوست : کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. ( از ابن الندیم ).

ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) جمال الدین ابومحمد عبداﷲبن یوسف بن احمدبن عبداﷲبن هشام المصری الانصاری الحنبلی ، معروف به ابن هشام نحوی . مولد او بقاهره به سال 708 هَ . ق . او نزد تاج تبریزی و تاج فاکهانی و علی بن حیان و شهاب عبداللطیف بن المرحل و ابوحیان علوم مختلفه فراگرفت و پنج سال پیش از مرگ از مذهب شافعی بحنبلی بگشت و تدریس مدرسه ٔ حنابله به او گذاشتند. و نیز در قبه ٔ منصوریه درس تفسیر می گفت . و ابن خلدون که معاصر او بوده گوید که ما در مغرب می شنیدیم که به مصر عالم عربیتی ظهور کرده موسوم به ابن هشام که بر سیبویه در نحو پیشی دارد. او راست : کتاب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب و این کتاب سالها در شرق و غرب کتاب درس طلاب عربیت بود و کتاب شذورالذهب فی معرفة کلام العرب . کتاب الاغراب فی قواعد الاعراب . موقد الاذهان و موقظ الوسنان . کتاب الالغاز. کتاب الروضةالادبیة و آن شرح شواهد لمع ابن جنی است . قطر الندا و بل الصدا. کتاب جامعالصغیر فی النحو. اعتراض الشرط علی الشرط. فوح الشذا فی مسئلة کذا. شرح القصیدة اللغزیه . اوضح المسالک که بغلط به نام توضیح معروف شده است در شرح الفیه ٔ ابن مالک . شرح قصیده ٔ بانت سعاد. شوارد الملح و موارد المنح . مختصر الانتصاف من الکشاف . رساله ای در نصب بعض کلمات . رساله ای راجع به منادی در نه آیه از آیات قرآن ورسائل دیگر که با کتاب الاشباه و النظائر سیوطی به طبع رسیده است . وفات او بقاهره در سال 761 بوده است .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن احمدبن هشام السلمی النحوی . معاصر ابن هشام صاحب مغنی اللبیب . وفات او750 هَ . ق . بوده است .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابومحلم محمدبن هشام بن عوف التمیمی الشیبانی السعدی اللغوی . ابواحمد عسکری گوید او امام لغت عربیت و علم شعر و ایام ناس است و اصل وی از اهواز باشد و در طلب حدیث مراراً بمکه و کوفه و بصره سفر کرد و از سفیان بن عیینه و جماعتی استماع حدیث کرد و به طلب عربیت ببادیه شد و دیری نپائید و علمای بسیاری مانند زبیربن بکار و ثعلب و مبرد از وی روایت دارند. مرزبانی از محمدبن یحیی و او از حسین بن یحیی روایت کند که الواثق باﷲ خلیفه در خواب دیدکه از خدای تعالی درخواستی تا او را ببهشت برد و برحمت خویش بپوشد و او را در زمره ٔ هالکین درنیاورد. و در خواب شنیدی که گوینده ای گوید: در زمره ٔ هالکین درنیاید جز آنکس که قلب او مُرت باشد بامدادان خلیفه از جلساء خویش تعبیر این خواب و معنی کلمه مُرت بپرسید کسی حقیقت آن ندانست پس ابامحلم را طلب کرد و او حاضر آمد و گزارش خواب خویش و معنی کلمه ٔ مُرت از وی سؤال کرد. ابومحلم گفت : مُرت زمین قفر بی گیاه باشد و بنابراین گفته ٔ هاتف را معنی این است که در زمره ٔ هالکین درنیاید جز آنکس که دل او چون زمین مرده ٔ بی نبات از ایمان خالی باشد واثق گفت گواهی از شعر که لفظ مرت در آن آمده باشد بیار. ابومحلم دیری بیندیشید و بیتی شامل این کلمه بخاطر نیاورد تا یکی از حضار گفت من شعری از بعض بنی اسد بیاد دارم و آن این است :
و مرت ُ مُرورات یحار بها القطا
و یصبح ذوعلم بها وَ هْوَ جاهل .
پس ابومحلم بخندید و گفت گاهی انسان را از چیزهائی فراموشی آید که از آنچه در آستین دارد بدو نزدیکتر است پس صد شعر معروف از شعرای مشهور پی درپی بخواند که در همه کلمه ٔ مرت بیامده بود و واثق هزار دینار به او بخشید و منادمت مجلس خویش از او درخواست و او از قبول آن سر باز زد... مرزبانی از احمدبن محمد عروضی حکایت کند که ابومحلم گفت آنگاه که من بمکه آمدم ملازمت درس ابن عیینه میکردم و هیچ مجلس او از من فوت نمیشد روزی بمن گفت ای پسرپشت کار و استماعی نیکو داری ولکن بهره ای برنمیگیری گفتم چگونه گفت ازیرا که از سخنان من هیچ ننویسی گفتم من همه گفته های تو بدل سپارم و از بر کنم . و ازینرو بنوشتن حاجت نیفتد او را سخن من استوار نیامد و دفتر یکی از شاگردان برگرفت و گفت آنچه امروز گفتم بازگوی و من بی تحریف حرفی گفته های او باز بگفتم پس مجلس دیگر از دفتر باز کرد و آنرا نیز از بر بخواندم ، ابن عیینه گفت زهری از عکرمه و او از ابن عباس روایت آرد که بهر هفتاد سال کسی پیدا آید که همه چیز را بیاد گیرد و فراموش نکند و با دست بر من زد و گفت گمان برم که تو آنکس باشی ... و ابن سکیت گوید اصل ابومحلم از ایران است و مولد او بفارس باشد و به بنی سعد منسوب است و از کتب اوست : کتاب الانواء. کتاب الخیل . کتاب خلق الانسان . مولد او در آن سال بود که منصور خلیفه بحج شد، و وفات او در 245 هَ . ق . بوده است . (نقل به اختصار از روضات ). و ابن الندیم در کتاب الفهرست بباب الکتب المؤلفة فی الانواء نام او را برده و یکی از کتب انواء را بدو نسبت کرده است و نیز در موضع دیگر گوید: محمدبن سعد یا محمدبن هشام بن عوف السعدی ، ابن السکیت گوید ابومحلم از مردم ایران و مولد او فارس است و نسبت او به بنی سعد بولاء باشد. مؤرج گوید ابومحلم در حافظه بی نظیر بود چنانکه شبی جزوی در پانصد ورق از من بعاریت بستد و فردا بمن بازآورد، بالتمام از بر کرده و چنانکه خود ابومحلم می گفت مولد او بسالی است که منصور خلیفه بحج شد. و در سال 248 وفات کرده است . و از کتب اوست : کتاب الانواء. کتاب الخیل . کتاب خلق الانسان . (از ابن الندیم ).


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمن بن عبداﷲبن هشام . او حفید صاحب مغنی اللبیب است . او راست حاشیه ای بر توضیح جد خویش .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) شمس الدین عبدالماجد العجیمی . نحوی فقیه اصولی . دخترزاده ٔ صاحب مغنی . او دانش نحو و دیگر علوم از خال خویش محب الدین و جز او فراگرفته است و از مشایخ شمنی محشی مغنی است .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) محب الدین محمدبن عبداﷲ، پسر صاحب مغنی اللبیب معروف . او از مشایخ ابن حجر مکی است و گویند درنحو بر پدر پیشی داشت و از پدر و جز او دانش نحو فراگرفت و سبکی و ابن جماعه و ابن عقیل بدو اجازه ٔ روایت داده اند و به رجب سال 799 هَ . ق . درگذشته است .


ابن هشام . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن خضربن سمری الزبیری شمس الدین المقدسی الشامی . از شاگردان قطب شیرازی یا قطب رازی . او راست : کتاب الغیاث فی تفسیر المیراث . کتاب ادب الفتوی . کتاب الظهیر علی فقه الشرح الکبیر. کتاب غرایب السیر فی علم الحدیث و الخبر. تهذیب الاخلاق فی مسائل الخلاف و الوفاق . اخلاق الاخبار فی مهمات الاذکار. رسائلی در خلاف و منطق و نحو با شروح . کتاب توضیح مختصر ابن الحاجب . حل کافیة ابن حاجب . حل خلاصه ٔ ابن مالک و غیر آن . وفات او در ذی حجه ٔ 808 هَ . ق . بوده است .


ابن هشام . [ اِن ُ هَِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن هشام بن ابراهیم اللخمی الاندلسی السبتی اللغوی النحوی . سیوطی در طبقات النحاة از او نام برده و تآلیف او را ذکر کرده و گوید در557 هَ . ق . حیات داشت . و ابن دحیه نیز در المطرب من اشعار اهل المغرب در دوازده معنی خال ، شعری از ابن هشام آورده است . او راست : کتاب المدخل الی تقویم اللسان . کتاب تعلیم البیان . کتاب الفصول و الجمل فی شرح ابیات الخمل . کتاب النکت علی شرح ابیات سیبویه . کتاب لحن العامه و شرح الفصیح . شرح مقصوره ٔ ابن درید.


ابن هشام .[ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابومروان عبیداﷲبن عمربن هشام الخضرمی الاشبیلی . او راست : کتاب الافصاح فی اختصار المصباح و شرح الدریدیه . وفات او550 هَ . ق . بوده است .


ابن هشام . [اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری المعافری نحوی . اصل او از بصره و مولد او به مصر است . او راست : شرح و تهذیب سیره ٔ ابن اسحاق در احوال رسول و مغازی آن حضرت صلوات اﷲ علیه و این کتاب معروف به سیره ٔ ابن هشام است و ابوالقاسم سهیلی آنرا شرح کرده است و نیز او راست کتاب انساب حمیر و ملوکها. وفات او به سال 218 و یا 213 هَ . ق . به مصر بوده است .


دانشنامه عمومی

ابومحمد عبدالملک بن هشام تاریخ نگار مسلمان است که به خاطر ویرایش و سیره ای که روی زندگی نامه محمد، پیامبر اسلام، نوشته ابن اسحاق انجام داده، شهرت دارد. گفته می شود که خانواده ابن هشام از حمیریه بوده اند؛ ولی پیش از تولد ابن هشام از بصره به مصر مهاجرت کرده اند. ابن هشام در مصر متولد و در مصر در سال ۲۱۳ یا ۲۱۸ هجری قمری فوت کرد. ابن هشام در علم الانساب (نسب شناسی) و علم دستور زبان تبحر بالایی داشت. اگر چه از او کتابی با نام «کتاب التیجان» دربارهٔ جنوب شبه جزیره عربستان در دوران کهن بر جای مانده است، ولی شهرت اصلی او به دلیل ویرایشی که روی زندگی نامه محمد اثر ابن اسحاق انجام داده است. نسخه اصلی اثر ابن اسحاق به دست ما نرسیده است ولی بخش هایی از آن در آثار نوشته شده توسط ابن هشام و طبری به جای مانده است.
السیره النبویه
مقایسه مطالبی که توسط ابن هشام نقل شده و آنچه توسط مورخین دیگر نقل شده نشان می دهد که ابن هشام قسمت هایی که مستقیماً به زندگی محمد ربط نداشت را حذف کرده است؛ برخی از اشعار را تصحیح و برای کلمات و جملات سخت توضیحی فراهم آورده است. این کار او باعث محبوبیت ویرایشش بین دانشمندان مسلمان پس از او شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «اِبْنِ هِشام، ابومحمد جمال الدین عبدالله بن یوسف انصاری»، نحوی عصر ممالیک مصر می باشد.
«اِبْنِ هِشام، ابومحمد جمال الدین عبدالله بن یوسف انصاری»، نحوی عصر ممالیک مصر می باشد. اطلاعات ما از زندگی او، به اندازه شهرت و بلندی آوازه وی نیست. نخستین و عمده ترین منبعی که شرح حال او را آورده، ابن حجر عسقلانی است که حدود یک سده پس از وی می زیسته است و منابع کهن پس از او چیزی بر اطلاعات اندک وی نیفزوده اند.
نسب
سلسله نسب ابن هشام به قبیله خزرج، از انصار پیامبر صلی الله علیه وآله می رسد و نسبت انصاری وی از همین جاست.
تولد
وی در قاهره زاده شد و همان جا پرورش یافت.
تحصیلات و استادان
...

[ویکی اهل البیت] ابن هشام، ابومحمد جمال الدین عبدالله بن یوسف انصاری، نحوی عصر ممالیک مصر می باشد.
اطلاعات ما از زندگی او، به اندازه شهرت و بلندی آوازه وی نیست. نخستین و عمده ترین منبعی که شرح حال او را آورده، ابن حجر عسقلانی است که حدود یک سده پس از وی می زیسته است و منابع کهن پس از او چیزی بر اطلاعات اندک وی نیفزوده اند. سلسله نسب ابن هشام به قبیله خزرج، از انصار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم، می رسد و نسبت انصاری وی از همین جاست. وی در قاهره زاده شد و همانجا پرورش یافت.
در آن روزگار، الملک الناصر محمد بن قلاوون بر مصر حکم می راند و با پایان یافتن آشوب ها و کشمکش ها و اخراج صلیبیان، مصر امنیت خود را باز یافته و به یکی از بزرگ ترین پایگاه های علم و ادب آن روز تبدیل شده بود. ابن هشام در چنین شرایطی در قاهره به تحصیل علم پرداخت. ابتدا قرائات قرآن، مقدمات صرف و نحو، حدیث و لغت را فراگرفت و سپس نزد استادان بنامی چون عبداللطیف بن مرحل، شمس الدین محمد بن سراج، تاج الدین تبریزی و تاج الدین فاکهانی به تکمیل این علوم پرداخت. همچنین از فراگیری شعر و ادب نیز غفلت نورزید و دیوان زهیر بن ابی سلمی را نزد ابوحیان غرناطی که از ۶۷۹ ق در مصر اقامت داشت، فراگرفت. علم حدیث را از بدرالدین ابن جماعه آموخت و فقه شافعی را نیز نزد تقی الدین سبکی خواند. ابن هشام از میان همه استادانش به ابن مرحل علاقه ای خاص داشت و بیشترین دست مایه علمی خود در نحو را از او برگرفت.
از سفرهای احتمالی وی اطلاعی در دست نیست، جز این که، می دانیم وی دوبار حج گزارده است. وی پس از طی مدارج علمی، به تدریس و تالیف روی آورد و در قبه منصوریه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول شد و مدتی نیز در شاطبیه احادیثی را که از ابن جماعه شنیده بود، روایت می کرد. از شاگردان معروف او می توان ابن ملاح طرابلسی، ابن ملقن، محمد بن احمد بن نویری، ابراهیم بن محمد بن عنان و فرزندش محب الدین ابن هشام را نام برد.
وی به زودی در نحو شهرتی عظیم به دست آورد و سرآمد همگنان شد و حتی بر استادانش برتری یافت و آثارش در فراسوی مرزهای مصر و شام به دست دانش پژوهان و اندیشمندان افتاد. ابن خلدون از جمله کسانی است که کتاب مغنی وی را در مغرب یافته و به گفته خود از آن بهره ها برده و جامعیت کتاب را دلیل بر مقام ارجمند مؤلف و توان علمی او دانسته است. وی که سخت شیفته آثار ابن هشام شده بود، در ستایش او راه افراط پیمود، چندان که او را از سیبویه نیز برتر خواند.
وی نخست حنفی مذهب بود، سپس به مذهب شافعی روی آورد و چون در مدارس شافعی به مقام شایسته ای نرسید، در ۷۵۶ ق به مذهب حنبلی گرایید تا بتواند در مدارس حنبلیان به مقام استادی دست یابد؛ از همین رو کتاب مختصر خرقی را که لازمه تدریس در این مدارس بود، در مدتی اندک حفظ کرد و بدین سان به مقصود خود نایل آمد. بدین سان ملاحظه می شود که وی نیز همانند سلف خود ابن مالک، در راه رسیدن به مقاصد خویش، از تغییر مذهب ابائی نداشته است.
ابن هشام با استادش ابوحیان غرناطی، دشمنی بسیار داشت. برخی این دشمنی را ناشی از حسادت ابن هشام نسبت به مقام برجسته و بارز ابوحیان می دانند. به گفته شوکانی چون ابوحیان بزرگ ترین نحوی روزگار خود به شمار می رفت، ابن هشام می خواست از راه رقابت و در افتادن با او، برای خود شهرتی کسب کند، اما دشمنی او احتمالا انگیزه دیگری نیز داشته است و آن این که ابن هشام که سخت شیفته و حامی آثار ابن مالک بود و نسبت به آراء نحوی او تعصب خاصی داشت، نمی توانست انتقادات شدید ابوحیان را نسبت به آراء و آثار ابن مالک تحمل کند و از این رو با وی از در مخالفت و دشمنی درآمد.
بیشتر تالیفات ابن هشام همانند دیگر نحویان هم روزگارش شرح، تفسیر و اختصار است و چنان که می دانیم از اواسط سده ۵ ق به بعد که در واقع باید آن را دوران رکود علم نحو خواند، نحویان هیچ ابداع و ابتکاری از خود نداشتند و حتی نحویان معروفی چون ابن مالک نیز بیشتر به تلخیص، شرح و نظم آثار دیگران روی می آوردند. ابن هشام نیز از این قاعده مستثنی نبود، با این همه، به درستی نمی دانیم که گرایش شدید مردم نسبت به آثار او از چیست و چرا پس از قرن ها هنوز برخی آثار او همچنان در صدر کتب درسی قرار دارد.

[ویکی فقه] ابن هشام (ابهام زدایی). ابن هشام ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابن هشام عبدالملک بن هشام حمیری، محدث، مورخ، ادیب، نسب شناس و تدوین کنندۀ مشهور ترین کتاب دربارۀ سیرۀ پیامبر• ابن هشام عبدالله بن یوسف انصاری، اِبْنِ هِشام، ابومحمد جمال الدین عبدالله بن یوسف انصاری، نحوی عصر ممالیک مصر
...


کلمات دیگر: