مترادف سرور : بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا | خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط
متضاد سرور : خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام | اندوه، حزن، غم
برابر پارسی : شادی، شادمانی، سرخوشی
joy, mirth
master, chief, leader
boss, captain, cheer, cheerfulness, cheeriness, chief, elder, old man, gaiety, gladness, happiness, head, headman, joy, leader, lightness, lord, master, patron, rejoicing, sheik, superior, tycoon, worthy
(تلفظ: sarvar) آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد ؛ فرمانده ، رئیس ، بزرگ .
(تلفظ: sorur) (عربی) خوشحالی ، شادمانی .
صفت بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام
خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط ≠ اندوه، حزن، غم
بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام
(سَ وَ) (ص مر.) پیشوا، رییس .
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شاد شدن . 2 - (اِمص .) شادمانی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
انوری .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
شیخ بهایی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
خاقانی .
۱. رئیس؛ پیشوا؛ سرپرست.
۲. بزرگتر طایفه و قبیله.
〈 سرور کائنات: [مجاز] پیغمبر اسلام.
شادی؛ شادمانی.
سَروَر؛ رئیس.