کلمه جو
صفحه اصلی

کاپادوکیه

فرهنگ فارسی

ناحیه ایست در بخش شرقی آسیای صغیر که محدود بود از شمال به بحر اسود از جنوب بکوههای توروس کیلیکیه از مشرق برود فرات و از مغرب برود هالیس ( قزل ایرماق کنونی ) . بیشتر این منطقه نجدی است مسطح و نباتات کم دارد و هوای آن بری است . بخشهای حاصلخیز آن در جنوب شرقی در دامنه کوهها بطرف فرات و در قسمت شمال در سواحل بحر اسود است . این قسمت شمالی را مورخان قدیم [ پنتوس ] می نامیدند . رودهای این ناحیه عبارتند از : رود هالیس ( قزل ایرماق ) و ایریس ( شیل ایرماق ) و آنها قابل کشتی رانی نیستند . مردم کاپادو کیه را هند و اروپایی دانند . دین آنان شبیه دین مردم غربی آسیای صغیر بود. خدایان ایشان که مختص خود آنان بود عبارتند از : ۱ - خدای آسمانی که کیفر نقض قول را میداد . ۲ - خدای ماه.۳ - ربه- النوع بزرگ طبیعت که [ ما ] نامیده میشد . در موقع باده نوشیها برای ستایش این ربه- النوع مردان بخود زخم میزدند و دختران ناموسشان را قربان میکردند . دین پارسیان نیز بدانجا سرایت کرد و کاپادوکیان خدای پارسیان را ستایش میکردند و اسامی ماههای ایشان هم پارسی بود . تمدن آنان در درجهای پست قرار داشت اهالی غالبا مملوک نجبا یا معابد بودند . اسامی شهرهای آن که در تواریخ بجا مانده عبارتند از : مازکا آماسیه بر ساحل رود ایریس . تاریخ کاپادوکیه پیش از قر. ۱۳ ق م. مجهول است ولی در این قرن این ناحیه مورد حمله هیتی ها ( ختی ها ) واقع شد سپس آشوریان بدین مملکت آمدند . بعد از انقراض آشور کاپادوکیه جزو ایالات ایران ( دوره ماد و هخامنشی ) گردید . از زمانی که کاپادوکیه جزو دولت هخامنشی شد بیشتر در تاریخ معروف گردید و از میان شهربانان پارسی درین کشور نام [ داتام ] بیشتر شهرت دارد. در زمان هخامنشیان طبق روایت دیودور سیسیلی ( صقلی ) پادشاهان دست نشانده ایرانی که نسب خود را بکوروش میرساند ند بر آنجا حکومت میکردند . اسکندر به کاپادوکیه دست نزد و [ آریارات ] پادشاه آن استقلال خود را حفظ کرد ولی بعد از فوت اسکند پردیکاس با آریارات جنگید و او را گرفت و کشت . بعدا کاپادوکیه دست بدست گشت تا مقارن اوایل قر. ۳ م. آزاد شد و استقلال خود را بازیافت . در این زمان این کشور بده ایالت تقسیم میشد . یا کاپادس صغیر (کوچک ) . یک قسمت از تقسیمات دو گانه کشور کاپادوکیه که رود هالیس از شطوط مهم آنست و یونانیان اهالی آنجا را [ شامیان سفید ] می نامیدند .
قسمت شرقی آسیای صغیر

لغت نامه دهخدا

کاپادوکیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) قبادوقیه . قبادوقیا. کاپادس . کاپادوس . کاپادوکیه . کاپادوکیه یونانی شده ٔ «کَت پ َ توک َ» پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه های بیستون و نقش رستم و تخت جمشید این مملکت را چنین نامیده . کاپادوکیه در قسمت شرقی آسیای صغیر واقع و حدود آن چنین بود در شمال دریای سیاه ، در جنوب کوههای توروس کیلکیه . از طرف مشرق رود فرات و از سمت مغرب رود هالیس (قزل ایرماق کنونی ). بیشتر این مملکت فلاتی است مسطح ، که روییدنی کم دارد و آب و هوای آن بری است . قسمت های حاصلخیزش در طرف جنوب شرقی در دامنه ٔ کوهها به طرف فرات است و در شمال در سواحل دریای سیاه . این قسمت شمالی را نویسندگان و مورخین قدیم پُنت کاپادوکی یا باختصار پُنت نامیده اند. از رودهای مملکت رود هالیس (قزل ایرماق ) و ایریس (یا شیل ایرماق ) قابل ذکر است و برود دوم رود پرآب لیکوس میریزد (لیکوس را بازاب بزرگ یا علیا مطابقت داده اند. م .). این رودها قابل کشتی رانی نیست . تاریخ کاپادوکیه قبل از قرن سیزدهم ق .م . مجهول است ، ولی در این قرن این مملکت مورد حمله هیت ها واقع شد و از این عهد آثاری در کاپادوکیه هست ، بعد آسوریها به این مملکت آمدند و بعضی تصور میکنند که نام سوریه که یونانیها به ولایتی نزدیک سی نوپ داده بودند و نیز آنکه بعدها یونانیها کاپادوکیه و لکُو سیری یعنی سوریه ٔ سفیدمینامیدند، از تسلط آسوریها بر این مملکت بوده است .بعد از انقراض آسور، کاپادوکیه جزو دولت ماد شد و پس از آن جزو دولت هخامنشی . لیکائونیّه که بعدها قسمتی از آسیای صغیر گردید، در ابتداء جزو کاپادوکیه بود. زیرا اهالی آن از حیث زبان و اخلاق و عادات تفاوت با اهالی کاپادوکیه نداشتند. در باب مردم کاپادوکیه عقیده ٔ اهل فن این است که هند و اروپائی یا آریائی بطور اعم بوده اند، مذهبشان بمذاهب مردمان غربی آسیای صغیر شباهت داشته و خدایان این مردم که اختصاص بخودشان داشت عبارت بودند از:
1 - خدای آسمان ، که کیفر نقض قول را میداد.
2 - خدای ماه .
3 - ربةالنوع بزرگ طبیعت که (ما) مینامیدند. در موقع باده نوشی ها برای ستایش این ربةالنوع مردان بخودشان زخم میزدند و دختران ناموسشان را قربان میکردند. مذهب پارسی ها هم به اینجا سرایت کرده بود. خدای پارسی ها را ستایش میکردندو اسامی ماهها پارسی بود.
بنابرآثار، درجه ٔ تمدن این مردم پست به نظر می آید. شهرها کم اند و اهالی غالباً مملوک نجباء یا معابد میباشند. اسامی شهرهائی که در تاریخ ذکر میشود چنین است : تیانا، مازاکا ، آماسیا بر رود ایریس ، ولی در عوض عده ٔ دهات و قصبات بزرگ زیاد بود. اززمانی که کاپادوکیه جزء دولت هخامنشی شد، بیشتر در تاریخ معروف گردید و از ولات پارسی در این مملکت ، اسم داتام بیشتر شهرت دارد. (شرح قضایای او در ایران باستان صص 1311 - 1148 آمده است ).
اسکندر به کاپادوکیه دست نزد و آریارات پادشاه آن استقلال خودرا حفظ کرد، ولی بعد از فوت اسکندر چنانکه در جای خود ذکر شد، پردیکاس با آریارات جنگید و او را گرفته کشت . پس از آن کاپادوکیه از دست به دست میگشت ، تا مقارن اوایل قرن سوم قبل از میلاد آزاد شد و استقلال خودرا بازیافت . در این زمان کاپادوکیه بده ایالت تقسیم میشد. دیودور سیسیلی راجع بتاریخ کاپادوکیه چنین گوید. (قطعه ای از کتاب 31): «پادشاهان کاپادوکیه که نسبشان را به کوروش میرسانند و نیز گویند، که از نژاد هفت نفر پارسی اند، که سمردیس (گئومات ) مغ را کشتند. (شرح قضایای گئومات در ایران باستان چ 1 صص 516 - 536آمده است ). در باب سلسله ٔ نسبشان عقیده ٔ آنها چنین است : آتُس سا خواهر کبوجیه پدر کوروش زن فارناک (فارناس ) پادشاه کاپادوکیه شد (دیودورکبوجیه را کامبیز نوشته ، شرح این تصحیف در ایران باستان چ 1 صص 478 - 479 دیده شود).
و پسری آورد گالوس نام . او پسری داشت موسوم به سمردیس ، که پدر آرتامن بود (چون سمردیس یونانی شده ٔ بَردَی است پس باید گفت بَردَی نام . م .) اَرتامن پسری داشت موسوم به آنافاس ، که از حیث شجاعت و جسارت شهرتی داشت و یکی از کشندگان سمردیس مُغ بشمار میرفت . (اطلاعاتی که دیودور میدهد در اینجا با کتیبه ٔ بیستون داریوش اول موافقت نمیکند، زیرا شاه مزبور این اسم را ذکر نکرده است . رجوع شود به ایران باستان چ 1 ص 534). از این جهت است که پادشاهان کاپادوکیه نسبشان را به کوروش و آنافاس میرسانند و گویند، که آنافاس در ازای خدمت ، والی کاپادوکیه شد با این امتیاز، که از دادن مالیات معفو باشد. آنافاس پسری داشت نیز آنافاس نام و این شخص دو پسر از خود گذاشت داتام و آریم نِه . داتام به تخت نشست (از اینجا معلوم است ، که کاپادوکیه پادشاهان دست نشانده داشته ).
او از جهت شجاعت و حسن اداره اش نامی بود، با پارسیها جنگ درخشانی کرده و در دشت نبرد مرد. (این روایت دیودور با روایت کرنلیوس نپوس که در ایران باستان چ 1 صص 1141 - 1148 ذکر شد، موافقت ندارد، زیرا داتام که در تمام جنگها غالب آمد بالاخره به دست مهرداد خائن کشته شد. م .) بعد از داتام پسر او آریامنس به جایش نشست و او پدر آریارات و هولوفرن نامان بود.
آریامنس پس از عمر پنجاه ساله درگذشت ، بی اینکه کاری ، که در خاطرها بماند، کرده باشد. پس از او پسر بزرگترش آریارات به تخت نشست و گویند، که چون او برادرش را فوق العاده دوست می داشت ، وی را به بلندترین مقام رسانید.
بعد او را به کمک پارسیها بجنگ مصریها فرستاد و هولوفِرن در ازای رشادتهائی ، که کرده بود، مورد عنایت های مخصوص اُخُس (اردشیر سوم ) گردیده با افتخار برگشت وقتی که مرد، دو پسرداشت : آریارات و آری سس . چون برادر هولوفرن یعنی پادشاه کاپادوکیه وارثی نداشت ، آریارات پسر ارشد هولوفرن را پسر خود خواند. در این زمان اسکندر مقدونی با پارسیها جنگید و بعد مُرد. پس از آن پردیکاس نایب السلطنه ٔ مقدونی اِوْمن را برای حکومت به کاپادوکیه فرستاد و او این مملکت و ممالک مجاور رابه اطاعت درآورد. در این وقت آریارات ، پسر آخرین پادشاه کاپادوکیه ، مأیوس گشته با دوستانش به ارمنستان رفت . مدت کمی پس از آن ، چون پردیکاس و اِوْمن کشته شدند و آن تی گون و سلکوس در جاهای دیگر مشغول بودند، آریارات از ارْدُآت پادشاه ارمنستان قوه ای گرفته آمین تاس سردار مقدونی را کشت و مقدونیها را از کاپادوکیه رانده تخت موروثی را به دست آورد، آریارات سه پسر داشت که بزرگترشان آریامِنس بعد از پدر به تخت نشست . این شخص با آن تیوخوس سلوکی که عنوان «خداوند» داشت وصلت کرد، یعنی برای پسر بزرگترش آریارات نام ستراتونیس دختر آن تیوخوس را گرفت و چون اولاد خود را خیلی دوست میداشت آریارات را در زمان حیات خود تاج بر سر گذارد و در اداره کردن مملکت با خود شریک کرد. آریارات پس از فوت پدر بخودی خود به سلطنت رسید وقتی که میمرد، تخت را برای پسرش ،که آریارات نام داشت و در صغر سن بوده ، گذارد. او دختر آن تیوخوس کبیر (سوم ) را، که آن تیوخیس نام داشت ،گرفت و این زن خیلی حیله ور بود، توضیح آنکه چون اولادی نداشت به شوهرش وانمود، که دو پسر دارد: آریارات و هولوفرن ولی پس از چندی ، برخلاف انتظار، حامله گشته دو دختر آورد و نیز پسری ، که او را مهرداد نامیدند.در این وقت او به شوهرش اعلام کرد، که او را به اشتباه انداخته بود و سابقاً اولادی نداشته و از دو پسر دروغی ، ارشدش را، با حقوق کمی به روم فرستاد و کوچکتررا به یونته . این کار کرد، تا این پسرها با پسر حقیقی او در سر تخت منازعه نکنند. مهرداد هم پس از اینکه به رشد رسید خود را آریارات نامید. او تربیت یونانی یافته بود و صفات خوبی داشت ».
«مهرداد پدرش را خیلی دوست داشت ، پدرش هم او را نیز، محبت پدر و فرزند چنان بود، که پدرش خواست او را در زمان حیات خود بر تخت نشاند ولی پسر نپذیرفت و گفت ، که تا والدینش زنده هستند، سلطنت نخواهد کرد، این مهرداد را یونانیها از جهت محبتش به پدر فیلوپاتُر خوانده اند مهرداد بعد از پدر بتخت نشست ، او را از جهت رفتار خوب و ترقیّاتش در فلسفه زیاد میستودند کاپادوکیه ، که از برای یونانیها مملکتی مجهول بود از این زمان مقر اشخاصی با معرفت گردید. این پادشاه با رومیها هم عهد مودت و اتحاد را تجدید کرد، صحبت از پادشاهان کاپادوکیه که نسبشان را به کوروش میرسانیدند دیگر بس است » (بعد دیودور به مطالب دیگر میگذرد).
در قطعه ٔ دیگر از کتاب 31 خود دیودور باز از کاپادوکیه صحبت کرده چنین گوید: «آریارات ، که لقب فیلوپاتُر داشت (یعنی مهردادی ، که ذکرش گذشت ) چون بتخت اجدادش نشست برای پدرش مراسم دفن باشکوهی ترتیب داد، به دوستان و سران سپاه و تمام تبعه اش عطوفت های زیاد کرد و مورد محبت جمعی گردید میتروبازان را آریارات بر تخت اجدادش نشانید، آرتاکسیاس پادشاه ارمنستان ، بی اینکه خست و حرص خود را پنهان دارد، رسولانی نزد آریارات فرستاده خواهش کرد، که با او همداستان شده یکی از دو جوانی را که در اختیارش بودند، بکشد و سوفِن را تصرف کند. ولی آریارات از این پیشنهاد، که دلالت بر بی همتی میکرد، تنفری زیاد اظهار و رسولان را توبیخ و ملامت کرده ، نامه ای به آرتاکسیاس نوشت و به او توصیه کرد، از این سوء قصد بپرهیزد، این اقدام آریارات باعث ستایشی بزرگ برای او شد و میتروبازان بواسطه ٔ درستی و تقوی آریارات بر تخت اجدادش نشست » (از فحوای کلام دیودور معلوم است ، که میتروبازان پادشاه سوفن بوده و بحمایت آریارات به تخت موروثی رسیده - سوفِن چنانکه بالاتر گفته شد نام ارمنستان کوچک بود. م ).
بعددیودور در قطعه ای از کتاب سی و یکمش راجع به این پادشاه کاپادوکیه چنین نوشته : در اُلمپیاد یکصدوپنجاه وپنجم آریارات تاجی از ده هزار سکه طلا بوسیله ٔ سفرائی به روم فرستاد، تا محبّت خود را به رومیها بنماید واظهار بدارد که از جهت دوستی با رومی ها از وصلتی باخانواده دِمتریوس (پادشاه مقدونی ) امتناع ورزید چون فرستاده ٔ روم گراکخوس اظهارات سفراء را تصدیق کرد، سنای روم آریارات را بسیار ستود و تاج را پذیرفته هدایائی گرانبهاتر برای آریارات فرستاد. در همین وقت سفرائی دِمتریوس را به سناوارد کردند. آنها هم تاجی از ده هزار سکه ٔ طلا با قاتلین اُکتاو در زنجیر آورده بودند سنا مدتی شور کرده ، که چه کند بالاخره تاج را پذیرفت ، ولی قاتلین را که ایزوکرات و لِپ تین نام داشتند، ردّ کرد». (از قضیه ٔ دمتریوس ، چون راجع به تاریخ مقدونیه و روم است میگذریم ، ولی باید گفت ، که سالی که دیودور راجع به فرستادن سفرای کاپادوکیه به روم ذکر میکند، یعنی اُلمپیاد 155 با سلطنت دمتریوس مطابقت ندارد، زیرا این تاریخ سنه ٔ 156 ق .م . میشود و سلطنت دِمتریوس دوم پادشاه مقدونی را بین 239 و 229 ق .م . میدانند. این هم معلوم است ، که مقصود دیودور از دمتریوس ، دمتریوس اول پولی اُرسِت پسر آن تیگون ، که ذکرش بالاتر گذشت ، نبوده زیرا او بین 294 و 287 سلطنت کرد. م .) باز قطعه ای از کتاب 31 دیودور: «هولوفرن ، چون برادر خود آریارات را از کاپادوکیه راند، نتوانست مملکتش را اداره و محبت مردم را جلب کند. او به پول حریص بود و اشخاصی زیاد هلاک کرد. او به تیموته تاجی بقیمت پنجاه تالان داد و تاجی دیگر به ارزش 65 تالان به دمتریوس داد و افزود، که وقتی دیگر به آنها چهارصد تالان خواهد داد. بعد، چون دید، که مردم کاپادوکیه از او ناراضی اند، بنای غارت اموال آنها را گذارد و دارائی اشخاص ممتاز را ضبط کرد. پس از اینکه بدین منوال پولی زیاد جمع کرد چهارصد تالان به مردم پری یِن یان بودیعه سپرد، تا در موقع بوالهوسی های اقبال به کارش آید: اهالی پری یِن یان بعدها این پول را به او رد کردند....» نیز قطعه ای از کتاب 31 مورّخ مزبور: «همینکه هولوفرن دید، که کارهایش رو به انحطاط است ، سربازان اجیر را مرخص کرد، زیرا از شورش آنها بیمناک بود و چون در این زمان پول نداشت ، معبد ژوپیتر (خدای بزرگ رومیها) را غارت کرد.این معبد بر کوهی آریادنه نام واقع و از دیرزمانی پناهگاه (بست ) بود. او این معبد را غارت کرده ، حقوق عقب افتاده ٔ زیردستانش را پرداخت .»
چنین است مضامین نوشته های دیودور، که به ما رسیده است از تاریخ ازمنه ٔ بعد کاپادوکیه معلوم است که آریارات سوم لقب مقدس داشت (221 - 163 ق .م .) او بمعیت آن تیوخوس سلوکی با روم جنگید بعد از شکست آن تیوخوس مجبور گردید، سهمی از غرامات جنگ را به عهده بگیرد. پس از آن او متحد باوفای پرگام و روم شد. در 182 ق .م . منازعه ٔ او با فرناک پادشاه پنت باعث جنگی در آسیای صغیرگردید، که بتمام دول آن سرایت کرد (شرحش پائین تر بیاید). در نتیجه ٔ آریارات قسمت های ارمنستان را، که درتصرف داشت ، به ارمنستان بزرگ و سوفِن واگذارد بعد از فوت آریارات چهارم (156 - 131) کاپادوکیه دچار اغتشاشات داخلی گردیده ، در تحت نفوذ دولت پنت درآمد، ولی پس از اینکه پومپه سردار روم مهرداد ششم پنت را شکست داد، کاپادوکیه تابع روم گردید و خانواده ٔ آریو بَرْزَن ایرانی از طرف رومیها بسلطنت برقرار شد.
آن تونیوس یکی از زمامداران سه گانه ٔروم ، که معاصر اوکتاویوس اوگوست و لپید بود، حکومت را به آرخه لائوس پسر سردار مهرداد داد و او چندی درکاپادوکیه ریاست داشت تا در زمان تی بریوس امپراطور روم ، کاپادوکیه ایالتی ازدولت روم گردید و پس از تقسیم دولت روم بقسمت شرقی و غربی ایالتی از دولت بیزانس بود، تا سلجوقیها روی کار آمدند و این مملکت را جزء دولت خود کردند. کاپادوکیه از جهت بودنش در مدت قرونی زیاد در تحت اداره ٔ رومیها و دولت بیزانس ، وقتی که به سلجوقی ها رسید، یونانی شده بود، ولی آثار کمی که از یونانیّت به دست آمده ، معلوم میدارد، که تمدن یونانی در اینجا هم بعمق نرفته است . چون از پادشاهان کاپادوکیه اشخاص زیاد آریارات نام داشتند، برای احتراز از التباس و اشتباه خواننده در فهرستی جداگانه ، که پائین تر بیاید، اسامی آنها را موافق تاریخ سلطنتشان با اعداد ترتیبی ذکر کرده ایم . (زیرا چنانکه کراراً گفته شد در عهد قدیم ذکر اسامی پادشاهان با اعداد ترتیبی معمول نبود).
دولت پنت کاپادوکی - یکی از سلسله های پادشاهانی که نسبشان را به پارسیها میرسانیدند و واقعاً هم پارسی نژاد بودند، دودمان پادشاهان پنت بود، چنانکه بالاتر گفته شد. پنت به آن قسمتی از کاپادوکیه اطلاق میشد، که در کنار دریای سیاه واقع است و به همین جهت پنت را صحیحاً کاپادوکیه پنتی مینامیدند . ازاجداد این سلسله ، یعنی نخستین جدی که نامش در تاریخ ذکر میشود مهرداد نامی بود پسر اُرُن توبات بعضی نسبت او را به یکی از رؤساء شش خانواده ٔ درجه ٔ اول پارسی که در واقعه ٔ بردیای دروغی از هم قسمهای داریوش بودند میرسانند (بوشه لِکْلِرْک ْ، تاریخ سلوکیها) وبرخی گویند که نسب او بخود داریوش میرسد (آپ پیان ، جنگهای مهرداد، کتاب 12، بند 112 و بعد) ممکن است که هر دو روایت صحیح باشد، زیرا چنانکه میدانیم شاهان هخامنشی زنان خود را از میان خانواده ٔ درجه ٔ اول پارسی انتخاب میکردند و بنابراین ممکن بود که نسب مهرداد به داریوش و هم به یکی از رؤساء خانواده های مذکورمنتهی شده باشد. نیاکان مهرداد از ولات پارسی بشمار میرفتند و در اداره شان محلهای زیادی در کنار دریای سیاه داشتند. خود مهرداد در زمان اردشیر دوم (با حافظه ) هخامنشی یک شهر یونانی را که در کنار دریای مرمره واقع و موسوم به کیوس بود گرفت (تقریباً 387 ق .م .) و بعد تمایلی زیاد بتمدن یونانی یافت ، چنانکه نوشته اند به خرج خود مجسمه ای برای افلاطون بساخت و آن را در آکادمی آتن گذارد. پسر این مهرداد آریوبَرْزَن نام داشت و بقدری محب یونانیها بود که آنها عنوان افتخاری «آتنی » و «اسپارتی » به او دادند. پس از آن آری برزن بامید کمک یونانیها با سه سردار ایران یعنی اَرته باذ و داتام و اُرونت همدست شده بر اردشیر دوم یاغی شد، ولی اشخاص مذکور بزودی دریافتند که امیدشان بیجا بوده زیرا یونانیها نتوانستند کمکی مؤثر بکنند ودربار ایران آری برزن و تمامی متحدین او را شکست داده ، قوای آنها را تارومار ساخت . مهرداد پسر آریوبرزَن ، که باید مهرداد دومش نامید به اشاره ٔ اردشیر دوم هخامنشی دامی برای داتام گسترد و چنانکه گذشت خائنانه او را کشت بعد به پدرش خیانت کرده او را به اردشیر سوم تسلیم کرد.
پس از آن دیگر اطلاع مهمی از این خانواده تا زمان اسکندر نداریم . در این وقت که اسکندربه آسیا آمد شهر کیوس را از مهرداد گرفت ولی او تمکین نکرد و چون اسکندر دشمنی نیرومند مانند داریوش سوم در مقابل خود میدید، اعتناء به امرائی مانند مهرداد نکرد، بخصوص که مهرداد در دور از راهی که اسکندر می پیمود اقامت داشت . پس از فوت اسکندر وقتی که جانشینان بهم افتادند مهرداد طرفدار آن تی گون گردید ولی یکسال قبل از جنگ ایپ سوس ، یعنی در 302 ق .م . آن تی گون ازمهرداد ظنین شده گمان برد که امیر ایرانی با دشمن او کاساندر، راهی دارد و او را گرفته کشت .
مهرداد سوم - پسر این مهرداد که نیز مهرداد نام داشت (مهرداد سوم ) دوست صمیمی دمتریوس پسر آن تی گون گردید. پلوتارک راجع به این مهرداد چنین گوید (دمتریوس ، بند 5): او نسبت به آن تی گون خیلی متواضع بود و رفتارش نشان نمیداد که بدخواه او باشد ولی از جهت خوابی که آن تی گون دید از او هم بدگمان شد. آن تی گون شبی در خواب دید که تخم طلا می افشاند و این بذرافشانی حاصل طلا میدهد. بعد او از این مزرعه رفت و چون برگشت دید که خوشه ها را تمام چیده اند و شنید که گفتند: «طلاها را مهرداد ربود و به طرف دریای سیاه فرار کرد». بر اثر این خواب آن تی گون دمتریوس را نزد خود خواند و پس از اینکه بقید قسم قول گرفت که راز او را به مهرداد نگوید، خوابش رابرای او بیان کرده گفت که باید مهرداد را هم مانند پدرش نابود ساخت . دمتریوس از آنجا که رفیق مهرداد بود از این تصمیم پدرش مغموم گشت و چون نمیتوانست بواسطه ٔ قسمی که خورده بود شفاهاً چیزی به مهرداد بگوید او را صحبت کنان به کناری کشید و در آنجا با نوک نیزه اش بر زمین نوشت : «مهرداد فرار کن ». پس از آن مهرداددریافت که برای او خطری هست و شبانه فرار کرده به کاپادوکیه رفت و در آنجا مملکتی به دست آورده مؤسس سلسله ای شد که در نسل هشتم به دست رومیها معدوم گردید. آن تی گون ، چون کارهای مهم دیگر داشت فرصت نیافت او را تعقیب کند و بزودی در جنگ ایپ سوس شکست خورده کشته شد (301 ق .م .). بعد، وقتی که لیزیماک و سلکوس و کاساندر بتقسیم ترکه ٔ آن تی گون مشغول بودند مهرداد از موقع استفاده کرده وادی رود هالیس (قزل ایرماق ) را که قسمت هائی از کاپادوکیه و پافلاگونیه شامل بود تصرف کرد و بعد چون دید که اقبال با سلکوس است قبل از جنگ کوروپدیون طرفدار او گردیدو پس از آن خود را پادشاه خواند. پس از جنگ مزبور سلکوس خواست این سلسله ٔ جدید را براندازد و با این مقصود لشکری به سرداری دیودور بقصد او فرستاد، ولی مهرداد سپاهی از شهر هراکله (اِرِکْله ) بکمک طلبید و سردار مزبور را شکست داد. بعد چیزی نگذشت که سلکوس را بطلمیوس کرائونوس کشت و پسرش آن تیوخوس بقدری گرفتارتشکیلات و ترتیبات دولت جوان سلوکی بود که فرصت نیافت به مهرداد بپردازد. بنابرآنچه گفته شد مهرداد سوم از این خانواده اول کسی بود که خود را پادشاه خواند،از این جهت است که او را بعضی مهرداد اول گویند و برخی مهرداد سوم ، ما ترتیب آخری را متابعت کرده ایم . باری آن تیوخوس از راه مآل اندیشی نخواست با مهرداد سوم درافتد و استقلال او را در پُنت شناخت . بعد دیری نگذشت که مهرداد هم حق شناسی خود را به او نمود، توضیح آنکه بطلمیوس دوم پادشاه مصر خواست تمامی قسمت های آسیای صغیر را تصاحب کند و لشکری به آن طرف فرستاد، آن تیوخوس بموقع کاری برای دفاع مستملکات خود نکرد ولی مهرداد سپاهی از گالی هائی که ذکرشان گذشت آراسته مصریها را شکست داد و کشتی های آنها را خراب کرده لنگرهای کشتی ها بیادگار این فتح برگرفت . پس از آن سپاهیان اجیرگالی در آسیای صغیر برقرار شدند و کرسی ولایتشان را که به اسم گالی ها گالاثیا نام داشت . آنکورا نامیدند و آنکورا در یونانی بمعنی لنگر کشتی است . (این شهر را اکنون آنقره نامند و چنانکه معلوم است پایتخت ترکیه میباشد).
در 266 ق .م . مهرداد سوم درگذشت و پسرش آریوبَرْزَن بجای او نشست . او در شهر آماستریس (هُماشَتْر) را به قلمرو سلطنت خود ضمیمه کرد ولی جالب توجه است که خود را دست نشانده ٔ خانواده ٔ سلوکی دانست و ضرب سکه ٔ طلا را موقوف داشت . جانشینان او هم همین سیاست را دنبال کردند. جهت درست معلوم نیست ولی میتوان حدس زد که خانواده ٔ مهرداد با مردم گالی دائماً در جنگ و ستیز بودندو نمیتوانستند با سلوکی ها هم درافتند.
مهرداد چهارم - آریوبَرْزَن در 249 ق .م . درگذشت و پسرش مهرداد چهارم که نوجوان بود گرفتار یاغیگری سپاهیان اجیرش یعنی گالی ها گردید ولی ده سال پس از جلوس به تخت توانست ترتیبی به دولت خود داده اطاعت نظامی را در سپاهش استوار کند. ضمناً باید گفت که هراکله در موقع گرفتاریهای مهرداد چهارم کمک های گرانبها به او کرد.
در زمان مهرداد چهارم عادات جدیدی در این دودمان داخل شد وبالاخره این سلسله ٔ ایرانی را یونانی کرد. جهت از جمله این بود که خانواده ٔ پادشاهان پنت با سلوکیها وصلت کرد و مهرداد چهارم لااُدیس دختر آن تیوخوس دوم خواهر سِلکوس دوم را گرفت و فریگیه ٔ علیا، جهیز زنش گردید. پس از آن برادر کوچکتر سِلوکس که آن تیوخوس هیراکس نام داشت ، بتحریک مادرش بر برادر بزرگتر یاغی شد ومهرداد به کمک آن تیوخوس شتافته از جهت رشادت سپاهیان اجیرگالی در آنقره شکست فاحش به سِلکوس داد. در این جنگ بیست هزار نفر مقدونی تلف شدند و زن غیرعقدی سِلوکس که میستا نام داشت ،اسیر گردید. او را به بازار برده در شهر رُدِس فرستادند ولی چون خود را معرفی کرد رودسی ها او را شناختند و بازخریده نزد سِلکوس روانه داشتند.
پس از سلکوس دوم آن تیوخوس مذکور به تخت نشست ، اما خوش بخت نبود، زیرا در جنگی با مردم گالی کشته شد و پس از اوآن تیوخوس سوم که کبیرش خوانده اند به تخت سلوکی رسید. در این وقت پسرعموی او، آخه لائوس نام ، بر او یاغی شد و خود را پادشاه آسیای صغیر خواند و چون مهرداد چهارم نمیدانست کدام یک از طرفین فاتح خواهد شد به هر یک از دو پادشاه مزبور یکی از دختران خود را داد ولی بزودی آخه لائوس اسیر و معدوم گردید و زن او از اهمیت افتاد، اما زن آن تیوخوس چون ملکه ماند مورد ملاحظه ٔ مهرداد بود و از این جهت این پادشاه پنت متحد بسیار نزدیک داماد خود گردید. بعد در 190 ق .م . آن تیوخوس از رومیها در ماگنزی شکست خورد و مهرداد باز از راه احتیاط منتظر وقایع شده کمکی به وی نکرد. پس از چندی مهرداد از مرضی درگذشت و یک دولت مشکّل نیرومندی برای پسر خود فرناک گذاشت . مدت سلطنت مهرداد چهارم را شصت سال نوشته اند.
فرناک اول - این پادشاه پُنت در 183 ق .م . شهر سی نوپ یونانی را گرفت و سواحل دریای سیاه را بتصرف درآورده به گالاثیا دست انداخت ولی بعد، از سپاه کاپادوکی و پرگامی شکست خورد. موقعفرناک خیلی باریک بود، اما دخالت رومیها او را نجات داد. توضیح آنکه رومیها، چون نمیخواستند دولتی نیرومند در آسیا باشد، اُومِنس پادشاه پرگام را مجبور کردند قشون خود را از پنت بیرون برد. این دخالت سنای روم تمام پادشاهان آسیای صغیر را دچار تشویش و اضطراب کرد و بر اثر آن پنج پادشاه یعنی پادشاهان پرگام ، کاپادوکیه ، بی تی نیه ، ارمنستان و پنت بین خودشان عهد صلح ابدی بستند. فرناک در 169 ق .م . درگذشت . از مورخین عهد قدیم پولی بیوس او را خیلی بد توصیف کرده ، چنانکه گوید: از تمامی پادشاهانی که قبل از من بودند غدّاری مانند او نبود. (کتاب 27، فصل 17، بندا).
مهرداد پنجم - پس از فرناک برادراو مهرداد بتخت نشست . او را اورگت میخواندند که به یونانی بمعنی خیّر است . از او چیزی در تاریخ نمانده جز اینکه لااُدیس دختر آن تیوخوس چهارم را که ملقب به اِپی فان بود گرفت ، و از این نکاح پسری تولد یافت که مهردادش نامیدند. در 121 ق .م . مهرداد پنجم را در سی نوپ کشتند و پسر او را که در تاریخ معروف به مهرداد اِوْپاتُر یا مهرداد ششم است بر تخت نشانیدند. -(اِوْپاتُر به یونانی یعنی دارای پدر خوب ). این پادشاه پنت که از نوادر روزگار بوددشمن نیرومندی برای رومیها گردید و کارهائی کرد که واقعاً حیرت آور است و اگر کوچکی پنت و بزرگی روم را در نظر گیریم شاید بی نظیر باشد. او را هان نیبال ثانوی گفته اند. (هان نیبال یکی از سه بزرگتر سردار تاریخ عالم است که از طرف دولت قرطاجنه لشکر به ایطالیا کشید و روزگار رومیها را تیره و تاریک کرد. لشکرکشی های او از کوههای پیرنه و آلپ در زمستان و شکستهای پی درپی که برومی ها داد از شاهکارهای فنون جنگی است ). شرح کارهای او در اینجا خارج از موضوع میباشد اما شرح احوال مهرداد ششم این است :
مهرداد ششم - این پادشاه در سن دوازده سالگی به تخت نشست در بدو سلطنت احوالی داشت بس مشوّش و دلخراش نه فقط نزدیکان و مستحفظین او میخواستند به هر وسیله ، که باشد، او را از تخت دور کنند، بل مادرش هم بر ضد او بود، بالاخره او در میان آن همه شداید طاقت فرسا مجبور گردیدفرار کرده ، سرگردان از جائی بجائی برود. نه منزل و مأوائی داشت و نه پناهگاهی . هفت سال تمام به این وضع گذرانید و در این مدت چیزهای زیاد آموخت ، اولا در اسب سواری و تیراندازی سرآمد اقران خود گردید، در فن شکار کسی حریف او نمیشد. از حیث جثه و زورمندی مثل ومانند نداشت چنانکه یک نفر رومی نمیتوانست سِلاح او را در بر کند. مهرداد میتوانست روزی یکصد میل راه بپیماید و گردونه ای را که به 76 اسب قوی می بستند بخوبی اداره کند و زبانهائی راکه در مملکت او حرف میزدند آموخته بود و روان حرف میزد و حال آنکه عده ٔ این زبانها و لهجه ها را 22 نوشته اند. مُحب ّ صنایع یونان بود، مخصوصاً موسیقی یونانی را بسیار دوست می داشت و ادبیات یونانی را خوب میدانست . اطلاعات زیادی هم از انواع جواهر و اسباب و اشیاءعتیقه داشت و کلیتةً وقتی که در صفات گوناگون او چنانکه از تاریخ معلوم است ، می نگریم به این عقیده میشویم که از اجداد خود از طرف پدر و مادر یعنی از ایرانیهای قدیم و نیز از مقدونیها ارث برده بود. اکنون باید دید که چه کرد.
وقتی که مهرداد پس از هفت سال دربدری بمملکت خود برگشت و زمام امور را به دست گرفت ، صلاح خود را در آن ندید که با روم طرف شود و تمام توجه خود را به تسخیر ولایاتی که درشمال و مشرق دریای سیاه واقع بود، معطوف داشت ، در این راه یونانیهای قریم و کنار دریای آزووْ از دل و جان بکمک او شتافتند زیرا شهرهای اینها همواره در معرض تاخت و تاز مردمان وحشی شمال از قبیل سکاها و سارماتها بود و یونانیهای مزبور مهرداد را یک نفر مقدونی میدانستند. اولاً او زبان یونانی را بخوبی حرف میزد و دیگر تشکیلات و ترتیبات لشکر او به همان طرز و اسلوب فالانژهای مقدونی بود و بالاخره دو سردار نامی او یعنی دیوفانت و نئوپ تولِم یونانی بودند.
مهرداد بزودی نشان داد که سرداری است ماهر و زیرک چه با لشکری مرکب از ده هزار نفر یک قشون هشتاد هزار نفری مردمان سکائی و سارماتی را شکست داد بر اثراین فتح شهرهای یونانی او را آقای خود دانستند و حدود مملکت این پادشاه را سواحل شمالی دریای سیاه به رود عظیم دنیپر رسید. پس از آن مهرداد بتوسعه ٔ مملکت خود در آسیای صغیر پرداخته ارمنستان کوچک را ضمیمه کرد، تیگران پادشاه ارمنستان را محرک شد که پارتیها را از آنجا بیرون کند و برای اتحاد دختر خود را که کلئوپاتر نام داشت به تیگران داد سپس کمی بازور و گاهی با حیله و تزویر صاحب کاپادوکیه و پافلاگونیه گردید و پس از بیست سال سلطنت بقدری قوی شد که در آسیای صغیر کسی نمیتوانست با او طرف شود و پس از آن تیوخوس کبیر احدی به این مقام نرسیده بود. پادشاهان آسیای صغیر که ممالکشان را از دست داده بودند شکایت مهرداد را به روم بردند ولی روم دراین وقت بواسطه ٔ جنگهای داخلی یا اجتماعی نمیتوانست کاری بکند.
پس از چندی بالاخره دولت روم سولا را مأمور کرد که به آسیای صغیر رفته مهرداد را بتخلیه ٔ کاپادوکیه و پافلاگونیه مجبور گرداند. پادشاه پُنت مأمور روم را خیلی گرم پذیرفت و هر دو صفحه را تخلیه کرده وعده داد که قریم را هم تخلیه کند ولی همین که سولا از آسیای صغیر رفت مهرداد هر دو صفحه ٔ مذکور را ازنو اشغال کرد و بتوسعه ٔ ممالک خود از طرف قریم ادامه داد. دولت روم باز مأموری آک ِویلیوس نام به آسیای صغیر فرستاده و مهرداد معذرت خواست ولی چون مأمور روم از مقدار هدایای مهرداد راضی نبود راپورت مساعدی به دولت روم نداد و این نکته باعث شد که دولت مذکور بپادشاه پُنت اعلان جنگ کرد.
جنگ اول با روم
این جنگ برای رومیها مشکل بود زیرا تمام آسیای صغیر طرفدار سلسله ٔ ایرانی گردید. یونانیها که از حکومت روم ناراضی بودند، حتی خود رومیهائی که تحصیلداران عوارض بشمار میرفتند و نیز کسانی از رومیها که منافعشان علیه پُنت را اقتضاء میکرد تماماً طالب فتح مهردادبودند. در بهار 88 ق .م . لشکر مهرداد به سرداری آرخه لائوس و نه اُپ تولِم یونانی بی تی نیه را اشغال کرد وپس از آن دیری نگذشت که تمام آسیای صغیر در تحت فرمان پادشاه پُنت درآمد. بر اثر این وقایع آک ِ ویلیوس رومی را گرفته نزد مهرداد آوردند و او خیلی بیرحمانه با او رفتار کرد. توضیح آنکه گفت : چون این رومی از طلا هیچگاه سیر نمیشد در حلق او چندان طلای ذوب شده بریزند تا شکمش از طلا پر شود این امر اجراء شد وپس از آن مهرداد شقاوتی نسبت به رومیها بروز داد که در تاریخ کمتر نظیر دارد وقتی که در اِفِس بود امر کرد ایطالیائیها و رومیهای آسیای صغیر را قتل عام کنند و بر اثر این حکم 80000 (و به روایتی 150000) ایطالیائی و رومی را نابود کردند. شکی نبود که بعض مقتولین بواسطه ٔ حرص بی پایانی که برای غارت اموال مردم ابراز کرده بودند باعث این کشتار گشتند ولی مردم زیادی هم بی تقصیر قربانی حرص و طمع رومیهای غارتگر شدند به هرحال باید گفت که این قتل عام نام مهرداد ششم را پست کرده و او را از پادشاهانی میدانند که در شقاوت کمتر نظیر داشته اند.
پس از آن مهرداد چون دید که از طرف رومیها حرکتی نمیشود بخیال تصرف تخت اسکندر افتاد و پسر خود را بالشکری جرّار به اروپا فرستاد. او با بهره مندی تراکیه و مقدونیه را از قواء دشمن جاروب کرد و در همان اوان بحریه ٔ مهرداد کشتی های روم را از بحر الجزایر براند. بزودی پس از این بهره مندی ها آتن و شبه جزیره ٔ پلوپونس از جهت نارضامندی از رومیها با طیب خاطر طرفدار مهرداد شدند و از عجایب روزگار اینکه همان یونان که با خشایارشا آن جنگهای نامی را کرد اکنون با شعف وشادی یکی از اعقاب این شاه را به آقائی پذیرفت بهره مندی های مهرداد دوام داشت تا آنکه در 87 ق .م . سولا بالشکری مرکب از 30000 نفر مأمور دفع او شد. این سردار رومی در اِپیر پیاده شده با سرعت خود را بیونان وسطی رسانید بعد آخِه لائوس سردار مهرداد را شکست داده ، آتن را محاصره کرد. آتنی ها سخت پا فشردند ولی بالاخره مجبور گشتند تسلیم شوند در این وقت وضع سولاهم در روم خوب نبود، زیرا دشمنانش سخت به او حمله میکردند و اگر مهرداد میگذاشت سرداران او جنگ دفاعی پیش گرفته امرار وقت کنند سولا بواسطه ٔ طول مدت مجبور میگشت بجای خود کسی را معین کرده به ایطالیا برود و با این پیش آمد کارهای مهرداد بهتر میشد ولی چون پادشاه پُنت دور از میدان جنگ بود و نمیتوانست قضایا را خوب بسنجد به سرداران خود امر کرد به سولاّ حمله کنند. در نتیجه فالانژهای پُنت نتوانستند از عهده ٔ لژیونهای رومی برآیند.
در خِرونه واقع در ب ِ اُسی یونان شکستی بزرگ نصیب قشون مهرداد گردید و این فتح باعث شد که سولاّ به سمت سرداری باقی بماند (86 ق .م .) سال بعد سولاّ فتح دیگری در اُرخومِن در اسپارت کرد و یونان مجبور شد از نو متحد روم گردد. پس از آن مهرداد درخواست صلح کرد و عهدی بسته شد که بموجب آن پادشاه پُنت از نتیجه ٔ فتوحاتش دست کشید و بعنوان غرامت سه هزار تالان پرداخت (84 ق .م .).
جنگ دوم
ده سال از قضایائی که ذکر شد گذشت و این مدّت را مهرداد صرف تجدید قوای خود کرد تا از نو برومیها بتازد و آنها را از آسیای صغیر براند دولت روم هرچند از تدارکات مهرداد آگاه بود ولی بواسطه ٔ نزاع داخلی بین مارکوس ماریوس و سولاّّ قادر نبود حرکتی کند، بالاخره سرتوریوس ، یکی از سرداران ماریوس در اسپانیا به مهرداد پیشنهاد کرد که او طرفدار ماریوس گردد و در عوض چهار ولایت : بی تی نیه ، پافلاگونیه ، کالاثیّه و کاپادوکیه از آن او باشد. مهرداد تصور کرد که چنین موقعی را نباید از دست بدهد بنابراین طرفدار ماریوس گردیده به سنای روم اعلان جنگ داد و نتیجه فتوحات سابق خود را از نو به دست آورد. از طرف دیگر سرتوریوس از طرف مارکوس ماریوس مأمور شد تشکیلات نظامی قشون مهرداد را تکمیل کند ولی در این وقت در اسپانیا سرتوریوس را کشتند و دولت روم هم تمام توجه خود را به طرف مهرداد معطوف داشت . بر اثر این وضع لوکولوس با لشکری مأمور شد که کا


کاپادوکیه. [ دُ ی ِ ] ( اِخ ) قبادوقیه. قبادوقیا. کاپادس. کاپادوس. کاپادوکیه. کاپادوکیه یونانی شده «کَت پ َ توک َ» پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه های بیستون و نقش رستم و تخت جمشید این مملکت را چنین نامیده. کاپادوکیه در قسمت شرقی آسیای صغیر واقع و حدود آن چنین بود در شمال دریای سیاه ، در جنوب کوههای توروس کیلکیه. از طرف مشرق رود فرات و از سمت مغرب رود هالیس ( قزل ایرماق کنونی ). بیشتر این مملکت فلاتی است مسطح ، که روییدنی کم دارد و آب و هوای آن بری است. قسمت های حاصلخیزش در طرف جنوب شرقی در دامنه کوهها به طرف فرات است و در شمال در سواحل دریای سیاه. این قسمت شمالی را نویسندگان و مورخین قدیم پُنت کاپادوکی یا باختصار پُنت نامیده اند. از رودهای مملکت رود هالیس ( قزل ایرماق ) و ایریس ( یا شیل ایرماق ) قابل ذکر است و برود دوم رود پرآب لیکوس میریزد ( لیکوس را بازاب بزرگ یا علیا مطابقت داده اند. م. ). این رودها قابل کشتی رانی نیست. تاریخ کاپادوکیه قبل از قرن سیزدهم ق.م. مجهول است ، ولی در این قرن این مملکت مورد حمله هیت ها واقع شد و از این عهد آثاری در کاپادوکیه هست ، بعد آسوریها به این مملکت آمدند و بعضی تصور میکنند که نام سوریه که یونانیها به ولایتی نزدیک سی نوپ داده بودند و نیز آنکه بعدها یونانیها کاپادوکیه و لکُو سیری یعنی سوریه سفیدمینامیدند، از تسلط آسوریها بر این مملکت بوده است.بعد از انقراض آسور، کاپادوکیه جزو دولت ماد شد و پس از آن جزو دولت هخامنشی. لیکائونیّه که بعدها قسمتی از آسیای صغیر گردید، در ابتداء جزو کاپادوکیه بود. زیرا اهالی آن از حیث زبان و اخلاق و عادات تفاوت با اهالی کاپادوکیه نداشتند. در باب مردم کاپادوکیه عقیده اهل فن این است که هند و اروپائی یا آریائی بطور اعم بوده اند، مذهبشان بمذاهب مردمان غربی آسیای صغیر شباهت داشته و خدایان این مردم که اختصاص بخودشان داشت عبارت بودند از:
1 - خدای آسمان ، که کیفر نقض قول را میداد.
2 - خدای ماه.
3 - ربةالنوع بزرگ طبیعت که ( ما ) مینامیدند. در موقع باده نوشی ها برای ستایش این ربةالنوع مردان بخودشان زخم میزدند و دختران ناموسشان را قربان میکردند. مذهب پارسی ها هم به اینجا سرایت کرده بود. خدای پارسی ها را ستایش میکردندو اسامی ماهها پارسی بود.
بنابرآثار، درجه تمدن این مردم پست به نظر می آید. شهرها کم اند و اهالی غالباً مملوک نجباء یا معابد میباشند. اسامی شهرهائی که در تاریخ ذکر میشود چنین است : تیانا، مازاکا ، آماسیا بر رود ایریس ، ولی در عوض عده دهات و قصبات بزرگ زیاد بود. اززمانی که کاپادوکیه جزء دولت هخامنشی شد، بیشتر در تاریخ معروف گردید و از ولات پارسی در این مملکت ، اسم داتام بیشتر شهرت دارد. ( شرح قضایای او در ایران باستان صص 1311 - 1148 آمده است ).

دانشنامه عمومی

کاپادوکیه یا کَتپَتوکه (فارسی باستان: 𐎣𐎫𐎱𐎬𐎢𐎣 (Katpatuka)) یا هاسپادوجا یا کاپادوسیه در پارسی باستان: Haspaduja، به معنای «جای اسب های زیبا») یونانی: Καππαδοκία) نام سرزمین باستانی پهناوری در آسیای کوچک (ترکیه کنونی) است. نام کاپادوکیه پس از روزگار باستان در زمان چیرگی مسیحیت بر این بخش پایدار ماند و امروزه هم در زمینه گردش گری بدین بخش تاریخی کاپادوکیه گفته می شود. توریستی ترین بخش کاپادوکیه استان نوشهر ترکیه کنونی را دربرمی گیرد.معماری در کاپادوکیه   معبدی باستانی در کاپادوکیه   کاپادوکیه   نقش های باستانی غارهای کاپادوکیه
مختصات: ۳۸°۴۰′۱۴″ شمالی ۳۴°۵۰′۲۱″ شرقی / ۳۸٫۶۷۰۵۶°شمالی ۳۴٫۸۳۹۱۷°شرقی / 38.67056; 34.83917
نام این منطقه در متون اسلامی به صورت قبدوقیه آمده است.
کاپادوکیه سرزمینی است در مرکز آناتولی (خود آناتولی بمعنای محل برآمدن خورشید بزبان یونانی می باشد و از اینجهت می توان برابر با خراسانش دانست) و محوطه ای را در بر می گرفت که امروز میان نوشهیر، نیغده، آکسرای، کرشهیر و قیصریه قرار دارد. از نامی ترین قسمت های این سرزمین امروزه بنام گورمه یاد می گردد که مجسمه های باستانی را در دل خود جای داده است. این محوطهٔ باستانی از سال ۱۹۸۵ از طرف یونسکو جزو میراث فرهنگی جهان شناخته شده و ثبت گردیدند. از دیگر دیدنیهای باستانی این دیار شهر زیرزمینی است که در درین کویو واقع است و هرساله گردشگران زیادی را بسوی خود جلب می کند و بر شهرت خویش میفزاید.


کلمات دیگر: